امشب نمیدانم چرا باز به یاد این صحنه از فیلم «بلید رانر» افتادم، که پیشتر هم دستکم دو بار از آن یاد کردهام. عبارت آخر اکنون وصف حال من نیست، اما آن کبوتر چه زیبا بهسوی آزادی پر میکشد!
«چیزهایی دیدهام که شما انسانها باورتان نمیشود: هه...، رزمناوهایی که نزدیک شانهی صورت فلکی شکارچی در آتش میسوختند. پرتوهای سی C را تماشا کردهام که در تاریکیهای نزدیکی "دروازهی گمگشتگان" میدرخشیدند. همهی آن لحظهها در گذر زمان ناپدید خواهند شد، همچون...، هه...، اشکی در باران...! و اینک مرگ.» [سخنرانی آدم ماشینی (یا "رونوشت") به نام روی بتی Roy Batty با بازیگری درخشان روتگر هائور Rutger Hauer در پایان فیلم "بلید رانر" Blade Runner].
در این نشانی ببینید صحنه را، و موسیقی زیبای ونجلیس را برای تیتراژ پایان فیلم در این نشانی بشنوید.
«چیزهایی دیدهام که شما انسانها باورتان نمیشود: هه...، رزمناوهایی که نزدیک شانهی صورت فلکی شکارچی در آتش میسوختند. پرتوهای سی C را تماشا کردهام که در تاریکیهای نزدیکی "دروازهی گمگشتگان" میدرخشیدند. همهی آن لحظهها در گذر زمان ناپدید خواهند شد، همچون...، هه...، اشکی در باران...! و اینک مرگ.» [سخنرانی آدم ماشینی (یا "رونوشت") به نام روی بتی Roy Batty با بازیگری درخشان روتگر هائور Rutger Hauer در پایان فیلم "بلید رانر" Blade Runner].
در این نشانی ببینید صحنه را، و موسیقی زیبای ونجلیس را برای تیتراژ پایان فیلم در این نشانی بشنوید.
No comments:
Post a Comment