(کشمکشهای حزب تودهٔ ایران و فرقهٔ دموکرات آذربایجان، ۱۳۲۴-۱۳۷۲)
ناشر: جهان کتاب، تهران، ۱۴۰۱، ۶۰۰ صفحه
قیمت روی جلد: ۲۴۰۰۰۰ تومان
پیشگفتار
چهار سال پس از تشکیل حزب تودۀ ایران (۱۳۲۰)، حزب تازهای در آذربایجان پدیدار شد به نام فرقهٔ دموکرات آذربایجان (۱۳۲۴). رهبران حزب تودۀ ایران از همان آغاز پیدایش فرقهٔ دموکرات آذربایجان، مطابق اسنادی که خواهیم دید، با موجودیت آن، و حتی نام آن، هیچ سر آشتی نداشتند و معتقد بودند که موجودیت حزب خودشان برای سراسر ایران کافی است و نیازی نیست که یک حزب تازه با برنامهها و اهداف کموبیش مشابه در آذربایجان ایجاد شود، بهویژه از آن رو که حزب تودهٔ ایران خود، بر پایۀ آماری که خواهیم دید، سازمانی ۶۰ هزار نفری در آذربایجان داشت.
مخالفت حزب تودۀ ایران با موجودیت فرقهٔ دموکرات آذربایجان چندان شناختهشده نیست، شاید از آن رو که در نوشتهها و مطبوعات و رسانههای حزبی همواره همهچیز «عالی» و «ایدهآل» و شستهورفته است و کمتر چیزی از ژرفای درگیریها و کشمکشهای درونحزبی، و بهویژه در این مورد، بیرون از حزب نشان میدادند.
پس از مهاجرت رهبران و اعضای فرقهٔ دموکرات آذربایجان (۱۳۲۵)، و سپس حزب تودۀ ایران به اتحاد شوروی (سابق)، از سال ۱۳۳۱ فکر وحدت میان این دو حزب به میان آمد، و از همان هنگام کشمکشهای میان آنها نیز ابعاد تازهای به خود گرفت. در اسناد رسمی حزب تودۀ ایران چندان نشانی از عمق آن کشمکشها نیز نمیبینیم. افراد گوناگونی که خاطرات خود را از آن کشمکشها گفته یا نوشتهاند نیز اغلب از «وحدت تحمیلی»، «وحدت فرمایشی»، و از این دست، سخن میگویند و «تئوری»های شخصی گستردهای برای چرایی و چگونگی آن «وحدت» مطرح میکنند. اما دربارۀ آن «وحدت» نیمبند، که دستکم برای حزب تودۀ ایران بیتردید سرنوشتساز بود، خواهیم دید که اسناد چه میگویند.
من در آذربایجان و محیطی بار آمدم که در آن از فرقهٔ دموکرات آذربایجان بسیار سخن به میان میآمد. سپس در سالهای دانشجویی در تهران با حزب تودۀ ایران آشنا شدم، و پس از انقلاب بهمن ۱۳۵۷ چند سال در میان رهبران آن زندگی کردم. در نشریات حزبی از وحدت میان حزب و فرقه و از یگانگی راه و رزم آن دو سخنان زیبایی مینوشتند، اما مخالفان حزب و کسانی که حزب را ترک کرده بودند از اختلافات درونی هر یک از دو حزب و از کشمکشهای میان دو حزب میگفتند. در میان رهبران حزب تودۀ ایران نیز نشانههایی از آن اختلاف میدیدم: احسان طبری، از رهبران برجستۀ حزب، از برخی از رهبران فرقهٔ دموکرات آذربایجان بدگویی میکرد و از جلساتی که با هم داشتند، جوک تعریف میکرد. یا کیانوری، دبیر اوّل حزب، با دیدن آنکه حمید صفری دبیر دوم حزب (از فرقه) در جلسهای نشسته، با آوردن بهانهای، در جلسه شرکت نمیکرد و به راه خود میرفت. از خود میپرسیدم چرا چنین میکنند؟ پاسخی نمییافتم، و خود را در مقامی نمیدیدم که از آنان بپرسم. سپس در مهاجرت اتحاد شوروی با برخی دیگر از رهبران هر دو حزب از نزدیک سروکار داشتم، و نتیجۀ غمانگیز افتادن ادارۀ حزب تودۀ ایران را در خارج به دست علی خاوری، و دو رهبر دیگر پروردۀ فرقهٔ دموکرات آذربایجان، حمید صفری و امیرعلی لاهرودی، از نزدیک دیدم و چشیدم.
ازاینرو انگیزۀ من برای کندوکاو در مناسبات این دو حزب کنجکاوی بود. میخواستم از چندوچون کشمکشهای آنان سر درآورم، علّتها را پیدا کنم، و بفهمم چرا و چگونه و از کِی و از کجا در روابط میان این دو حزب مشکل پیدا شد، و چرا نتوانستند مشکل را حل کنند. به پاسخهای ساده و پیشپاافتاده و «سیاه» یا «سپید» هم راضی نبودم. پس در جستوجوی علّتها، در طول سالیان، و سه سال اخیر به شکل تماموقت، هر آنچه یافتم، خواندم، و فرازهایی از آنها را که مربوط به این موضوع بود، اینجا نقل کردهام. سراسر این کتاب روایت کشمکشهای دستگاه رهبری دو حزب در طول نزدیک ۵۰ سال، و از خلال جلسات گوناگون و پلنومهای[۱] کمیتههای مرکزی آنهاست.
برای نوشتن این کتاب «تز» یا «فرضیه»ی از پیشاندیشیدهای نداشتهام تا در پی اثبات آن بایگانیها و کتابها را بکاوم و اسنادی را در «تأیید» آن دستچین کنم. ممکن است اینجا و آنجا چنین به نظر برسد که جانبدار یا دشمن این یا آن شخص یا جریان هستم. اما چنین نیست، و اگر زمانی چنین گرایشها یا تعصبهایی داشتهام، اکنون دیگر هیچ ندارم. البته ادعای «بیطرفیِ مطلق» میتواند از روی سبکسری باشد! راست آن است که همهچیز از صافی ذهن من گذشته و انتخاب سندها کار فکر و ارادۀ من بوده است. اما تا پیش از گردآوری نزدیک سهچهارم مطالب و اسناد، هیچ نمیدانستم کتاب به چه نتیجهای خواهد رسید. امیدوارم که آنچه یافتهام و دریافتهام و روایت کردهام، برای خواننده نیز مفید باشد و چیزی به دانش او بیفزاید و او به نتیجۀ مستقل و فردی و شخصی خود برسد.
