21 February 2016

بدرود آفریننده‌ی "نام گل سرخ"!‏

اومبرتو اکو (2016 – 1932) نویسنده‌ی بزرگ ایتالیایی، خالق "نام گل سرخ" و "آونگ فوکو" نوزدهم ‏فوریه از جهان رفت.‏

بیست و چند سال پیش، هنگامی که فیلم "نام گل سرخ" را در تلویزیون سوئد دیدم، هنوز با نام اکو ‏آشنا نبودم و این فیلم بود که با نام او آشنایم کرد. فیلم را بارهای بی‌شماری دیده‌ام و هنوز از آن ‏سیر نشده‌ام. دو سال پیش نوشتم که نقش رئیس دیر، راهب "برادر یورگه"، و قیافه و طرز فکرش ‏مرا به یاد آیت‌الله خمینی می‌اندازد که گریه را برای مردم ایران تجویز می‌کرد، و نیز همه‌ی انواع ‏سانسورهای اسلامی و ایدئولوژیک را به یادم می‌آورد. نقش شیخ صادق خلخالی هم در این فیلم ‏هست، در قالب برناردو گویی رئیس خوفناک دادگاه تفتیش عقاید. همواره در طول دیدن بسیاری از ‏صحنه‌های فیلم، به‌ویژه با دیدن سوختن کتابخانه و سرگشتگی و درماندگی "برادر ویلیام" (شون ‏کانری) در انتخاب و نجات ارزشمندترین کتاب‌هایی که می‌شناسد و طعمه‌ی آتش می‌شوند، سراپا ‏می‌لرزم – نه در درون: هم در درون و هم در بیرون، و اشکم سرازیر می‌شود!‏

‏"برادر یورگه" با خنده و خندیدین سخت مخالف است و آیه‌ی مورد علاقه‌ی او این است: «انسان ‏هر چه بیشتر حکمت می‌آموزد غمگین‌تر می‌شود و هر چه بیشتر دانش می‌اندوزد، افسرده‌تر ‏می‌گردد» (انجیل، باب جامعه، بخش 1، آیه‌ی 18). این آیه را احسان طبری در وصف حال خود ‏یافته‌بود و به بیانی موجزتر چنین تکرار می‌کرد: «در خِرَدِ بسیار، رنج ِ بسیار است.»‏

دوازده سال پیش اومبرتو اکو برای تبلیغ تازه‌ترین رمانش به‌نام "مشعل جادویی ملکه لوآنا"، که تا ‏حدودی داستان زندگی خود اوست، به سوئد آمده‌بود. دوستی مدتی طولانی فداکارانه در صف ‏ایستاد، و یک نسخه‌ی امضاشده‌ی ترجمه‌سوئدی این کتاب اکو را برایم به هدیه آورد. بسیار ‏سپاسگزارم از او.‏

اکو معروفیت "نام گل سرخ" را لعنت می‌کرد و خود "آونگ فوکو" را بهترین اثرش می‌دانست. اما ‏برخی کارشناسان "گورستان پراگ" را بهترین اثر او می‌دانند. باید پیدایش کنم و بخوانم.‏

اکو منتقد سرسخت گسترش فساد در جامعه‌ی ایتالیا و دشمن آشتی‌ناپذیر امثال برلوسکونی بود.‏

یادش گرامی!‏

راستی، بازیگر نقش "برادر یورگه" فیودور شالیاپین (پسر) (1992-1905) ‏Feodor Chaliapin Jr.‎‏ نام ‏دارد. پدر او، با همین نام (1938-1873)، بزرگترین خواننده‌ی اپرا با صدای باس در دوران خود بود. ‏چیزی از صدای بم او به پسر نیز رسیده‌بود. بازیگر نقش "خلخالی"، ف. موری آبراهام ‏F. Murray ‎Abraham‏ برای بازیگری در نقش سالیری در فیلم آمادئوس جایزه‌ی اسکار گرفت. او 8 جایزه‌ی دیگر ‏نیز برده‌است.‏

ترانه‌ی "قایقرانان ولگا" با صدای فیودور شالیاپین (پدر)، در این نشانی.‏

Read More...دنباله (کلیک کنید)‏

14 February 2016

حماسه‌های شفاهی آسیای میانه - 12

آه این تابلو... آه این تابلو...! ای‌کاش می‌دانستم دست کدام هنرمندی آن را آفریده‌است.‏
مدیحه‌سرایی و سوگواره‌خوانی نیز در میان ترکان متداول است. جهانگردان همواره از خنیاگرانی ‏سخن می‌گویند که در ضیافت‌ها حضور دارند و در ستایش میزبان و میهمانان بداهه‌سرایی می‌کنند. ‏رادلوف در یکی از این ضیافت‌های قیرغیزی حضور داشته و دیده‌است که ارباب از مداحی‌های ‏خواننده‌ی بلندآوازه‌ای که در مجلس حضور داشته آن‌چنان خوشش آمده که خرقه‌ی اطلسی خود را ‏از شانه برگرفته و بر دوش خواننده افکنده است.‏(166) رفتارهایی شبیه به این در اروپای دوران ‏وایکینگ‌ها نیز معمول بوده‌است. ونیوکوف نقل می‌کند که در سال 1860 سراینده‌ی قیرغیزی که ‏همراه هیئت اعزامی روسی بود، در میان هم‌قبیله‌ای‌های خود به عنوان برترین شاعر ارج نهاده ‏می‌شد. "آنگاه که رئیس هیئت ضیافتی برای قیرغیزها ترتیب داد ... این شاعر با صدایی رسا و ‏بیانی شیوا از فضایل میزبان سخن گفت، شاید به امید پاداشی بزرگوارانه."‏(167) زنده‌یاد پروفسور ‏بیتسون را نیز قازاخ‌ها در دیداری با سرودن منظومه‌ای ستوده‌اند.‏(168)

