همزمان با نمایش تازهترین فیلم جیمز باند بهنام "اسکایفال" پنجاه سال از نمایش "دکتر نو" میگذرد که نخستین فیلم بر پایهی شخصیت خیالی کتابهای یان فلمینگ بود.
جرج لیزنبی George Lazenby بازیگر استرالیایی که در سال 1969 در پنجمین فیلم باند در این نقش ظاهر شد، از بازی در فیلم بعدی سر باز زد، این مأمور مخفی خیالی را به دایناسور تشبیه کرد و پیشبینی کرد که جیمز باند در سینما آیندهای ندارد. اما او سخت در اشتباه بود. جیمز باند و فیلمهایش زنده ماندند و با "اسکایفال" باند حیات تازهای مییابد.
بیگمان کسانی از شما خوانندگان گرامی، و بهویژه دوستانم، اکنون دارید از خود میپرسید که چرا و چگونه شیوای اپرای کوراوغلو و "اتاق موسیقی" و "پرسشوپاسخ" دارد دربارهی جیمز باند، این نمایندهی "روباه پیر، و خدمتگزار ملکه بریتانیا"، سرباز مدافع امپریالیسم جهانخوار، فرآوردهی دوران جنگ سرد و دشمن شوروی، و... مینویسد؟
کافیست بگویم که باید میان جهان خیالی فیلم و سینما و تفریح، و جهان واقعی تفاوت گذاشت. اما اضافه میکنم که یان فلمینگ خالق جیمز باند خود در جایی نوشتهاست که در آغاز یک سازمان مخوف شوروی بهنام سمرش SMERSH در داستانهایش ساختهبود، اما با مشاهدهی آثار مثبت سیاست "همزیستی مسالمتآمیز" نیکیتا خروشّوف، آن سازمان را کنار گذاشت و دشمن را در سپکتر SPECTRE جا داد که یک سازمان ایدئولوژیک مستقل از کشورها بود. این روند تا آغاز دههی 1980 در فیلمهای جیمز باند برقرار بود، اما از این هنگام و بهدنبال دخالت نظامی شوروی در افغانستان، تا چندی پس از فروپاشی شوروی، سازندگان جیمز باند نقش "بد" این فیلمها را به "روس"ها میدادند.
[جیمز باند (راجر مور) با ستارگان سوئدی (از راست) بریت اکلند، و مائود اولوفسون در فیلم "مرد تپانچهطلایی"]
من فیلمهای جیمز باند را برای تفریح دوست دارم. دیشب با دوستی به دیدن "اسکایفال" رفتیم. این یکی از بهترین فیلمهای باند است. پیشتر نوشتهام چگونه شبی در نوروز 1353 فیلم "الماسها ابدیاند" نجاتم داد، و از تأثیر آن و احساس شگفتانگیز پس از دیدن فیلم گفتهام. اکنون میبینم که در آن احساس تنها نبودهام. خانم شرشتین گزلیوس Kerstin Gezelius از فرهنگینویسان روزنامهی سوئدی داگنز نیهتر مینویسد: «[... پس از دیدن فیلمهای جیمز باند، از سینما که بیرون میآیی] باید احساس کنی که روی ابرها راه میروی، همهی حواس چندگانهات تیز شدهاند، تندتر واکنش نشان میدهی، و سرشار از تنها یک پیام هستی: استیل، هم درونی و هم بیرونی، مهمتر از زندهماندن یا مردن است.» (26 اکتبر) و من اینبار نیز احساس مشابهی داشتم.
آواز تماتیک "اسکایفال" را خوانندهی خوشصدای انگلیسی Adele خواندهاست. بسیار زیبا. اما من از شنیدن صدای شرلی بسی، بهویژه در "الماسها ابدیاند" و "پنجه طلایی" سیر نمیشوم. اینجا او "الماسها ابدیاند" را در مراسم جشن تولد هشتادسالگی میخائیل گارباچوف میخواند. باز هم بگویید که جیمز باند ضد شوروی بود! یا مبادا گارباچوف بود که خیانت کرد؟! لارا فابیان نیز در همین کلیپ بسیار زیبا میخواند.
و جیمز باند ِ جیمز باندها به نظر من، البته شون کانری بود. اما دانیل کریگ هم دارد خوب پیش میرود.
