برای برخی کسان که از انتشار عکس کیانوری و دانشیان در حضور حیدر علییف برآشفتند، و خودشان هم نمیدانند چرا.
نزدیک پایان کارهای فنی مربوط به انتشار کتاب «از بازگشت تا اعدام – حزب تودهٔ ایران و انقلاب بهمن ۱۳۵۷» عکسی به دستم رسید از شخصی با نامی ناآشنا. ایشان شرح مرا بر جلسهای که این عکس نشان میدهد در کتاب دیگرم «وحدت نافرجام – کشمکشهای حزب تودهٔ ایران و فرقهٔ دموکرات آذربایجان» خوانده بود، و اکنون لطف کرده بود و عکسی از همان جلسه برایم فرستاده بود.
من شرح آن جلسه را با استناد به صورتجلسهٔ آن دیدار که در «بایگانی مرکزی دولتی احزاب سیاسی و جنبشهای اجتماعی جمهوری آذربایجان» نگهداری میشود (خزانهٔ ۱، مجموعهٔ ۸۹، پروندهٔ ۲۱۳، برگهای ۱۴ تا ۵۹) به نقل از متن روسی کتاب جمیل حسنلی به نام «اتحاد شوروی – ایران: بحران آذربایجان و آغاز جنگ سرد (سالهای ۱۹۴۱-۱۹۴۶)» نوشتهام؛ هم در کتاب «وحدت نافرجام» و هم در کتاب تازهٔ «از بازگشت تا اعدام».
آن جلسه به تاریخ ۱۶ دی ۱۳۵۷ در باکو برگزار شد و علت و زمینهٔ برگزاریش آن بود که: مقامات دایرهٔ امور بینالمللی حزب کمونیست اتحاد شوروی در آستانهٔ انقلاب ایران در مقایسهٔ میان ایرج اسکندری رهبر وقت حزب تودهٔ ایران و نورالدین کیانوری دبیر دوم حزب به این نتیجه رسیده بودند که کیانوری از ادارهٔ امور حزب در داخل ایران بهتر بر خواهد آمد و مایل بودند که در اجلاس پیش روی کمیتهٔ مرکزی حزب تودهٔ ایران، کیانوری بهجای اسکندری به رهبری حزب انتخاب شود.
اما مشکل آنجا بود که غلامیحیی دانشیان صدر فرقهٔ دموکرات آذربایجان (سازمان حزب تودهٔ ایران در آذربایجان) و عضو وقت هیئت اجراییه کمیتهٔ مرکزی حزب تودهٔ ایران از سالها پیش، از کیانوری بدش میآمد (همهٔ کتابهای خاطرات همهٔ کسانی که نامی از دانشیان بردهاند: اسکندری، فروتن، جهانشاهلو، زربخت، بزرگ علوی، قاسمی، کیانوری، طبری، و... همین را نوشتهاند). دانشیان حتی به جهانشاهلو گفتهبود که کیانوری جاسوس انگلیس است. منابع را در کتاب «از بازگشت تا اعدام» مییابید.
دانشیان از سوی دیگر در میان اعضای کمیتهٔ مرکزی فرقهٔ دموکرات آذربایجان، و آن عده از فرقهایها که عضو کمیتهٔ مرکزی حزب تودهٔ ایران هم بودند، نفوذ زیادی داشت و هر آنچه دانشیان میکرد و هر رأیی که او میداد، آنان هم همان میکردند. با رأی مخالف دانشیان به رهبر شدن کیانوری، امکان نداشت کیانوری به رهبری حزب تودهٔ ایران برسد. مقامات دایرهٔ امور بینالمللی کمیتهٔ مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی این را میدانستند، و به این نتیجه رسیدند که باید از حیدر علییِف رهبر آذربایجان و نامزد عضویت در پولیتبوروی (هیئت سیاسی) کمیتهٔ مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی کمک بخواهند، زیرا که دانشیان از علییف بهتر حرفشنوی داشت. بنابراین پس از مذاکره با علییف، کیانوری را به باکو اعزام کردند تا در جلسهای در حضور علییِف، موافقت قبلی دانشیان را جلب کند.
اسناد موجود نشان میدهند که علییِف پیش از رسیدن کیانوری به باکو، از ۱۳ دی ۱۳۵۷ نخست با دانشیان بهتنهایی دیدار کرده، و سه روز بعد با رسیدن کیانوری، مذاکرات مشترک در ۱۶ دی ادامه یافته است.
