29 December 2015

حماسه‌های شفاهی آسیای میانه - 9

منظومه‌هایی که از آن‌ها سخن گفتیم به‌طور کلی همان ویژگی‌هایی را دارند که به عنوان ‏خصوصیات منظومه‌های جاهای دیگر نیز می‌شناسیم. در واقع شباهت‌های در شکل و سبک ‏شگفت‌انگیز است. اگر غریب بودن محیط و لوازم و رفتار زندگی کوچ‌نشینی را در مقایسه با زندگی ‏اسکان‌یافته کنار بگذاریم، نوع شخصیت‌ها و رویدادهای منظومه‌ها شباهت زیادی به منظومه‌های ‏هومری و بئووولف(107) ‏Beowulf‏ دارند. ویژگی‌های ادبی این‌ها نیز بسیار شبیه هم است. این‌ها نیز ‏همان غنای توصیف‌ها، روایت‌های با فراغ بال، علاقه به چارچوب حماسی و صفات و لقب‌های ‏قهرمانان، و همان رنگ‌آمیزی درخشان و خیال‌انگیز را دارند.‏

Read More...دنباله (کلیک کنید)‏

26 December 2015

آری، زمان همه چیز را می‌پوساند!‏

بیش از سه سال پیش چیزکی نوشتم درباره‌ی بیرحمی زمان: کوشیدم بگویم که زمان چگونه مرا و ‏ما را و پیرامونمان را می‌پوساند.‏

هفته‌ای پیش تازه‌ترین فیلم جیمزباندی "اسپکتر" را دیدم، در سینمایی با سیستم "آی‌مکس"، یعنی ‏پرده‌ی خیلی بزرگ و صدایی غران و بی‌همتا. این فیلم از ناظران و کارشناسانی بالاترین، و از برخی ‏دیگر پایین‌ترین امتیاز را گرفته‌است. چنین اختلاف رأیی خود شگفت‌انگیز است. من آن را در مقایسه ‏با "اسکای‌فال"، که بسیار پسندیدم، "متوسط" یافتم. اما آن بحث دیگری‌ست. این‌جا می‌خواهم از ‏آیت زیبایی زندگانیم و از یکی از بزرگ‌ترین مونسان تنهایی‌هایم (البته با پوسترش!)، از مونیکا ‏بل‌لوچی، سخن بگویم:‏

دلم به‌درد آمد از دیدن صورتش در این فیلم. آه از نهادم بر آمد: آه از زمان ستمگر! مونیکا این‌جا، ‏هنگام بازی در این فیلم، تنها 51 سال دارد. حال بگذریم از این که من خود در بیست و ‏چندسالگی، سی و چندساله‌ها را پیرمرد و پیرزن می‌دیدم، اما، اکنون، از قله‌ی بالای شصت که ‏نگاه می‌کنم، طفلک مونیکا سنی ندارد که پیرامون چشمان زیبایش این چنین پر چین ‏شده‌است!‏

درباره‌ی بیرحمی زمان، درباره‌ی فیلم دیگری با بازیگری مونیکا بل‌لوچی، درست درباره‌ی آن‌چه ‏گذشت بیرحمانه‌ی زمان بر سر انسان و پیرامونش می‌آورد، آن نوشته‌ی سه سال پیشم را بخوانید.‏

