Showing posts with label سینما. Show all posts
Showing posts with label سینما. Show all posts

27 February 2025

بازهم لعنت بر زمان

بارها زمان را لعنت کرده‌ام که با سیر خود همه چیز را می‌پوساند.‏

اکنون خبر می‌رسد که جسد بی‌جان جین هک‌من بازیگر بزرگ امریکایی را در ۹۵ سالگی (باور ‏نمی‌کنم. کی ۹۵ ساله شد؟) همراه با جسد همسر ۶۴ ساله و جسد سگ‌شان در ویلای محل ‏زندگی‌شان یافته‌اند.‏

بازی بی‌همتای او در «ارتباط فرانسوی» ۱ و ۲ مرا تکان داده‌بود. بازی‌های بعدی او هم همواره ‏بی‌همتا بود. بازی او با مونیکای عزیز من در ‏Under Suspicion‏ نه برای او، که برای مونیکای من، دلم ‏را گرم کرده‌بود.‏

جالب است که گویا او و داستین هافمن و رابرت دووال در مدرسهٔ بازیگری هم‌کلاسی بودند، و به هر سه‌شان گفته بودند که قیافه و هیکل و رفتارشان مناسب بازیگری نیست، و بنگر که هر سه از بزرگ‌ترین بازیگران شدند.

چه حیف! چه حیف! نمی‌شد او پیر نشود؟ نمی‌شد به جایی نرسد که فکر کند نمی‌خواهد کسی ‏دیگر او را تر و خشک کند؟ نمی‌شد زمان او را آن‌قدر نپوساند و ناتوانش نکند که ترجیح بدهد دست ‏از زندگی بشوید؟

لعنت بر زمان که همه چیز را می‌پوساند!‏

28 July 2024

بیا ای بامداد


این ترانه‌ای‌ست به نام «گَل ای سحر» (بیا ای بامداد) که آن را پولاد بلبل‌اوغلو خوانندهٔ معروف ‏آذربایجانی سروده و اجرا کرده. ترانه در اصل برای صحنهٔ پایانی فیلم آذربایجانی «اوشاق‌لیغین سون ‏گئجه‌سی» (واپسین شب کودکی) سروده شده‌ و در سال ۱۹۶۸ اجرا شده‌است، و این اجرای ‏اوریجینال آن است روی فیلم.‏

Read More...دنباله (کلیک کنید)‏

01 June 2023

تجدید چاپ شد

صحنه‌ای از فیلم «عروج» (۱۹۷۷) که روی رمان «سوتنیکوف» ساخته شده
چاپ دوم (سوم) رمان «سوتنیکوف» (عروج) نوشتهٔ واسیل بی‌کوف منتشر شد.

تهران، انتشارات وال
https://whale-pub.com

نویسنده‌ی بزرگ چک واسلاو هاول درباره‌ی همکار بلاروس خود می‌گوید: «من برای واسیل بی‌کوف ‏به خاطر مخالفتش با رژیم تمامیت‌خواه در بلاروس، احترام زیادی قائل هستم. طی ملاقاتی که با هم ‏داشتیم، هرگز امیدش را برای ایجاد تغییرات مثبت در آینده‌ی کشورش از دست نداده‌بود. احساس ‏می‌کنم بین سرنوشت ما دو نفر پیوندی وجود دارد. افسوس که مثل ما در چکسلواکی، لهستان یا ‏مجارستان بخت آن‌قدر با او یار نبود تا تغییرات را در کشور خود تجربه کند.»‏

Read More...دنباله (کلیک کنید)‏

02 September 2021

بدرود تئودوراکیس

عکس از Heinrich Klaffs
آهنگساز بزرگ یونانی میکیس تئودوراکیس امروز در ۹۶ سالگی (۲۰۲۱-۱۹۲۵) از جهان رفت.‏

او بیش از همه برای موسیقی متن فیلم‌های «زوربای یونانی» و «زد» شهرت دارد، اما نزدیک به هزار ‏ترانه و انواع دیگر موسیقی نیز سروده‌است که اغلب مضامین «انقلابی» و «چپ» دارند، مانند «کانتو ‏گنرال» روی شعرهای شاعر بزرگ شیلیایی پابلو نرودا با مضمون ضد حکومت دیکتاتور شیلی آگوستینو ‏پینوشه.‏