در داستان منثور آباکانی تاسقا مت‌تیر نیز به همین عرف اشاره شده‌است. در ضیافتی که ‏شاهزاده‌ی غاصب اودسن پگ بر پا داشته، "همه آغاز خوردن کردند و اودسن پگ به میان آنان رفت ‏و گفت «بخوانید!» و آنان خواندند و اودسن پگ را ستودند."‏(169)

خوچکو می‌گوید که در میان ترکمنان خواننده‌ای که شعرها و وصف عملیات کؤراوغلو را می‌خواند ‏همیشه آوازش را با مدیحه‌ای در ستایش شخصی که باید دستمزد او را بپردازد به پایان ‏می‌رساند.‏(170)

رادلوف نمونه‌های پرشماری از مدیحه‌های منظوم را منتشر کرده‌است. از آن میان می‌توان به ‏مدیحه‌ای دوازده سطری اشاره کرد که قازاخ‌ها در ستایش آبیلای خان(171) ‏Abylai Khan‏ ‏ ‏ می‌خوانند. ‏شعری در سه بند که به عنوان پیش‌درآمدی بر داستان ته‌له‌اوتی آق گؤبؤک ‏Ak Köbök‏ می‌خوانند، ‏کم‌وبیش مدیحه‌ی منظوم مستقلی‌ست، اما شواهدی در دست نداریم که نشان دهد این شعر ‏زمانی جدای از بستر کنونیش خوانده می‌شده‌است.‏(172) همچنین در همان دستان دختران دهکده ‏شعری در چهار بند در ستایش قهرمان می‌خوانند.‏(173)

نمونه‌ای جالب و غیر معمول از مدیحه‌ی منظوم در روایت بارابایی دستان آق گؤبؤک وجود دارد.‏(174) ‏آهنگری به‌نام کوت‌زؤمؤز ‏Kützömöz‏ شمشیری برای قهرمانی ساخته که همه می‌ستایندش. آنگاه ‏که کوت‌زؤمؤز دستمزدش را می‌خواهد، آق گؤبؤک بر می‌خیزد و با گونه‌ای مدیحه‌ی قهرمانی به ‏نظم در دوازده سطر به ستایش او می‌پردازد. شش خط نخست این مدیحه نکته‌هایی‌ست در ‏ستایش نیرو و کارآیی کوت‌زؤمؤز، و باقی نیز دعای برکت و ثروت برای اوست. این مدیحه و این که ‏قهرمانی را در حال ستایش از صنعتگری می‌یابیم، وضعیتی کمیاب و خلاف معمول است، اما آهنگر ‏کسی‌ست که کار او برای مرد جنگی اهمیتی بی‌مانند دارد و مقام والای کوت‌زؤمؤز را از آن‌جا ‏می‌توان دریافت که از او با نام یاد شده‌است.‏

تعدادی مدیحه‌های ترکمنی باقی مانده که به کؤراوعلو نسبت داده می‌شوند. آن‌چه در پی می‌آید ‏نه تنها از این نظر که به خود قهرمان نسبت داده‌شده، که از این نظر نیز که او به‌ظاهر آن را به ‏حافظه سپرده جالب است. کؤراوغلو در سخن از خدمتی که شخصی به‌نام مصطفی بیگ ‏Mustapha-beg‏ زمانی برای او انجام داده، تعریف می‌کند: "سپس من ترانه‌ای در ستایش او ‏سرودم. این ترانه را هم‌اکنون به‌خاطر می‌آورم، اما نمی‌دانم چرا. ساز مرا بیاورید تا آن را برایتان ‏بخوانم..." آنگاه کؤراوغلو سازش را کوک می‌کند و می‌خواند:‏

‏"همچون یک مرد، همچون جنگاوری راستین او آمد و جنگید. مصطفی بیگ از دودمان نجیبان است. ‏ضربه‌های شمشیر او صخره‌ها را تکه‌تکه می‌کند، مصطفی بیگ پسر پدری شریف است... او رهبر ‏چهل هزار مرد است که همه به یک اشاره‌ی او آماده‌ی جنگ‌اند: پوشیده در زره، پوشیده در ‏جامه‌های آهنین، با چشمانی خون‌گرفته،(175) آنان آبگوشت و پلوی ‏pialw‏ او را می‌خورند. مصطفی ‏بیگ پسر پاکیار ‏Pakiar‏ است. آیا پدر دیگری هست که بتواند این‌چنین به پنج پسر خود ببالد؟ او ‏سزاوار یاری و همراهی هر قهرمانی‌ست. او شایسته‌ی برادری من است. مصطفی بیگ پسر ‏مردی شریف است. با غریو خود راهش را از میان صف دشمن می‌گشاید؛ تیری که او از کمانش رها ‏کند هرگز به خطا نمی‌رود. او کؤراوغلو را در آب رود فرو می‌برد. مصطفی بیگ پسر مرد ‏شریفی‌ست."‏(176)

همچنین گویا کؤراوغلو مدیحه‌ای زیبا در ستایش دشمنش ریحان عرب ‏Reyhan Arab‏ [عرب ریحان] ‏سروده‌است که در داستان کشته شدن ریحان عرب به‌دست قهرمان نقل می‌شود.(177)

