23 December 2018

نامه‌هایی از شوستاکوویچ

هزار بار نه!‏

هیچ یادم نیست کی‌بود. هرچه هست سال‌ها پیش بود که متنی را از سایت روزنامه‌ی انگلیسی ‏گاردین روی کاغذ چاپ کردم تا روزی ترجمه‌اش کنم. این هفت برگ تمام این مدت روی میز کارم خاک ‏می‌خوردند تا آن که در طول دو هفته‌ی گذشته به هر جان کندنی ترجمه‌اش کردم و اکنون در وبگاه ‏‏«ایران امروز» در این نشانی منتشر شده‌است.‏

بریده‌هایی‌ست از نامه‌های آهنگساز بزرگ دیمیتری شوستاکوویچ به دوستش ایساک گلیکمان. ‏توضیح بیشتر در همان متن آمده‌است.

16 December 2018

از جهان خاکستری - ۱۲۰

سرود تنهایی

نشسته‌ام، زنجیرشده به دستگاه دیالیز. خون از سرخرگ بازویم از راه یک سوزن به قطر ۲ میلی‌متر، ‏و سپس لوله‌ای پلاستیکی جاری‌ست، به داخل دستگاه می‌رود، به کمک یک پمپ از فیلتری عبور ‏می‌کند، که جریان آب و مواد شیمیایی از همان فیلتر در جهت خلاف جریان خون باید مواد زاید را از ‏خونم جذب کند و در فاضلاب بریزد. پس از آن خون از راه لوله‌ای دیگر و سوزنی مشابه به سیاهرگ ‏بازویم بر می‌گردد.‏

تنها هستم، در خانه. دستگاه را در خانه برایم نصب کرده‌اند. خودم این سوزن‌ها را در سرخرگ و ‏سیاهرگم فرو می‌کنم، و خودم همه‌ی کارهای فنی و پزشکی دیالیز را انجام می‌دهم. در طول بیش ‏از یک سال گذشته، یک روز در میان کارم همین بوده. با مقدمات و مؤخرات، هر بار نزدیک ۷ ساعت ‏زنجیری این دستگاه هستم. با این حال کارم را نیمه‌وقت ادامه داده‌ام.‏

Read More...دنباله (کلیک کنید)‏

03 December 2018

پوزش از خوانندگان

شما خواننده‌ی گرامی این وبلاگ که در شش ماه گذشته زیر برخی از نوشته‌های من کامنت ‏گذاشتید! نمی‌دانم چه ایراد فنی در میان بوده که باعث شده من کامنت‌های شما را به‌موقع نبینم. ‏در نتیجه کامنت‌های شما در صندوق کامنت‌ها مانده اما منتشر نشده. دیروز به‌تصادف این ایراد را ‏کشف کردم و همه‌ی کامنت‌های شما را منتشر کردم.‏

با آن که گناه از من نبوده، با این حال از همه‌ی شما پوزش می‌خواهم. اگر یادتان هست که زیر کدام ‏نوشته‌ام کامنت گذاشتید، اکنون اگر روی عنوان همان نوشته کلیک کنید، خواهید دید که کامنت ‏شما، که برای من بسیار ارزشمند است، اکنون منتشر شده‌است.‏

از این پس خواهم کوشید که مرتب به صندوق کامنت‌ها سر بزنم تا مبادا نظر ارزشمند شما منتشر ‏نشده‌باشد.‏

سپاسگزارم از این که نظر می‌دهید.‏

23 November 2018

باخ - ۳۳۳‏

بهار سال ۱۳۵۱ است. ساعتی از پایان کلاس‌های درس دانشگاه (صنعتی آریامهر – شریف) ‏گذشته‌است. بسیاری از دانشجویان به خانه‌هایشان رفته‌اند، اما من مانده‌ام. خانه و کاشانه‌ام در ‏خوابگاه خیابان زنجان است، اما ماندن در دانشگاه را، تنها ماندن را، به رفتن به آن اتاق چهارنفره ‏ترجیح می‌دهم. و تازه، در تحویل یکی از تکلیف‌های درس «گرافیک مهندسی ۲» تأخیر دارم. باید ‏بمانم و نقشه را بکشم و تحویل بدهم.‏

