قهرمان منظومهی دوم رشته منظومههای ماناس، آنچنان که رادلوف ثبت کرده، آلامانبت [آلمامبت، آلمانبت] نام دارد که لقب "ببرآسا" را برایش بهکار میبرند. او از قومیت مغول، یا در واقع قالموق است. او کافر زاده میشود، اما منظومه با شرحی پیرامون گرویدن او به دین اسلام آغاز میشود و عامل این گرایش شاهزادهی اویغور "ار کؤکچؤ"ست. در بخش آغازین منظومه آلامانبت میهمان ارجمندیست در میان همراهان ار کؤکچؤ اما نفوذ او حسادت دیگر همراهان را تحریک میکند و خودمانی بودن او با همسر ار کؤکچؤ بهانهی مناسبی برای اخراج او به دست میدهد. از آن رابطهی خودمانی در اینجا تنها به اشارهای یاد میشود اما با مراجعه به داستان منظومهی یولوی [ژولوی](91) روشن میشود که اینگونه توطئهچینیها در میان قیرغیزها سنت جاافتادهایست. بخش دوم منظومه حکایت میکند که آلامانبت اردوگاه ار کؤکچؤ را ترک میکند و میرود تا به ماناس بپیوندد. او با ماناس پیمان برادری میبندد و پس از آن خدمت به او را هرگز ترک نمیکند. منظومه سرشار است از بیان نمونههای جالب و دلپذیر از آداب و رسوم محلی و نشانههای بومی. بهویژه جالب است که در شرحی پیرامون ار کؤکچؤ دقیق شویم و ببینیم که او چگونه در کرانهی دریاچهی ایسسیکقول با بازش به شکار رفتهاست و آنجا آلامانبت را میبیند که در کرانهی آنسوی دریاچه بر اسبی نشسته و کلاهی بلند از پوست برهی سیاه قالموقی بهسر دارد. در این دیدار آلامانبت نخستین درس سخنگفتن بهزبان قالموقی را به دوست تازهاش میآموزد. منظرههای زیبای دیگری از این منظومهی جاندار را دیرتر نقل خواهم کرد.
سومین منظومه از رشته منظومههای مجموعهی رادلوف مربوط است به جنگ میان ماناس و ار کؤکچؤ، ازدواج ماناس با قانیقی، و مرگ ماناس و سپس بازگشت او به زندگی. پیش از آن که خود داستان آغاز شود، نخست مدیحهای در هشتاد و چهار سطر در ستایش قهرمان میآید. سومین منظومه ساختار چندان خوبی ندارد و سیر داستان در بعضی جاها هیچ روشن نیست. جنگ میان ماناس و ار کؤکچؤ انگیزهی چندان روشنی ندارد. رادلوف این ضعف را نتیجهی طبیعی تأثیر شخصیت آلامانبت میداند که در بخش پیشین منظومه توصیف شدهاست. اما این تنها تعبیری نیست که از روایت میتوان کرد، چنانکه در منظومهی پیشین از سیاست تهاجمی ماناس حکایت میشود و بیگمان همین علتیست که باعث میشود ار کؤکچؤ به دنبال یافتن راهی برای اتحاد با آلامانبت بگردد. گذشته از آن، شاعر در طول منظومه بر چاپلوسی ماناس در برابر "تزار سفید" فرمانروای روسیه تأکید زیادی دارد، و در واقع شاید درست به علت پشتیبانی ترکستان روسیه از ماناس است که او توانایی حمله به اویغورها را در خود میبیند. رادلوف گمان داشت که تأکید بر وفاداری ماناس به روسیه، به منظور تعریف از او نقل شدهاست. اما جای تردید دارد که این مضمون در واقع به این منظور اختراع شدهباشد، زیرا بهسادگی میتوان دید که ترکستان روسیه و کوچنشینان حریص بیابانها میتوانستند به یاری هم در رویارویی با اتحادیهی نیرومند اویغورها که گاه چینیان و گاه تبتیان پشتیبانیشان میکردند نیروی برنده باشند.