جهانگردان به رسم سرودن مدیحه‌هایی برای اسب‌ها(178)، سگ‌ها، سلاح، و دیگر لوازم سودمند ‏زندگی قهرمانی بارها اشاره کرده‌اند و این را در خود داستان‌های قهرمانی نیز مشاهده می‌کنیم. ‏سر الکساندر برنز ‏Sir Alexander Burnes‏ می‌نویسد که میان ترکمنان رسم است که ترانه‌هایی در ‏ستایش اسب‌هایشان می‌خوانند.‏(179) رادلوف سروده‌ای قازاخی در هشت بند نقل کرده‌است که هم ‏مدیحه و هم سوگواره‌ای‌ست برای یک باز شکاری ارزشمند که سگی آن را کشته‌است.‏(180) در ‏دستان ته‌له‌اوتی آق گؤبؤک که در بالا به آن اشاره کردم، قهرمان در یک صحنه شعری در چهار بند در ‏ستایش اسبش، و شعری دیگر در هشت بند در ستایش بازش، نیزه‌اش، شمشیرش، و شلاقش ‏می‌خواند.‏ (181)

سوگواره‌های منظوم را اغلب زنان و در بزرگداشت مردگان می‌سرایند. پروفسور بیتسون آنگاه که در ‏نزدیکی دریاچه‌ی بالخاش بود شاهد بود که "گروهی از دختران همراه با مادر مردی که گویا مرده‌بود ‏گرد هم آمدند تا سوگواری کنند. آنان در حلقه‌ای گرد هم نشستند، سرشان را با بالاپوش پوشاندند ‏و سوگواره‌ای یک‌نواخت سر دادند که یک ترجیع‌بند داشت. من نتوانستم تشخیص دهم چه مقدار از ‏آن فی‌البداهه بود، ولی گمان می‌کنم که روی چارچوب معینی بدیهه سرایی می‌کردند."‏(182) در ‏داستان منظوم ساین باتیر که آن نیز قازاخی‌ست، همسر قهرمان با شنیدن نابودی شوهرش ‏به‌دست قالموق‌ها گونه‌هایش را می‌درد، گیسوان سیاهش را پریشان می‌کند، وارد منزلش می‌شود ‏تا مرثیه‌ای در سوگ او بخواند.‏(183) همچنین در منظومه‌ی قیرغیزی درباره‌ی "زایش سه‌مه‌ته‌ی"، با ‏مرگ ماناس قهرمان، همسرش قانی‌قی رخسارش را می‌درد، موهایش را پریشان می‌کند و "ترانه‌ای ‏در سوگ او خواند".‏(184)

رادلوف می‌گوید که در میان قیرغیزها زن یک هفته تمام در یورت یا کلبه‌اش در کنار لباس‌های شوهر ‏مرده‌اش می‌نشیند و مرثیه می‌خواند. آنگاه که مردی می‌میرد، همواره نزدیک‌ترین زن از بستگانش ‏سروده‌هایی در بزرگداشت او می‌خواند. چنین سوگواره‌هایی را هرگز مردان نمی‌خوانند، مگر ‏خوانندگان دوره‌گرد حرفه‌ای که ممکن است آن را در میان جمع و به افتخار مردی نام‌آور بخوانند.‏(185)

رادلوف سه نمونه‌ی جداگانه از سوگواره‌های قهرمانی قیرغیزها را منتشر کرده‌است. نخستین آن‌ها ‏را درباره‌ی قهرمانی به‌نام ژانتای ‏Jantai‏ سروده‌اند(186) و یکصد و سی و دو سطر است که در آن از ‏زیبایی شخصی قهرمان و نیکی‌های شخصیت او به عنوان شاهزاده‌ای قهرمان و سخاوتمند سخن ‏می‌گویند و نیز به چگونگی روابط او با دیگر شاهزادگان گریز‌هایی می‌زنند.‏

نمونه‌ی دیگر سوگواره‌ای‌ست که دختر شاهزاده چوخ‌چولوی(187) ‏Chokcholoi ‏ برای پدرش ‏می‌خواند.‏(188) در این سوگواره از پیروزی‌های او بر قازاخ‌ها و نیز از سفرهایش در کوهسارانی دور از یار ‏و دیار سخن می‌رود و او را به پای قهرمانانی چون کوشوی، ماناس، جولوی، و دیگران می‌رسانند. هر ‏دوی این سروده‌ها را با قافیه و سبک ویژه‌ی داستان‌های قهرمانی سروده‌اند. رادلوف می‌گوید که ‏این سروده‌ها را کسانی برایش بازخوانده‌اند که با ترانه‌های حماسی آشنا نبوده‌اند و با این حال او ‏ملاحظه کرده‌است که این سروده‌ها آن‌چنان تطابقی با ویژگی‌های ترانه‌های حماسی دارند که به ‏ظاهر اقتباس به‌نظر می‌رسند، و او آن‌ها را با پیش‌درآمد قصه‌ی سوم منظومه‌ی ماناس قیاس ‏می‌کند.‏(189)

می‌گویند که سوگواری و خواندن سوگواره برای شخص مرده در میان قازاخ‌ها یک سال تمام طول ‏می‌کشد. نمونه‌های بسیاری از سوگواره‌های این قبایل در دست داریم. البته همه‌ی سروده‌های ‏مستقل از این گونه، شکل مصراعی دارند. یکی از این نمونه‌ها سوگواره‌ای‌ست برای بالغین ‏Balgyn‏ ‏دختر سلطان باتیر بک ‏Sultan Batyr Bek‏ که از زبان مادر او نقل شده‌است.‏(190) نمونه‌ی دیگر از میان ‏سوگواره‌های قازاخی، مرثیه‌ای‌ست که خواهر سلطان بوپو ‏Sultan Bopo‏ در مرگ تازه‌داماد خود ‏می‌خواند.‏(191) این نمونه‌ها غم‌انگیزاند و سرشار از یادهای مهرآمیز و افکار نومیدانه، و آهنگی ‏عاطفی‌تر از سوگواره‌های قیرغیزی دارند. ویژگی غیر شخصی و اشاره‌های مشخص به امور عام که ‏از خصوصیات سوگواره‌های قیرغیزی‌ست، در سوگواره‌های قازاخی وجود ندارد.‏

