Showing posts with label In English. Show all posts
Showing posts with label In English. Show all posts

22 April 2015

معرفی کتاب با حضور نویسنده

کتاب تازه منتشرشده "قطران در عسل" نوشته شیوا ‏فرهمندراد در نشست نود و نهم کانون کتاب تورنتو معرفی خواهد شد. در این نشست فرهمندراد ‏ضمن معرفی کتاب، از خاطراتش از دوران دانشجویی، فعالیت‌های سیاسی دوران انقلاب و دو ‏مهاجرت به شوروی و سوئد خواهد گفت.‏ ‏(‏English text follows‏)‏‎

"شیوا فرهمندراد در «قطران در عسل» تصویری زنده از نسل خود ارائه داده است؛ نسلی که با ‏امید فراوان مبارزه کرد اما جز ناکامی و شکست حاصلی نبرد. بسیاری از مبارزان انقلابی دیروز ‏می‌توانند سیمای خود را در این کتاب ببینند.‏

شیوا فرهمندراد، مهندسی کاردان و ورزیده است، اما دستی نیز در نویسندگی دارد. در گذشته از او ‏مقالات و کتاب‌هایی منتشر شده و امروزه در اینترنت تارنمایی پرخواننده دارد و برخی از کارهای او را ‏می‌توان در سایت‌های گوناگون دید.‏

فرهمندراد نویسنده‌ای باذوق است، قلمی روان و آمیخته به طنز دارد و بیشتر از یادمانده‌ها و ‏آزمون‌های خود می‌نویسد. برخلاف بیشتر نویسندگان که در پایان عمر به نگارش زندگی‌نامه دست ‏می‌زنند، او زندگانی چنان پرفراز و نشیبی داشته که توانسته از حدود چهل‌سالگی به این‌سو ‏خاطراتی جذاب و خواندنی به روی کاغذ بیاورد" [از ویگاه ایران امروز در این نشانی]‏‎

شیوا فرهمندراد فارغ‌التحصیل دانشگاه صنعتی‌ شریف، آریامهر، است. در دوران دانشجویی «اتاق ‏موسیقی» را در دانشگاه پایه نهاد و آن‌جا به پخش موسیقی کلاسیک و فولکلوریک پرداخت و در ‏این دوران از جمله کتابچه‌ی دوزبانی «اپرای کوراوغلو» را منتشر کرد که در میان دانشجویان همه‌ی ‏دانشگاه‌ها خواستاران فراوانی داشت. هنگام اوج گرفتن انقلاب به‌تدریج جذب حزب توده ایران شد و ‏به‌عنوان کادر دائمی این حزب به فعالیت پرداخت. در این دوران او ضمن کار قلمی در ماهنامه‌ی ‏فرهنگی و سیاسی "دنیا"، در رابطه‌ی نزدیک با احسان طبری قرار گرفت و بسیار از او و از دیگر ‏نویسندگان نشریه‌ی "دنیا" آموخت. او تهیه‌کننده‌ی نوارهای "پرسش و پاسخ" نورالدین کیانوری دبیر ‏اول حزب، و پیک رابط بسیاری از افراد رهبری حزب بود. بنابراین با هجوم ارگان‌های امنیتی جمهوری ‏اسلامی به تشکیلات حزب، خطر دستگیری و شکنجه و زندان شیوا فرهمندراد را نیز تهدید می‌کرد ‏و او راهی نیافت جز آن که کشور را ترک کند و با عبور از مرز به اتحاد شوروی پناه ببرد.

در اتحاد ‏شوروی از یک سو با لمس واقعیت‌های آن جامعه و مشاهده‌ی تفاوت فاحش آن‌ها با تصویری رؤیایی ‏که در خیال داشت سخت تکان خورد، و از سوی دیگر مورد بی‌مهری بقایای رهبران قدیمی حزب قرار ‏گرفت، زندگانی دشوار و پر مشقتی داشت، و سخت بیمار شد. او پس از بیش از سه سال و به ‏برکت روی کار آمدن میخائیل گارباچوف توانست از شوروی خارج شود و در مهاجرتی دگرباره به سوئد ‏پناه ببرد.