با اینهمه، زمینههای وضعیت سیاسی هر چه بود، خوانندهی دورهگرد منظومهی قهرمانی در نوع خود مناسبات میان روسان، قیرغیزها، و اویغورها را در بعد بهکلی شخصی وصف میکند. ماناس اسبش را پیش میراند و در جنگی تنبهتن به دشمنش ار کؤکچؤ حمله میبرد، و لاف زدنها، رجزخوانیها، و رشتهای از زد و خوردها که میان آن دو در میگیرد با جزئیاتی بسیار دقیق تشریح میشود. در نخستین نبرد که کشتیگرفتن است، همچنان که انتظار میرود ماناس پیروز میشود. اما هنگامی که ار کؤکچؤ که یک اویغور متمدنتر است نبرد با تفنگ چخماقی را پیشنهاد میکند، تیر ماناس سخت به خطا میرود و آنگاه که تیر ار کؤکچؤ ماناس را زخمی میکند و او بر پشت اسب میگریزد، ار کؤکچؤ به او میخندد. ار کؤکچؤ به دنبال گیاهان شفابخش میگردد تا زخم ماناس را درمان کند، اما ماناس قیرغیز باز میگردد و اسب ار کؤکچؤ را ناجوانمردانه میکشد، و این کار بدجنسانهایست که قهرمانان از آن رویگردان نیستند.
سپس شرح مختصری از بار یافتن و کرنش ماناس در پیشگاه "تزار سفید" و پس از آن شرحی از جزئیات مراسم نامزدی و ازدواج قیرغیزی نقل میشود. یاقیپبای پدر ماناس میرود تا قانیقی دختر تمیرخان را برای پسرش خواستگاری کند. تمیر خواستگاری او را میپذیرد، دیرتر ماناس میآید تا عروسش را ببرد، و در این کار قدرتنمایی میکند و تکبر نمایش میدهد که از خصوصیات آداب قیرغیزی و شایستهی قهرمان است. قانیقی نیز در آغاز در برابر این دلباختهی وحشی مقاومت میکند و استواری شایستهی یک دختر اصیل قیرغیزی را از خود نشان میدهد. اوضاع بر مراد هر دو طرف است، اما مردی بهنام منگدیبای Mengdi Bai پیدایش میشود که میخواهد مانع از این وصال شود. او یکی از پیروان تمیر و سخنگوی او، و شخصی مفتری قلمداد میشود. او دو راهزن را تطمیع میکند تا هنگامی که عروس و داماد بهسوی خانهی خود در سفراند، به ماناس زهر بخورانند. بخش سوم منظومه شرحیست از مرگ ماناس و در پایان رستاخیز او و سلامت و بازگشتش به زندگی عادی. این منظومه در کلیت خود عجیب است و بهویژه بخش پایانی آن را بهدشواری میتوان درک کرد. دیرتر در فصل هشتم خواهیم دید که دلایلی وجود دارد حاکی از آن که در اینگونه موارد روایات گوناگون با هم در آمیختهاند بی آنکه مهارتی به کار رفتهباشد یا دقت کردهباشند که از تناقضگویی و همپوشی مضمونهای گوناگون پرهیز شود، و خواهیم دید که به گمانی این عمدهترین علتیست که در روایات ابهام ایجاد میکند.