کوشیدهام که پیوسته در چارچوب کشمکشهای این دو حزب بمانم، و بارها به ناگزیر به خواننده، و به خود، یادآوری کردهام که موضوع کتاب مناسبات دو حزب است، و نه تاریخچۀ هر یک از آن دو. ازاینرو به تاریخچۀ پیدایش هر یک از دو حزب نپرداختهام، و تنها به نکاتی از تأسیس فرقهٔ دموکرات آذربایجان اشاره کردهام که به مناسباتش با حزب تودۀ ایران ربط مییافته است. اما در مواردی پرداختن به برخی رویدادهای حاشیهای لازم بود تا زمینۀ کشمکشها روشن شود. امیدوارم زیاد به حاشیه نرفته باشم. برای مثال، میرجعفر پیشهوری، بنیانگذار و نخستین رهبر فرقهٔ دموکرات آذربایجان، تنها مدّت کوتاهی در آغاز کشمکشهای این دو حزب زنده بود و حضور داشت، و فکر وحدت دو حزب و کشمکشهای پس از آن، همگی در غیاب او پیش آمد، و بنابراین او در این کتاب حضور چندانی ندارد.
توضیحی دربارۀ برخی از منابع
دربارۀ تاریخچۀ حزب تودهٔ ایران، و همچنین فرقهٔ دموکرات آذربایجان مقالات و کتابهای فراوانی نوشته شده، اغلب به شکل خاطرات، و در آنها اشارههایی به اختلافات میان این دو حزب نیز یافته میشود (ازجمله خاطرات ایرج اسکندری، احسان طبری، غلامحسین فروتن، فریدون کشاورز، و...). کتابهای خاطرات رهبران و فعالان هر دو حزب از منابع مهم نوشتن دربارۀ این دو حزب است. اما نقطۀ ضعف عمومی و مشترک خاطرهگوییها و خاطرهنویسیها آن است که کموبیش همه بیان رویدادها از روی حافظۀ خطاکار هستند، رویدادها را گاه پسوپیش نقل میکنند، تاریخ دقیق رویدادها در آنها یافته نمیشود، و تاریخهایی هم که ذکر میکنند در مواردی غلط و گمراهکننده است.
گذشته از کتابهای خاطرات، یرواند آبراهامیان در مقالهای پژوهشی با عنوان «کمونیسم و قومیّت در ایران: حزب توده [ایران] و فرقهٔ دموکرات آذربایجان» به طور ویژه به مناسبات این دو حزب پرداخته است. آن مقاله در سال ۱۹۷۰ (۱۳۴۹) به انگلیسی منتشر شده، و تکیۀ اصلی نویسنده در آن بر اختلافات قومی – ملّی و زبانی این دو جریان بوده است. بخش بزرگی از مقاله به تاریخچه و زمینههای پیدایش هر یک از دو حزب میپردازد، و تنها دو پاراگراف پایانی آن دربارۀ خبر «وحدت» دو حزب است که در سال ۱۳۳۹ صورت گرفت. خود نویسنده در توضیحی بر انتشار ترجمۀ فارسی مقالهاش در سال ۱۳۹۹ مینویسد: «این مقاله حدود نیمقرن پیش نوشته شده است. اگر اکنون این را مینوشتم و به بایگانیهای شوروی، چه در مسکو و چه در باکو، دسترسی داشتم، به دنبال اطلاعاتی میگشتم که بتواند سؤالات اصلی زیر را برطرف کند» و سپس نکاتی اصلی از مقالهاش را مورد سؤال قرار میدهد.[۲] همین ایراد را بر کتاب آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، نیز میتوان گرفت که نسخۀ انگلیسی آن در سال ۱۹۸۲ (۱۳۶۱) منتشر شد و هنگام نوشتن آن نیز او به اسناد اتحاد شوروی سابق دسترسی نداشت.
اثر پژوهشی دیگری که اندکی به مناسبات این دو حزب نیز پرداخته، نوشتۀ تورج اتابکی است که نخست در سال ۱۹۹۳ (۱۳۷۴) به زبان انگلیسی و سپس ترجمۀ فارسی آن در سال ۱۳۷۶ با عنوان آذربایجان در ایران معاصر منتشر شده است.[۳] نویسندۀ آن کتاب نیز به اسناد داخلی این دو حزب یا اسناد مربوط به تلاش وحدت و کشمکشهای دو حزب در سالهای طولانی اقامت در مهاجرت دسترسی نداشته، یا نقل نکرده، زیرا که موضوع اصلی کتابش نبوده است.
هر دو اثر نامبرده مناسبات دو حزب را در دوران کوتاه فعالیت فرقهٔ دموکرات آذربایجان در داخل، یعنی تا آذر ۱۳۲۵، میپوشانند و دربارۀ دوران طولانی مهاجرت رهبران و اعضای دو حزب، پیدایش فکر وحدت، تلاشهای برای وحدت، و کشمکشهای پس از آن سخنی ندارند.
ضمن استفاده از کتابهای خاطرات، برای یافتن تاریخ دقیق رویدادها، و روایت دقیق آنها، ناگزیر بودهام که انبوهی از روزنامهها و نشریات گوناگون را ورق بزنم. اکنون به برکت اینترنت و انتشار دیجیتالی بایگانیهای روزنامههای قدیمی، خوشبختانه حتی از راه دور میتوان به منابع بسیار ارزشمندی دسترسی یافت و دقت و درستی خاطرات افراد را آزمود.
به گمانم بسیاری با من همعقیدهاند که صورتجلسات اجلاسهای رهبران این دو حزب، هم جدای از هم، و هم پس از «وحدت»، از بهترین منابعی است که میتواند نشان دهد بگومگوها و اختلافات بر سر چه بوده، چه میگفتند، چگونه استدلال میکردند، و چه میخواستند. اما دسترسی به آن صورتجلسات برای افرادی جز مسئولان بایگانیهای آنها، ناممکن بوده است.