در یکی از سالن‌های نقشه‌کشی مرکز گرافیک مهندسی در طبقه‌ی چهارم ساختمان مجتهدی (ابن ‏سینا) پشت یک میز نقشه‌کشی تنها ایستاده‌ام و در سکوت نقشه می‌کشم. خسته می‌شوم از ‏خط کشیدن و هاشور زدن. دست از کار می‌کشم و به‌سوی پنجره‌های بزرگ سالن می‌روم. باران ریز ‏و ملایم بهاری بر شیشه‌های پنجره هاشور می‌زند. آن پایین، در میان چمن‌های فاصله‌ی ساختمان ‏مجتهدی و بوفه‌ی دانشجویی، «آزاده»ی شماره ۲ من دارد پشت به من می‌رود، دور می‌شود. ‏کلاسور و کتاب‌هایش را دو دستی در آغوش می‌فشارد، و زیر باران ریز با گام‌های ریز، تند می‌رود. ‏صورتش را نمی‌بینم، اما می‌توانم در خیال مجسم کنم: آه چه‌قدر دوست دارم آن صورت زیبا را، آن ‏موهای مشکی و کوتاه و تابدار تا روی شانه را، با آن نیم‌چتری روی پیشانی... کاش به‌جای آن ‏کتاب‌ها بودم و مرا در آغوش می‌فشرد...‏

Read More...دنباله (کلیک کنید)‏

18 November 2018

نمایشگاه آفیش‌های شوروی

گالری ‏Liljevalchs konsthall‏ در استکهلم نمایشگاهی از نزدیک به ۲۰۰ آفیش از خلاقیت ‏گرافیست‌های شوروی دهه‌ی ۱۹۲۰ ترتیب داده‌است. نمایشگاه روز ۱۲ اکتبر گذشته گشایش یافت ‏و تا ۶ ژانویه‌ی آینده ادامه دارد.‏

چند روز پیش با دوستی به دیدن نمایشگاه رفتیم. این ۲۰۰ آفیش را از مجموعه‌ی عظیم و ‏باورنکردنی یک شخص ژاپنی به‌نام روکی ماتسوموتو ‏Ruki Matsumoto‏ که بیست هزار آفیش دارد ‏به وام گرفته‌اند.‏

Read More...دنباله (کلیک کنید)‏

15 November 2018

آوای تبعید - ۸

هشتمین شماره "آوای تبعید" منتشر شد.‏

پیش از هر چیز انتقادهایم را بگویم:‏

‏۱- صفحه‌آرایی این مجله حتی با یک صفحه‌آرایی در حد پذیرفتنی فرسنگ‌ها فاصله دارد، تا چه رسد تا رسیدن به ‏یک صفحه‌آرایی حرفه‌ای؛

‏۲- حیف که دست‌اندرکاران مجله حتی اندازه‌ی حروف لاتین را در داخل متن‌های فارسی کوچک نکرده‌اند تا متن ‏دست‌کم اندکی چشم‌نوازتر شود.

[نمونه برای مقایسه می‌خواهید؟ این نشریه را ببینید!]

۳- صفحه‌ی فیسبوک‌شان نزدیک یک سال است که به‌روز نشده‌است.

با این‌همه، دست دست‌اندرکارانش درد نکند.

سپس، خبر می‌دهم که در این شماره ترجمه‌ای از من نقل شده‌است. تکه‌هایی از فصل «شمن» را از کتاب «حماسه‌های شفاهی ‏آسیای میانه» قیچی کردم و به هم چسباندم تا مقاله‌ای باب طبع خوانندگان یک مجله‌ی ادبی فراهم شود، و به گمانم ‏بد در نیامد.‏

همچنین درد دل من درباره‌ی ناتوانی کتاب‌خوانان ما در سفارش دادن از آمازون و اعلام رایگان بودن «قطران ‏در عسل» نیز در این شماره‌ی مجله نقل شده‌است.‏

Read More...دنباله (کلیک کنید)‏

11 November 2018

از جهان خاکستری - ۱۱۹‏

درست ده سال پیش ماجرای فروش ماشین قراضه‌ام را نوشتم (در این نشانی). در دو ماه اخیر باز ‏با ماجرایی مربوط به ماشین، یا در واقع چرخ‌های ماشین، درگیر بوده‌ام.‏

