نخستین منظومه در وصف زایش و سالهای کودکی قهرمان است. در سطرهای آغازین فهرستی از نامهای پدران او را به ما میگویند و مختصری نیز به جای دقیق زیستگاه و تبار او اشاره میکنند. در مییابیم که پدر او یاقیپبای [ژاقیپبای، یعقوب بیک] Jakyp Bai است پسر قارا خان Kara Khan، و زیستگاهش در چونقار اوجا Chungkar – uja به گمانی پیرامون جونقاریا قرار دارد. یاقیپبای، که گاه یاقیپخان نامیده میشود، به درگاه خدا گله میکند که پس از ازدواج صاحب فرزندی نشده، و دعا میکند که صاحب پسری شود، و چه پسری:
قهرمانی که نویقوتها Noigut را نابود کند،
با آن رکابهای آراستهشان و پاپوشهای آبیشان؛
قهرمانی که مردان خوقند Kokand را نابود کند،
با آن زینهای شبیه سر پرندگان و آن بالاپوشهای آبیشان؛
قهرمانی که سارتها Sart را نابود کند،
با آن الاغهای گرشان و آن دوکهای نخریسیشان؛
قهرمانی که قازاخها را نابود کند،
با آن خاموتهای چرکینشان و نیزههای پولادینشان؛
قهرمانی که قیرغیزها را نابود کند،
که هرگز دست از دریوزگی بر نمیدارند و سیری نمیشناسند.(83)
دعای او شنیده میشود و پسری خوشآتیه برایش بهدنیا میآید. یاقیپ سوری بر پا میکند و همهی مهمانان آیندهی خوشی برای کودک پیشبینی میکنند. چهار پیامبر بزرگ نام "ماناس" بر او مینهند؛ هفت سفیر [خانات] یارکند Yarkand [اویغوری] در این سور میخورند و مینوشند، و میگویند:
ماناس یلموقوس Jelmogus [ژلموقوز، ژالماووز Jelmoguz, Jalmavuz] را بیرحمانه زیر پای خود له خواهد کرد. (84)
به همین شکل از چین نیز چهل سفیر وارد میشوند. آنان نیز در این جشن به سیری میخورند، و میگویند:
او چینیان را نابود خواهد کرد.
ده سفیر تاتارهای نوقای نیز به خوردن گوشت مینشینند و سپس میگویند:
ماناس بیرحمانه پایمال خواهد کرد.
ماناس هنوز در گهواره است که زبان به سخن میگشاید. پدرش بیدرنگ سمندی برای او میآورد، آن را زین میکند، و باقایخان Bakai Khan را که گویا قرار است مربی قهرمان باشد صدا میزند و به او میگوید که پسرش آماده است که بر اسب بنشیند و تا دوردستها براند؛ از "مدینه" و بخارای شکوهمند بگذرد و با بسیاری از فرمانروایان نیرومند به رقابت برخیزد. اینچنین باقایخان به خدمت ماناس در میآید، خوراکش را میپزد، آتشش را روشن میکند، نادیدهها و ندانستهها را به او میآموزد، و در سفرها همراهش میرود، و هنگامی که او رشد میکند و به پایهی مردانگی میرسد، راه رستگاری از طریق قرآن را به او نشان میدهد. قهرمان دلیر و رفقایش نیز آموزههای باقای را بهکار میبندند. ماناس ده ساله همچون جوانی چهارده ساله تیر میاندازد:
آنگاه که او تا به شاهزادگی رشد کرد، شاهزادهنشینهای باشکوه را نابود کرد؛
شصت نریان، و یکصد اسب (85)
از خوقند به آنجا راند؛
هشتاد مادیان،(86) و هزار قیمقار kymkar(87)
از بخارا آورد
چینیان ساکن کاشغر Kashgar را
او به تورفان Turfan راند؛(88)
چینیان ساکن تورفان را
او باز هم دورتر به آقسو Aksu راند.(89)
با تصویری چنین گویا و ردیف کردن نامها، شاعر ما را با گسترهی فعالیتهای نظامی ماناس و سیمای مردم پیرامون که بیشترین تأثیر را در پندار و نیروی تخیل قیرغیزها داشتهاند آشنا میکند. پیداست که قهرمان در سمت مغرب با اسبهای قازاخ و با راندن آنها از ترکمنستان تا بیرون از درههای جاکسارتس [جیحون] بر نیروی خود میافزاید، و در مشرق نیز داراییهای بازرگانان چینی شهرهای پر نعمت حاشیهی بیابان تکلهمکان واقع در ترکستان چین را به تصرف در میآورد. کوهستانی که این دو ناحیهی پر برکت را از هم جدا میکرد، برای قهرمان مانند دژی بود که به او امکان میداد به خرج هر دو بر داراییهای خود بیافزاید.
