Showing posts with label تورکوها. Show all posts
Showing posts with label تورکوها. Show all posts

31 August 2015

ایستانبول، ایستانبول!‏

در سال‌های نوجوانی، در اردبیل، ترانه‌ی زیبایی می‌شنیدم از رادیوی رشت، با صدای مارک آریان، ‏خواننده فرانسوی – بلژیکی، از پدر و مادری ارمنی – لبنانی، مهاجر از ترکیه. ترانه "ایستانبول – ‏ایستانبول" نام داشت. از شعر ترانه، که به‌زبان فرانسوی بود، جز نام "ایستانبول" هیچ چیز ‏نمی‌فهمیدم، اما ملودی‌های زیبای آن دل جوانم را می‌کشید و با خود می‌برد به آن‌سوی کوه‌ها و ‏دشت‌ها، تا به شهری به‌نام استانبول.‏

سال‌ها آمد و رفت، و استانبول نادیده ماند، تا همین آخر هفته‌ی گذشته. با دوستم رفتیم و سه ‏شب آن‌جا در هتل بودیم... می‌دانم! می‌دانم! اکنون دوستانی که آشنایان و امکاناتی در استانبول ‏دارند می‌خواهند کله‌ام را بکنند که چرا خبرشان نکردم! ولی...، خب، وقت تنگ بود و تنها دوستی هم که خبرش ‏کردم با مهربانی‌های بی‌کرانش پشیمانم کرد از این‌که خبرش کردم!‏

Read More...دنباله (کلیک کنید)‏

08 October 2013

تورکوهایی دیگر - 4

به این زودی روز آخر فرا رسید؟! فردا سه تن از ما در سه پرواز جداگانه از فرودگاه ازمیر به‌سوی ‏شهرهای خود در سه کشور گوناگون می‌رویم. چند تن از دوستان بیشتر می‌مانند.‏

پس از بدخوابی از صدای ترافیک چهارراه پشت پنجره‌ی هتل و پارس سگان ولگرد، ساعت 7 بامداد ‏به هر زحمتی هست خود را از رختخواب بیرون می‌کشم: باید از این واپسین فرصت استفاده کنم و ‏در بامداد دریا تنی به آب بزنم. دو تن از دوستان پیش از من خود را رسانده‌اند. آرامش و سکون دریای ‏بامدادان بی‌همتاست. سطح آب آرام و صاف است. شره‌ی آب بر بازوان و گردن در این خاموشی ‏چون موسیقی زیبایی گوش را نوازش می‌دهد. این آبتنی مانند "مدیتیشن" است و ساعتی به آن ‏می‌پردازم.‏

Read More...دنباله (کلیک کنید)‏

29 September 2013

تورکوهایی دیگر - 3

در کوی دلدار

یکشنبه روز بازار زیتینلی ‏Zeytinli‏ (زیتونیه) است. خرید چندانی نداریم و تنها برای گردش می‌رویم. ‏پس ماشین نمی‌بریم و پیاده می‌رویم. دور نیست، اما تا بجنبیم نزدیک ظهر شده و آفتاب داغ تا مغز ‏استخوان را می‌سوزاند. در طول خیابان باریکی که به‌سوی بازار می‌رود سایه‌ای نمی‌یابیم و چاره‌ای ‏جز راه رفتن زیر آفتاب سوزان نداریم.‏

زیر چترها و سایبان‌های بازار روز خنک است. میوه، سبزی، خشکبار، همه چیز، آن‌جا چیده‌اند. خانم ‏میزبان هشدار داده که یخچال خانه پر است و جا برای میوه‌ی بیشتر نیست. اما با دیدن میوه‌های ‏هوس‌انگیز دل و دین از دست می‌رود و هشدارها فراموش می‌شود! دوستان انجیر و هلو و شلیل و ‏مغز گردو و لواشک و چند چیز دیگر می‌خرند، و من در برابر شیره‌ی شاه‌توت سپر می‌اندازم و ‏شیشه‌ی کوچکی می‌خرم.‏

Read More...دنباله (کلیک کنید)‏

22 September 2013

تورکوهایی دیگر - 2

پس از بازگشت از چاناق‌قلعه، در ساحل "آلتین قوم" آقچای نمی‌توان تنی به آب نزد. چه ‏آرامش‌بخش است آب دریا! شامگاه به رستورانی که ماهی‌های تازه دارد می‌رویم. ماهی‌های دریا، ‏و پرورشی را جدا از هم در ویترینی پر از یخ چیده‌اند. تماشا می‌کنید، انتخاب می‌کنید و سپارش ‏می‌دهید. کباب می‌کنند و سر میز می‌آورند. دوستان کشف کرده‌اند که ماهی "چیپورا" ‏Çipura‏ ‏خوشمزه‌تر از همه است. آیا این نام با همان کپور خودمان هم‌ریشه است؟ خود ماهی که شباهت ‏چندانی به کپور ما ندارد، اما خوشمزه است.‏