این ماشین نوست. درست دو سال پیش خریدمش، از نمایندگی فروش آن در نزدیکی خانه‌ام. با این ‏نمایندگی، نمایشگاه آن، تعمیرگاه آن و خدماتش نزدیک ۱۵ سال سر و کار داشته‌ام، از جمله به ‏علت نزدیکی آن به خانه‌ام. دو سال پیش که ماشین را خریدم، حالا که خودم دیگر زورم نمی‌رسد ‏لاستیک‌های ماشین را تابستان و زمستان عوض کنم و چرخ‌های سنگین را تا انباری زیر زمین خانه‌ام ‏ببرم و بیاورم، خدمات نگهداری از چرخ‌ها در فاصله‌ی تعویض، و خود تعویض را به آن‌ها سپردم. این ‏خدمات را به سوئدی ‏däckhotell‏ می‌نامند که یعنی «هتل [نگهداری از] لاستیک ماشین». در این ‏دو سال سه بار با تغییر فصل، وقت گرفته‌ام،‌ ماشین را برده‌ام و چرخ‌های آن را زمستانی – ‏تابستانی کرده‌اند.‏

Read More...دنباله (کلیک کنید)‏

20 October 2018

از جهان خاکستری - ۱۱۸

بفرمایید کتاب!‏

به نظر من نویسندگان ادبی از شجاع‌ترین انسان‌های جوامع امروز ما هستند. آنان تن‌شان را، ‏جان‌شان را، ذهن و فکر و مغزشان را، احساس‌شان را، بی‌باک، در بشقاب و جلوی کسانی که قرار است خواننده باشند، روی ‏میز می‌گذارند، بی آن که بدانند که آن خواننده، با سلیقه‌ای از طیفی نامحدود، آیا لقمه‌ی ‏ناجویده را به رویشان تف خواهد کرد، بی تفاوت لقمه را خواهد بلعید، یا کار آشپز را خواهد پسندید.‏

اما برای جامعه‌ی فارسی‌زبان داخل ایران و دیاسپورای فارسی ‌زبان در سراسر زمین، وضع بدتر ‏است: رستوران‌هایی که تن و جان نویسندگان فارسی‌نویس را در بشقاب روی میزجلوی مشتریان می‌گذارند، بازارشان کساد است. تیراژ بیش از ۹۰ درصد کتاب‌های داخل ۳۰۰ نسخه بیش‌تر نیست. ‏و آن ۱۰ درصد بقیه هم، برای کتاب‌های عامه‌پسند، در مقایسه با جمعیت باسواد کشور و ‏دیاسپورای خارج از کشور، هنوز ناچیز است.‏

Read More...دنباله (کلیک کنید)‏

10 October 2018

کتاب قطران در عسل را چگونه تهیه کنیم؟ ۲‏

می‌بینم که (خوشبختانه) هنوز کسانی با جست‌و جوی نام «قطران در عسل» سر از ویلاگ من در ‏می‌آورند و دو نوشته‌ی مربوط به شیوه‌ی تهیه‌ی کتاب در خارج و در ایران را کلیک می‌کنند.‏

اما... اما باید با تأسف اعلام کنم که ناشر کتاب، اچ اند اس مدیا، بعد از یک «غیبت صغری» در سال ‏گذشته، اکنون ماه‌هاست که به «غیبت کبری» رفته‌است و به هیچ‌یک از پیام‌های من، که از ‏راه‌های گوناگون می‌فرستم، و پیام‌های علاقمندانی که از داخل نسخه‌ی الکترونیک کتاب را سفارش ‏می‌دهند، پاسخ نمی‌دهد. از همین رو من هفته‌ای پیش با ارسال پیامی رسمی و اداری قراردادم را ‏با ایشان لغو کردم.‏

البته هنوز اگر کسی نسخه‌ی کاغذی کتاب مرا در آمازون سفارش دهد، کتاب برایش چاپ و ارسال ‏می‌شود، اما پول آن به جیب ناشر در غیبت کبری می‌رود. از این رو به علاقمندان پیشنهاد می‌کنم که ‏کمی صبر کنند تا خودم کتاب را به‌زودی به قیمت تمام‌شده و ارزان‌تر در آمازون منتشر کنم و انتشار آن را ‏به دست ناشر تازه (خودم) همین‌جا اعلام می‌کنم.‏

20 September 2018

بازهم «پادشاه خورشید» طبری!‏

این بار سوم است که درباره‌ی انتشار کتاب «پادشاه خورشید» در ایران می‌نویسم، و همه از آن رو ‏که خود کتاب را هنوز ندیده‌ام و خبر ناقصی را که غیر مستقیم گرفتم، بازنشر کردم.‏