تئودوراکیس هنگام «حکومت سرهنگان» در یونان (۱۹۷۴-۱۹۶۷) با آن رژیم مبارزه می‌کرد، به زندان ‏افتاد، و شکنجه‌اش کردند. اما همبستگی جهانی هنرمندان سرشناس او را از زندان نجات داد، و او ‏سال‌ها در مهاجرت اجباری به‌سر برد. در آن هنگام او با اجرای آثارش با همکاری ماریا فارانتوری ‏استادیوم‌های بزرگ و سالن‌های کنسرت شرق و غرب را پر می‌کرد و جمعیت را به هیجان می‌آورد.

Read More...دنباله (کلیک کنید)‏

13 August 2021

...چه‌ها دیده‌ام

امشب نمی‌دانم چرا باز به یاد این صحنه از فیلم «بلید رانر» افتادم، که پیشتر هم دست‌کم دو بار از آن یاد کرده‌ام. عبارت آخر اکنون وصف حال من نیست، اما آن کبوتر چه زیبا به‌سوی آزادی پر می‌کشد!

«چیزهایی دیده‌ام که شما انسان‌ها باورتان نمی‌شود: هه...، رزمناوهایی که نزدیک شانه‌ی صورت ‏فلکی شکارچی در آتش می‌سوختند. پرتوهای سی ‏C‏ را تماشا کرده‌ام که در تاریکی‌های ‏نزدیکی "دروازه‌ی گمگشتگان" می‌درخشیدند. همه‌ی آن لحظه‌ها در گذر زمان ناپدید خواهند شد، ‏همچون...، هه...، اشکی در باران...! و اینک مرگ.» [سخنرانی آدم ماشینی (یا "رونوشت") به نام روی بتی ‏Roy Batty‏ با بازیگری درخشان روتگر هائور ‏Rutger Hauer‏ در پایان فیلم "بلید رانر" ‏Blade Runner‏].

در این نشانی ببینید صحنه را، و موسیقی زیبای ونجلیس را برای تیتراژ پایان فیلم در این نشانی بشنوید.

31 October 2020

!بدرود جیمز باند ِ جیمز باندها

چه خوب که تا زنده بود بزرگش داشتم. گذشته از آن که در برخی نوشته‌ها از او به نیکی یاد کردم، هشت سال پیش به مناسبت ۵۰ سالگی جیمز باند، از کانری نوشتم، و همین یک ماه پیش به بزرگ‌داشت ۹۰ سالگی‌اش.

و اکنون او دیگر در جهان نیست. این عکس را نگاه می‌کنم، و باری دیگر در دل می‌گویم: لعنت بر زمان که همه چیز را می‌پوساند و نابود می‌کند.

گفت‌وگوی جالب امیر عزتی را با او در این نشانی بخوانید.

25 August 2020

تئودوراکیس ۹۵، شون کانری ۹۰

بیست‌ونهم ماه ژوئیه ۹۵‌مین زادروز آهنگساز بزرگ و مردمی یونانی میکیس تئودوراکیس ‏Mikis ‎Theodorakis‏ بود (زاده‌ی ۲۹ ژوئیه ۱۹۲۵)، اما گرفتاری‌های گوناگون مجالی نداد که از او یاد کنم. ‏بسیاری از سروده‌های او را هرگز فراموش نمی‌کنم و همواره گوشه‌ای از ذهن موزیکال مرا در ‏اشغال خود دارند.‏

ده سال پیش چیزکی در بزرگداشت ۸۵‌سالگی‌اش و فیلم «زد» نوشتم، که هنوز معتبر است و علاقمندان را فرا ‏می‌خوانم که آن را در این نشانی بخوانند.

