یک سال و نیم پس از پلنوم چهاردهم کمیتهٔ مرکزی حزب تودهٔ ایران [دی ۱۳۴۹]، و شش ماه پس از درگذشت عبدالصمد کامبخش دبیر دوم وقت حزب [آبان ۱۳۵۰]، در بهار سال۱۳۵۱ [۱۹۷۲] رهبران حزب توده ایران در یک اجلاس هیئت اجراییهٔ کمیته مرکزی تصمیم گرفتند که فعالیت حزب را در خارج از ایران محدود کنند و همهٔ سازمانهای حزبی حاضر در مهاجرت کشورهای سوسیالیستی را منحل کنند.
در اسناد علنی و منتشر شدهٔ حزب، و در کتابهای خاطرات بیشمار اعضا و رهبران آن، هیچ اثر و اشارهای به این تصمیم وجود ندارد؛ نه در خاطرات ایرج اسکندری که در آن هنگام به مقام دبیر اول حزب رسیدهبود و عامل و مجری آن تصمیم بود، و نه در خاطرات نورالدین کیانوری، که او نیز در آن هنگام، پس از درگذشت عبدالصمد کامبخش، در عمل دبیر دوم حزب بود. تنها برخی اشارههای مبهم و غیر مستقیم به این تصمیم در خاطرات رهبر فرقهٔ دموکرات آذربایجان و عضو هیئت اجراییهٔ کمیتهٔ مرکزی حزب توده ایران، غلامیحیی دانشیان وجود دارد، که خواهد آمد. او در آن اجلاس حضور نداشت.
اما اسناد موجود در بایگانیهای «شتازی» (وزارت امنیّت دولتی جمهوری دموکراتیک آلمان – آلمان شرقی، محل زندگی رهبران وقت حزب)، و نیز اسناد بایگانیهای جمهوری آذربایجان به روشنی نشان میدهند که چنین تصمیمی گرفتهشد، و ایرج اسکندری برای ابلاغ و نظارت بر اجرای آن در سازمان فرقهٔ دموکرات آذربایجان، به باکو سفر کرد.
چرا چنین تصمیمی گرفتهشد؟ آن هنگام اوج کشمکشها و اختلافات رهبران حزب تودهٔ ایران با رهبران فرقهٔ دموکرات آذربایجان (سازمان حزب در آذربایجان) بود. قراین و شواهد، و برخی اظهار نظرهای مستند از آن هنگام نشان میدهند که هدف رهبران حزب آن بود که با آن تصمیم و از آن راه، فرقهٔ دموکرات آذربایجان را منحل کنند. این تنها یکی از تلاشهای رهبران حزب تودهٔ ایران برای انحلال فرقهٔ دموکرات آذربایجان، این بار از راه تشکیلاتی بود. برای آگاهی از چرایی و چگونگی این تلاشهای رهبران حزب تودهٔ ایران، بنگرید به کتاب «وحدت نافرجام...» از همین نویسنده.
اما ایرج اسکندری در تلاش برای اجرای آن تصمیم، در باکو به مانع حیدر علییف، رهبر وقت جمهوری آذربایجان، بر خورد، که خواستار ادامهٔ حیات و فعالیت فرقهٔ دموکرات آذربایجان بود.
بریدههایی از برخی اسناد رسمی این ماجرا در ادامه میآید. در همه جای متن تأکیدها، و مطالب درون [ ]، از من است.
*
خاقان بالایف، پژوهشگر اهل جمهوری آذربایجان بر پایۀ اسناد بایگانیهای نهاد ریاست جمهوری آن کشور مینویسد:
در ۱۵ آوریل سال ۱۹۷۲ [۲۶ فروردین ۱۳۵۱] هیئت اجراییهٔ کمیتهٔ مرکزی حزب تودۀ ایران (در برخی اسناد «بوروی اجرایی») به شکلی غیرمنتظره تصمیم گرفت که «در اتحاد شوروی و همۀ کشورهای سوسیالیستی سازمانهای حزبی تعطیل شوند و فعالیت تشکیلاتی متوقف شود»[۱].
رد پای این تصمیم و رهنمود حزبی را با بیانی مشروحتر در اسناد «شتازی» نیز میتوان یافت. یکی از خبرچینان این سازمان به تاریخ ۲۰ ژوئن ۱۹۷۲ [۳۰ خرداد ۱۳۵۱] گزارش میدهد:
«از سوی منابع غیررسمی اطلاع یافتم که پیرو تصمیمی که چندی پیش اعضای دبیرخانۀ حزب توده در شهر لایپزیگ اتخاذ کردهاند، حزب توده دیگر اجلاسی در کشورهای سوسیالیستی برگزار نخواهد کرد؛ تصمیمی که در حکم انحلال آن حزب خواهد بود. به دنبال این تصمیم، در چند ماه گذشته هیچ جلسهای در جمهوری دموکراتیک آلمان برگزار نشده است.