امروز دوستی گرامی از داخل تصویر مقدمه‌ی کتاب را برایم فرستاد و در تصویرها به روشنی دیده ‏می‌شود که کتاب «پادشاه خورشید»، مجموعه‌ی نوشته‌های احسان طبری که در سال‌های ۱۳۶۰ ‏تا ۱۳۶۲ در مجله‌ی چیستا (به مدیریت زنده‌یاد پرویز شهریاری) و با نام مستعار کاووس صداقت ‏منتشر شدند، در واقع به کوشش آقایان خسرو باقری و کورش تیموری‌فر پدید آمده‌است. ‏سپاسگزارم از این دوست گرامی که مرا از جهالت بیرون آورد.‏

Read More...دنباله (کلیک کنید)‏

15 September 2018

بار دیگر «پادشاه خورشید» احسان طبری

در واکنش بر نوشته‌ام در معرفی کتاب «پادشاه خورشید»، مجموعه‌ای از مقالات طبری که با نام ‏مستعار کاووس صداقت در مجله‌ی چیستا منتشر شده‌بود، گذشته از پیام‌ها و کامنت‌های ‏فیسبوکی، دو پیام مفصل و مستقیم نیز از داخل ایران دریافت کردم.‏

یکی‌شان می‌پرسند که با معرفی آن کتاب چه می‌خواهم بگویم؟ مگر احسان طبری چه گفته ‏است؟ از نظر ایشان «[...] از شعرها و داستان‌ها و تا بررسی‌های تاریخی – فلسفی [طبری]، ‏هیچ‌کدام ارزش ماندگاری ندارند و فقط کم‌دان‌ها و کم‌خوان‌ها می‌توانند آن‌ها را بپذیرند. در فلسفه ‏اصلاً سخنی نداشت.» و ابراز نگرانی کرده‌اند که من هم‌چنان بر سر «توده‌ایسم» خود باقی ‏مانده‌ام و نمی‌توانم از آن دست بردارم؛ و در نوشته‌های اخیرم یک نوع نوستالژی نسبت به دورانی ‏می‌بینند که ایشان گذرانده‌اند.‏

Read More...دنباله (کلیک کنید)‏

30 August 2018

شغل: جلاد!‏

معرفی رمان «چشمان کهربایی درخت مُرّ» (به ترکی آذربایجانی: «مُرّ آغاجینین کهربا گؤزلری») ‏نوشته‌ی: رقیه کبیری

در جهان شغل‌هایی وجود دارد که با آمدن و رفتن دولت‌ها و حکومت‌ها، تغییر رژیم‌ها، سرنگونی یک ‏نظام و روی کار آمدن نظامی دیگر، همچنان پابرجا می‌مانند و چندان تغییری نمی‌کنند. برخی از این ‏شغل‌ها که در هر نظامی وجود آن‌ها لازم است، در دیده‌ی مردم و جامعه «شریف» شمرده ‏می‌شوند، مانند آموزگاری، پزشکی، پرستاری، کار در ساختمان‌سازی و جاده‌سازی، و... اما برخی ‏دیگر از آن شغل‌های ماندگار در دیده‌ی عموم چندان پسندیده نیستند، مانند جاسوسی، و خبرچینی ‏برای دستگاه‌های امنیتی کشورهایی که حاکمیت‌شان محبوبیت چندانی در میان مردم ندارند.‏

Read More...دنباله (کلیک کنید)‏

25 August 2018

لحظات هفده‌گانه‌ی بهاران

به‌تازگی دیدن یک آگهی درباره‌ی پخش همه‌ی بخش‌های یک سریال تلویزیونی روسی در انجمن ‏پوشکین لندن در یک شب، این سریال را به یادم آورد. دوستان لندنی را فراخواندم که اگر می‌توانند ‏آن را ببینند، و خبر گرفتم که همه‌ی سریال در یوتیوب هم هست، با زیرنویس انگلیسی.‏

از سال‌های پایانی دهه‌ی ۱۳۴۰ کتاب‌هایی به زبان فارسی در کتاب‌فروشی‌های تهران و برخی ‏شهرستان‌ها پدیدار شدند که ناشرشان «بنگاه نشریات پروگرس» در مسکو بود. یکی از این کتاب‌ها ‏که در سال ۱۳۵۷ و پیش از سرنگونی رژیم شاه به بازار آمد، همین «لحظات هفده‌گانه بهاران» بود ‏نوشته‌ی یولیان سمیونوف ‏Yulian Semyonov‏ (‏Юлиа́н Семёнов‏) با ترجمه‌ی احمدعلی رصدی*‏ از انتشارات پروگرس شعبه‌ی تاشکند.