Read More...دنباله (کلیک کنید)‏

06 July 2020

بدرود استاد کاربرد صداهای «کوچک»‏

امروز انیو موریکونه (۲۰۲۰ – ۱۹۲۸) ‏Ennio Morricone، استاد بزرگ سراینده‌ی موسیقی فیلم در ‏‏۹۱ سالگی از جهان رفت. هشت سال پیش درباره‌ی او نوشتم. آن‌جا گفتم که او برای موسیقی ‏بیش از پانصد فیلم، برنده‌ی جایزه‌های بی‌شماری‌ست. پس از آن، همین چهار سال پیش او جایزه‌ی ‏اسکار بهترین موسیقی متن فیلم را هم برای ‏The Hateful Eight‏ برنده شد.‏

موریکونه در ۲۸ نوامبر ۲۰۱۶ با ارکستر بزرگ سنفونیک کنسرتی در استکهلم اجرا کرد، با دوستم به دیدن آن رفتم، و برای نخستین بار از اجرای زنده‌ی آثار او، به رهبری خودش، لذت بردم.

هیچ اثری از او نیست که من دوست نداشته‌باشم. اما بالاتر از همه موسیقی او برای وسترن‌های ‏‏«اسپاگتی» قرار دارد، و بعد اثرش برای سریال «هشت‌پا». این‌جا بخوانید نوشته‌ی هشت سال ‏پیشم را. لینک به آثارش همان‌جا هست.‏

یادش گرامی!

09 March 2020

بدرود بازیگر بی‌همتا!‏

کیست که بازی او را در نقش شوالیه در صحنه‌ی شطرنج با عزراییل در «مهر هفتم» (۱۹۵۷) ‏اینگمار برگمان فراموش کند؟ و من بازی تکان‌دهنده‌ی او را در فیلم «هامسون» (۱۹۹۶) هرگز ‏فراموش نمی‌کنم، نیز بسیاری از بازی‌گری‌های او را در فیلم‌ها و تئاترهای بی‌شمار.‏

هنرپیشه‌ی سوئدی (از ۲۰۰۲ شهروند فرانسه) ماکس فون سیدو (۲۰۲۰-۱۹۲۹) ‏Max von Sydow‏ ‏دیروز، ۸ مارس، در پروونس فرانسه از جهان رفت. او در طول ۷۰ سال از زندگانی ۹۰‌ساله‌اش در ‏نقش‌های بی‌شماری هم در صحنه‌ی تئاتر و هم بر پرده‌ی سینما ظاهر شد: از مسیح در فیلم ‏‏«بزرگ‌ترین داستان عالم» تا ارنست بلوفلد در فیلم جیمزباندی «[دیگر] هرگز نگو هرگر»، از ‏‏«جن‌گیر» تا «فلش گوردون»، از کارل اسکار در «مهاجران»، تا «سفر هوایی مهندس آندره»، «جنگ ‏ستارگان»، «بازی تاج و تخت»، و...‏

یک منتقد سینمایی سوئدی می‌گوید: «ماکس فون سیدو همواره هاله‌ای از سنگینی (وقار) و احترام بر ‏گرد خود داشت»، و دیگری می‌گوید: «حرکت او بر صحنه مانند سرب مذاب بود: سنگین، اما روان. او ‏هنگام نقش‌آفرینی هرگز حتی یک دم یا بازدم زاید نداشت؛ هرگز اطوار اضافی نداشت.»‏

من هرگز از تماشای نقش‌آفرینی‌های او سیر نشدم و نمی‌شوم.

یادش گرامی!‏

فیلم «مهر هفتم» را می‌توان تا هشتم آوریل در این نشانی دید. اما گمان نمی‌کنم در خارج از سوئد در دسترس باشد. زبان فیلم سوئدی‌ست.

پ.ن.: جالب است که ۹ سال پیش با مرگ یک بازیگر بزرگ دیگر سوئدی، درباره‌ی ماکس فون سیدو چه نوشتم، در این نشانی.

12 August 2019

زیر چاپ

چاپ دوم رمان «عروج» اثر نویسنده‌ی بلاروس واسیل بی‌کوف، این بار با نام اصلی «سوتنیکوف» و ‏در قطع جیبی تا چند هفته‌ی دیگر منتشر می‌شود:‏
تهران، انتشارات وال.‏

نویسنده‌ی بزرگ چک واسلاو هاول درباره‌ی همکار بلاروس خود می‌گوید: «من برای واسیل بی‌کوف ‏به خاطر مخالفتش با رژیم تمامیت‌خواه در بلاروس، احترام زیادی قائل هستم. طی ملاقاتی که با هم ‏داشتیم، هرگز امیدش را برای ایجاد تغییرات مثبت در آینده‌ی کشورش از دست نداده‌بود. احساس ‏می‌کنم بین سرنوشت ما دو نفر پیوندی وجود دارد. افسوس که مثل ما در چکسلواکی، لهستان یا ‏مجارستان بخت آن‌قدر با او یار نبود تا تغییرات را در کشور خود تجربه کند.»‏