13 December 2015

حماسه‌های شفاهی آسیای میانه - 8

سومین منظومه‌ی قیرغیزی که رادلوف به ما عرضه می‌کند مربوط است به ار تؤش‌توک (تؤش‌توک ‏قهرمان).‏(98) ‏ این داستان برای سایر ترکان نیز آشناست. جایی آن را به‌شکل داستانی به نثر نقل ‏می‌کنند (نگاه کنید به بخش‌های بعدی همین کتاب)، و در جاهایی دیگر با نام‌های جیرتوشلوک ‏Jirtüshlük‏(99) ‏ ‏ و یئرتوشتوک ‏Jär-Tüshtük‏ (یا "کسی که در زمین فرو می‌رود")‏(100) ‏ او را می‌شناسند. ‏این داستان نیز مانند داستان جولوی به شکل حماسه ارائه می‌شود، اما سراسر آن شامل ‏زندگانی مردی‌ست که کارها و سرگذشت‌اش بیش از آن‌که مادی و دنیوی باشند، روحانی‌اند و ‏ماجراهای اصلی او در "آن دنیا" و جهان ارواح روی می‌دهند. از این رو، گفت‌وگوی بیشتر درباره‌ی این ‏منظومه را در فصل مربوط به "منظومه‌ها و دستان‌های غیر قهرمانی" پی می‌گیریم. با این‌همه ‏این‌جا می‌توان اشاره کرد که ماجراهای آن‌دنیایی قهرمان از بسیاری لحاظ به ماجراهای قهرمانی ‏معمولی ماناس و جولوی شباهت دارند، و با توجه به اشاره‌هایی که در رشته منظومه‌های ماناس و ‏جولوی به خود این قهرمان و اسب نامدارش چال‌قویروق ‏Chal Kuiruk‏ شده، پیداست که ار تؤش‌توک ‏نیز یکی از چهره‌های شناخته‌شده‌ی داستان‌های قهرمانی‌ست. برای نمونه می‌توانیم از منظومه‌ی ‏بوق‌مورون یاد کنیم(101) ‏ که در آن از رابطه‌ی ار تؤش‌توک با ماناس و آلامان‌بت سخن می‌رود و وصف ‏مسابقه‌ی اسب‌دوانی او با همسر جولوی را می‌شنویم.‏

Read More...دنباله (کلیک کنید)‏

06 December 2015

سیبلیوس - 150‏

هشتم دسامبر امسال، 2015، یکصدوپنجاهمین زادروز آهنگساز بزرگ فنلاندی ژان سیبلیوس ‏‏(1957 – 1865) Jean Sibelius است. نخستین بار در 12 – 13 سالگی با یکی از آثار او آشنا شدم، بی آن‌که نام ‏اثر یا نام آهنگساز را بدانم. در آن هنگام آن را در رادیوی ایران به عنوان موسیقی آغازین (آرم برنامه) ‏و موسیقی متن نمایشنامه‌ی رادیویی "کارآگاه جانی‌دالر" به‌کار می‌بردند. نزدیک 10 سال دیرتر ‏کشف کردم که آن اثر "فینلاندیا" نام دارد.‏

Read More...دنباله (کلیک کنید)‏

29 November 2015

برخورد نزدیک از نوع اول!‏

عکس تزئینی‌ست و افراد موجود در آن
ربطی به موضوع این نوشته ندارند.‏
فیلم کلاسیک علمی – تخیلی «برخورد نزدیک از نوع سوم»‏ ‎ Close Encounters of the Third Kind ساخته‌ی اسپیلبرگ را خیلی‌ها دیده‌اند. من خیلی وقت پیش داستانکی نوشتم با نام «برخورد ‏نزدیک از نوع اس‌ام‌اس» که در وبلاگم و نیز در کتاب "قطران در عسل" هست و برخی از دوستانم با مهر بسیار آن را می‌پسندند. اکنون می‌خواهم ‏داستان برخورد نزدیک از نوع اول را نقل کنم.‏

هفته‌ی پیش که برای کتابخوانی به شهر کلن آلمان رفته بودم، در آخرین روز سفرم زوجی بسیار ‏عزیز از دوستان که در پذیرایی از من سنگ تمام گذاشتند، نیمروز سخن از ناهار گفتند. گویا فلان ‏رستوران ایرانی شهر کلن در آن نیمروز یکشنیه شلوغ بود و جای پارکینگ هم نداشت، پس بر این ‏قرار آمدند و آمدیم که برویم به یک رستوران ایرانی دیگر که کمی دورتر از مرکز شهر است، و گویا جای ‏پارکینگ هم دارد.‏