Read More...دنباله (کلیک کنید)‏

20 August 2018

انتشار کتاب تازه‌ای از نوشته‌های احسان طبری

نزدیک یک سال و نیم پیش دو نام مستعار احسان طبری را فاش کردم و فهرستی از آثاری را که با ‏نام‌های کاووس صداقت و ا. طباطبایی از قلم او ویراسته‌بودم و برای انتشار به دو مجله‌ی چیستا و ‏هد‌هد سپرده‌بودم، ارائه دادم.‏

اکنون خبر یافتم که کسانی نوشته‌های او را از مجله‌ی چیستا مطابق فهرستی که دادم استخراج ‏کرده‌اند، در کتابی جمع کرده‌اند، و در ایران منتشر کرده‌اند. آنان دستنوشته‌ی منتشرنشده‌ای از او را ‏نیز بر آن فهرست افزوده‌اند.‏

نمی‌دانم این کسان چرا مقاله‌های ا. طباطبایی را از مجله‌ی هدهد در این کتاب نیاورده‌اند. شاید ‏ملاحظه‌ی آقای صدری افشار، سردبیر مجله‌ی هدهد، را کرده‌اند که هنگام سامان دادن کتاب هنوز ‏زنده‌بود؟

هر چه هست، نامی که از کنارش می‌گذرند، نام کسی‌ست که فاش کرد کاووس صداقت در اصل ‏کیست. اما... که چی؟ مهم آن است که چنین کتابی منتشر شده‌است. دست‌اندکاران انتشارش ‏دستشان درد نکند!‏

فهرست محتویات کتاب را در همان نوشته‌ی پیشین من می‌یابید،‌ و تنها «برگی از تاریخ باستانی ‏رم» بر آن افزوده شده‌است.‏

ناشر: پژواک فرزان
چاپ اول: تهران، امرداد 1397
قیمت: 25000 تومان

15 July 2018

میزبان تابستانی، ۲‏

اکنون وبگاه رادیو همبستگی استکهلم برنامه‌ی «میزبان تابستانی» مرا جداگانه منتشر کرده‌است. آن را از ‏این نشانی بشنوید، و اگر آن نشانی کار نکرد، فایلی را که خودم درست کرده‌ام (و بهتر است!) ‏بشنوید، در این نشانی.‏

13 July 2018

میزبان تابستانی

شبکه‌ی ۱ رادیوی سراسری سوئد از ۶۹ سال پیش در طول تابستان، ظهر هر روز، برنامه‌ای ‏بسیار محبوب و پر شنونده پخش می‌کند به‌نام «گوینده‌ی تابستانی» یا «میزبان تابستانی». در این ‏برنامه‌های ۹۰ دقیقه‌ای هر بار یک نفر از زندگانی، ‌تجربه‌ها، دغدغه‌ها و اندیشه‌هایش می‌گوید، و در ‏فاصله‌ی فصل‌بندی سخنانش، در مجموع ۳۰ دقیقه موسیقی به سلیقه و انتخاب خود پخش ‏می‌کند. شرکت‌کنندگان از همه‌ی گروه‌های اجتماعی هستند: از نخبگان تا افراد عادی؛ از سفیر ‏سابق فلان کشور تا خانم خانه‌دار.‏

Read More...دنباله (کلیک کنید)‏

30 June 2018

چشممان بر «ایشیق» روشن!‏

یک ماه از انتشار نخستین شماره‌ی مجله‌ی «ایشیق» می‌گذرد. خیال می‌کردم که لازم نیست من ‏نخود هر آش شوم و در این زمینه هم خبررسانی کنم. چند وبگاه سه ماه پیش خبر دادند که این مجله ‏اجازه‌ی انتشار گرفته. اما در هیچ وبگاه دیگری، چه داخلی و چه خارجی، خبر انتشار نخستین ‏شماره‌ی مجله را نمی‌یابم، جز در وبگاه خود «ایشیق»! از سکوت رسانه‌ها در این زمینه چه تعبیری ‏باید کرد؟