در سوئد بار دیگر کار قلمی را پی گرفت، ده‌ها مقاله در نشریات گوناگون و وبگاه‌ها منتشر ‏کرد و نیز از جمله سه کتاب به چاپ سپرد، نخست «با گام‌های فاجعه»، سپس خاطرات احسان ‏طبری با عنوان «از دیدار خویشتن»، و نیز ترجمه‌ی یک رمان از زبان روسی به‌نام «عروج». همچنین ‏ویرایش کتاب «در ماگادان کسی پیر نمی‌شود» (خاطرات دکتر عطاالله صفوی از اردوگاه‌های سیبری، ‏به کوشش اتابک فتح‌الله‌زاده) نیز به دست شیوا فرهمندراد صورت گرفته‌است.‏

زمان: ۷ شب جمعه ۸ ماه می ۲۰۱۵‏
مکان: سالن شهرداری تورنتو، ۵۱۰۰ خیابان یانگ، تورنتو

‏‌لطفاً دوستان، آشنایان و علاقمندان را از برگزاری این برنامه آگاه کنید.
به امید دیدارتان

در صفحه و یا گروه فیس‌بوکی ما به آدرس‌های زیر عضو شوید:
https://www.facebook.com/pages/Toronto-Book-Club-Persian/345357059098

https://www.facebook.com/groups/torontobookclub/‎

با سپاس بیکران
کانون کتاب تورتنو‎

Toronto Book Club will host yet another book ‎launch at its ninety ninth session. In this session Shiva Farahmand Rad will introduce his ‎memoir titled "Tar in Honey". "Tar in Honey" is review of the life of a generation of ‎Iranian political activists who wholeheartedly participated in the 1979 revolution and found ‎nothing but disappointment and hopelessness.

Farahmand Rad is a graduate of Sharif University of Technology. During 1979 revolution ‎he joined Tudeh party and worked as producer of the famous "Q/A sessions" with ‎Nureddin Kianouri, then Prime Secretary of the party.

With the arrest of the party leaders Farahmand Rad escaped to the Soviet Union where he ‎faces yet another disappointment. Later he migrated to Sweden where he now lives.

He has written many articles and published few books including "Ba Gam Haye Fajeh" and ‎Ehasn Tabari's memoire titled "Az Didar-e Khishtan". He has also translated a novel from ‎Russian to Persian titled "Orooj" [The Ascent (Sotnikov) by Vasil Bykov].

Looking forward to see you.

Time: 7:00 PM, Friday 8 May 2015
Place: North York Civic Centre, 5100 Yonge Street, Toronto

Please spread the word and invite friends and acquaintances and hope to see you there.

Please become member of Toronto Book Club on Facebook, both Facebook Page and ‎Facebook Group.

https://www.facebook.com/pages/Toronto-Book-Club-Persian/345357059098

https://www.facebook.com/groups/torontobookclub/

Regards
Moderator

Read More...دنباله (کلیک کنید)‏

25 May 2014

از آشغال تا رؤیای موسیقی

چگونه می‌توان "آشغال جمع‌کن"ها را "به کارمندان بازیابی" تبدیل کرد؟ چگونه می‌توان از ‏دورریخته‌های من و شما رؤیایی زیبا برای کودکانی که چیزی برای دور ریختن ندارند آفرید؟ چگونه ‏می‌توان از پاشنه‌ی شکسته‌ی کفش زنانه، برس مو، کلید، و دگمه‌ی لباس موسیقی آفرید؟ چگونه ‏می‌توان کودکانی را که در ژرفای فراموشی گم شده‌اند به صحنه‌های جهانی برد؟

چندی پیش نمونه‌ی کم‌وبیش مشابهی از کنگو دیدیم. قول می‌دهم که این 13 دقیقه [دیگر موجود نیست] از پاراگوئه نیز ‏ارزش دیدن دارد. با سپاس از محمد گرامی.‏

Read More...دنباله (کلیک کنید)‏

30 September 2012

فصل کرگدن

مصاحبه‌ی مطبوعاتی بازیگران (مونیکا بل‌لوچی، بهروز وثوقی و...) و بهمن قبادی کارگردان فیلم "فصل ‏کرگدن" در آستانه‌ی نخستین نمایش آن در جشواره‌ی فیلم تورونتو، کانادا. کاش آقای قبادی کم‌تر شعار ‏می‌دادند!‏

درباره‌ی فیلم در ‏IMDB‏: این‌جا
و "پیش پرده"ی فیلم: این‌جا

مصاحبه پس از سه دقیقه و نیم آگهی آغاز می‌شود. ‏برای تصویر بزرگ، پس از آغاز فیلم، روی دگمه‌ی "تمام تصویر" در گوشه‌ی پایین سمت راست تصویر کلیک کنید.‏

Read More...دنباله (کلیک کنید)‏

22 April 2012

گلزاری در شوره‌زار

چنین است که در شوره‌زارها هم گل می‌روید.‏
با سپاس از محمد ا. گرامی.‏
[کلیپ ویدئو دیگر موجود نیست]

پی‌نوشت: با سپاس از شهره گرامی، این عکس [دیگر موجود نیست] بی‌همتای برنده جایزه نخست در زمینه‌ی هنرها را از ‏دست ندهید. یکی از اعضای همین ارکستر است که دارد تمرین می‌کند.‏