Read More...دنباله (کلیک کنید)‏

15 November 2015

حماسه‌های شفاهی آسیای میانه - 7

منظومه‌ی قؤس‌قامان ‏Kös Kaman‏ ناقص است. بخش نخست داستان با دقت و شرح جزئیات دنبال ‏می‌شود، اما بخش آخر شتاب‌زده و آن‌چنان ناقص است که به‌دشواری می‌توان رشته‌ی حوادث را از ‏هم گشود. موضوع منظومه بسته به موقعیت‌های داستانی پیش می‌رود و روایتی دیگرگونه است از ‏رویدادهایی که در نیمه‌ی دوم منظومه‌ی سوم بیان شده‌است، از جمله ازدواج ماناس با قانی‌قی و ‏کشته‌شدن قهرمان به‌دست قالموق‌ها. منظومه با شرحی از دیدار ماناس از قانی‌قی و پذیرایی ‏قانی‌قی از خواستگارش آغاز می‌شود. این صحنه با آن‌چه در منظومه‌ی پیشین آمد تفاوت‌های بارزی ‏دارد. در قؤس‌قامان هنگامی که قانی‌قی و ندیمه‌هایش مهمانانشان را می‌پذیرند، تصویری دل‌پذیر و ‏با وقار از قانی‌قی هم‌چون زنی خانه‌دار ترسیم می‌شود. در چادر رنگارنگ قانی‌قی از مهمانان با عرق ‏پذیرایی می‌کنند و آن‌گاه قانی‌قی و ندیمه‌هایش خفتان‌هایی که ارابه‌ها از دوردست‌های کاشغر ‏آورده‌اند، و نیز پیراهن‌های زیبا و جوراب‌هایی به ماناس و همراهانش هدیه می‌کنند. آنان چکمه‌های ‏بلندی که تا زین اسب می‌رسد به پای مهمانان می‌پوشانند. این چکمه‌ها را نیز با ارابه از تاشکند ‏آورده‌اند:‏

Read More...دنباله (کلیک کنید)‏

08 November 2015

Massavlyssning -‏ شنود همگانی

‎– Det handlar inte om att man inte har något att dölja, det handlar om att vi har något att förlora om ‎vi hela tiden är övervakade. Det mänskliga, det som formar oss och gör att vi kan tänka och ‎utvecklas, det som formar oss som individer.‎

‎– Att säga att du inte bryr dig om rätten till integritet för att du inte har något att dölja är som att ‎säga att du inte bryr dig om yttrandefriheten för att du inte har något att säga. Det är som att säga ‎att du inte bryr dig om den fria pressen för att du inte är journalist. Eller religionsfriheten för att du ‎inte är kristen. Rättigheter i ett samhälle är både kollektiva och individuella. Du kan inte ge bort ‎minoriteters rättigheter även om du röstar som majoriteten. Rättigheter är inget som ges av ‎regeringar, de ska garanteras av regeringar och skyddas av regeringar.‎

Den 32 årige Edward Snowden i en exklusiv och mycket läsvärd intervju med DN.‎

‏- بحث بر سر آن نیست که آدم چیزی برای پنهان کردن ندارد. سخن از آن است که ما اگر پیوسته ‏زیر نظر باشیم چیزی داریم که از دست می‌رود: یک چیز انسانی، چیزی که ما را شکل می‌دهد و ‏باعث می‌شود که می‌توانیم بیاندیشیم و تحول بیابیم؛ چیزی که فردیت ما را شکل می‌دهد.‏

‏- این که بگویید به حق تمامیت شخصی ‏integrity‏ اهمیت نمی‌دهید زیرا که چیزی برای پنهان کردن ‏ندارید، مانند آن است که بگویید به آزادی بیان اهمیت نمی‌دهید زیرا که چیزی برای گفتن ندارید. ‏مانند آن است که بگویید به وجود مطبوعات آزاد اهمیت نمی‌دهید زیرا که روزنامه‌نگار نیستید. یا ‏آزادی دین، زیرا که مسیحی نیستید. آزادی‌ها در یک جامعه هم جمعی هستند و هم فردی. شما ‏نمی‌توانید حقوق اقلیت‌ها را کنار بگذارید حتی اگر به اکثریت رأی داده‌باشید. حقوق را دولت‌ها ‏نمی‌دهند، حقوق را دولت‌ها تضمین می‌کنند و از آن‌ها دفاع می‌کنند. [ادوارد اسنودن 32 ساله، که ‏شنود همگانی دولت امریکا از شهروندان خود، و از همه‌ی جهانیان را افشا کرد – در گفت‌وگویی ‏استثنایی و بسیار خواندنی با روزنامه‌ی سوئدی داگنز نوهتر].‏