از سوی دیگر در داستان منظوم قهرمانی ساین‌باتیر که رادلوف در میان قازاخ‌های "اردوی کوچک" ‏ثبت کرده، رشته‌ای از سوگواره‌ها در متن منظومه پدیدار می‌شوند که به‌طور معمول ویژگی قهرمانی ‏دارند. این منظومه سراسر در قالب غیر مصراعی و به شکل بحر طویل ویژه‌ی داستان‌های منظوم ‏قیرغیزی و ترکان آباکان سروده شده‌است. این سوگواره‌ها را برای قهرمانانی می‌خوانند که گمان ‏می‌رود مرده‌اند، و به همسر قهرمان، فرزندش، و مادرش نسبت داده می‌شوند. پیش‌تر از ‏سوگواره‌های منظومی که همسر قهرمان در این منظومه می‌خواند سخن گفتیم. این سوگواره‌ها ‏آنهایی را که در اثر هومر برای هکتور می‌خوانند به یاد می‌آورند، و درست همانی هستند که انتظار ‏می‌رود در منظومه‌های ماناس و جولوی بتوان یافت. لحن احساساتی و فکورانه‌ی نمونه‌های ‏پیش‌گفته با سوگواره‌های داخل شده در ساین‌باتیر همخوانی ندارد. در دستان قازاخی ژل‌کیل‌دک نیز ‏سوگواره‌ی کوتاهی با وِیژگی‌های مشابه وجود دارد که از زبان اؤس‌تمیر ‏Ös Temir‏ پسر نؤرمؤن‌بت ‏نقل شده‌است: او به خانه باز می‌گردد و با خبر می‌شود که برادر بزرگترش و پسر او را کشته‌اند، و ‏دخترانش را به اسارت برده‌اند.‏(192)

ترکمنان سوگواره‌ای را به سینه سپرده‌اند که می‌گویند کؤراوغلو آن را برای اسبش قیرآت ‏سروده‌است:‏

آه ای سرنوشت غدار! آیا رواست که همه‌ی تبه‌کاری‌های تو را بر جهانیان آشکار کنم؟ تو هیچ‌کس را ‏وفادارانه تا پایان راه همراهی نکرده‌ای. مرگ همواره واپسین پاداشی بود که دادی. چند فرمانروای ‏مقتدر را هم‌پای خار بیابان کرده‌ای و بر زمین فرو کشیده‌ای؟... کجاست آن سلیمان ‏Soleiman‏ که بر ‏دیوها ‏divs‏ و پریان ‏peris‏ فرمان می‌راند؟ مگر نبود شاه شاهان کیکاووس ‏Kaykaus، آن رستم دیگر ‏Rustem، که در نرد با مرگ جان باخت؟(193)


یک تولقاو یا گله‌گزاری از تقدیر متعلق به ترکان ساکن اروپا در ادبیات شفاهی ترکان آستاراخان حفظ ‏شده‌است. گفته می‌شود که این تولقاو را یک فرد ترک ولگایی ساکن بارگاه یکی از گی‌ره‌ی‌های ‏Ghireis‏ [خاندان خان‌های] کریمه سروده است. در این شعر در پوشش نام پرندگان به سرکردگان ‏قبایل ترک اشاره می‌شود و سراسر آن به زبانی استعاری سروده شده‌است، آن‌چنان که خوچکو آن ‏را با سروده‌های "اسکالد"های ‏Skald‏ [سرایندگان باستانی] اسکاندیناوی قیاس کرده‌است، اما ‏شباهت بیشتر را می‌توان در اثر روسی قدیمی‌تر "داستان سپاه ایگور" یافت. این تولقاو اگر تفسیر ‏نشود برای ما مبهم است، اما آن را برای گی‌ره‌ی که خواندند، همه را خوب فهمید:‏

آنگاه که ماده‌گوزن رمیده با بره‌هایش می‌گریزد، ردی از خود در مرداب‌های باتلاقی به‌جا می‌گذارد.‏
در کوه‌های قفقاز ترلان ‏Terlan‏ ندا خواهد داد.‏
کرکس منقارسپید تک افتاده، بر فراز صخره‌ای فرود آمد، جیغی کشید، و بر سطح دریاچه‌ی پهناور ‏وحشت پراکند.‏
دو عقاب دارند بر ساحل یی‌تیل ‏Ytill‏ (یعنی ولگا) پر می‌ریزند، و ترس بر دل دشمنان چیره ‏می‌شود.(194)

خطاب کردن اشخاص به شکل خواهش و التماس نیز رواج دارد، و خوانندگان ترکمن رسمشان این ‏است که نقالی‌شان را به این شکل به پایان برسانند. نمونه‌های فراوانی در رشته‌ی کؤراوغلو نیز ‏وجود دارد. جالب‌ترین آن‌ها جایی‌ست که کؤراوغلو به اسبش قیرآت التماس می‌کند که از فراز ‏تنگه‌ای بجهد و او و پسرخوانده‌اش ایواز را به آن‌سوی تنگه برساند. شعر چنین آغاز می‌شود: «آه ‏ای توسن من، پدر تو بدوو ‏Bedow‏ [‏Bedöv‏] بود و مادرت کوهلان ‏Kohlan‏ [کؤهلن ‏Köhlen‏]. هی! ‏هی! قیرآت دلبندم، مرا به چاملی‌بیل ‏Chamly-bill‏ [چنلی‌بئل] برسان!»‏