Read More...دنباله (کلیک کنید)‏

05 December 2010

در سوگ استاد، و دوست

دیروز با دریغ و درد ‏خبر یافتم که دکتر مرتضی انواری استاد پیشین دانشگاه صنعتی آریامهر (شریف)، یکی از چهره‌های ‏برجسته‌ی فعال در راه‌اندازی مرکز کامپیوتر دانشگاه در سال‌های پایانی دهه‌ی 1340، نخستین رئیس دانشکده‌ی ریاضی، ‏بنیان‌گذار "مرکز تعلیمات عمومی"، بنیان‌گذار "مدرسه عالی کامپیوتر"، رئیس هیأت مدیره‌ی مرکز آی‌تی آذربایجان شرقی ‏ITCA، و استاد دانشگاه برکلی، در 29 نوامبر درگذشته‌است.‏

من بخت شاگردی ایشان را نداشتم، اما در سال 1351 به‌هنگام دوندگی‌های مربوط به راه‌اندازی "اتاق ‏موسیقی" دانشگاه با ایشان آشنا شدم، و برای گرفتن بودجه و امکانات بارها به ایشان که رئیس "مرکز تعلیمات ‏عمومی" (یعنی درس‌های غیر مهندسی) بودند، مراجعه کردم. ایشان همواره مرا با مهر در اتاق خود، که جای ‏تنگی در گوشه‌ی طبقه‌ی همکف ساختمان مجتهدی (ابن سینا) و زیر کلاس شماره 1 بود، می‌پذیرفتند، ‏حرف‌هایم را موشکافانه گوش می‌دادند، چیزهایی می‌پرسیدند، و برگ‌هایی را که لازم بود امضا می‌کردند.

به همت و عشق و علاقه و یاری دکتر مرتضی انواری بود که برنامه‌ها و فعالیت‌های "اتاق موسیقی" پا گرفت، و ‏نیز با بلندنظری ایشان بود که آموزگارانی از میان روشنفکران و متخصصان نام‌آور کشور برای آموزش درس‌های ‏هنری و علوم انسانی به دانشگاه دعوت شدند. از آن میان: احمد شاملو، اسماعیل خویی، ‏فرهاد نعمانی، هرمز فرهت، ماه‌منیر شادنوش، داریوش صفوت، ژاله ژوبین خادم، هانیبال الخاص، ایران دررودی، هادی شفائیه، و دیگران.‏

با کنار رفتن دکتر انواری از ریاست مرکز تعلیمات عمومی در سال 1352، سرپرستی کارها در عمل به دست غلامعلی حداد ‏عادل افتاد و اسلامی‌کردن دانشگاه آغاز شد، که خود داستان دیگری‌ست و ‏در نوشته‌ی دیگری اشاره‌هایی به آن کرده‌ام.‏

دکتر مرتضی انواری در فعالیت‌های اجتماعی نیز شرکت داشتند. از جمله نامه‌ی جمعی از استادان ایرانی خطاب به رئیس ‏اتحادیه‌ی اروپا در اعتراض به تحریم علمی دانشگاه صنعتی شریف که دکتر انواری نیز آن را امضا کردند، در این ‏نشانی موجود است.‏

دکتر مرتضی انواری یکی از پایه‌گذاران "انجمن دانشگاه صنعتی شریف" ‏SUTA‏ نیز بودند و نامه‌ی پر مهر زیر که ‏بیش از ده سال پیش نوشته شده یادگار گرانبهایی‌ست که از ایشان دارم:‏

Från: "Morteza Anvari" anvari#at#cs.berkeley.edu
Ämne: Your article
Till: otaghe_mousighi#at#yahoo.com, "HOJABRI" HOJABRI#at#aol.com
Datum: fredag 14 April 2000 06:31‎

Dear Shiva,
I thoroughly enjoyed reading your article. It brought back fond memories and raised my spirits. From ‎the choice of your UserId, otaghe_mousighi, it is abundantly manifest that you are still deeply bonded ‎with your student days at Aryamehr University.

I joined the Univ. in 1347 as a professor and chairman of Math Dept. In 1351, when I returned from ‎my sabbatical, chancellor Nasr asked me to organize the 'Markaze Talimate Omoumi'. I ran the Markaz ‎for a year. I hired several eminent literary and artistic personalities to teach there. The list is long and ‎my memory rather short. It included such figures as Ahmad Shamloo, Hanibal Alkhas, and Dr. ‎Farahat, and many more. A group of philosophers, psychologists, and sociologists agreed to ‎contribute to the humane side of our students' education as well.

Are you attending the Reunion 2000?