خوشبختانه امیرعلی لاهرودی (۱۳۰۲-۱۳۹۳)، صدر پیشین فرقهٔ دموکرات آذربایجان (در مهاجرت) و عضو کمیتهٔ مرکزی و هیئت اجراییۀ حزب تودۀ ایران صورتجلسات کمیسیونهای مشاوره و تدارک کنفرانس وحدت دو حزب، و همچنین صورتجلسات نخستین هیئت اجراییۀ حزب «واحد»، و نیز گزارشهایی از پلنومهای کمیتهٔ مرکزی حزب تودۀ ایران را، که پیشتر هرگز هیچجا منتشر نشدهاند در دسترس داشته است. او مقدار چشمگیری از آنها را در کتاب خاطراتش یادماندهها و ملاحظهها (باکو، ۲۰۰۷/ ۱۳۸۶) منتشر کرده است. اما در آن کتاب، گذشته از بیدقتی در حروفنگاری تاریخها، که در جای خود نشان خواهم داد، متأسفانه او اسناد را به شکلی کموبیش درهم، با تاریخهای پسوپیش و نامرتب، پُر از ابهام و غلطهای حروفنگاری، چنانکه گاه گویی حتی نمونهخوانی و غلطگیری پس از حروفچینی صورت نگرفته، با نشانهگذاریها و پاراگرافبندیها و فصلبندیهای بهکلّی آشفته، و بدون آرایش متن، و اغلب بدون هیچ توضیحی نقل کرده است، به گونهای که دنبال کردن آنها برای خواننده، و حتی خود خواندن بخشهایی از کتاب دشوار است. یعنی درواقع لاهرودی اسنادی گرانبها را در آن کتاب به هدر داده است. تکههایی از همان اسناد را از کتاب لاهرودی بیرون کشیدهام و با تصحیح غلطها و نشانهگذاریها، و اندکی بازآرایی بهمنظور هموار ساختن خواندن و دنبال کردن بحثها، با کمی توضیح در جاهایی که به نظرم مفید بوده، نقل کردهام.
همچنین غلامیحیی دانشیان (۱۲۹۹-۱۳۶۵)، که او نیز صدر پیشین فرقهٔ دموکرات آذربایجان و عضو کمیتهٔ مرکزی و هیئت اجراییۀ حزب تودۀ ایران بود، خاطرات خود را به زبان ترکی آذربایجانی نوشته که پس از مرگش منتشر شده است (باکو، ۲۰۰۶/ ۱۳۸۵). او نیز در آن کتاب مقداری از آنچه را میخواسته بگوید، بهطور مستقیم از صورتجلسات گوناگون رهبران فرقهٔ دموکرات آذربایجان، یا برخی جلسات دیگر نقل کرده است. دو ترجمۀ فارسی از خاطرات دانشیان موجود است که مشخصاتشان در بخش منابع آمده، اما من تنها به یکی از آنها دسترسی داشتهام که با نام خشم و هیاهوی یک زندگی، ترجمۀ علی مرادی مراغهای منتشر شده است (تهران، ۱۳۸۸ و ویراست دوم، ۱۳۹۸). در هر دو ویرایش این ترجمه متأسفانه کمتر جملهای با ترجمۀ درست و قابلاعتماد میتوان یافت. دو نقد بر دو ویراست آن ترجمه نوشتهام که در سطح وسیعی منتشر شدهاند. از همین رو هر آنچه از آن کتاب نقل کردهام، خود از متن اصلی ترکی آذربایجانی نوشتۀ دانشیان ترجمه کردهام.
من با آشنایی کافی با زبان ترکی آذربایجانی و اصطلاحات ویژۀ جمهوری آذربایجان، و زبانهای روسی و انگلیسی، توانستهام گذشته از منابع فارسی، از منابع دستاول به آن سه زبان نیز بهره ببرم.
برای تکمیل روایتی که از صورتجلسات، کتابهای خاطرات، و روزنامهها به دست میآید، بهطور عمده از اسناد دولتی روسی و آذربایجانی نقلشده در سه کتاب بهره بردهام:
۱. جمیل حسنلی، پژوهشگر تاریخ «جنگ سرد» اهل جمهوری آذربایجان، کتابهای متعدد و گوناگونی در این موضوع به زبانهای ترکی آذربایجانی، روسی، و انگلیسی منتشر کرده و در آنها ازجمله به تاریخچۀ حزب تودۀ ایران و فرقهٔ دموکرات آذربایجان و مناسبات میان آن دو پرداخته است. اهمیت کتابهای حسنلی بیش از هر چیز در آن است که او به بایگانیهای اسناد دولتی جمهوری آذربایجان و جمهوری فدراتیو روسیه دسترسی داشته و بسیاری از آن اسناد گرانبها را با گشادهدستی در کتابهایش نقل کرده است. دسترسی به این اسناد تا چند دهه پیش هیچ آسان نبود.
دو ترجمۀ فارسی از کتابهای حسنلی منتشر شده: فراز و فرود فرقهٔ دموکرات آذربایجان ترجمۀ منصور هُمامی (۱۳۸۳)، و آذربایجان ایران، آغاز جنگ سرد ترجمۀ منصور صفوتی (۱۳۸۷). این دو ترجمه نیز متأسفانه گذشته از ایرادهای ترجمه، ناقصاند. مترجم و ناشر کتاب نخست هر دو اذعان کردهاند که کتاب را خلاصه کردهاند، و کتاب دوم به این معنی ناقص است که حسنلی پس از انتشار کتابهایش، همچنان اسناد تازهتری یافته و بر چاپهای تازۀ آنها افزوده است، آنچنانکه متن چاپ انگلیسی کتابش At the Dawn of the COLD War (2006) با متن ترجمۀ فارسی صفوتی که از نسخۀ روسی چاپ اوّل کتابش به سال ۲۰۰۳ صورت گرفته، تفاوت دارد، و حسنلی سپس اسناد فراوانی به چاپ دوم روسی کتابش (۲۰۰۶) افزوده که حتی در چاپ انگلیسی آن نیز وجود ندارند.
۲. حسنلی کتاب دیگری نیز به سال ۲۰۲۰ در موضوع تاریخ جمهوری آذربایجان به زبان روسی منتشر کرده به نام آذربایجان شوروی: از ذوب تا انجماد (۱۹۵۹-۱۹۶۹) [ترجمۀ واژه به واژه] که در آن نیز اسناد تازهای در موضوع فرقهٔ دموکرات آذربایجان و حزب تودۀ ایران نقل کرده است. این کتاب هنوز به فارسی ترجمه نشده است.
هر آنچه از حسنلی نقل کردهام، خود از متن اصلی و روسی کتابهای او ترجمه کردهام، و کموبیش هر آنچه از او نقل کردهام، در ترجمههای فارسی کتابهایش وجود ندارد.
