04 October 2015

حماسه‌های شفاهی آسیای میانه - 5‏

نخستین منظومه در وصف زایش و سال‌های کودکی قهرمان است. در سطرهای آغازین فهرستی از ‏نام‌های پدران او را به ما می‌گویند و مختصری نیز به جای دقیق زیستگاه و تبار او اشاره می‌کنند. در ‏می‌یابیم که پدر او یاقیپ‌بای [ژاقیپ‌بای، یعقوب بیک] Jakyp Bai است پسر قارا خان ‏Kara Khan، و زیستگاهش در چونقار ‏اوجا ‏Chungkar – uja‏ به گمانی پیرامون جونقاریا قرار دارد. یاقیپ‌بای، که گاه یاقیپ‌خان نامیده ‏می‌شود، به درگاه خدا گله می‌کند که پس از ازدواج صاحب فرزندی نشده، و دعا می‌کند که صاحب ‏پسری شود، و چه پسری:‏

قهرمانی که نوی‌قوت‌ها ‏Noigut‏ را نابود کند،
با آن رکاب‌های آراسته‌شان و پاپوش‌های آبی‌شان؛
قهرمانی که مردان خوقند ‏Kokand‏ را نابود کند،
با آن زین‌های شبیه سر پرندگان و آن بالاپوش‌های آبی‌شان؛
قهرمانی که سارت‌ها ‏Sart‏ را نابود کند،
با آن الاغ‌های گرشان و آن دوک‌های نخ‌ریسی‌شان؛
قهرمانی که قازاخ‌ها را نابود کند،
با آن خاموت‌های چرکین‌شان و نیزه‌های پولادین‌شان؛
قهرمانی که قیرغیزها را نابود کند،
که هرگز دست از دریوزگی بر نمی‌دارند و سیری نمی‌شناسند.‏(83)

دعای او شنیده می‌شود و پسری خوش‌آتیه برایش به‌دنیا می‌آید. یاقیپ سوری بر پا می‌کند و ‏همه‌ی مهمانان آینده‌ی خوشی برای کودک پیش‌بینی می‌کنند. چهار پیامبر بزرگ نام "ماناس" بر او ‏می‌نهند؛ هفت سفیر [خانات] یارکند ‏Yarkand‏ [اویغوری] در این سور می‌خورند و می‌نوشند، و ‏می‌گویند:‏

ماناس یل‌موقوس ‏Jelmogus [ژلموقوز، ژالماووز ‏Jelmoguz, Jalmavuz‎‏‏] را بیرحمانه زیر پای خود له ‏خواهد کرد.‏ (84)

به همین شکل از چین نیز چهل سفیر وارد می‌شوند. آنان نیز در این جشن به سیری می‌خورند، و ‏می‌گویند:‏

او چینیان را نابود خواهد کرد.‏

ده سفیر تاتارهای نوقای نیز به خوردن گوشت می‌نشینند و سپس می‌گویند:‏

ماناس بیرحمانه پایمال خواهد کرد.‏

ماناس هنوز در گهواره است که زبان به سخن می‌گشاید. پدرش بی‌درنگ سمندی برای او می‌آورد، ‏آن را زین می‌کند، و باقای‌خان ‏Bakai Khan‏ را که گویا قرار است مربی قهرمان باشد صدا می‌زند و به ‏او می‌گوید که پسرش آماده است که بر اسب بنشیند و تا دوردست‌ها براند؛ از "مدینه" و بخارای ‏شکوهمند بگذرد و با بسیاری از فرمانروایان نیرومند به رقابت برخیزد. این‌چنین باقای‌خان به خدمت ‏ماناس در می‌آید، خوراکش را می‌پزد، آتشش را روشن می‌کند، نادیده‌ها و ندانسته‌ها را به او ‏می‌آموزد، و در سفرها همراهش می‌رود، و هنگامی که او رشد می‌کند و به پایه‌ی مردانگی ‏می‌رسد، راه رستگاری از طریق قرآن را به او نشان می‌دهد. قهرمان دلیر و رفقایش نیز آموزه‌های ‏باقای را به‌کار می‌بندند. ماناس ده ساله همچون جوانی چهارده ساله تیر می‌اندازد:‏

آنگاه که او تا به شاهزادگی رشد کرد، شاهزاده‌نشین‌های باشکوه را نابود کرد؛
شصت نریان، و یکصد اسب (85)
از خوقند به آن‌جا راند؛
هشتاد مادیان،(86) و هزار قیم‌قار ‏kymkar‏(87)
از بخارا آورد
چینیان ساکن کاشغر ‏Kashgar‏ را
او به تورفان ‏Turfan‏ راند؛(88)
چینیان ساکن تورفان را
او باز هم دورتر به آق‌سو ‏Aksu‏ راند.‏(89)