طبری، قُدوه، و کیانوری از اعضای دبیرخانه [حزب تودهٔ ایران] دلایل اخذ این تصمیم را اظهار تمایل اتحاد جماهیر شوروی، جمهوری دموکراتیک آلمان و دیگر کشورهای سوسیالیستی دانستند، زیرا برگزاری جلسات حزب توده [از منظر آن کشورها] به زیان روابط آن کشورها با ایران است.
اجلاس هیئت اجراییهٔ حزب توده حدود هشت هفته پیش [ماه آوریل – فروردین (ش. ف.)] انجام پذیرفت. اکثریت شرکتکنندگان این [اجلاس] مخالفت خویش را با این تصمیم اعلام کردند و در عین حال خواستار سازماندهی مجدد فعالیت[های] حزبی شدند. اما تاکنون هیچ فعالیتی پس از این اجلاس دیده نشده است.
در میان مهاجرین ایرانی و افراد نزدیک به آنها، در عین حال شایعاتی بر سر زبانهاست که گویا حزب توده [در آستانۀ] انحلال است، زیرا [گویا] ارگانهای دولتی جمهوری دموکراتیک آلمان و کمیتهٔ مرکزی حزب سوسیالیست متحد آلمان دیگر به حزب توده کمک مالی نخواهند کرد.
بررسی این گزارشهای غیررسمی، نتایج زیر را به دست میدهد:
رفیق ماسهتی[۲] [نام مستعار کیانوری (ش. ف.)]، عضو دفتر سیاسی حزب توده، گزارشی از اجلاس دفتر سیاسی حزب را که در اواسط آوریل ۱۹۷۲ [فروردین ۱۳۵۱] برگزار شده بود به کمیتهٔ مرکزی حزب سوسیالیست متحد آلمان تسلیم کرد.
دفتر سیاسی حزب توده [مطابق این گزارش] در این نشست تصمیم به انحلال تمامی حوزههای حزب توده در کشورهای سوسیالیستی گرفته است. فعالیت سیاسی از این پس در میان سازمانهای مهاجران [«جمعیت پناهندگان...» (ش. ف.)] در کشورهای سوسیالیستی مربوطه ادامه خواهد یافت. همزمان سازمان آذربایجان [فرقهٔ دموکرات آذربایجان] نیز منحل خواهد شد (در این منطقه گروه قدرتمندی از مهاجران وجود دارد) [...].»[۳]
خبرچین شتازی در ۴ اوت ۱۹۷۲ [۱۳ مرداد ۱۳۵۱] باز گزارش میدهد:
«[...] برخی معتقدند که تصمیم توقف فعالیت حزبی به قصد انحلال فرقهٔ دموکرات آذربایجان گرفته شده است.»[۴]
همچنین:
«[...] رفیق طبری اظهار داشت که هدف، انحلال حزب [فرقه] دموکرات آذربایجان است. اما از آنجا که نمیبایست برای همه آشکار باشد، تصمیم گرفته شده که فعالیتهای حزبی یکسره در کشورهای سوسیالیسیتی متوقف گردد.»[۵]
اسناد در دسترس بالایف و جمیل حسنلی، دیگر پژوهشگر آذربایجانی، ابعاد دیگری از این ماجرا را میگشاید. بالایف مینویسد که ایرج اسکندری، دبیر اوّل حزب، برای ابلاغ این تصمیم و نظارت بر اجرای عملی رهنمود انحلال حزب در سازمان فرقهٔ دموکرات آذربایجان، به باکو رفت، و حسنلی مینویسد که در باکو:
«اسکندری از حیدر علییف، دبیر اوّل حزب کمونیست آذربایجان، مصرّانه خواست که فرقهٔ دموکرات آذربایجان را ممنوع کند. در پاسخ به علّت این درخواست غیرمنتظره، اسکندری گفت: «برای اینکه خبر به ایران برسد که فرقهٔ دموکرات آذربایجان دیگر وجود ندارد». رهبران آذربایجان بهشدّت خواستار ابقای موجودیت فرقهٔ دموکرات بودند. حیدر علییف صمیمانه معتقد بود که فرقهٔ دموکرات آذربایجان باید زیر نام خود در ایران فعالیت کند، چه، وجود نام آن بسیاری دیگر را به فرقه جلب خواهد کرد.»[۶]
بالایف ادامه میدهد که اسکندری پس از دیدار و گفتوگو با حیدر علییف و با صلاحدید او، بدون اجرای مأموریتش، به لایپزیگ برگشت و «پس از بازگشت او، هیئت اجراییۀ حزب در تاریخ ۱۴ ژوییه [۲۳ تیر ۱۳۵۱] با تجدیدنظر در تصمیم ۱۵ آوریل ۱۹۷۲، آن را لغو کرد.»[۷]
پلنوم بعدی کمیتهٔ مرکزی فرقهٔ دموکرات آذربایجان، ماهها پس از لغو آن تصمیم، به تاریخ ۱۷ نوامبر ۱۹۷۲ [۲۶ آبان ۱۳۵۱] برگزار شد و بررسی پیشنویس برنامۀ تازۀ حزب تودۀ ایران و مسائل تشکیلاتی در دستور کار آن قرار داشت. دانشیان، رهبر فرقه، شاید از ماجرای تهدید انحلال حزب و از آن طریق انحلال فرقهٔ دموکرات آذربایجان احساس خطر کرده بود، که ازجمله گفت:
«فعالیت جمعیت ما [جمعیت پناهندگان ایرانی] باید زیر رهبری فرقه صورت گیرد. نکتۀ اساسی آن است که زیر رهبری فرقه، فعالیت جمعیت پویایی بیشتری داشته باشد. برخی از کارها با نام جمعیت صورت خواهد گرفت. یک رشته از کارهای مادّی و معیشتی و فرهنگی و تودهای فرقه به جمعیت انتقال خواهد یافت. لکن ما به حفظ سرّیّت اهمیت بیشتری خواهیم داد. همۀ رفقای فرقهای باید در جمعیت [پناهندگان...] عضو شوند.