خوانندهی دورهگرد با این شعرهای موجز و از هم گسیخته بزرگترین قهرمان حماسی قیرغیزی را به ما میشناساند. رادلوف برای کاستیهای شعر از ما پوزش میخواهد و آنها را ناشی از آن میداند که خوانندهی دورهگرد شرحی بهتر از زایش و دوران کودکی ماناس در چنته نداشتهاست و آوازها را بدون تدارک پیشین و به خواهش رادلوف در جا سرودهاست.(90) سر نخهایی در داستان هست که پیداست در سرودههای بعدی مربوط به همان قهرمان دنبال میشوند، برای نمونه عمل به آموزههای اسلام، لشکرکشیهایش؛ ستیزهجوییهایش با قالموقها و چینیان؛ و کینهی دودمانیاش با قونغیربای Kongyr Bai. قونغیربای زمانی به عنوان فرمانروای چینی پکن معرفی میشود، و زمانی دیگر به عنوان شاهزادهی محلی، "سالار کاشغر و خوقند"، و مباشر و گردآورندهی خراج برای اربابی بزرگتر.
(فصل دوم ادامه دارد)
____________________________________
83 - Proben v, 2, ll. 29 ff. [بر من روشن نشد که چرا یاقیببای صفتهای زشت برای قیرغیزها که قوم خود اویند بهکار میبرد و چرا خواستار نابودی آنان بهدست پسرش است. یافتن متن اصلی رادلوف کار آسانی نیست و این سخنان را در روایتهای در دسترس از حماسهی ماناس نیافتم تا ببینم شاید چادویک در نقل نام این قوم از متن رادلوف دچار اشتباه شدهاست. – مترجم فارسی]
84 - توضیح یلموقوس در برگهای آیندهی کتاب. [موجودی افسانهای و انساننما با سه، هفت، نه، یا دوازده سر که در اساطیر ترکان مناطق گوناگون وجود دارد، با تغییراتی کوچک در نام. – مترجم فارسی]
85 - در اصل قونان Kunan بهمعنی کرهاسب سهساله.
86 - بایتال baital یا مادیان جوان که هنوز نزاییده باشد.
87 - این کلمه در متن قیرغیزی به شکل kymkap آمدهاست. واژه را در واژهنامه رادلوف بر کتابش نمییابیم، و بیگمان او چون معنایش را نیافته، اصل واژه و نه معنای آن را در ترجمهاش نقل کردهاست، شاید با اندکی اشتباه در املای آن (بهشکل kymkar). فراوانی اصطلاحات فنی بهکار رفته در مورد همهی انواع اسبها، از سال و رنگ و گونه، یکی از یزرگترین مشکلاتیست که مترجم زبان قیرغیزی با آن رو در رو میشود.
88 - یکی از شهرهای شمال آبریز تاریم.
89 - شهری دورتر در مغرب.
قهرمانی که نویقوتها Noigut را نابود کند،
با آن رکابهای آراستهشان و پاپوشهای آبیشان؛
قهرمانی که مردان خوقند Kokand را نابود کند،
با آن زینهای شبیه سر پرندگان و آن بالاپوشهای آبیشان؛
قهرمانی که سارتها Sart را نابود کند،
با آن الاغهای گرشان و آن دوکهای نخریسیشان؛
قهرمانی که قازاخها را نابود کند،
با آن خاموتهای چرکینشان و نیزههای پولادینشان؛
قهرمانی که قیرغیزها را نابود کند،
که هرگز دست از دریوزگی بر نمیدارند و سیری نمیشناسند.(83)
دعای او شنیده میشود و پسری خوشآتیه برایش بهدنیا میآید. یاقیپ سوری بر پا میکند و همهی مهمانان آیندهی خوشی برای کودک پیشبینی میکنند. چهار پیامبر بزرگ نام "ماناس" بر او مینهند؛ هفت سفیر [خانات] یارکند Yarkand [اویغوری] در این سور میخورند و مینوشند، و میگویند:
ماناس یلموقوس Jelmogus [ژلموقوز، ژالماووز Jelmoguz, Jalmavuz] را بیرحمانه زیر پای خود له خواهد کرد. (84)
به همین شکل از چین نیز چهل سفیر وارد میشوند. آنان نیز در این جشن به سیری میخورند، و میگویند:
او چینیان را نابود خواهد کرد.
ده سفیر تاتارهای نوقای نیز به خوردن گوشت مینشینند و سپس میگویند:
ماناس بیرحمانه پایمال خواهد کرد.