Read More...دنباله (کلیک کنید)‏

15 September 2013

تورکوهایی دیگر - 1

بر ساحل داردانل، چشم‌انداز تکه‌ای از نیمه‌ی اروپایی شهر چاناک‌کاله (عکس از ن.)‏
آب و خاک آقچای گویی دامن مرا گرفته‌است و به این زودی‌ها رهایم نخواهد کرد. پارسال سفری به ‏آن‌جا کردم و "تورکوها" را نوشتم، و امسال نیز مهر دوستان باز به آن‌جا کشاندم، هشت روزی از آب ‏و هوا و دیدنی‌ها و خورد و خوراک و مهر دوستان لذت بردم، و همین چند روز پیش بازگشتم. امیدوارم ‏نوشته‌های این بار نیز ارزش خواندن داشته‌باشند.‏

Read More...دنباله (کلیک کنید)‏

05 September 2012

تورکوها - 5


آیوالیق

آیوالیق ‏Ayvalık‏ [هیوالیق = باغ به] بندر معروف منطقه است که در چهل کیلومتری جنوب آقچای واقع شده‌است. ‏کشتی‌های مسافربری شهر میتیلینی ‏Mytilini‏ مرکز جزیره‌ی یونانی لسبوس از آیوالیق رفت‌وآمد می‌کنند. یکی از ‏دوستان سال‌ها پیش در آیوالیق بوده و بازار بزرگ ماهی‌فروشان آن در خاطرش نقش بسته‌است. تعریف می‌کند ‏که وانت‌ها پیوسته می‌آمدند و بار ماهی در میانه‌ی بازار خالی می‌کردند.‏

نمی‌دانم که آیا زمانی این‌جا باغ به وجود داشته، یا نه. اکنون هیچ نشانی و عطری از به و باغ به در آن نمی‌یابیم. ‏از همان دروازه‌ی شهر بوی ماهی گندیده بینی‌مان را می‌آزارد. هر چه به مرکز شهر نزدیک‌تر می‌شویم، بوی ‏ماهی بیشتر می‌شود.

‏[بخش پنجم (پایانی) و متن کامل سفرنامه را در این نشانی، و اگر آن نشانی در دسترس نیست، در این نشانی بخوانید.]‏

02 September 2012

تورکوها - 4

آی عشق، آی عشق...‏
‏[شاملو]‏

همه‌ی دیروز را در ساحل دریا و با آبتنی گذراندیم. امروز به دیدن "یکشنبه‌بازار" زیتینلی می‌رویم. در دو سوی یک ‏خیابان باریک، زیر چادرها و چترها، روستائیان منطقه محصولات باغ‌ها و کشتزارهایشان را بر بساطشان چیده‌اند، ‏فریاد می‌زنند، شعار می‌دهند و جنس‌شان را تبلیغ می‌کنند. رنگ، رنگ... سبزی، میوه، خشکبار، رنگ و وارنگ، ‏همه تر و تازه، خوش عطر. خیار گل‌به‌سر، گوجه‌فرنگی، گردو، فلفل، بادمجان، زیتون، انگور، هلو، گلابی، خربزه... ‏معلوم نیست که کدام بساط را باید نگاه کرد و از کدام‌یکی باید خرید. این‌جا با فروشگاه‌های بزرگ سوئد خیلی ‏فرق دارد!‏

Read More...دنباله (کلیک کنید)‏

26 August 2012

تورکوها - 3

ترویا

شهر ترویا ‏Troya‏ یا ترووا ‏Truva‏ در صد کیلومتری شمال آقچای و نزدیک شهر چاناق‌قلعه قرار دارد. برای رسیدن به ‏آن باید در همان مسیری که ما را به بهرام‌قلعه برد برانیم، از تقاطع بهرام‌قلعه بگذریم و راهمان را ادامه دهیم، و ‏سپس به‌سوی توفیقیه ‏Tevfikiye‏ بپیچیم.‏شهرک کوچوک‌قویو از جاده‌ی ‏E87‎

Read More...دنباله (کلیک کنید)‏