دربارۀ وضع حزب، یعنی دربارۀ پلنوم چهاردهم به همۀ حوزهها آگاهی داده شده است. [...] تصمیمات پلنوم را نیز به رفقا اطلاع دادیم، از جمله دربارۀ [...] تعطیل شدن برخی از سازمانهای خارج، که البته موقّتی است. به نظر شخصی من این اقدام درستی نیست. پاکسازی [در سازمانها] لازم بود. [...] ما نباید به شایعات توجه کنیم، بلکه باید به تحکیم تشکیلات اهمیت بدهیم. [...] پیش از ما سه بار حزبهایی در مهاجرت بودهاند اما حتی نام آنها نیز باقی نماندهاست. آیا وفاداری آنها به میهن کمتر از ما بود؟ ایمانشان کمتر بود؟ البته که نه! علّت آن بود که آنها اصولی نبودند. پس بیایید ما از آنان عبرت بگیریم. [...]»[۸]
*
گذشته از آنچه آمد، که همه، و بیش از آن، در کتاب «وحدت نافرجام» آمدهاست، بهتازگی متن دو نامهٔ دیگر نیز از بایگانیهای جمهوری آذربایجان استخراج شده که یکی را غلامیحیی دانشیان، رهبر وقت فرقهٔ دموکرات آذربایجان، و دیگری را ایرج اسکندری، دبیر اول وقت کمیتهٔ مرکزی حزب تودهٔ ایران برای سپاسگزاری از حیدر علییف نوشتهاند، که نگذاشت حزب و فرقه منحل شوند.
نخست بریدهای از نامهٔ دانشیان:
«[رفیق گرامی] همچنان که میدانید، هیئت اجراییهٔ کمیتهٔ مرکزی حزب توده ایران در اجلاس خود به تاریخ ۱۵ آوریل ۱۹۷۲ [۲۶ فروردین ۱۳۵۱] تصمیم گرفت که سازمانهای حزبی موجود در اتحاد شوروی و همهٔ کشورهای سوسیالیستی را منحل کند و فعالیتهای حزبی را متوقف کند. دبیر اول کمیتهٔ مرکزی حزب، رفیق ایرج اسکندری، با هدف اجرا و اعمال آن تصمیم هیئت اجراییه در سازمانهای فرقهٔ دموکرات آذربایجان – سازمان حزب تودهٔ ایران در آذربایجان، حاضر در آذربایجان شوروی، و برای نظارت بر اجرای تصمیم، به باکو آمد. به هنگامی که کارهای حزبی و دولتی شما به اندازهٔ کافی زیاد بود، از وقت گرانبهایتان بخشی را به امور ما اختصاص دادید و رایزنیهای گرانبها و بسیار صمیمانهٔ شما در وضع کنونی و پیشرفت آیندهٔ سازمان ما نتیجهبخش بود. هیئت اجراییهٔ کمیتهٔ مرکزی حزب تودهٔ ایران در نشست خود به تاریخ ۱۴ ژوییهٔ ۱۹۷۲ [۲۳ تیر ۱۳۵۱] توصیههای شما را درست و در جهت منافع زحمتشکان ایران برآورد کرد، در تصمیم قبلی خود متخذ بهتاریخ ۱۵ آوریل ۱۹۷۲ [۲۶ فروردین ۱۳۵۱] تجدید نظر کرد، و تصمیم به لغو آن گرفت.