و چنین به پایان می‌رسد:‏

مگر تو از نژاد کوهلان نیستی؟ مگر تو نبیره‌ی دلدل ‏Duldul‏ [اسب امام حسین] نیستی؟ آه ای ‏قیرآت، مرا به چاملی‌بیل پیش پهلوانانم برسان! یراق‌های اطلسی برایت می‌برم و به قواره‌ی تو ‏می‌دوزم. جشن و سرور به پا می‌کنیم و شراب سرخگون در جوی‌ها روان می‌کنیم. آه ای قیرآت من، ‏ای که از میان پانصد اسب گزیدمت، هی! هی! مرا به چملی‌بیل برسان!‏(195)

میان ترکمنان رسم بر این است که پیش از آغاز نبرد یا حمله به جایی، سرودهای رزمی می‌خوانند. ‏خوچکو می‌گوید که به هنگام کشمکش‌هایی که قبایل ترکمن برای کسب استقلال با ایرانیان ‏داشتند، "هنگامی که دو سپاه رویاروی هم می‌شوند، پیش از آغاز نبرد، افراد هر سپاه یکدیگر را ‏تحریک می‌کنند و حریف را ریشخند می‌کنند؛ ایرانیان تکه‌هایی از شاهنامه می‌خوانند و ایلیاتی‌ها(196) ‏Iliats ‏ نیز سرودهای رزمی کؤراوغلو را می‌خوانند."‏(197) خوچکو نمونه‌ای از این سرودها را که به ‏یادبود پیروزی در جنگ با کردان سروده‌اند نقل می‌کند و شباهت بارز آن را با دو نمونه‌ای که سر ‏الکساندر برنز منتشر کرده نشان می‌دهد.‏(198)

شاعر غریو سر می‌دهد: «هی آقایان، به‌پیش! علی‌شیراصلان ‏Ali Shiraslan‏ را پیش بفرستید. بارچا ‏Barcha‏ را بفرستید که شفای دردها به دست اوست و خردمند است همچون لقمان ‏Lockman‏. از ‏دشت مغان ‏Moghan‏ ملا باغانج ‏Mulla Baghanj‏ می‌آید... از تبار آقایان توقا ‏Tuka‏. در پی او زمن ‏Zemen‏ می‌رود. آه ای آقایان، باید دلاوری او را، شمشیر دولبه‌اش را، و اسب تازیش را به روز نبرد ‏ببینید. با گشاده‌دستی حاتم ‏Hautem، سوار بر توسنی سرکش، نیزه‌ای در دست به جان دشمن ‏می‌افتد، همچون گرگی گرسنه که به گله بزند...» و با این سخنان به پایان می‌برد: «خان محمد پدر و ‏رئیس قبایل پر شمار اوزنلو ‏Ozenlu‏ [اؤزنلو ‏Özenlu‏] چون گرازی وحشی، با چنگال‌هایی به سان ‏گرگ، به روز نبرد دشمنان را تکه‌پاره می‌کند.»‏(199)

خوچکو سرود دیگری نقل کرده که گویا در سال 1796 هنگامی که آغامحمدخان به جنگ رهبر کردان ‏می‌رفته سروده‌اند. این سرود ترکیبی‌ست از مدح خان و فراخوان جنگ:‏

او چهل هزار اسب دارد که در اصطبل‌ها بسته‌اند؛ زین آن‌ها را با جواهرات گران‌بها آراسته‌اند؛ بر ‏گردنشان طلسم‌ها آویخته‌اند؛ روی دم یاقوت‌فام آن‌ها نگین‌های الماس می‌درخشد. او چهل هزار ‏تفنگچی دارد که تفنگ‌هایش را آتش کنند. او چهل هزار مرد در کمین دارد، که در طول تنگه‌های ‏کوهستانی نشسته‌اند... شاه امر کرده‌است و همه باید به پا خیزند. او چهل هزار دیس پر از ‏گوشت چرب دارد؛ و چهل هزار اسب چابک در اصطبل‌ها. او کردستان را تسخیر کرد، پس چه کاری ‏آسان‌تر از پیروزی بر تو (ممیش خان ‏Memish Khan‏)؟ امر امر شاه است و همه باید اطاعت کنند.‏(200)

نشانه‌های موجود در منظومه‌ها و دستان‌ها به‌روشنی حکایت از آن دارند که قهرمانان بنا به عادت ‏همراه با چاتیغان(201)، یا گونه‌ای قانون بومی، ترانه‌هایی شخصی یا مناسب موقعیت می‌خوانند. در ‏روایت کویه‌ریک (آباکانی) دستان تاسقامت‌تیر (که پیش‌تر از آن سخن گفتیم) قهرمان با دیدن این که ‏ارباب پیشینش اودسن پگ او را فراموش کرده، "چاتیغان چهل‌تار"ش را بر می‌دارد و با خواندن نغمه‌ی ‏زیر خود را معرفی می‌کند: «تاسقامت‌تیر از همین‌جا بود که سه سال پیش به راه افتاد. او جهان ‏دیگر را دیده‌است. تاسقامت‌تیر هنوز نمرده‌است، او هنوز پهلوان است و نیرومند.»‏(202)

اما پربارترین مدارک ما از ترانه‌سرایی و خواندن سروده‌های شخصی مربوط به ترکمنان است و ‏همچنان که پیش‌تر گفتیم چنین می‌نماید که کار سرایش فی‌البداهه در میان آنان بسیار رایج است. ‏بزرگ‌ترین مجموعه از این سروده‌های شخصی آن‌هایی‌ست که در سراسر دستان‌های رشته‌ی ‏کؤراوغلو یافت می‌شود. خوچکو درباره‌ی این قهرمان می‌گوید:‏