متن انگلیسی: http://fokus.dn.se/edward-snowden-english

سال‌ها پیش از افشاگری‌های اسنودن، هشداری نوشتم درباره‌ی شنودهای گسترده و روش‌های ‏ردیابی فعالان در خارج و در ایران، که در «ایران امروز» منتشر شد:‏
http://www.iran-emrooz.net/index.php?/politic/more/17231

07 November 2015

دیدار در کلن

شنبه‌ی دو هفته بعد، 21 نوامبر ساعت 19، در شهر کلن آلمان، محل انتشارات فروغ، تکه‌هایی از ‏‏«قطران در عسل» را می‌خوانم. با شوق دیدار دوستان.‏

25 October 2015

قطران در عسل، با رادیو همبستگی

روز شنبه 24 اکتبر (2 آبان) گفت‌وگویی داشتم درباره‌ی کتابم با رادیو همبستگی در استکهلم. در پیوند زیر بشنوید. با سپاس از رادیو ‏همبستگی و از آقای سعید افشار.‏


18 October 2015

حماسه‌های شفاهی آسیای میانه - 6

قهرمان منظومه‌ی دوم رشته‌ منظومه‌های ماناس، آن‌چنان که رادلوف ثبت کرده، آلامان‌بت [آلمام‌بت، ‏آلمان‌بت] نام دارد که لقب "ببرآسا" را برایش به‌کار می‌برند. او از قومیت مغول، یا در واقع قالموق ‏است. او کافر زاده می‌شود، اما منظومه با شرحی پیرامون گرویدن او به دین اسلام آغاز می‌شود و ‏عامل این گرایش شاهزاده‌ی اویغور "ار کؤکچؤ"ست. در بخش آغازین منظومه آلامان‌بت میهمان ‏ارجمندی‌ست در میان همراهان ار کؤکچؤ اما نفوذ او حسادت دیگر همراهان را تحریک می‌کند و ‏خودمانی بودن او با همسر ار کؤکچؤ بهانه‌ی مناسبی برای اخراج او به دست می‌دهد. از آن ‏رابطه‌ی خودمانی در این‌جا تنها به اشاره‌ای یاد می‌شود اما با مراجعه به داستان منظومه‌ی یولوی ‏‏[ژولوی]‏(91) روشن می‌شود که این‌گونه توطئه‌چینی‌ها در میان قیرغیزها سنت جاافتاده‌ای‌ست. بخش ‏دوم منظومه حکایت می‌کند که آلامان‌بت اردوگاه ار کؤکچؤ را ترک می‌کند و می‌رود تا به ماناس ‏بپیوندد. او با ماناس پیمان برادری می‌بندد و پس از آن خدمت به او را هرگز ترک نمی‌کند. منظومه ‏سرشار است از بیان نمونه‌های جالب و دل‌پذیر از آداب و رسوم محلی و نشانه‌های بومی. به‌ویژه ‏جالب است که در شرحی پیرامون ار کؤکچؤ دقیق شویم و ببینیم که او چگونه در کرانه‌ی دریاچه‌ی ‏ایسسیک‌قول با بازش به شکار رفته‌است و آن‌جا آلامان‌بت را می‌بیند که در کرانه‌ی آن‌سوی دریاچه ‏بر اسبی نشسته و کلاهی بلند از پوست بره‌ی سیاه قالموقی به‌سر دارد. در این دیدار آلامان‌بت ‏نخستین درس سخن‌گفتن به‌زبان قالموقی را به دوست تازه‌اش می‌آموزد. منظره‌های زیبای دیگری ‏از این منظومه‌ی جان‌دار را دیرتر نقل خواهم کرد.‏

Read More...دنباله (کلیک کنید)‏

11 October 2015

آخرین شاهدان ‏- از برنده‌ی نوبل ادبیات

به‌جای وقت تلف کردن در بحث‌های حوصله‌سوز و بی‌حاصل با برخی عاشقان سینه‌چاک برخی ‏رژیم‌ها و ایدئولوژی‌ها که از رسیدن جایزه نوبل ادبیات به خانم سوتلانا آلکسیه‌ویچ سخت خشمگین ‏شده‌اند، نشستم و تکه‌ای از یکی از کتاب‌های او را ترجمه کردم. خود بخوانید و داوری با شما، ‏خوانندگان گرامی این ترجمه، و خوانندگان دیگر آثار او؛ و داوری با تاریخ.‏