Read More...دنباله (کلیک کنید)‏

06 May 2018

از جهان خاکستری - ۱۱۷‏

هه، خیال می‌کنند که ما جایزه مایزه نگرفته‌ایم! نه آقا! بیایند نشانشان بدهیم! از دست آن گنده ‏گنده‌هایشان هم گرفته‌ایم... حالا بگذریم که آن گنده‌هایشان هم پشیزی برای ما ارزش نداشته‌اند‌! ‏همین دیشب داشتم نمی‌دانم دنبال چی می‌گشتم که این عکس را پیدا کردم. آ... بفرما...! ‏مادرخانم شهبانوی گرامی‌شان نیست؟ «سرکار علیه بانو فریده دیبا»؟ که دارد این بنده را «مفت ‏خر» می‌کند به دریافت یک نشان؟

Read More...دنباله (کلیک کنید)‏

24 April 2018

بدرود فرهنگ‌نویس بزرگ!‏

روز ۲۸ فروردین (۱۷ آوریل) رسانه‌ها اعلام کردند که شخصیت بزرگ فرهنگی و فرهنگ‌نویس ‏سرشناس زبان فارسی غلامحسین صدری افشار (۱۳۹۷-۱۳۱۳) در ۸۴‌سالگی درگذشته‌است.‏

خبری بسیار دردآور بود. با رفتن او جامعه‌ی فرهنگی ایران فقیرتر شد. فقدان او را به جامعه‌ی فرهنگی ایران و به بستگان و آشنایانش صمیمانه تسلیت می‌گویم.

پس از خاکسپاری او با حضور ‏بستگان و نزدیک‌ترین دوستانش، در ۳۱ فروردین مراسم یادبودی نیز برای او در فرهنگ‌سرای ‏ابن‌سینا برگزار شد، و چه خوب که بی مزاحمت چماقداران ارشادچی.‏

در ماه‌های آشفتگی‌های انقلاب در سال ۱۳۵۷ دوستی نازنین مرا برای آشنایی با آقای صدری ‏افشار به دفتری کوچک و انباشته از کاغذ و کتاب برد. من سرباز صفر (با مدرک لیسانس!) گریخته از ‏پادگان چهل‌دختر شاهرود بودم که تا آن هنگام چیزهایی اغلب ناقابل و پیش‌پاافتاده ترجمه و منتشر ‏کرده‌بودم، و آقای صدری افشار سال‌ها در ترجمه‌ی کتاب‌هایی در شناخت و تاریخ علم و تألیف آثار ‏گوناگون استخوان خرد کرده‌بود. او اکنون مدیر نشریه‌ی «آشنایی با دانش» بود، که با پشتیبانی ‏‏«دانشگاه آزاد ایران» منتشر می‌شد، و کسانی از اهالی دانش و فنآوری را می‌جست که دستی ‏هم بر قلم داشته‌باشند و برای «آشنایی با دانش» بنویسند یا ترجمه کنند. او مرا از همان نخستین ‏برخورد با مهر فراوان و به‌گرمی پذیرفت و به‌سرعت خودمانی شدیم.‏

Read More...دنباله (کلیک کنید)‏

30 March 2018

راخمانینوف - ۱۴۵‏

شبکه‌ی دوم رادیوی سوئد دارد سنفونی ششم چایکوفسکی (سنفونی پاتتیک) را پخش می‌کند. ‏این اثر همواره مرا به یاد «اتاق موسیقی» دانشگاه صنعتی آریامهر (شریف بعدی) و چند ‏تن از دوستانم می‌اندازد که این اثر چایکوفسکی را بسیار دوست می‌داشتند، همچنان که من نیز. بخش ‏چهارم آن سنفونی مایه‌ی اشک و آه‌های بسیاری بود.‏

یاد «اتاق موسیقی» به یادم آورد که مناسبت جالب دیگری را نباید ناگفته بگذارم: ۲۸ مارس ۷۵-‏امین سالگشت درگذشت، و ۱ آوریل، ۱۴۵-امین زادروز آهنگساز و پیانیست بزرگ روس سرگئی ‏راخمانینوف (۱۹۴۳-۱۸۷۳) است. آثار او نیز از برنامه‌های جذاب «اتاق موسیقی» بود، به‌ویژه ‏کنسرتوی پیانوی شماره‌ی دوی او با آن ضربه‌های دراماتیک پیانو در آغاز، و نیز «راپسودی روی تمی ‏از پاگانی‌نی» که بخش آرام آن در آن دوران موسیقی متن یک سریال تلویزیونی امریکایی بود و ‏خیلی‌ها آن را به گوش جان شنیده‌بودند و دل به آن بسته‌بودند.‏

Read More...دنباله (کلیک کنید)‏