ماناس هنوز در گهواره است که زبان به سخن میگشاید. پدرش بیدرنگ سمندی برای او میآورد، آن را زین میکند، و باقایخان Bakai Khan را که گویا قرار است مربی قهرمان باشد صدا میزند و به او میگوید که پسرش آماده است که بر اسب بنشیند و تا دوردستها براند؛ از "مدینه" و بخارای شکوهمند بگذرد و با بسیاری از فرمانروایان نیرومند به رقابت برخیزد. اینچنین باقایخان به خدمت ماناس در میآید، خوراکش را میپزد، آتشش را روشن میکند، نادیدهها و ندانستهها را به او میآموزد، و در سفرها همراهش میرود، و هنگامی که او رشد میکند و به پایهی مردانگی میرسد، راه رستگاری از طریق قرآن را به او نشان میدهد. قهرمان دلیر و رفقایش نیز آموزههای باقای را بهکار میبندند. ماناس ده ساله همچون جوانی چهارده ساله تیر میاندازد:
آنگاه که او تا به شاهزادگی رشد کرد، شاهزادهنشینهای باشکوه را نابود کرد؛
شصت نریان، و یکصد اسب (85)
از خوقند به آنجا راند؛
هشتاد مادیان،(86) و هزار قیمقار kymkar(87)
از بخارا آورد
چینیان ساکن کاشغر Kashgar را
او به تورفان Turfan راند؛(88)
چینیان ساکن تورفان را
او باز هم دورتر به آقسو Aksu راند.(89)
با تصویری چنین گویا و ردیف کردن نامها، شاعر ما را با گسترهی فعالیتهای نظامی ماناس و سیمای مردم پیرامون که بیشترین تأثیر را در پندار و نیروی تخیل قیرغیزها داشتهاند آشنا میکند. پیداست که قهرمان در سمت مغرب با اسبهای قازاخ و با راندن آنها از ترکمنستان تا بیرون از درههای جاکسارتس [جیحون] بر نیروی خود میافزاید، و در مشرق نیز داراییهای بازرگانان چینی شهرهای پر نعمت حاشیهی بیابان تکلهمکان واقع در ترکستان چین را به تصرف در میآورد. کوهستانی که این دو ناحیهی پر برکت را از هم جدا میکرد، برای قهرمان مانند دژی بود که به او امکان میداد به خرج هر دو بر داراییهای خود بیافزاید.
خوانندهی دورهگرد با این شعرهای موجز و از هم گسیخته بزرگترین قهرمان حماسی قیرغیزی را به ما میشناساند. رادلوف برای کاستیهای شعر از ما پوزش میخواهد و آنها را ناشی از آن میداند که خوانندهی دورهگرد شرحی بهتر از زایش و دوران کودکی ماناس در چنته نداشتهاست و آوازها را بدون تدارک پیشین و به خواهش رادلوف در جا سرودهاست.(90) سر نخهایی در داستان هست که پیداست در سرودههای بعدی مربوط به همان قهرمان دنبال میشوند، برای نمونه عمل به آموزههای اسلام، لشکرکشیهایش؛ ستیزهجوییهایش با قالموقها و چینیان؛ و کینهی دودمانیاش با قونغیربای Kongyr Bai. قونغیربای زمانی به عنوان فرمانروای چینی پکن معرفی میشود، و زمانی دیگر به عنوان شاهزادهی محلی، "سالار کاشغر و خوقند"، و مباشر و گردآورندهی خراج برای اربابی بزرگتر.
(فصل دوم ادامه دارد)
____________________________________
83 - Proben v, 2, ll. 29 ff. [بر من روشن نشد که چرا یاقیببای صفتهای زشت برای قیرغیزها که قوم خود اویند بهکار میبرد و چرا خواستار نابودی آنان بهدست پسرش است. یافتن متن اصلی رادلوف کار آسانی نیست و این سخنان را در روایتهای در دسترس از حماسهی ماناس نیافتم تا ببینم شاید چادویک در نقل نام این قوم از متن رادلوف دچار اشتباه شدهاست. – مترجم فارسی]
84 - توضیح یلموقوس در برگهای آیندهی کتاب. [موجودی افسانهای و انساننما با سه، هفت، نه، یا دوازده سر که در اساطیر ترکان مناطق گوناگون وجود دارد، با تغییراتی کوچک در نام. – مترجم فارسی]
85 - در اصل قونان Kunan بهمعنی کرهاسب سهساله.
86 - بایتال baital یا مادیان جوان که هنوز نزاییده باشد.
87 - این کلمه در متن قیرغیزی به شکل kymkap آمدهاست. واژه را در واژهنامه رادلوف بر کتابش نمییابیم، و بیگمان او چون معنایش را نیافته، اصل واژه و نه معنای آن را در ترجمهاش نقل کردهاست، شاید با اندکی اشتباه در املای آن (بهشکل kymkar). فراوانی اصطلاحات فنی بهکار رفته در مورد همهی انواع اسبها، از سال و رنگ و گونه، یکی از یزرگترین مشکلاتیست که مترجم زبان قیرغیزی با آن رو در رو میشود.
88 - یکی از شهرهای شمال آبریز تاریم.
89 - شهری دورتر در مغرب.
90 - Proben v, xiii.
No comments:
Post a Comment