۳. یک پژوهشگر دیگر اهل جمهوری آذربایجان به نام خاقان بالایف در کتابی به زبان ترکی آذربایجانی به نام مشارکت مهاجران جنوبی در حیات اجتماعی و سیاسی آذربایجان (۲۰۱۸) بریدههایی از اسناد فراوان و مهم دربارۀ فرقهٔ دموکرات آذربایجان و مهاجران آذربایجان ایران از بایگانیهای دولتی جمهوری آذربایجان نقل کرده است. از این کتاب جالب هنوز ترجمۀ فارسی وجود ندارد و هر آنچه از آن نقل کردهام، برگردان خودم از متن اصلی است.
گذشته از اسناد موجود در سه کتاب بالا، در بخش پروژۀ «جنگ سرد» مرکز ویلسون[۴] (آمریکا) نزدیک چهارصد سند مربوط به ایران از منابع اتحاد شوروی سابق وجود دارد. بخش بزرگی از این اسناد را جمیل حسنلی در اختیار آن مرکز قرار داده است. اسناد را در مرکز ویلسون به انگلیسی ترجمه کردهاند و در وبگاه آن مرکز در دسترس عموم قرار دادهاند. متن اصلی برخی از اسناد، به روسی یا به فارسی، نیز همانجا در دسترس است. متأسفانه ترجمۀ انگلیسی اسناد خالی از ایراد نیست، و سندهای لازم را از روسی ترجمه کردهام.
همچنین بابک امیرخسروی، عضو سابق کمیتهٔ مرکزی حزب تودۀ ایران، بخشی از همۀ اسناد توشۀ زندگی سیاسیاش را در وبسایتش گذاشته، که جای دیگری وجود ندارد، و نمونههای گرانبهایی مربوط به موضوع این نوشته در آن میان یافتم.
هرجا سخنی از روزنامۀ آذربایجان، ارگان فرقهٔ دموکرات آذربایجان، نقل شده، خود از ترکی آذربایجانی ترجمه کردهام.
جز آنچه شرح دادم، متأسفانه اثر پژوهشی دیگری سراغ ندارم که بهویژه به کشمکشهای داخلی این دو حزب در دوران مهاجرت پرداخته باشد. تا جایی که میدانم دربارۀ تاریخچۀ مناسبات این دو حزب در مهاجرتِ دگربارۀ پس از ضربه خوردن حزب تودۀ ایران در بهمن ۱۳۶۱، جز آنچه پیش رو دارید چیزی، دستکم در این ابعاد، نوشته نشده است.
استکهلم – بهار ۱۴۰۱
این کتاب را از کتابفروشیهای داخل ایران، و در خارج از کتابفروشیهای فردوسی (استکهلم) و فروغ (کلن) در نشانیهای زیر تهیه کنید:
https://ferdosi.com/pages/product/?product=0&id=9786008967750
https://www.forough-book.com/app/module/webproduct/goto/m/mb256a2f399fcde73
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پانوشتها:
[۱]. اجلاسهایی که همهٔ اعضای کمیتهٔ مرکزی و مشاوران حزب به آن فراخوانده میشوند، «پلنوم» نامیده میشود.
[۲]. متن فارسی مقاله، ترجمه از انگلیسی، و یادداشت نویسنده زیر آن، در وبگاه «رادیو زمانه» به نشانی: https://www.radiozamaneh.com/562145
[۳]. مشخصات کامل کتاب در بخش «منابع» زیر «اتابکی».
[۴]. Wilson Center
ناشر: جهان کتاب، تهران، ۱۴۰۱، ۶۰۰ صفحه
قیمت روی جلد: ۲۴۰۰۰۰ تومان
پیشگفتار
چهار سال پس از تشکیل حزب تودۀ ایران (۱۳۲۰)، حزب تازهای در آذربایجان پدیدار شد به نام فرقهٔ دموکرات آذربایجان (۱۳۲۴). رهبران حزب تودۀ ایران از همان آغاز پیدایش فرقهٔ دموکرات آذربایجان، مطابق اسنادی که خواهیم دید، با موجودیت آن، و حتی نام آن، هیچ سر آشتی نداشتند و معتقد بودند که موجودیت حزب خودشان برای سراسر ایران کافی است و نیازی نیست که یک حزب تازه با برنامهها و اهداف کموبیش مشابه در آذربایجان ایجاد شود، بهویژه از آن رو که حزب تودهٔ ایران خود، بر پایۀ آماری که خواهیم دید، سازمانی ۶۰ هزار نفری در آذربایجان داشت.
مخالفت حزب تودۀ ایران با موجودیت فرقهٔ دموکرات آذربایجان چندان شناختهشده نیست، شاید از آن رو که در نوشتهها و مطبوعات و رسانههای حزبی همواره همهچیز «عالی» و «ایدهآل» و شستهورفته است و کمتر چیزی از ژرفای درگیریها و کشمکشهای درونحزبی، و بهویژه در این مورد، بیرون از حزب نشان میدادند.
پس از مهاجرت رهبران و اعضای فرقهٔ دموکرات آذربایجان (۱۳۲۵)، و سپس حزب تودۀ ایران به اتحاد شوروی (سابق)، از سال ۱۳۳۱ فکر وحدت میان این دو حزب به میان آمد، و از همان هنگام کشمکشهای میان آنها نیز ابعاد تازهای به خود گرفت. در اسناد رسمی حزب تودۀ ایران چندان نشانی از عمق آن کشمکشها نیز نمیبینیم. افراد گوناگونی که خاطرات خود را از آن کشمکشها گفته یا نوشتهاند نیز اغلب از «وحدت تحمیلی»، «وحدت فرمایشی»، و از این دست، سخن میگویند و «تئوری»های شخصی گستردهای برای چرایی و چگونگی آن «وحدت» مطرح میکنند. اما دربارۀ آن «وحدت» نیمبند، که دستکم برای حزب تودۀ ایران بیتردید سرنوشتساز بود، خواهیم دید که اسناد چه میگویند.