توصیههای برادرانهٔ شما در تاریخ تمامی جنبشهای ضد امپریالیستی و رهاییبخش ملی خلقهای ایران برای همیشه ثبت خواهد شد.
اجازه دهید از جانب اعضای فرقهٔ دموکرات آذربایجان – سازمان حزب تودهٔ ایران در آذربایجان، بار دیگر برای صلاحدیدهای گرانبهایتان از شما صمیمانه سپاسگزاری کنیم.»[۹]
دبیر اول حزب، ایرج اسکندری، نیز در نامهای به تاریخ ۱۴ سپتامبر ۱۹۷۲ [۲۳ شهریور ۱۳۵۱] خطاب به حیدر علییف از جمله نوشت:
«رفیق محترم و گرامی
پس از سفرم به اتحاد شوروی و بازگشت به محل کارم، خود را موظف میدانم که برای میهماننوازی گرمی که در مدت اقامت ما در آذربایجان نسبت به من و خانوادهام نشان دادهشد، بار دیگر سپاس قلبی خود را صمیمانه ابراز دارم. تردیدی ندارم که مناسبات دوستانهٔ ایجاد شده میان ما، به فعالیت حزب ما در آذربایجان شوروی در عمل یاری خواهد کرد.
من هنگام بازدید از مناطق محل زندگی مهاجران سیاسی ایرانی در اتحاد شوروی، توصیههای برادرانهای را که هنگام دیدارهایمان به من کردید به کار گرفتم، و اطمینان دارم که مناسبات دوستانهٔ ایجاد شده با شما، که بیگمان برای خلقهای هر دوی ما مفید خواهد بود، در آینده نیز همواره مستحکمتر خواهد شد.
با احترامهای صمیمانه و برادرانه،
ایرج اسکندری.»[۱۰]
***
منابع:
۱- فرهمند راد، شیوا. «وحدت نافرجام»، کشمکشهای حزب تودهٔ ایران و فرقهٔ دموکرات آذربایجان (۱۳۲۴-۱۳۷۲)، جهان کتاب، تهران، چاپ اول ۱۴۰۱.
۲- نورمحمدی، قاسم. سالهای مهاجرت: حزب تودۀ ایران در آلمان شرقی (پژوهشی بر اساس اسناد نویافته)، جهان کتاب، تهران، چاپ دوم ۱۳۹۸.
3- Balayev, Xaqan Əlirza oğlu. Azərbaycanın sosial – siyasi həyatında cənublu mühacirlərin iştirakı, Bakı: "Elm və təhsil", 2018.
4- Danişian, Qulam Yəhya (General). Xatirələr, Bakı: Azərbaycan Demokrat Firqəsinin nəşri, 2006.
5- Гасанлы, Джамиль. СССР-Иран: Азербайджанский кризис и начало холодной войны (1941-1946 гг.), Москва: "Герои Отечество", 2006.
6- Tribun jurnalı, üçüncü dövr, 8_inci sayı, 2023 Yay.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- بالایف، ص ۱۰۵، سند ARP İİSSA, f. 1, s. 59, i. 154, v. 87. به نقل از «وحدت نافرجام»، ص ۳۱۳.
۲-. Macetti
۳- نورمحمدی، سالهای مهاجرت، صص ۲۶۲ و ۲۶۳، سند MFS-HAII 28758. در این نقل قول مطالب درون [] از نورمحمدی است، به استثنای آنهایی که با حروف ش. ف. مشخص شدهاند.
۴- همان، ص ۲۶۴.
۵- همان، ص ۸۵.
۶- حسنلی، اتحاد شوروی – ایران...، صص ۴۸۷ و ۴۸۸. حسنلی تاریخ سفر اسکندری به باکو را سال ۱۹۷۴ نوشته که در مقایسه با نوشتهٔ بالایف، و اسناد اشتازی، نمیتواند درست باشد. به نقل از «وحدت نافرجام»، ص ۳۱۵.
۷- بالایف، ص ۱۰۵. به نقل از «وحدت نافرجام»، ص ۳۱۶.
۸- دانشیان، صص ۱۸۳ و ۱۸۴. به نقل از «وحدت نافرجام»، ص ۳۱۷.
۹- برگرفته از: رافایل حسینوف، مقالهٔ «نگاهبان منافع پناهندگان»، نشریهٔ تریبون، شماره ۸، دورهٔ سوم، سوئد، تابستان ۱۴۰۲، صص ۴۶۵ و ۴۶۶، به زبان ترکی آذربایجانی.
۱۰- برگرفته از: همان، ص ۴۶۷. متن اصلی نامهٔ اسکندری به فارسی بوده که به روسی، و سپس به ترکی آذربایجانی، و اینجا بار دیگر به فارسی ترجمه شدهاست.