امیرعلی لاهرودی عضو هیئت اجراییهٔ کمیتهٔ مرکزی فرقهٔ دموکرات آذربایجان و عضو مشاور هیئت اجراییهٔ کمیتهٔ مرکزی حزب تودهٔ ایران نیز به نوشتهٔ خودش در این جلسه حضور داشت. او مینویسد که حیدر علییف طی چند ساعت بحث توانست تا حدودی دانشیان را نرم کند. اما دانشیان بهشرطی حاضر شد رهبری کیانوری بر حزب تودهٔ ایران را بپذیرد که چند نفر از افراد مورد نظر او از فرقهٔ دموکرات آذربایجان به عضویت هیئت اجراییه و هیئت دبیران کمیتهٔ مرکزی حزب تودهٔ ایران «برگماری» شوند، و چنین نیز شد. جمیل حسنلی نیز همین را نوشتهاست. توافق چنین بود: حمید صفری (فرقهای) دبیر دوم حزب بشود، و انوشیروان ابراهیمی (فرقهای)، فرجاللّه میزانی (جوانشیر)، و منوچهر بهزادی دیگر اعضای هیئت دبیران بشوند، و امیرعلی لاهرودی از مشاورت هیئت اجراییه به عضویت کامل آن ارتقا یابد.
شرح این توافقات را هم در کتاب «وحدت نافرجام» نوشتهام.
با مراجعه به هر دو کتاب من، و همچنین مقالهٔ دربارهٔ عکس مورد بحث، و هم همین نوشته، ملاحظه میشود که دربارهٔ آن جلسه یک کلمه هم از رابطهٔ «جاسوسی» ننوشتهام. اما برآشفتگان در «سندیت» عکس، که علاوه بر مطالب صورت جلسهٔ دیدار و روایت لاهرودی و روایت خود کیانوری ارائه کردهام، تردید کردند؛ کسانی پای کوزیچکین و ام.آی.۶ و سازمان سیا و غیره را به میان کشیدند. کسی مرا «مزدور» نامید و پرسید چهقدر و از کجا پول میگیرم. کسی نخست به حضور کیانوری در آن جلسه با علییف افتخار کرد و آن را نشانهٔ مقبولیت جهانی حزب تودهٔ ایران در میان «احزاب برادر» و مناسبات انترناسیونالیستی احزاب کمونیست دانست، و بعد حرف خود را نقض کرد و بهکلی انکار کرد که اگر چنین جلسهای بود، امکان نداشت در آن عکس بگیرند و عکس را حفظ کنند، و...
جالبتر از همه این بود که کسی زد زیر همهٔ اسناد و روایتها و حتی عکس آن جلسه، و گفت: «از لحاظ ریاضی عکس یعنی هیچ؛ کیانوری معلوم نیست زیر چه فشارهایی آن خاطرات را نوشته؛ لاهرودی هنگام نوشتن خاطراتش سالخورده بود و ذهن آشفتهای داشت، اسکندری هم زیر فشار بابک امیرخسروی و فریدون آذرنور آن مطالب را گفت...» و سرانجام: «من که نبودم! از کجا بدانم اینها درست است؟!» یعنی همه کشک!! یعنی انکار همهٔ اسناد و مدارک و شواهد از بایگانیهای قبلهگاه خودشان. این چیست جز نمایشی نمونهوار از ذهنیت و بینشی که به سنگ خارا تبدیل شده و «نرود میخ آهنین در سنگ»؟
یادم نبود به این شخص بگویم که فقط اینها نیست: دمیتری آسینوفسکی و جرمی فریدمان و کسان دیگری هم رفتهاند و اسناد مربوط به آن جلسه و موارد فراوان دیگری را در بایگانیهای روسیه یافتهاند و منتشر کردهاند. اینها را هم در «از بازگشت تا اعدام» آوردهام.
و اما منبع عکس: جستوجو کردم، و سرانجام یافتم که آقایی بهنام حمید هریسچی در تاریخ ۱۲ دسامبر ۲۰۲۳ این عکس را بدون ذکر منبع در فیسبوک «تاریخ آذربایجان» (به ترکی آذربایجانی) Azərbaycan Tarixi به اشتراک گذاشته است، در این نشانی ببینید. پیداست که دوست خوانندهٔ کتابهای من این عکس را از فیسبوک «تاریخ آذربایجان» برداشته، و لطف کرده و آن را برای من فرستاده، و من استفادهاش کردم.
برای یافتن منبع اصلی عکس با آقای هریسچی تماس گرفتم. ایشان لطف کردند و پاسخ دادند که این عکس در بایگانی شخصی انور جبراییلوف، رئیس وقت دایرهٔ روابط بینالمللی حزب کمونیست آذربایجان، که در عکس حضور دارد، وجود دارد و همسر جبراییلوف آن را در اختیار آقای هریسچی قرار داده است. حالا پیدا کنید کوزیچکین و ام.آی.۶ و سیا و غیره را!
برای آگاهی آن آقا: در کتاب «از بازگشت تا اعدام» یک فصل تمام اطلاعات تازه دربارهٔ کوزیچکین نوشتهام.
No comments:
Post a Comment