بداهه‌سرایی‌های او بدون تفکر قبلی صورت می‌گرفته و گویا چنین بوده که کلمات به شکل ‏خودجوش و بدون سبک‌وسنگین کردن شاعر پدیدار می‌شدند... او درباره‌ی هر رویداد مهم زندگیش ‏شعرهایی فی‌البداهه به زبان ترکی ایرانی ‏Perso-Turkish‏ [منظور ترکی آذربایجانی‌ست] به جا ‏گذاشته‌است که تا امروز نیز مسلمانان سراسر قفقاز، و همچنین آذربایجان و کوچ‌نشینان شمال ‏ایران که از تبار تاتار هستند آن‌ها را می‌خوانند.‏(203)

مسئله‌ی اصالت سنت منظومه‌ها را پیش‌تر بررسی کردیم. اما باید تأکید کرد که صرف‌نظر از هر ‏نتیجه‌ای که خواننده ممکن است به دست آورد، واقعیت این است که این شعرها گواه تردیدناپذیری ‏هستند بر این که سرایش فی‌البداهه‌ی شخصی و به مناسبت‌های گوناگون در میان این مردمان ‏بسیار متداول است و تا درجات بالایی تکامل یافته‌است.‏

پیش‌تر گفتیم که کؤراوغلو به هر مناسبت پیش پا افتاده، یا هرگاه که احساسش به جوش می‌آید، ‏بنا بر سنت تصویری از او می‌سازند که سخن گفتنش به شعر طبیعی‌تر از سخن گفتن به نثر به نظر ‏می‌رسد، و باید به خاطر سپرد که افرادی که در ارتباط با او هستند نیز تا حدود زیادی همین گونه ‏رفتار می‌کنند. پیش پا افتاده‌ترین گفت‌وگوها نیز به شعر صورت می‌گیرد. در بخش‌های آغازین رشته ‏دستان‌ها، آنگاه که کؤراوغلو رهسپار یافتن و پذیرفتن ایواز پسر قصاب به فرزندی خویش است، ‏قصدش را با ترانه‌ای به یارانش می‌گوید.‏(204) ایواز پدر قصابش را از هویت کؤراوغلو آگاه می‌سازد و با ‏رشته‌ای از شعرهای کوتاه که در آن‌ها حقایق عریان به زبانی به‌کلی ادبی بیان می‌شوند، به او ‏التماس می‌کند که کؤراوغلو را دست‌به‌سر کند.‏(205) گفت‌وگوی میان کؤراوغلو و ایواز در راه همه به ‏نظم است،(206) و یک رشته حرف‌های پیش پا افتاده که کؤراوغلو در خیمه‌ی یک بازرگان "ترکیه‌ای" ‏بیان می‌کند نیز همه به نظم‌اند.(207)‏ نقل نمونه‌هایی که در سراسر منظومه فراوان‌اند، از حوصله‌ی ‏این نوشته خارج است.‏

ملاحظه می‌شود که همه گونه منظومه‌های قهرمانی در میان ترکان وجود دارد، هر چند که پیداست ‏که آگاهی‌های اندکی از آن‌ها در مجموعه‌های ما عرضه شده‌است. عرضه‌ی نمونه‌های اصیل ‏شعرهای شخصی نیز عمومیت نداشته‌است. اما علت این کمبود شاید بی دوامی این گونه شعرها ‏در میان مردمی‌ست که سرایش فی‌البداهه را بر حفظ سنت شفاهی ترجیح می‌دهند. مهارت ‏سرایش فی‌البداهه به‌ویژه از خصوصیات قیرغیزها و یاقوت‌هاست اما هیچ محدود به آنان نیست. ‏شگفت‌آور نیست که در میان این مردمان سخن‌سرایی‌های شخصی ثبت نمی‌شود.‏

پیش از پشت سر گذاشتن منظومه‌های قهرمانی ترکان، لازم است توجه خواننده را به مجموعه‌ای ‏از تکه‌های جسته و گریخته‌ی شعرهای ترکی جلب کنم که یک اهل کاشغر در سال 1073 در ‏دست‌نوشته‌ای گرد آورده و گمان می‌رود که رونویس نسخه‌ای قدیمی‌تر است.‏(208) از این رو، این ‏تکه‌ها قدیمی‌ترین نمونه‌های شعرهای ترکی‌ست که به دست ما رسیده(209) و تصنیف‌های شفاهی ‏رایج در میان مردم را در دوران پیش از نیمه‌ی دوم سده‌ی یازدهم برای ما نقل می‌کند. این کتاب ‏تکه‌هایی از سوگواره‌ها، سروده‌های عاشقانه، ترانه‌های نوشانوش و شکار، رجزخوانی‌ها و ‏ریشخندها، و چیزهای دیگر دارد. ویراستاران کتاب اصل شعرهایی را که گوشه‌هایی از آن‌ها در کتاب ‏نقل شده تا حدودی بازسازی کرده‌اند، اما هنوز نشانه‌های کافی در تکه‌ها باقی مانده تا ویژگی ‏قهرمانی اصل آن‌ها را به روشنی نشان می‌دهند. با این همه، همچنان که در مورد تولقاو نیز گفتیم، ‏این شعرها را نیز نمی‌توان به آسانی دسته‌بندی کرد. نخستین سوگواره را برای قهرمانی به‌نام آلپ ‏ار تونغا ‏Alp Är Tonga‏ [‏Alp Er Tunga‏] سروده‌اند و گمان می‌رود که او را با یکی از شخصیت‌های ‏نامدار سده‌ی هشتم یکی پنداشته‌اند. دومین سوگواره برای قهرمانی بی‌نام است. مدیحه‌ای ناقص ‏درباره‌ی یک شاهزاده خانم نیز در آن وجود دارد. باقی شعرها به سروده‌های شخصی شباهت دارند ‏که از آن‌چه در میدان جنگ بر سراینده رفته الهام گرفته‌اند و شباهت زیادی به تولقاوها دارند (به ‏برگ‌های پیشین رجوع کنید).‏