زمستان ۱۹۴۲، در پی حملهٔ نازی‌ها به شوروی و اشغال بلاروس، و در شرایطی که سرما بیداد ‏می‌کند، دو پارتیزان را فرمانده گروه کوچک‌شان برای یافتن آذوقه می‌فرستد، و این آغاز ماجراهایی در ‏میان برف و یخ و جدال با خودی‌هایی‌ست که به مزدوری آلمان‌ها در آمده‌اند. داستان «سوتنیکوف» ‏از درگیری‌های درونی انسان‌ها، قرار گرفتن بر سر دوراهی‌های وجدان و اخلاق و زندگی و مرگ ‏می‌گوید، از زشتی و پلیدی جنگ و تباه شدن ارزش‌های انسانی در جنگ، و فداکاری‌ها و از ‏خودگذشتگی‌هایی که در سایه‌ی جنگ به ضد خود بدل می‌شوند.‏

18 November 2018

نمایشگاه آفیش‌های شوروی

گالری ‏Liljevalchs konsthall‏ در استکهلم نمایشگاهی از نزدیک به ۲۰۰ آفیش از خلاقیت ‏گرافیست‌های شوروی دهه‌ی ۱۹۲۰ ترتیب داده‌است. نمایشگاه روز ۱۲ اکتبر گذشته گشایش یافت ‏و تا ۶ ژانویه‌ی آینده ادامه دارد.‏

چند روز پیش با دوستی به دیدن نمایشگاه رفتیم. این ۲۰۰ آفیش را از مجموعه‌ی عظیم و ‏باورنکردنی یک شخص ژاپنی به‌نام روکی ماتسوموتو ‏Ruki Matsumoto‏ که بیست هزار آفیش دارد ‏به وام گرفته‌اند.‏

Read More...دنباله (کلیک کنید)‏

25 August 2018

لحظات هفده‌گانه‌ی بهاران

به‌تازگی دیدن یک آگهی درباره‌ی پخش همه‌ی بخش‌های یک سریال تلویزیونی روسی در انجمن ‏پوشکین لندن در یک شب، این سریال را به یادم آورد. دوستان لندنی را فراخواندم که اگر می‌توانند ‏آن را ببینند، و خبر گرفتم که همه‌ی سریال در یوتیوب هم هست، با زیرنویس انگلیسی.‏

از سال‌های پایانی دهه‌ی ۱۳۴۰ کتاب‌هایی به زبان فارسی در کتاب‌فروشی‌های تهران و برخی ‏شهرستان‌ها پدیدار شدند که ناشرشان «بنگاه نشریات پروگرس» در مسکو بود. یکی از این کتاب‌ها ‏که در سال ۱۳۵۷ و پیش از سرنگونی رژیم شاه به بازار آمد، همین «لحظات هفده‌گانه بهاران» بود ‏نوشته‌ی یولیان سمیونوف ‏Yulian Semyonov‏ (‏Юлиа́н Семёнов‏) با ترجمه‌ی احمدعلی رصدی*‏ از انتشارات پروگرس شعبه‌ی تاشکند.

Read More...دنباله (کلیک کنید)‏

18 June 2017

جنگ، برنده‌ای ندارد

به‌گمانم حالا دیگر خیلی‌ها پذیرفته‌اند که ما درگیر جنگی جهانی هستیم که هنوز شماره‌گذاری ‏نشده‌است. بی رودربایستی باید بگوییم که این جنگ جهانی سوم است که از تاریخی نامعلوم آغاز ‏شده، و من هیچ پایانی بر آن نمی‌بینم.‏

کی بود که جنگ سوم آغاز شد؟ ‌شاید از دخالت امریکا و روسیه در سوریه؟ یا حمله امریکا به عراق ‏برای سرنگون کردن صدام‌حسین، یا عقب‌تر،‌ از حمله‌ی شوروی به افغانستان؟ یا تلاش امریکا برای ‏ایجاد «کمربند سبز» اسلامی در جنوب اتحاد شوروی و انقلاب ایران؟ یا باز عقب‌تر، از کودتای امریکا در ایران ‏در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲؟ یا، چه می‌دانم، شاید از همان فردای جنگ جهانی دوم و از هنگامی که ‏استالین نیمی از اروپا را زیر نفوذ خود در آورد؟