Anvari
UC Berkeley

مقاله‌ای که دکتر انواری از آن سخن می‌گویند، سرگذشت اتاق موسیقی‌ست که روایت‌های گوناگونی از آن در ‏جاهایی، از جمله در مجله "لوح" در این نشانی، و نیز در این نشانی منتشر شده‌است. منظور از ‏Reunion 2000‎‏ نیز ‏نخستین گردهمایی سراسری انجمن دانشگاه صنعتی شریف است که در تابستان سال 2000 در سن‌دیه‌گوی ‏کالیفورنیا برگزار شد و من نیز در آن شرکت کردم.‏ عکس دکتر انواری از همان گردهمایی‌ست.‏یاد دکتر مرتضی انواری گرامی باد.‏

Read More...دنباله (کلیک کنید)‏

27 October 2007

Like a candle...

First some words to the readers who do not know Bobby Sands:

Bobby was an Irish worker, IRA volunteer, who hunger striked in the british prison in 1981 demanding to regain the status of policical prisoners for Irish Republicans. He died as a Member of the United Kingdom Parliament after 66 days of hunger strike.
Read his biography and the history here.

From a letter:

Dear Shiva
[...]
I hope you don't mind if I ask some questions:

1- Was Bobby Sands only important to Tudeh Party, or all other communist parties were interested also? Or non-Communists too?

2- How were people involved, beside writing poems after his death? I mean did people do anything to stop him from dying? I mean like demonstrations, meetings, so on?

3- And wasn't it important that he was a member of IRA? How did people think of IRA in that time?

[...]
And the answer:

My dear friend of a friend who is making a movie about Bobby Sands,

All I write here is just from memory and I can not swear if they are 100% right. One should have access to archives of Iranian newspapers at that time to make a research. Unfortunately I am not aware of such archives here abroad.

1- Bobby was important for several other leftist organizations as well. Tudeh Party and all leftist organizations wrote about him and had succeeded together to involve also ordinary daily press, non-leftist groups, as well as the state. As you can see in the following image, a street in Tehren, next to British Embassy, is called "Bobby Sands Street". This street was called "Winston Churchill" before!


2- The political climate in the society was very tense at that time. There were many demonstrations on many different issues and occasions almost every day in all cities of Iran. These demonstrations were met very brutally by the government and its "militia" (Pasdaran, Basidj). Many people died every day during demonstrations. To give place in daily news to Bobby in such a condition meant that he and his fight was supported and sympathized in Iran. Also I remember very vaguely that Tudeh Party arranged a demonstration in front of the British Embassy in Tehran, but I don't remember if it was before or after Bobby's death. Many newspapers wrote about Bobby long before his death, followed his fight, counted days of his hunger day by day, Tudeh Party wrote a protest letter in address to the British Government, Bobby's posters were published and were sold on the streets, and, if I remember right, during Tudeh Party's First of May demonstration some days before Bobby's death people carried Bobby's posters and banners with texts protesting against British policy in North Ireland and demanding to stop Bobby's hunger;

3- It was not only Bobby - the press followed his other fellows who died during hunger strike also: Francis Hughes, Raymond McCreesh, Patsy O'Hara, and others;

4- People in Iran have been anti Britain during last 100 years. They relate all wrong things in everyday life to British policy: "It is Englishmen's fault", they say! And because "The enemy of my enemy is my friend", then IRA was supposed to be a friend of Iranians. It must be added that armed revolutionary groups were glorified at that time by almost everyone in Iran.

This is a poem by the Iranian great and popular poet Siavosh Kassrai (1927-1996) written 2 weeks before Bobby’s death:

I am sorry that my English is not that good to dare to translate Persian poems to English. A new Edward Fitzgerald would be needed for that. But I can tell you that it simply describes Bobby’s life (or death) like a candle’s life (or death): to give every drop of his existence to enlighten the darkness, to make it possible for fellows to pass through the night, and by that to answer the eternal question – To be, or not to be.

And here you find an article written by the Tudeh Party's great theoretician Ehsan Tabari (1916-1989) about Bobby Sands and his fight (in Persian, unfortunately).

I wish good luck for your firend who is making the movie and look forward to see it.

Yours, Shiva.
March 26, 2004

PS.:‎
This became the movie "Hunger" (2008) by Steve McQueen!‎

Read More...دنباله (کلیک کنید)‏

22 August 2007

Dramatiska repliker

Dessa är 2 av mina favoritfilmrepliker (och även favoritfilmer för den delen):

1- “I've seen things you people wouldn't believe. Attack ships on fire off the shoulder of Orion. I've watched C-beams glitter in the dark near the Tannhauser gate. All those moments will be lost in time, like tears in rain. Time to die.” Den döende “Replikatorn” Roy Batty spelad av Rutger Hauer i slutet av ”Blade Runner”.Se scenen här.

2- ”In much wisdom is much grief and he that increseth his knowledge increaseth his sorrow also”. (Så sant!!) Den blinda mördarmunken Jorge of Burgos spelad of Feodor Chaliapin Jr. I ”Rosens Namn” citerar Bibeln (Predikaren, 1:18) medan han tuggar på giftiga blad från en "förbjuden" bok.

Read More...دنباله (کلیک کنید)‏