پی‌نوشت: پس از چاپ نخست نوشته‌ی بالا، به لطف پروفسور کانووالوف ‏Kanovalov‏ توانستم ‏ترجمه‌ی روسی مجموعه‌ای حاوی ادبیات شفاهی یاقوتی را تهیه کنم.‏(210) در این کتاب در کنار ‏مطالب دیگر، داستان‌هایی نیز درج شده که مترجم روسی آن‌ها را "بی‌لی‌نی" نامیده است. ‏ترجمه‌ها در قالب نثر چاپ شده‌اند، اما کاربرد اصطلاح بی‌لی‌نی نشان می‌دهد که اصل یاقوتی آن در ‏قالب داستان موزون است و بی‌گمان راوی آن را به آواز می‌خوانده‌است (مقایسه کنید با آن‌چه در ‏فصل "منظومه‌ها و دستان‌های باستانی..." می‌آید).‏

باید افزود که در میان اویرات‌های شمال غربی مغولستان و نیز در میان بوریات‌ها داستان‌های منظوم ‏قهرمانی امروزه نیز بسیار رواج دارد و هنوز رشد می‌یابد. در میان اویرات‌ها هنوز خوانندگان حرفه‌ای ‏یافت می‌شوند که می‌توانند سروده‌هایی بالغ بر چندین هزار سطر را بازخوانی کنند و نیز می‌توانند ‏خود شعرهایی به سبک سنتی و برای رویدادهای امروزی بسرایند. در میان مغول‌های خالخا ‏Khalkha‏ نیز منظومه‌های مشابهی یافت می‌شود اما شکوفایی کم‌تری دارند. در میان همه‌ی ‏مغول‌ها شعرهایی از این گونه را بازگویی نمی‌کنند، بلکه همواره به آواز می‌خوانند. آنگاه که مردم ‏برای اسب‌دوانی، کشتی، و تیراندازی با کمان در دشت‌های هموار گرد هم می‌آمدند، خواننده‌ی ‏دوره‌گرد قهرمان پیروز را با یک چکامه ‏ode‏ و اسب نژاده‌ی برنده را نیز با یک مدیحه [بدون آواز] ‏می‌ستود، اما داستان‌های منظوم قهرمانی را خوانندگان حرفه‌ای به آواز می‌خوانند. در ضیافت‌ها نیز ‏مردم علاقه دارند که شامگاهان درون یورت‌هایشان به ترانه‌های قهرمانی گوش دهند. از شرحی که ‏پاپ ‏Poppe‏ درباره‌ی داستان‌های منظوم مغول‌های خالخا نوشته چنین پیداست که آن شعرها به ‏منظومه‌های غیر قهرمانی ترکان آباکان شباهت دارند؛ اما احتمال دارد که منظومه‌های اویرات‌ها، و ‏شاید بوریات‌ها نیز، به طور کلی چیزی نزدیک‌تر به منظومه‌های قیرغیزی باشند. برای مطالعه‌ی نظر ‏پوپ و ترجمه‌ی آلمانی داستان منظوم مغول‌های خالخا رجوع کنید به ‏Asia Major V (1930), 183 ‎ff.‎‏.‏


فصل سوم

محیط قهرمانی
فردگرایی در منظومه‌های قهرمانی

قصد دارم که درباره‌ی محیط منظومه‌ها و دستان‌های قهرمان ترکی، با عنوان‌بندی‌های زیر بحث کنم: ‏‏1- موقعیت اجتماعی افراد؛ 2- صحنه‌ی داستان‌ها؛ 3- دست‌افزارهای زندگی قهرمانی؛ 4- معیارهای ‏پذیرفته‌ی اجتماعی و قراردادهایی که در منظومه‌ها و دستان‌های قهرمانی رعایت می‌کنند. ما بخش ‏بزرگی از مدارک را از منظومه‌های قیرغیزی برداشته‌ایم، زیرا که این منظومه‌ها گسترده‌ترین و ‏مهم‌ترین مجموعه از ادبیات قهرمانی ترکان هستند که در دسترس ماست، هرچند که منظومه‌ها و ‏دستان‌های قهرمانی قازاخ‌ها و ترکان شمالی نیز مواد سودمندی برای بررسی ما در بر دارند.‏

همانند منظومه‌های قهرمانی جاهای دیگر، در این‌جا نیز بازیگران منظومه‌ها از اشراف هستند. ‏کم‌وبیش همه‌ی قهرمانان از شاهزادگان، یا دست‌کم وابسته به اشراف هستند، و دختران قهرمان ‏نیز دختر شاهزادگان و یا از نجیب‌زادگاه هستند. دیدیم که قهرمان ترکمن کؤراوغلو و یاران او از ‏طبقه‌ی متوسط یا حتی از رنجبران هستند؛ اما این یک مورد استثنایی‌ست. در ادبیات قهرمانی ‏ترکی به‌طور کلی کم‌تر چیزی درباره‌ی قشرهای پایینی جامعه می‌شنویم، و تنها لحظه‌های کوتاهی ‏که از وصف زندگی آن‌ها می‌شنویم، به‌طور کلی آن‌جایی‌ست که افرادی از نجیب‌زادگان را در اسارت ‏تصویر می‌کنند، مانند تصویر آق‌سایقال همسر جولوی آن‌جا که چوپان گله‌ی گوسفندان یک قالموق ‏شده‌است. دو بار به صراحت گفته می‌شود که فقرا اجازه‌ی شرکت در بازی‌های جشن بوق‌مورون را ‏ندارند:‏

افراد طبقه پایین باید کنار بروند،
تنها شاهزادگان در جای خود بایستند.‏(211)

و نیز:‏

افراد طبقه پایین باید کنار بروند،
تنها شاهزادگان در جای خود بایستند،
در جایشان آماده باشند برای مسابقه با نیزه.‏(212)

‏[پیش از ظهر نهم دی‌ماه 1357 در آسایشگاهی در تبعیدگاه پادگان چهل‌دختر (شاهرود) ترجمه را به ‏این‌جا رساندم. ساعت دوی بعد از ظهر اخبار رادیو ایران اعلام کرد که دولت نظامی ارتشبد ازهاری ‏برکنار شده و شاپور بختیار به نخست‌وزیری گمارده شده‌است. ساعتی بعد برای همیشه از پادگان ‏گریختم و به تهران رفتم. رویدادهای انقلاب و تکان‌های پس از آن مجالی برای ادامه‌ی این ترجمه ‏نداد. باقی داستان ترجمه را در آغاز انتشار این بخش‌ها نوشتم.‏ در این نشانی.