فقط یک چیز را بگویم: نویسنده در یکی از درگیری‌هایش با «وزارت ارشاد» رژیم شوروی در سال ‏‏1985، در پاسخ به مأمور معذور سانسورچی که از او می‌خواست از اندیشه‌های "بزرگ و باشکوه" ‏رمان بنویسد، گفت: «خیر! من اندیشه‌های باشکوه را دوست ندارم. من انسان‌های کوچک را دوست ‏دارم.»‏

Read More...دنباله (کلیک کنید)‏

08 October 2015

معرفی کتاب و دیدار با نویسنده

شنبه هفتم نوامبر، ساعت 14:00 در کتابخانه‌ی عمومی شرهولمن استکهلم.‏

روش خرید کتاب "قطران در عسل" از اینترنت، در این نشانی.‏
همچنین از کتابفروشی فردوسی (استکهلم) بپرسید. شماره تلفن
‏‎+46 (08)323080‎

04 October 2015

حماسه‌های شفاهی آسیای میانه - 5‏

نخستین منظومه در وصف زایش و سال‌های کودکی قهرمان است. در سطرهای آغازین فهرستی از ‏نام‌های پدران او را به ما می‌گویند و مختصری نیز به جای دقیق زیستگاه و تبار او اشاره می‌کنند. در ‏می‌یابیم که پدر او یاقیپ‌بای [ژاقیپ‌بای، یعقوب بیک] Jakyp Bai است پسر قارا خان ‏Kara Khan، و زیستگاهش در چونقار ‏اوجا ‏Chungkar – uja‏ به گمانی پیرامون جونقاریا قرار دارد. یاقیپ‌بای، که گاه یاقیپ‌خان نامیده ‏می‌شود، به درگاه خدا گله می‌کند که پس از ازدواج صاحب فرزندی نشده، و دعا می‌کند که صاحب ‏پسری شود، و چه پسری:‏

قهرمانی که نوی‌قوت‌ها ‏Noigut‏ را نابود کند،
با آن رکاب‌های آراسته‌شان و پاپوش‌های آبی‌شان؛
قهرمانی که مردان خوقند ‏Kokand‏ را نابود کند،
با آن زین‌های شبیه سر پرندگان و آن بالاپوش‌های آبی‌شان؛
قهرمانی که سارت‌ها ‏Sart‏ را نابود کند،
با آن الاغ‌های گرشان و آن دوک‌های نخ‌ریسی‌شان؛
قهرمانی که قازاخ‌ها را نابود کند،
با آن خاموت‌های چرکین‌شان و نیزه‌های پولادین‌شان؛
قهرمانی که قیرغیزها را نابود کند،
که هرگز دست از دریوزگی بر نمی‌دارند و سیری نمی‌شناسند.‏(83)

Read More...دنباله (کلیک کنید)‏

01 October 2015

بدرود مهندس حسین نظری

حسین نظری، زاده 1305 در رشت، یکی از اعضا و فعالان کهنسال حزب توده ایران، که سال‌ها در ‏تشکل‌های دانشجویی، کارگری، و سندیکایی ایران و جهان کوشیده‌بود، 21 شهریور (12 سپتامبر) ‏در آستانه‌ی نودسالگی در ‏پاریس درگذشت.‏

او که چندی هم در زندان به‌سر برده‌بود، پس از کودتای 28 مرداد، در سال 1333 به مهاجرت رفت، ‏و به نوشته‌ی نورالدین کیانوری در کتاب خاطراتش «در پاریس بود و در شرایط بسیار دشواری زندگی ‏می‌کرد» و یک گروه حزبی را اداره می‌کرد. به نوشته‌ی کیانوری، پس از انقلاب، حسین نظری از ‏نخستین کسانی بود که به ایران بازگشت.‏

Read More...دنباله (کلیک کنید)‏