با تصویری چنین گویا و ردیف کردن نام‌ها، شاعر ما را با گستره‌ی فعالیت‌های نظامی ماناس و ‏سیمای مردم پیرامون که بیشترین تأثیر را در پندار و نیروی تخیل قیرغیزها داشته‌اند آشنا می‌کند. ‏پیداست که قهرمان در سمت مغرب با اسب‌های قازاخ و با راندن آن‌ها از ترکمنستان تا بیرون از ‏دره‌های جاکسارتس [جیحون] بر نیروی خود می‌افزاید، و در مشرق نیز دارایی‌های بازرگانان چینی ‏شهرهای پر نعمت حاشیه‌ی بیابان تکله‌مکان واقع در ترکستان چین را به تصرف در می‌آورد. ‏کوهستانی که این دو ناحیه‌ی پر برکت را از هم جدا می‌کرد، برای قهرمان مانند دژی بود که به او ‏امکان می‌داد به خرج هر دو بر دارایی‌های خود بیافزاید.‏

خواننده‌ی دوره‌گرد با این شعرهای موجز و از هم گسیخته بزرگ‌ترین قهرمان حماسی قیرغیزی را به ‏ما می‌شناساند. رادلوف برای کاستی‌های شعر از ما پوزش می‌خواهد و آن‌ها را ناشی از آن ‏می‌داند که خواننده‌ی دوره‌گرد شرحی بهتر از زایش و دوران کودکی ماناس در چنته نداشته‌است و ‏آوازها را بدون تدارک پیشین و به خواهش رادلوف در جا سروده‌است.‏(90) سر نخ‌هایی در داستان ‏هست که پیداست در سروده‌های بعدی مربوط به همان قهرمان دنبال می‌شوند، برای نمونه عمل ‏به آموزه‌های اسلام، لشکرکشی‌هایش؛ ستیزه‌جویی‌هایش با قالموق‌ها و چینیان؛ و کینه‌ی ‏دودمانی‌اش با قون‌غیربای ‏Kongyr Bai‏. قون‌غیربای زمانی به عنوان فرمانروای چینی پکن معرفی ‏می‌شود، و زمانی دیگر به عنوان شاهزاده‌ی محلی، "سالار کاشغر و خوقند"، و مباشر و گردآورنده‌ی ‏خراج برای اربابی بزرگ‌تر.‏
‏(فصل دوم ادامه دارد)‏
____________________________________
83 ‎ ‎‏- ‏Proben v, 2, ll. 29 ff.‎‏ [بر من روشن نشد که چرا یاقیب‌بای صفت‌های زشت برای قیرغیزها که قوم خود اویند به‌کار می‌برد و چرا ‏خواستار نابودی آنان به‌دست پسرش است. یافتن متن اصلی رادلوف کار آسانی نیست و این سخنان را در روایت‌های در دسترس از حماسه‌ی ‏ماناس نیافتم تا ببینم شاید چادویک در نقل نام این قوم از متن رادلوف دچار اشتباه شده‌است. – مترجم فارسی]‏
84 ‎ ‎‏- توضیح یل‌موقوس در برگ‌های آینده‌ی کتاب. [موجودی افسانه‌ای‏ و انسان‌نما با سه، هفت، نه، یا دوازده سر که در اساطیر ترکان مناطق گوناگون ‏وجود دارد، با تغییراتی کوچک در نام. – مترجم فارسی]‏
85 ‎ ‎‏- در اصل قونان ‏Kunan‏ به‌معنی کره‌اسب سه‌ساله.‏
86 ‎ ‎‏- بایتال ‏baital‏ یا مادیان جوان که هنوز نزاییده باشد.‏
87 ‎ ‎‏- این کلمه در متن قیرغیزی به شکل ‏kymkap‏ آمده‌است. واژه را در واژه‌نامه رادلوف بر کتابش نمی‌یابیم، و بی‌گمان او چون معنایش را ‏نیافته، اصل واژه و نه معنای آن را در ترجمه‌اش نقل کرده‌است، شاید با اندکی اشتباه در املای آن (به‌شکل ‏kymkar‏). فراوانی اصطلاحات ‏فنی به‌کار رفته در مورد همه‌ی انواع اسب‌ها، از سال و رنگ و گونه، یکی از یزرگ‌ترین مشکلاتی‌ست که مترجم زبان قیرغیزی با آن رو در ‏رو می‌شود.‏
88 ‎ ‎‏- یکی از شهرهای شمال آبریز تاریم.‏
89 ‎ ‎‏- شهری دورتر در مغرب.‏
90 ‎ - Proben v, xiii.‎

No comments: