13 March 2011

نگاهی نوتر

تازه‌ترین شماره‌ی "نگاه نو" (سال بیستم، شماره 88، زمستان 1389) نامه‌ی من "از سرسانسورچی تا الگوی ‏آزادگی" را منتشر کرده، همراه با پوزشی برای آن که نامه‌ام دیر به دستشان رسیده‌است. در انتهای متن ‏نامه اعلام شده که به اعضای خانواده و همکاران عنایت‌الله رضا فرصت و امکان پاسخ‌گویی ارائه می‌شود.‏

نیز بخوانید: «حکایت آن که اهل این کار نبود».

خارج از کشور این مجله را از جمله می‌توان از کتابفروشی فردوسی در استکهلم سفارش داد.‏

فهرست این شماره چنین است:‏

یادداشت سردبیر
نامه ‌به نگاه‌نو
بیست سال با نگاه نو‏

جایزه‌ی مهتاب میرزائی
آمبولانس باید برود (شعر به یاد مهتاب میرزائی)؛ احمدرضا احمدی
فراخوان پنجمین دوره‌ی جایزه‌ی مهتاب میرزائی

اندیشه و جامعه
انقلابگری بی تعصب؛ آیزایا برلین/ عزت‌الله فولادوند
عدم مقابله با شر از طریق خشونت؛ آبتین گلکار
سقراط عزیز؛ هومن پناهنده

تاریخ
برو! (شعر)؛ فاروق جویده/ الوند بهاری
فرجام خودکامگی؛ شبح دموکراسی و فروپاشی دولت‌ها، از شاه تا مبارک؛ فخرالدین عظیمی
ابن بطوطه و زمانة‌ او؛ محمدعلی موحد‏

مسائل اجتماعی
نظام تدبیر و اولویت‌ها را بازبینی کنید! گفت‌وگوی علی‌میرزائی با بایزید مردوخی

تحلیل و نقد
سیری در پختستان؛ داریوش آشوری
.‏ بن‌بست کیخسرو و فساد قدرت سیاسی‌؛ مرتضی ثاقب‌فر
زایش و مرگ سوژه (با نگاهی به داش‌آکل صادق هدایت)؛ محمدرفیع محمودیان

چهره‌ها: جلیل شهناز
رامشگری بی‌جانشین؛ علی‌محمد رشیدی
خنیاگری با ساز؛ محمدرضا شجریان
جلیل شهناز: پنجة طلایی تار؛ سید علیرضا میرعلی‌نقی

ادبیات و هنر
مارک‌تواین، بنیادگذار ادبیات جدید امریکا؛ سارا چرچ‌ول/ حسن کامشاد
صدف دریایی؛ ری ‌برادبری/ پرویز دوایی
ناموس‌کشی؛ فهیمه محفوظ
شبی در هتل؛ زیگفرید لنتس/ علی‌اصغر حداد
شعرهای ناظم حکمت؛ ترجمه‌ی احمد پوری
فروغ از منظر هنوز و همیشه؛ محمود معتقدی
خانة من کجاست؟ کانستانتین بالمونت/ حمیدرضا آتش‌برآب

اسناد
گزارش درگذشت دکتر محمد مصدق و تدفین او؛ هاشم بناءپور

گفت‌وگو ایران‌شناسی؛ گفت‌وگوی مرتضی هاشمی‌پور با دکتر محمد توکلی‌طرقی
دانشنامه دانش‌گستر منتشر شد؛ گفت‌ و گو با کامران فانی

کتاب
یک‌ سال، یک ‌کتاب؛ عبدالحسین آذرنگ، مسعود احمدی، محمدرحیم اخوت، گلی امامی، کاوه بیات، بهاءالدین ‏خرمشاهی، محمدحسین خسروپناه، ‏محمد دهقانی، عنایت سمیعی، غلامحسین صدری‌افشار، اسماعیل عباسی، کامران فانی، حسن کریم‌زاده، ‏سید‌ابوالحسن مختاباد، هرمز همایون‌پور

دنیای موسیقی؛ الف. نجوا

خبر و رویداد
دانشوری واژه‌ورز، مترجمی مجله‌نگار؛ یادی از ناصر وثوقی؛ کامیار عابدی
‏ پاس‌داشت مقام علمی فتح‌الله مجتبایی؛ شیما زارعی
جای خالی، جای سبز (یاد کیوان سپهر)؛ زهرا سپهر
خبرسازان؛ بهرام میرزائی

کاریکاتور
نبض امروز؛ حسن کریم‌زاده

9 comments:

Araz said...

http://www.shahrvand.com/?p=13206

Anonymous said...

شیواجان سلام سال نو مبارک

http://ebiyan.blogfa.com/

Araz said...