جرج لیزنبی George Lazenby بازیگر استرالیایی که در سال 1969 در پنجمین فیلم باند در این نقش ظاهر شد، از بازی در فیلم بعدی سر باز زد، این مأمور مخفی خیالی را به دایناسور تشبیه کرد و پیشبینی کرد که جیمز باند در سینما آیندهای ندارد. اما او سخت در اشتباه بود. جیمز باند و فیلمهایش زنده ماندند و با "اسکایفال" باند حیات تازهای مییابد.
بیگمان کسانی از شما خوانندگان گرامی، و بهویژه دوستانم، اکنون دارید از خود میپرسید که چرا و چگونه شیوای اپرای کوراوغلو و "اتاق موسیقی" و "پرسشوپاسخ" دارد دربارهی جیمز باند، این نمایندهی "روباه پیر، و خدمتگزار ملکه بریتانیا"، سرباز مدافع امپریالیسم جهانخوار، فرآوردهی دوران جنگ سرد و دشمن شوروی، و... مینویسد؟
کافیست بگویم که باید میان جهان خیالی فیلم و سینما و تفریح، و جهان واقعی تفاوت گذاشت. اما اضافه میکنم که یان فلمینگ خالق جیمز باند خود در جایی نوشتهاست که در آغاز یک سازمان مخوف شوروی بهنام سمرش SMERSH در داستانهایش ساختهبود، اما با مشاهدهی آثار مثبت سیاست "همزیستی مسالمتآمیز" نیکیتا خروشّوف، آن سازمان را کنار گذاشت و دشمن را در سپکتر SPECTRE جا داد که یک سازمان ایدئولوژیک مستقل از کشورها بود. این روند تا آغاز دههی 1980 در فیلمهای جیمز باند برقرار بود، اما از این هنگام و بهدنبال دخالت نظامی شوروی در افغانستان، تا چندی پس از فروپاشی شوروی، سازندگان جیمز باند نقش "بد" این فیلمها را به "روس"ها میدادند.
[جیمز باند (راجر مور) با ستارگان سوئدی (از راست) بریت اکلند، و مائود اولوفسون در فیلم "مرد تپانچهطلایی"]
من فیلمهای جیمز باند را برای تفریح دوست دارم. دیشب با دوستی به دیدن "اسکایفال" رفتیم. این یکی از بهترین فیلمهای باند است. پیشتر نوشتهام چگونه شبی در نوروز 1353 فیلم "الماسها ابدیاند" نجاتم داد، و از تأثیر آن و احساس شگفتانگیز پس از دیدن فیلم گفتهام. اکنون میبینم که در آن احساس تنها نبودهام. خانم شرشتین گزلیوس Kerstin Gezelius از فرهنگینویسان روزنامهی سوئدی داگنز نیهتر مینویسد: «[... پس از دیدن فیلمهای جیمز باند، از سینما که بیرون میآیی] باید احساس کنی که روی ابرها راه میروی، همهی حواس چندگانهات تیز شدهاند، تندتر واکنش نشان میدهی، و سرشار از تنها یک پیام هستی: استیل، هم درونی و هم بیرونی، مهمتر از زندهماندن یا مردن است.» (26 اکتبر) و من اینبار نیز احساس مشابهی داشتم.
آواز تماتیک "اسکایفال" را خوانندهی خوشصدای انگلیسی Adele خواندهاست. بسیار زیبا. اما من از شنیدن صدای شرلی بسی، بهویژه در "الماسها ابدیاند" و "پنجه طلایی" سیر نمیشوم. اینجا او "الماسها ابدیاند" را در مراسم جشن تولد هشتادسالگی میخائیل گارباچوف میخواند. باز هم بگویید که جیمز باند ضد شوروی بود! یا مبادا گارباچوف بود که خیانت کرد؟! لارا فابیان نیز در همین کلیپ بسیار زیبا میخواند.
و جیمز باند ِ جیمز باندها به نظر من، البته شون کانری بود. اما دانیل کریگ هم دارد خوب پیش میرود.
1 comment:
سینما در ساختن تصویر ما از دنیا نقش مهمی دارد. تخیل ماز از تصاویر سینما تاثیر می گیرد. در سال های اخیر در این زمینه مقالات زیادی منتشر شده، از جمله کارهای کلاوس دادز درباره فیلم های جیمز باند و جنگ سرد قابل ذکر است. مثلا این مقاله اش را ببینید
http://geodiss.wikispaces.com/file/view/Bond+and+the+Early+Cold+War+films.pdf
شاد باشید، م
Post a Comment