من در آذربایجان و محیطی بار آمدم که در آن از فرقهٔ دموکرات آذربایجان بسیار سخن به میان میآمد. سپس در سالهای دانشجویی در تهران با حزب تودۀ ایران آشنا شدم، و پس از انقلاب بهمن ۱۳۵۷ چند سال در میان رهبران آن زندگی کردم. در نشریات حزبی از وحدت میان حزب و فرقه و از یگانگی راه و رزم آن دو سخنان زیبایی مینوشتند، اما مخالفان حزب و کسانی که حزب را ترک کرده بودند از اختلافات درونی هر یک از دو حزب و از کشمکشهای میان دو حزب میگفتند. در میان رهبران حزب تودۀ ایران نیز نشانههایی از آن اختلاف میدیدم: احسان طبری، از رهبران برجستۀ حزب، از برخی از رهبران فرقهٔ دموکرات آذربایجان بدگویی میکرد و از جلساتی که با هم داشتند، جوک تعریف میکرد. یا کیانوری، دبیر اوّل حزب، با دیدن آنکه حمید صفری دبیر دوم حزب (از فرقه) در جلسهای نشسته، با آوردن بهانهای، در جلسه شرکت نمیکرد و به راه خود میرفت. از خود میپرسیدم چرا چنین میکنند؟ پاسخی نمییافتم، و خود را در مقامی نمیدیدم که از آنان بپرسم. سپس در مهاجرت اتحاد شوروی با برخی دیگر از رهبران هر دو حزب از نزدیک سروکار داشتم، و نتیجۀ غمانگیز افتادن ادارۀ حزب تودۀ ایران را در خارج به دست علی خاوری، و دو رهبر دیگر پروردۀ فرقهٔ دموکرات آذربایجان، حمید صفری و امیرعلی لاهرودی، از نزدیک دیدم و چشیدم.
ازاینرو انگیزۀ من برای کندوکاو در مناسبات این دو حزب کنجکاوی بود. میخواستم از چندوچون کشمکشهای آنان سر درآورم، علّتها را پیدا کنم، و بفهمم چرا و چگونه و از کِی و از کجا در روابط میان این دو حزب مشکل پیدا شد، و چرا نتوانستند مشکل را حل کنند. به پاسخهای ساده و پیشپاافتاده و «سیاه» یا «سپید» هم راضی نبودم. پس در جستوجوی علّتها، در طول سالیان، و سه سال اخیر به شکل تماموقت، هر آنچه یافتم، خواندم، و فرازهایی از آنها را که مربوط به این موضوع بود، اینجا نقل کردهام. سراسر این کتاب روایت کشمکشهای دستگاه رهبری دو حزب در طول نزدیک ۵۰ سال، و از خلال جلسات گوناگون و پلنومهای[۱] کمیتههای مرکزی آنهاست.
برای نوشتن این کتاب «تز» یا «فرضیه»ی از پیشاندیشیدهای نداشتهام تا در پی اثبات آن بایگانیها و کتابها را بکاوم و اسنادی را در «تأیید» آن دستچین کنم. ممکن است اینجا و آنجا چنین به نظر برسد که جانبدار یا دشمن این یا آن شخص یا جریان هستم. اما چنین نیست، و اگر زمانی چنین گرایشها یا تعصبهایی داشتهام، اکنون دیگر هیچ ندارم. البته ادعای «بیطرفیِ مطلق» میتواند از روی سبکسری باشد! راست آن است که همهچیز از صافی ذهن من گذشته و انتخاب سندها کار فکر و ارادۀ من بوده است. اما تا پیش از گردآوری نزدیک سهچهارم مطالب و اسناد، هیچ نمیدانستم کتاب به چه نتیجهای خواهد رسید. امیدوارم که آنچه یافتهام و دریافتهام و روایت کردهام، برای خواننده نیز مفید باشد و چیزی به دانش او بیفزاید و او به نتیجۀ مستقل و فردی و شخصی خود برسد.
کوشیدهام که پیوسته در چارچوب کشمکشهای این دو حزب بمانم، و بارها به ناگزیر به خواننده، و به خود، یادآوری کردهام که موضوع کتاب مناسبات دو حزب است، و نه تاریخچۀ هر یک از آن دو. ازاینرو به تاریخچۀ پیدایش هر یک از دو حزب نپرداختهام، و تنها به نکاتی از تأسیس فرقهٔ دموکرات آذربایجان اشاره کردهام که به مناسباتش با حزب تودۀ ایران ربط مییافته است. اما در مواردی پرداختن به برخی رویدادهای حاشیهای لازم بود تا زمینۀ کشمکشها روشن شود. امیدوارم زیاد به حاشیه نرفته باشم. برای مثال، میرجعفر پیشهوری، بنیانگذار و نخستین رهبر فرقهٔ دموکرات آذربایجان، تنها مدّت کوتاهی در آغاز کشمکشهای این دو حزب زنده بود و حضور داشت، و فکر وحدت دو حزب و کشمکشهای پس از آن، همگی در غیاب او پیش آمد، و بنابراین او در این کتاب حضور چندانی ندارد.
توضیحی دربارۀ برخی از منابع
دربارۀ تاریخچۀ حزب تودهٔ ایران، و همچنین فرقهٔ دموکرات آذربایجان مقالات و کتابهای فراوانی نوشته شده، اغلب به شکل خاطرات، و در آنها اشارههایی به اختلافات میان این دو حزب نیز یافته میشود (ازجمله خاطرات ایرج اسکندری، احسان طبری، غلامحسین فروتن، فریدون کشاورز، و...). کتابهای خاطرات رهبران و فعالان هر دو حزب از منابع مهم نوشتن دربارۀ این دو حزب است. اما نقطۀ ضعف عمومی و مشترک خاطرهگوییها و خاطرهنویسیها آن است که کموبیش همه بیان رویدادها از روی حافظۀ خطاکار هستند، رویدادها را گاه پسوپیش نقل میکنند، تاریخ دقیق رویدادها در آنها یافته نمیشود، و تاریخهایی هم که ذکر میکنند در مواردی غلط و گمراهکننده است.
گذشته از کتابهای خاطرات، یرواند آبراهامیان در مقالهای پژوهشی با عنوان «کمونیسم و قومیّت در ایران: حزب توده [ایران] و فرقهٔ دموکرات آذربایجان» به طور ویژه به مناسبات این دو حزب پرداخته است. آن مقاله در سال ۱۹۷۰ (۱۳۴۹) به انگلیسی منتشر شده، و تکیۀ اصلی نویسنده در آن بر اختلافات قومی – ملّی و زبانی این دو جریان بوده است. بخش بزرگی از مقاله به تاریخچه و زمینههای پیدایش هر یک از دو حزب میپردازد، و تنها دو پاراگراف پایانی آن دربارۀ خبر «وحدت» دو حزب است که در سال ۱۳۳۹ صورت گرفت. خود نویسنده در توضیحی بر انتشار ترجمۀ فارسی مقالهاش در سال ۱۳۹۹ مینویسد: «این مقاله حدود نیمقرن پیش نوشته شده است. اگر اکنون این را مینوشتم و به بایگانیهای شوروی، چه در مسکو و چه در باکو، دسترسی داشتم، به دنبال اطلاعاتی میگشتم که بتواند سؤالات اصلی زیر را برطرف کند» و سپس نکاتی اصلی از مقالهاش را مورد سؤال قرار میدهد.[۲] همین ایراد را بر کتاب آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، نیز میتوان گرفت که نسخۀ انگلیسی آن در سال ۱۹۸۲ (۱۳۶۱) منتشر شد و هنگام نوشتن آن نیز او به اسناد اتحاد شوروی سابق دسترسی نداشت.