منظومهی بعدی یا بوقمورون به مراسم تدفین باشکوهی اختصاص دارد که با اسبدوانی و دیگر ورزشها ادامه مییابد. این مراسم را خود قهرمان بوقمورون و به بزرگداشت یاد پدرش خان کؤکؤتؤی Khan Kökötöi بر پا کردهاست. در آغاز منظومه بوقمورون پنج پسرش را به اطراف روانه میکند تا مردم را به شرکت در بازیها فرا خوانند. این فراخوان خود تهدید غایبان و دعوت نشدگان بهشمار میرود. برشمردن قهرمانانی که دعوت میشوند خود سیاههای از نام قهرمانان را تشکیل میدهد که بسیار شبیه کشتیهای آخایی Achaean ships از هومر است و میتوان آن را سیاههی جامعی از نام قهرمانان محبوب منظومههای قیرغیزی به حساب آورد. اینجا به نامآورانی چون ماناس، یولوی، یامقیرچی Jamgyrchi، ار تؤشتوک، ار کؤکچؤ، و دیگران بر میخوریم. به دنبال آن سیاههای از نام قبیلهها و مردم همجوار میآید که بوقمورون قصد دارد بر آنها بتازد تا آنچه را برای بر پا داشتن جشن لازم دارد به چنگ آورد. مشکل بزرگ میزبان آن است که چگونه مهمانان را دستهبندی کند و سهم آنان را چگونه تقسیم کند، زیرا مسلمانان و کافران همواره به خون یکدیگر تشنهاند. بوقمورون در این مورد با پدر روحانیاش ار کوشوی Er Koshoi رایزنی میکند. ار کوشوی فرمانروای بزرگ مسلمانان است و در سراسر منظومهها از او به عنوان «گشایندهی دروازهی بهشت و بازگشایندهی راه بازارهای بسته» یاد میکنند. با توجه به این عنوان میتوان او را گونهای سیاستمدار و پیشگام گرویدن به اسلام و متحد ترکستان روسیه دانست. ار کوشوی یادآوری میکند که ماناس بهترین کسیست که میتواند کافران را آرام نگه دارد: مگر او نبود که بهتازگی بوریاتهای سهمگین را تار و مار کرد؟ و بدین قرار ماناس اجرای جشن و مسابقهها را به پاییز آینده موکول میکند.
با رسیدن قهرمانان خوانندهی دورهگرد با طرحی ماهرانه که در ادبیات قهرمانی معمول است(92) انبوه تماشاگران و جر و بحث شرطبندی روی اسبها را تصویر میکند. این نیز خود فرصتیست برای ارائهی سیاههای از نام اسبهای قهرمانان و خصوصیات گوناگون آنها، که خود 121 سطر جا میگیرد. نخستین مسابقهی اسبدوانی میان ار تؤشتوک و آقسایقال Ak Saikal همسر سالمند یولوی برگزار میشود و در آن قهرمان به کمک نیروهای فراطبیعی پیروز میشود. سپس ار کوشوی سالمند و یولوی کافر با هم کشتی میگیرند. پس از کمی دست و پنجه نرم کردن، مرد مسلمان یولوی پهلوان را بر زمین میزند. آنگاه شاهزادهی چینی قونقیربای نیزه بهدست پیش میآید و جایزه را که عبارت از شصت اسب است میرباید، اما ماناس دنبالش میکند و او را از اسب بهزیر میکشد. رقابتهای دیگری نیز برگزار میشود که در همهی آنها مسلمانان پیروز میشوند. بخش آخر منظومه به شکلی بسیار سست به رویدادهای پیشین ربط دارد. در این بخش از رشتهای از حملههای به رهبری ماناس بر ضد ار کؤکچؤ و یولوی سخن میرود. ماناس یولوی را میکشد و آلامانبت نیز دو پسر او را میکشد که اویقوم بولوت Oekum Bolot و تؤرؤ بک Törö Bek نام دارند.
(فصل دوم ادامه دارد)
نمونهای از «ماناسخوانی»:
___________________________________
سومین منظومه از رشته منظومههای مجموعهی رادلوف مربوط است به جنگ میان ماناس و ار کؤکچؤ، ازدواج ماناس با قانیقی، و مرگ ماناس و سپس بازگشت او به زندگی. پیش از آن که خود داستان آغاز شود، نخست مدیحهای در هشتاد و چهار سطر در ستایش قهرمان میآید. سومین منظومه ساختار چندان خوبی ندارد و سیر داستان در بعضی جاها هیچ روشن نیست. جنگ میان ماناس و ار کؤکچؤ انگیزهی چندان روشنی ندارد. رادلوف این ضعف را نتیجهی طبیعی تأثیر شخصیت آلامانبت میداند که در بخش پیشین منظومه توصیف شدهاست. اما این تنها تعبیری نیست که از روایت میتوان کرد، چنانکه در منظومهی پیشین از سیاست تهاجمی ماناس حکایت میشود و بیگمان همین علتیست که باعث میشود ار کؤکچؤ به دنبال یافتن راهی برای اتحاد با آلامانبت بگردد. گذشته از آن، شاعر در طول منظومه بر چاپلوسی ماناس در برابر "تزار سفید" فرمانروای روسیه تأکید زیادی دارد، و در واقع شاید درست به علت پشتیبانی ترکستان روسیه از ماناس است که او توانایی حمله به اویغورها را در خود میبیند. رادلوف گمان داشت که تأکید بر وفاداری ماناس به روسیه، به منظور تعریف از او نقل شدهاست. اما جای تردید دارد که این مضمون در واقع به این منظور اختراع شدهباشد، زیرا بهسادگی میتوان دید که ترکستان روسیه و کوچنشینان حریص بیابانها میتوانستند به یاری هم در رویارویی با اتحادیهی نیرومند اویغورها که گاه چینیان و گاه تبتیان پشتیبانیشان میکردند نیروی برنده باشند.