فصل دهم را که درباره‌ی شمن‌هاست پیش از همه‌ی بخش‌ها ترجمه کرده‌بودم، که در پی خواهد ‏آمد.]‏


ترانه‌ی "مصطفی‌بیک" را از زبان کوراوغلو این‌جا بشنوید، و متن شعر و ترجمه‌ی فارسی آن را این‌جا ‏ببینید.‏
____________________________________
166 ‎ - Radlov, Aus sibirien I, 488; cf. Also p. 226 below.‎
167 ‎ - Michell, The Russians in Central Asia, p. 291.‎
168 ‎ - Bateson, Letters from the Steppes, p. 166.‎
169 ‎ - Proben II, 703.
170 ‎ - Chodzko, Specimens of the Popular Poetry of Persia, p. 344.‎
171 ‎ - Proben III, 92.‎
172 ‎ - Ibid. P. 224.‎
173 ‎ - Ibid. P. 231.‎
174 ‎ - Ibid, IV, 60.‎
175 ‎ ‎‏- بنا بر نظر سیماشناسان خاوری، چشمان خون‌گرفته نشانی از دلاوری‌ست (خوچکو). در ماهابهاراتا ‏Mahabharata‏ نیز قهرمانان ‏چشمان سرخ دارند.‏
176 ‎ - Chodzko, Specimens of the Popular Poetry of Persia, pp. 286 ff.‎
177 ‎ - Ibid. P. 87.‎
178 ‎ ‎‏- پیرامون توجه ویژه‌ای که ترکمنان به اسب خود دارند می‌توان به شعری منسوب به کؤراوغلو اشاره کرد که در آن مشخصات یک اسب ‏خوب را بر می‌شمارند. فصل هفتم همین کتاب را ببینید.‏
179 ‎ - Burnes, Travels into Bokhara II, 58.‎
180 ‎ - Proben III, 80 f.‎
181 ‎ - Ibid. pp. 227 f.‎
182 ‎ - Bateson, Letters from the Steppe, pp. 165 f.‎
183 ‎ - Proben III, 246 f.‎
184 ‏- پیشین، ‏V، ص 283 به بعد. همچنین مقایسه کنید با اشاره‌هایی به همان رسم در سوگواره‌ی قازاخی، رادلوف، پیشین، ‏III، ص 27.‏
185 ‎ - Aus Sibirien I, 486.‎
186 ‎ - Proben V, 594 ff.‎
187 ‎ ‎‏- نیمه‌ی دوم این نام تنها تفاوتی نوشتاری با نام جولوی دارد.‏
188 ‎ - Proben V, 598 ff.‎
189 ‎ - Proben V, XXVII.‎
190 ‎ - Ibid. III, 25 f.; Aus Sibirien I, 486 f.‎
191 ‎ - Proben III, 26 ff.‎
192 ‎ - Ibid. pp. 134 f.‎
193 ‎ - Chodzko, Specimens of the Popular Poetry of Persia, p. 341.‎
194 ‎ - Ibid. P. 372.‎
195 ‎ - Chodzko, op. cit. pp. 79 f.‎
196 ‎ ‎‏- منظور ترکمنان کوچروست.‏
197 ‎ - Chodzko, op. cit. p. 4.‎
198 ‎ ‎‏- منبعی که خوچکو برای آن دو شعر ذکر کرده صفحه 92 از جلد سوم "سفرهایی به بخارا" ‏Travels into Bokhara‏ ست، اما در ویرایش ‏تازه‌ای از آن کتاب که در سال 1834 منتشر شده، شعرها در صفحه‌های 114 به‌بعد جلد دوم آمده‌اند.‏
199 ‎ - Chodzko, op. cit. p. 381.‎
200 ‎ - Chodzko, op. cit. pp. 387 f.‎
201 ‎ ‎‏- پیشتر درباره‌ی این ساز سخن گفتیم.‏
202 ‎ - Proben II, 719.‎
203 ‎ - Chodzko, op. cit. pp. 6, 12.‎
204 ‎ - Ibid. p. 45.‎
205 ‎ - Ibid. pp. 64 f.‎
206 ‎ - Ibid. pp. 72 f.‎
207 ‎ - Ibid. p. 187.‎
208 ‎ - See Brockelmann, 'Altturkestanische Volkpoesie', Asia Major (1923), pp. I ff.; (1924), pp. 24 ff.‎
209 ‎ ‎‏- کتاب قوداتقو بیلیک ‏Kudatku Bilik‏ که دیرتر به آن می‌پردازیم گویا کمی پیش‌تر (در سال 1069) نوشته شده‌است.‏
210 ‎ - S. V. Yastremsky, Obraztsy Narodnoy Literatury Yakutov (Leningrad, 1929).‎
211 ‎ - Proben V, 171, ll. 982 f.‎
212 ‎ - Ibid. V, 179, ll. 1264 f.‎

Read More...دنباله (کلیک کنید)‏