اثر پژوهشی دیگری که اندکی به مناسبات این دو حزب نیز پرداخته، نوشتۀ تورج اتابکی است که نخست در سال ۱۹۹۳ (۱۳۷۴) به زبان انگلیسی و سپس ترجمۀ فارسی آن در سال ۱۳۷۶ با عنوان آذربایجان در ایران معاصر منتشر شده است.[۳] نویسندۀ آن کتاب نیز به اسناد داخلی این دو حزب یا اسناد مربوط به تلاش وحدت و کشمکشهای دو حزب در سالهای طولانی اقامت در مهاجرت دسترسی نداشته، یا نقل نکرده، زیرا که موضوع اصلی کتابش نبوده است.
هر دو اثر نامبرده مناسبات دو حزب را در دوران کوتاه فعالیت فرقهٔ دموکرات آذربایجان در داخل، یعنی تا آذر ۱۳۲۵، میپوشانند و دربارۀ دوران طولانی مهاجرت رهبران و اعضای دو حزب، پیدایش فکر وحدت، تلاشهای برای وحدت، و کشمکشهای پس از آن سخنی ندارند.
ضمن استفاده از کتابهای خاطرات، برای یافتن تاریخ دقیق رویدادها، و روایت دقیق آنها، ناگزیر بودهام که انبوهی از روزنامهها و نشریات گوناگون را ورق بزنم. اکنون به برکت اینترنت و انتشار دیجیتالی بایگانیهای روزنامههای قدیمی، خوشبختانه حتی از راه دور میتوان به منابع بسیار ارزشمندی دسترسی یافت و دقت و درستی خاطرات افراد را آزمود.
به گمانم بسیاری با من همعقیدهاند که صورتجلسات اجلاسهای رهبران این دو حزب، هم جدای از هم، و هم پس از «وحدت»، از بهترین منابعی است که میتواند نشان دهد بگومگوها و اختلافات بر سر چه بوده، چه میگفتند، چگونه استدلال میکردند، و چه میخواستند. اما دسترسی به آن صورتجلسات برای افرادی جز مسئولان بایگانیهای آنها، ناممکن بوده است.
خوشبختانه امیرعلی لاهرودی (۱۳۰۲-۱۳۹۳)، صدر پیشین فرقهٔ دموکرات آذربایجان (در مهاجرت) و عضو کمیتهٔ مرکزی و هیئت اجراییۀ حزب تودۀ ایران صورتجلسات کمیسیونهای مشاوره و تدارک کنفرانس وحدت دو حزب، و همچنین صورتجلسات نخستین هیئت اجراییۀ حزب «واحد»، و نیز گزارشهایی از پلنومهای کمیتهٔ مرکزی حزب تودۀ ایران را، که پیشتر هرگز هیچجا منتشر نشدهاند در دسترس داشته است. او مقدار چشمگیری از آنها را در کتاب خاطراتش یادماندهها و ملاحظهها (باکو، ۲۰۰۷/ ۱۳۸۶) منتشر کرده است. اما در آن کتاب، گذشته از بیدقتی در حروفنگاری تاریخها، که در جای خود نشان خواهم داد، متأسفانه او اسناد را به شکلی کموبیش درهم، با تاریخهای پسوپیش و نامرتب، پُر از ابهام و غلطهای حروفنگاری، چنانکه گاه گویی حتی نمونهخوانی و غلطگیری پس از حروفچینی صورت نگرفته، با نشانهگذاریها و پاراگرافبندیها و فصلبندیهای بهکلّی آشفته، و بدون آرایش متن، و اغلب بدون هیچ توضیحی نقل کرده است، به گونهای که دنبال کردن آنها برای خواننده، و حتی خود خواندن بخشهایی از کتاب دشوار است. یعنی درواقع لاهرودی اسنادی گرانبها را در آن کتاب به هدر داده است. تکههایی از همان اسناد را از کتاب لاهرودی بیرون کشیدهام و با تصحیح غلطها و نشانهگذاریها، و اندکی بازآرایی بهمنظور هموار ساختن خواندن و دنبال کردن بحثها، با کمی توضیح در جاهایی که به نظرم مفید بوده، نقل کردهام.
همچنین غلامیحیی دانشیان (۱۲۹۹-۱۳۶۵)، که او نیز صدر پیشین فرقهٔ دموکرات آذربایجان و عضو کمیتهٔ مرکزی و هیئت اجراییۀ حزب تودۀ ایران بود، خاطرات خود را به زبان ترکی آذربایجانی نوشته که پس از مرگش منتشر شده است (باکو، ۲۰۰۶/ ۱۳۸۵). او نیز در آن کتاب مقداری از آنچه را میخواسته بگوید، بهطور مستقیم از صورتجلسات گوناگون رهبران فرقهٔ دموکرات آذربایجان، یا برخی جلسات دیگر نقل کرده است. دو ترجمۀ فارسی از خاطرات دانشیان موجود است که مشخصاتشان در بخش منابع آمده، اما من تنها به یکی از آنها دسترسی داشتهام که با نام خشم و هیاهوی یک زندگی، ترجمۀ علی مرادی مراغهای منتشر شده است (تهران، ۱۳۸۸ و ویراست دوم، ۱۳۹۸). در هر دو ویرایش این ترجمه متأسفانه کمتر جملهای با ترجمۀ درست و قابلاعتماد میتوان یافت. دو نقد بر دو ویراست آن ترجمه نوشتهام که در سطح وسیعی منتشر شدهاند. از همین رو هر آنچه از آن کتاب نقل کردهام، خود از متن اصلی ترکی آذربایجانی نوشتۀ دانشیان ترجمه کردهام.
من با آشنایی کافی با زبان ترکی آذربایجانی و اصطلاحات ویژۀ جمهوری آذربایجان، و زبانهای روسی و انگلیسی، توانستهام گذشته از منابع فارسی، از منابع دستاول به آن سه زبان نیز بهره ببرم.