با اینهمه، زمینههای وضعیت سیاسی هر چه بود، خوانندهی دورهگرد منظومهی قهرمانی در نوع خود مناسبات میان روسان، قیرغیزها، و اویغورها را در بعد بهکلی شخصی وصف میکند. ماناس اسبش را پیش میراند و در جنگی تنبهتن به دشمنش ار کؤکچؤ حمله میبرد، و لاف زدنها، رجزخوانیها، و رشتهای از زد و خوردها که میان آن دو در میگیرد با جزئیاتی بسیار دقیق تشریح میشود. در نخستین نبرد که کشتیگرفتن است، همچنان که انتظار میرود ماناس پیروز میشود. اما هنگامی که ار کؤکچؤ که یک اویغور متمدنتر است نبرد با تفنگ چخماقی را پیشنهاد میکند، تیر ماناس سخت به خطا میرود و آنگاه که تیر ار کؤکچؤ ماناس را زخمی میکند و او بر پشت اسب میگریزد، ار کؤکچؤ به او میخندد. ار کؤکچؤ به دنبال گیاهان شفابخش میگردد تا زخم ماناس را درمان کند، اما ماناس قیرغیز باز میگردد و اسب ار کؤکچؤ را ناجوانمردانه میکشد، و این کار بدجنسانهایست که قهرمانان از آن رویگردان نیستند.
سپس شرح مختصری از بار یافتن و کرنش ماناس در پیشگاه "تزار سفید" و پس از آن شرحی از جزئیات مراسم نامزدی و ازدواج قیرغیزی نقل میشود. یاقیپبای پدر ماناس میرود تا قانیقی دختر تمیرخان را برای پسرش خواستگاری کند. تمیر خواستگاری او را میپذیرد، دیرتر ماناس میآید تا عروسش را ببرد، و در این کار قدرتنمایی میکند و تکبر نمایش میدهد که از خصوصیات آداب قیرغیزی و شایستهی قهرمان است. قانیقی نیز در آغاز در برابر این دلباختهی وحشی مقاومت میکند و استواری شایستهی یک دختر اصیل قیرغیزی را از خود نشان میدهد. اوضاع بر مراد هر دو طرف است، اما مردی بهنام منگدیبای Mengdi Bai پیدایش میشود که میخواهد مانع از این وصال شود. او یکی از پیروان تمیر و سخنگوی او، و شخصی مفتری قلمداد میشود. او دو راهزن را تطمیع میکند تا هنگامی که عروس و داماد بهسوی خانهی خود در سفراند، به ماناس زهر بخورانند. بخش سوم منظومه شرحیست از مرگ ماناس و در پایان رستاخیز او و سلامت و بازگشتش به زندگی عادی. این منظومه در کلیت خود عجیب است و بهویژه بخش پایانی آن را بهدشواری میتوان درک کرد. دیرتر در فصل هشتم خواهیم دید که دلایلی وجود دارد حاکی از آن که در اینگونه موارد روایات گوناگون با هم در آمیختهاند بی آنکه مهارتی به کار رفتهباشد یا دقت کردهباشند که از تناقضگویی و همپوشی مضمونهای گوناگون پرهیز شود، و خواهیم دید که به گمانی این عمدهترین علتیست که در روایات ابهام ایجاد میکند.
