دو ماه پس از آن، در پاسخ حاشیهای که خوانندهی بینامی بر این پست نوشتهبود، توضیح بیشتری در این مورد دادم و منابعی را که این ادعا را به میان کشیدهاند، معرفی کردم: "پله پله تا ملاقات خدا" نوشتهی عبدالحسین زرینکوب، شرح حال مولانا به قلم فروزانفر، و نیز داستانوارهی "کیمیاخاتون" نوشتهی سعیده قدس.
در حاشیهی پست اخیر بحثهای جالب و مفیدی صورت گرفت. اما سه سال پس از آن، در ماه اوت امسال، طوفان بسیار بزرگی از بحث پیرامون محتوای آن نوشته در میان دوستان من و به شکل ایمیلهایی به سوئدی برخاست و باد و بارانهای آن طوفان هنوز دامن برخی از دوستان را رها نکردهاست.
همهی اینها را گفتم، تا برسم به اینجا که امروز در وبلاگ خوابگرد خواندم که "ابتدانامه"ی سلطان ولد پسر بزرگ مولانا بهتازگی با تصحیح و تنقیح محمدعلی موحد و علیرضا حیدری منتشر شدهاست. "ابتدانامه از دو نظر بسیار مهم است، یکی از جنبهی تاریخی که قدیمترین گزارش دست اول را از ماجرای شمس و مولانا در اختیار ما میگذارد و دوم از جنبهی تعلیمی که آن را باید به منزلهی ذیلی بر مثنوی دانست."
این انتشار تازهی "ابتدانامه" را باید به فال نیک گرفت، و شاید بازخوانی این کتاب روشنایی تازهای به "پروندهی بایگانیشده" (Cold Case) مرگ ناگهانی کیمیاخاتون بیافکند، یا شاید هم نه: کسانی میگویند که سلطان ولد نمیخواست اسرار روابط مولانا و شمس را فاش کند. چه میدانم!