تهران، انتشارات وال.
نویسندهی بزرگ چک واسلاو هاول دربارهی همکار بلاروس خود میگوید: «من برای واسیل بیکوف به خاطر مخالفتش با رژیم تمامیتخواه در بلاروس، احترام زیادی قائل هستم. طی ملاقاتی که با هم داشتیم، هرگز امیدش را برای ایجاد تغییرات مثبت در آیندهی کشورش از دست ندادهبود. احساس میکنم بین سرنوشت ما دو نفر پیوندی وجود دارد. افسوس که مثل ما در چکسلواکی، لهستان یا مجارستان بخت آنقدر با او یار نبود تا تغییرات را در کشور خود تجربه کند.»
زمستان ۱۹۴۲، در پی حملهٔ نازیها به شوروی و اشغال بلاروس، و در شرایطی که سرما بیداد میکند، دو پارتیزان را فرمانده گروه کوچکشان برای یافتن آذوقه میفرستد، و این آغاز ماجراهایی در میان برف و یخ و جدال با خودیهاییست که به مزدوری آلمانها در آمدهاند. داستان «سوتنیکوف» از درگیریهای درونی انسانها، قرار گرفتن بر سر دوراهیهای وجدان و اخلاق و زندگی و مرگ میگوید، از زشتی و پلیدی جنگ و تباه شدن ارزشهای انسانی در جنگ، و فداکاریها و از خودگذشتگیهایی که در سایهی جنگ به ضد خود بدل میشوند.