Read More...دنباله (کلیک کنید)‏

26 December 2015

آری، زمان همه چیز را می‌پوساند!‏

بیش از سه سال پیش چیزکی نوشتم درباره‌ی بیرحمی زمان: کوشیدم بگویم که زمان چگونه مرا و ‏ما را و پیرامونمان را می‌پوساند.‏

هفته‌ای پیش تازه‌ترین فیلم جیمزباندی "اسپکتر" را دیدم، در سینمایی با سیستم "آی‌مکس"، یعنی ‏پرده‌ی خیلی بزرگ و صدایی غران و بی‌همتا. این فیلم از ناظران و کارشناسانی بالاترین، و از برخی ‏دیگر پایین‌ترین امتیاز را گرفته‌است. چنین اختلاف رأیی خود شگفت‌انگیز است. من آن را در مقایسه ‏با "اسکای‌فال"، که بسیار پسندیدم، "متوسط" یافتم. اما آن بحث دیگری‌ست. این‌جا می‌خواهم از ‏آیت زیبایی زندگانیم و از یکی از بزرگ‌ترین مونسان تنهایی‌هایم (البته با پوسترش!)، از مونیکا ‏بل‌لوچی، سخن بگویم:‏

دلم به‌درد آمد از دیدن صورتش در این فیلم. آه از نهادم بر آمد: آه از زمان ستمگر! مونیکا این‌جا، ‏هنگام بازی در این فیلم، تنها 51 سال دارد. حال بگذریم از این که من خود در بیست و ‏چندسالگی، سی و چندساله‌ها را پیرمرد و پیرزن می‌دیدم، اما، اکنون، از قله‌ی بالای شصت که ‏نگاه می‌کنم، طفلک مونیکا سنی ندارد که پیرامون چشمان زیبایش این چنین پر چین ‏شده‌است!‏

درباره‌ی بیرحمی زمان، درباره‌ی فیلم دیگری با بازیگری مونیکا بل‌لوچی، درست درباره‌ی آن‌چه ‏گذشت بیرحمانه‌ی زمان بر سر انسان و پیرامونش می‌آورد، آن نوشته‌ی سه سال پیشم را بخوانید.‏

01 July 2015

چایکوفسکی - 175‏

هفتم ماه مه گذشته 175‌مین زادروز آهنگساز بزرگ روس پیوتر چایکوفسکی ‏Pyotr ‎Tchaikovsky‏ (1893 – 1840) بود. نام این آهنگساز در میان ایرانیان به‌گمانم از آشناترین ‏نام‌هاست.‏

پنج – شش‌ساله بودم که تکه‌ای از ساخته‌های او تأثیری وصف‌ناشدنی بر من می‌نهاد، بی ‏آن‌که بدانم آن موسیقی ساخته‌ی کیست. در کتاب «قطران در عسل» و نیز در این نوشته ‏کوشیده‌ام آن تأثیر را وصف کنم. بیست سالی طول کشید تا آن قطعه را بیابم و بدانم که اثر ‏چایکوفسکی‌ست. سپس قطعه‌ای از بالت "دریاچه‌ی قو"ی او را بر متن نمایشنامه‌های ‏رادیویی می‌شنیدم و مو بر تنم راست می‌شد، باز بی آن‌که بدانم سروده‌ی اوست.‏

Read More...دنباله (کلیک کنید)‏

09 February 2014

تنهایی شیرین

خیلی وقت پیش نوشتم که در سال‌های دانشجویی آثاری را که فائوستو پاپتی ‏Fausto Papetti‏ با ‏ساکسوفون آلتو می‌نواخت دوست می‌داشتم و از مال دنیا یک صفحه‌ی 33 دور از او داشتم، اما ‏روزی برای مجازات خود آن را روی زانویم کوبیدم، شکاندم، و دورش انداختم!‏