برای تکمیل روایتی که از صورتجلسات، کتابهای خاطرات، و روزنامهها به دست میآید، بهطور عمده از اسناد دولتی روسی و آذربایجانی نقلشده در سه کتاب بهره بردهام:
۱. جمیل حسنلی، پژوهشگر تاریخ «جنگ سرد» اهل جمهوری آذربایجان، کتابهای متعدد و گوناگونی در این موضوع به زبانهای ترکی آذربایجانی، روسی، و انگلیسی منتشر کرده و در آنها ازجمله به تاریخچۀ حزب تودۀ ایران و فرقهٔ دموکرات آذربایجان و مناسبات میان آن دو پرداخته است. اهمیت کتابهای حسنلی بیش از هر چیز در آن است که او به بایگانیهای اسناد دولتی جمهوری آذربایجان و جمهوری فدراتیو روسیه دسترسی داشته و بسیاری از آن اسناد گرانبها را با گشادهدستی در کتابهایش نقل کرده است. دسترسی به این اسناد تا چند دهه پیش هیچ آسان نبود.
دو ترجمۀ فارسی از کتابهای حسنلی منتشر شده: فراز و فرود فرقهٔ دموکرات آذربایجان ترجمۀ منصور هُمامی (۱۳۸۳)، و آذربایجان ایران، آغاز جنگ سرد ترجمۀ منصور صفوتی (۱۳۸۷). این دو ترجمه نیز متأسفانه گذشته از ایرادهای ترجمه، ناقصاند. مترجم و ناشر کتاب نخست هر دو اذعان کردهاند که کتاب را خلاصه کردهاند، و کتاب دوم به این معنی ناقص است که حسنلی پس از انتشار کتابهایش، همچنان اسناد تازهتری یافته و بر چاپهای تازۀ آنها افزوده است، آنچنانکه متن چاپ انگلیسی کتابش At the Dawn of the COLD War (2006) با متن ترجمۀ فارسی صفوتی که از نسخۀ روسی چاپ اوّل کتابش به سال ۲۰۰۳ صورت گرفته، تفاوت دارد، و حسنلی سپس اسناد فراوانی به چاپ دوم روسی کتابش (۲۰۰۶) افزوده که حتی در چاپ انگلیسی آن نیز وجود ندارند.
۲. حسنلی کتاب دیگری نیز به سال ۲۰۲۰ در موضوع تاریخ جمهوری آذربایجان به زبان روسی منتشر کرده به نام آذربایجان شوروی: از ذوب تا انجماد (۱۹۵۹-۱۹۶۹) [ترجمۀ واژه به واژه] که در آن نیز اسناد تازهای در موضوع فرقهٔ دموکرات آذربایجان و حزب تودۀ ایران نقل کرده است. این کتاب هنوز به فارسی ترجمه نشده است.
هر آنچه از حسنلی نقل کردهام، خود از متن اصلی و روسی کتابهای او ترجمه کردهام، و کموبیش هر آنچه از او نقل کردهام، در ترجمههای فارسی کتابهایش وجود ندارد.
۳. یک پژوهشگر دیگر اهل جمهوری آذربایجان به نام خاقان بالایف در کتابی به زبان ترکی آذربایجانی به نام مشارکت مهاجران جنوبی در حیات اجتماعی و سیاسی آذربایجان (۲۰۱۸) بریدههایی از اسناد فراوان و مهم دربارۀ فرقهٔ دموکرات آذربایجان و مهاجران آذربایجان ایران از بایگانیهای دولتی جمهوری آذربایجان نقل کرده است. از این کتاب جالب هنوز ترجمۀ فارسی وجود ندارد و هر آنچه از آن نقل کردهام، برگردان خودم از متن اصلی است.
گذشته از اسناد موجود در سه کتاب بالا، در بخش پروژۀ «جنگ سرد» مرکز ویلسون[۴] (آمریکا) نزدیک چهارصد سند مربوط به ایران از منابع اتحاد شوروی سابق وجود دارد. بخش بزرگی از این اسناد را جمیل حسنلی در اختیار آن مرکز قرار داده است. اسناد را در مرکز ویلسون به انگلیسی ترجمه کردهاند و در وبگاه آن مرکز در دسترس عموم قرار دادهاند. متن اصلی برخی از اسناد، به روسی یا به فارسی، نیز همانجا در دسترس است. متأسفانه ترجمۀ انگلیسی اسناد خالی از ایراد نیست، و سندهای لازم را از روسی ترجمه کردهام.
همچنین بابک امیرخسروی، عضو سابق کمیتهٔ مرکزی حزب تودۀ ایران، بخشی از همۀ اسناد توشۀ زندگی سیاسیاش را در وبسایتش گذاشته، که جای دیگری وجود ندارد، و نمونههای گرانبهایی مربوط به موضوع این نوشته در آن میان یافتم.
هرجا سخنی از روزنامۀ آذربایجان، ارگان فرقهٔ دموکرات آذربایجان، نقل شده، خود از ترکی آذربایجانی ترجمه کردهام.
جز آنچه شرح دادم، متأسفانه اثر پژوهشی دیگری سراغ ندارم که بهویژه به کشمکشهای داخلی این دو حزب در دوران مهاجرت پرداخته باشد. تا جایی که میدانم دربارۀ تاریخچۀ مناسبات این دو حزب در مهاجرتِ دگربارۀ پس از ضربه خوردن حزب تودۀ ایران در بهمن ۱۳۶۱، جز آنچه پیش رو دارید چیزی، دستکم در این ابعاد، نوشته نشده است.
استکهلم – بهار ۱۴۰۱
این کتاب را از کتابفروشیهای داخل ایران، و در خارج از کتابفروشیهای فردوسی (استکهلم) و فروغ (کلن) در نشانیهای زیر تهیه کنید:
https://ferdosi.com/pages/product/?product=0&id=9786008967750
https://www.forough-book.com/app/module/webproduct/goto/m/mb256a2f399fcde73
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پانوشتها:
[۱]. اجلاسهایی که همهٔ اعضای کمیتهٔ مرکزی و مشاوران حزب به آن فراخوانده میشوند، «پلنوم» نامیده میشود.
[۲]. متن فارسی مقاله، ترجمه از انگلیسی، و یادداشت نویسنده زیر آن، در وبگاه «رادیو زمانه» به نشانی: https://www.radiozamaneh.com/562145
[۳]. مشخصات کامل کتاب در بخش «منابع» زیر «اتابکی».