منظومهی بعدی یا بوقمورون به مراسم تدفین باشکوهی اختصاص دارد که با اسبدوانی و دیگر ورزشها ادامه مییابد. این مراسم را خود قهرمان بوقمورون و به بزرگداشت یاد پدرش خان کؤکؤتؤی Khan Kökötöi بر پا کردهاست. در آغاز منظومه بوقمورون پنج پسرش را به اطراف روانه میکند تا مردم را به شرکت در بازیها فرا خوانند. این فراخوان خود تهدید غایبان و دعوت نشدگان بهشمار میرود. برشمردن قهرمانانی که دعوت میشوند خود سیاههای از نام قهرمانان را تشکیل میدهد که بسیار شبیه کشتیهای آخایی Achaean ships از هومر است و میتوان آن را سیاههی جامعی از نام قهرمانان محبوب منظومههای قیرغیزی به حساب آورد. اینجا به نامآورانی چون ماناس، یولوی، یامقیرچی Jamgyrchi، ار تؤشتوک، ار کؤکچؤ، و دیگران بر میخوریم. به دنبال آن سیاههای از نام قبیلهها و مردم همجوار میآید که بوقمورون قصد دارد بر آنها بتازد تا آنچه را برای بر پا داشتن جشن لازم دارد به چنگ آورد. مشکل بزرگ میزبان آن است که چگونه مهمانان را دستهبندی کند و سهم آنان را چگونه تقسیم کند، زیرا مسلمانان و کافران همواره به خون یکدیگر تشنهاند. بوقمورون در این مورد با پدر روحانیاش ار کوشوی Er Koshoi رایزنی میکند. ار کوشوی فرمانروای بزرگ مسلمانان است و در سراسر منظومهها از او به عنوان «گشایندهی دروازهی بهشت و بازگشایندهی راه بازارهای بسته» یاد میکنند. با توجه به این عنوان میتوان او را گونهای سیاستمدار و پیشگام گرویدن به اسلام و متحد ترکستان روسیه دانست. ار کوشوی یادآوری میکند که ماناس بهترین کسیست که میتواند کافران را آرام نگه دارد: مگر او نبود که بهتازگی بوریاتهای سهمگین را تار و مار کرد؟ و بدین قرار ماناس اجرای جشن و مسابقهها را به پاییز آینده موکول میکند.
با رسیدن قهرمانان خوانندهی دورهگرد با طرحی ماهرانه که در ادبیات قهرمانی معمول است(92) انبوه تماشاگران و جر و بحث شرطبندی روی اسبها را تصویر میکند. این نیز خود فرصتیست برای ارائهی سیاههای از نام اسبهای قهرمانان و خصوصیات گوناگون آنها، که خود 121 سطر جا میگیرد. نخستین مسابقهی اسبدوانی میان ار تؤشتوک و آقسایقال Ak Saikal همسر سالمند یولوی برگزار میشود و در آن قهرمان به کمک نیروهای فراطبیعی پیروز میشود. سپس ار کوشوی سالمند و یولوی کافر با هم کشتی میگیرند. پس از کمی دست و پنجه نرم کردن، مرد مسلمان یولوی پهلوان را بر زمین میزند. آنگاه شاهزادهی چینی قونقیربای نیزه بهدست پیش میآید و جایزه را که عبارت از شصت اسب است میرباید، اما ماناس دنبالش میکند و او را از اسب بهزیر میکشد. رقابتهای دیگری نیز برگزار میشود که در همهی آنها مسلمانان پیروز میشوند. بخش آخر منظومه به شکلی بسیار سست به رویدادهای پیشین ربط دارد. در این بخش از رشتهای از حملههای به رهبری ماناس بر ضد ار کؤکچؤ و یولوی سخن میرود. ماناس یولوی را میکشد و آلامانبت نیز دو پسر او را میکشد که اویقوم بولوت Oekum Bolot و تؤرؤ بک Törö Bek نام دارند.
(فصل دوم ادامه دارد)
نمونهای از «ماناسخوانی»:
___________________________________
91 - Proben v, p. 515, ll. 4843 ff.
92 - موارد مشابه را میتوان در سیاههی قهرمانان ادبیات کهن ایرلندی و در ایلیاد، کتاب بیستوسوم یافت.
No comments:
Post a Comment