در قطعه‌ی زیر از موسیقی فیلم "بلید رانر" ساخته‌ی ونجلیس ‏Vangelis‏ (در این نشانی) ‏ساکسوفون به سبک پاپتی هم هست، اما ذره ذره‌ی همه‌ی صداهای این قطعه مزمزه کردن و ‏نوشیدن دارد. نوشیدن...‏

26 January 2014

جمله‌های به‌یادماندنی از دو فیلم

جمله‌های زیر هر یک از صحنه‌های مؤثر و به‌یادماندنی از دو فیلمی هستند که بارها دیده‌امشان و باز ‏از دیدنشان سیر نمی‌شوم:‏

‏1- «من چیزهایی دیده‌ام که شما انسان‌ها باورتان نمی‌شود: هه...، رزمناوهایی که نزدیک شانه‌ی صورت ‏فلکی شکارچی در آتش می‌سوختند. پرتوهای سی ‏C‏ را تماشا کرده‌ام که در تاریکی‌های ‏نزدیکی "دروازه‌ی گمگشتگان" می‌درخشیدند. همه‌ی آن لحظه‌ها در گذر زمان ناپدید خواهند شد، ‏همچون...، هه...، اشکی در باران...! و اینک مرگ.» [سخنرانی آدم ماشینی (یا "رونوشت") به نام روی بتی ‏Roy Batty‏ با بازیگری درخشان روتگر هائور ‏Rutger Hauer‏ در پایان فیلم "بلید رانر" ‏Blade Runner‏]. ‏

و فکرش را بکنید که هرکدام از ما چه‌ها دیده‌ایم...‏

Read More...دنباله (کلیک کنید)‏

17 November 2013

در فضا نمی‌توان زندگی کرد

شانزده هفده ساله بودم، به‌گمانم در سال 1348، که فیلم "راز کیهان" (اودیسه فضایی، یا اودیسه ‏‏2001) ساخته‌ی استنلی کوبریک را در سینمای "نوین" اردبیل دیدم، و یک صحنه‌ی تکان‌دهنده‌ی آن ‏برای همیشه بر خاطرم نقش بست: آن‌جا که کامپیوتر "هال" ‏HAL‏ بند ناف یک فضانورد را، یعنی ‏رشته‌ای را که فضانورد را به کشتی فضایی وصل می‌کرد، می‌برد، و فضانورد، چرخ‌زنان، در فضای ‏تاریک و بی‌پایان رها می‌شود و جان می‌دهد.‏

Read More...دنباله (کلیک کنید)‏

04 November 2012

باند - 50

هم‌زمان با نمایش تازه‌ترین فیلم جیمز باند به‌نام "اسکای‌فال" پنجاه سال از نمایش "دکتر نو" ‏می‌گذرد که نخستین فیلم بر پایه‌ی شخصیت خیالی کتاب‌های یان فلمینگ بود.‏

جرج لیزن‌بی ‏George Lazenby‏ بازیگر استرالیایی که در سال 1969 در پنجمین فیلم باند در این ‏نقش ظاهر شد، از بازی در فیلم بعدی سر باز زد، این مأمور مخفی خیالی را به دایناسور تشبیه کرد ‏و پیش‌بینی کرد که جیمز باند در سینما آینده‌ای ندارد. اما او سخت در اشتباه بود. جیمز باند و ‏فیلم‌هایش زنده ماندند و با "اسکای‌فال" باند حیات تازه‌ای می‌یابد.‏

Read More...دنباله (کلیک کنید)‏

30 September 2012

فصل کرگدن

مصاحبه‌ی مطبوعاتی بازیگران (مونیکا بل‌لوچی، بهروز وثوقی و...) و بهمن قبادی کارگردان فیلم "فصل ‏کرگدن" در آستانه‌ی نخستین نمایش آن در جشواره‌ی فیلم تورونتو، کانادا. کاش آقای قبادی کم‌تر شعار ‏می‌دادند!‏

درباره‌ی فیلم در ‏IMDB‏: این‌جا
و "پیش پرده"ی فیلم: این‌جا

مصاحبه پس از سه دقیقه و نیم آگهی آغاز می‌شود. ‏برای تصویر بزرگ، پس از آغاز فیلم، روی دگمه‌ی "تمام تصویر" در گوشه‌ی پایین سمت راست تصویر کلیک کنید.‏