[۴]. Wilson Center
8 comments:
با سلام مجدد شیوای عزیز و با تشکر فراوان از زحماتت در نوشتن این کتاب ارزشمند،
از صفحات پایانی این کتاب (به نغل از لاهرودی) به این نتیجه رسیدم، که رهبری حزب تود ایران با استفاده از امکانات مالی فرقه (۳۰۰ هزار روبل) به ایران منتقل شد، و پس از آن رهبری فرقه توسط رهبری حزب به گوشهای رانده شد. آیا براشتم صحیح بود؟
عباس
سلام عباس گرامی
انتقال رهبری حزب از مهاجرت به ایران، پس از انقلاب ۱۳۵۷، فقط با تکیه بر امکانات مالی فرقه دموکرات آذربایجان نبود و امکانات دیگری هم داشتند، از جمله وجود «گروه منشعب از سازمان چریکهای فدایی خلق، وابسته به حزب توده ایران» و...ء
میگویید: «پس از آن رهبری فرقه توسط رهبری حزب به گوشهای رانده شد.» حق دارید چنین برداشتی داشتهباشید اما من در هیچ جای کتاب از این قبیل فرمولبندیهای صریح استفاده نکردم، و گذاشتم که اسناد خود سخن بگویند. موفق باشید.
به این ترتیب،
من این سئوال را که "گروه منشعب از چریکهای فدایی خلق ، به عنوان یک گروه مخفی، چه امکاناتی میتوانست در اختیار حزب توده ایران گذاشته باشد"؟ در فضا رها میکنم...
عباس گرامی، در مورد نقش «گروه منشعب از سازمان چریکهای فدایی خلق ایران، وابسته به حزب توده ایران» در بازگشت رهبارن حزب از مهاجرت، این نوشتهٔ مرا، و نیز کتابی را که در آن نوشته معرفی کردهام، بخوانید
https://shivaf.blogspot.com/2022/01/naghshi-ziba-bar-lakke-i-sepid.html
برای بازگشت آنان به ایران تنها پول چارهٔ درد نبود. آنان بر شانههای افراد این گروه برگشتند. حتی «سازمان نوید» عددی نبود
سلام شیواجان
نمیدانم چرا شما چنین ادعایی را مطرح می کنید که حزب بر شانه
های گروه منشعب به ایران بازگشته است. خود بچه های این گروه که در قید حیات هستند مطلقا چنین ادعایی ندارند و امثال من که قبل انقلاب دانشجوی فعال توده ای بودم شاهد رشد جریان هوادار حزب در دانشگاهها به خصوص از اوایل ۵۶ بودم که هنوز گروه منشعب اعلامیه انشعاب را نداده بود و کتاب تورج هم منتشر نشده بود. ما از سازمان نوید و نشریه نوید و بسوی حزب تاثیر گرفتیم و مبارزه ایدئولوژیک عمدتا به واسطه آن جزوه های ریز حزب که بچه های نوید زحمت پخش آن را می کشیدند و همان کتابهای غنی حزب بودند تغذیه می شد مانند مائوئیسم و بازتاب آن در ایران و... که به ما امکان میداد خود را به لحاظ تئوریک تجهیز کنیم. بعد انقلاب هم حزب در همه استانها و... فورا شبکه خود را گسترده کرد. یعنی آن سی نفر بچه های نازنین و عاشق گروه منشعب شانه های شان انقدر توان داشت ؟ در روستاها که توده ای های قدیمی فورا شبکه را برقرار کردند چه ربطی به منشعبین داشت. شیواجان شما تاریخ نگار هستی و کاش در مورد مطالبی که اشراف نداری اینچنین حکم ندهی زیرا به اعتبار تحقیقاتت که من همیشه مشتاق خواندنشان هستم لطمه میزند.
موفق باشی
یک دوست
«یک دوست» گرامی، منبع من کتاب بهمن تقیزاده و برخی خواندههای دیگر و مشاهدات شخصی است.ء
آن کتاب را بخوانید. خواهید دید که همهٔ آن نشریاتی که نام میبرید، از قبیل نوید، همه بهطور عمده بهدست همان چریکها، حتی پیش از اعلام رسمی انشعاب بخش میشد، و واقعیت این است که خود سازمان نوید عددی نبود.ء
برای همین است که میگویم رهبران حزب بر شانههای آن چریکهای منشعب از مهاجرت برگشتند.ء
بهعلاوه خود شاهد بودم که همانها بودند که مسکن و امکانات زیست، رفتوآمد و حفاظت برای آن رهبران فراهم کردند، و البته با همکاری برخی از تودهایهای قدیمی از کنار، و با تأخیر.ء
تأکید میکنم: آن کتاب را بخوانید!ء
شیواجان من کتاب تقی زاده را دوبار خوانده ام. با دوستان منشعب آشنایی قدیمی دارم. با اکثر افرادی که خاطراتشان در آخر کتاب آمده گپ و گفت دارم. چه آنها که خارج هستند و چه آنها که در ایران هستند. هیچکدام چنین نظری ندارند. تقی زاده هم در کتابش مطلقا چنین نتیجه گیری ای ندارد. حتی پارسال وقتی مقاله ات را در اخبار روز خواندم از خود او در این زمینه نظر خواستم و او گفت ما خیلی در مقابل کل جریان کوچک بودیم . خود نویسنده کتاب چنین باوری ندارد و درست نیست که آن را سند قرار دهی. این گفته ات که آنها امکانات زیست برای رهبران فراهم کرده اند خیلی نادرست است و مطمئنم از خودشان بپرسی خنده شان میگیرد. آنها بسبار مورد اعتماد بودند و با قابلیت های بالا ولی تعداد محدودی جوان بودند که همه توان خود و امکاناتشان را در طبق اخلاص گذاشتند اما حزب بر شانه های کل جوانان توده ای که بیشتر آنها هیچگاه چریک نبودند و بیش از همه بر پایه آن سرمایه اجتماعی که از گذشته انباشت شده بود جان دوباره گرفت. .
اگر آن طرفها آمدم و فرصتی پیش آمد در این باره حرف بسیار است اما ناچارم بحث را متوقف کنم ولی تاکید میکنم که دیده ها و شنیده های شخصی تو مطلقا برای چنین نتیجه گیری کافی نیست و فقط به قوت کارهایت لطمه میزند
قربانت
شیوای عزیز،
البته من هم مطالبی در تائید این گفتههایت از علی خدایی خواندم، ولی من رفتار حمید صفری را در شوروی و در قبال مهاجران تودهای در یک کلام میتوانم خلاصه کنم...انتقام شخصی...
Post a Comment