Sayin Shiva bey, yeni yilinizi tebrik deyirem.

Anonymous said...

ترک شیرازی نوشت

این نوشته به چند نوشته مختلف شما مربوط میشود

دوست عزیز، نوشته های شما حتی در گلایه های آرام شما معیارهای عقلانی و انسانی را نقض نمی کند و از همین روی میبایست از شما تشکر کرد.اصولا ما میبایست در آغاز بنگریم که از چه روی در محیط مجازی اینتر نت با گفتگو باهم بر میخیزیم و یا با یکدیگر مجادله میکنیم. اگر اینترنت وسیله ایست که ما بتوسط آن خشم خود را یا دشمنی خود را با دیگران نشان دهیم لااقل برای من سایت شما محل مناسبی جهت اینکار نیست. شما به گفته خودتان و به باور من هیچگاه در دستگاهی که برای مردم تصمیم میگرفت و آنرا بمردم اعمال میکرد اشتراکی نداشتید و هیچ انتقادی متوجه شما نیست. لکن اگر نقطه نظرهای مختلف (کاملا صرف نظر از شخص شما) مطرح گردند، تا شاید من از شما چیزی یاد بگیرم یا شما بگفته کسی عنایت فرمائید که تا کنون شاید به نظر شما نبوده، آنگاه سایت شما یکی از مناسب ترین جاهائی است که من میشناسم. من نه ترکم نه آذربایجانی، نه متعلق به اقلیتی، من همانم که آذربایجانی ها او را فارس میخوانند. من فارس هم نیستم. من خود را از لحاظ پیشینه قومی ایرانی میدانم و در کلمه ایرانی و آریائی یک اطلاق قومی میبینم که نه برای برتری او بر دیگران ساخته شده بلکه همچنان که بیشتر نامهای اقوام مانند نورمنها یا ژرمنها و یا آلمانها بیشر معنی مردم بمعنی امروزی میدهد . شاید ریشه کلمه ترک هم چنین چیزی باشد

Anonymous said...

.شما خود میدانید که زبان پارسی (زبان مردم پارس در جنوب ایران) یا بگفته اعراب فارسی درظرف دویست سال پس از تصرف ایران و تحکم اعراب به ایران بزرگ در یک تحول عجیب ادبی کمابیش بتدریج به زبان بیشتر ایرانیان تبدیل شد و این آغاز هم در خراسان و نه در پارس اتفاق افتاد. زبانهای دیگر ایرانی مانند سغدی و خوارزمی و آذری مانند تاتی و امثالهم یا بتدریج از بین رفتند یا شدیدا تحت تاثیر این تغییر قرار گرفتند مانند کردی و پشتو و غیره. تعصب را بکنار بگذاریم. اغلب ایرانشناسان بی طرف (اروپائیان) بر این نظر هستند. احتیاجی نیست که ماخود همه ایرانشناس و زبانشناس گردیم تا این را بدانیم. پس اگر مثلا یک تاجیک این زبان را قبول کرده و به آن افتخار میکند اگر چه زبان باستان او نیست چه باید دید. او این را میداند و به زبان باستان خود هم میبالد اگر چه آنرا نمی شناسد. ایران سهم بزرگی هم از اعراب گرفت که خود پایه شد که حافظ بتواند بر آن شعر بسازد و حذفش از زبان فارسی نه معقول است و نه ممکن. شما همچنین میدانید که زبانهای آلتائی پس از تصرفات ترکان از سالهای فرض کنیم 900 تا 1100 به بعد به ایران بزرگ (مقصودم سرزمینهائی بود که ایرانیان در آنجا لااقل اکثریت جمعیت را تشکیل میدادند) کما بیش فائق شدند و بهر وسیله در نقاطی مانند آسیای میانه و یا آذربایجان حتی زبان مردم آنجا را تغییر دادند. ولی ترکان زبان خود را هم تغییر دادنند. فارسی گرفتند و همانقدر عربی که ایرانیان گرفته بود. مسلما در این زبانهای ترکی گوناگون مردم زیادی گفتگونموده اند و گنجینه های بزرگی بجای گذاشته اند. برای من هیچ غذائی لذیذ تر از آن نبود که مادرم میپخت. بلی موضوع زبانهم همینطوراست. شهریار در باره ظرافت هائی میگوید که به آن صورت در فارسی نمی بیند. هر زبانی در هر جهانی چنین وضعی دارد. من از روزی که اتفاقا در رادیو قطعه شور از فیکرت امیرف را شنیدم، کودکی بیش نبودم، متوجه شدم که چیز هائی هست که در قاموس محدود محیط من نیست ولی مرا جذب میکند. علاقه من به دیگران و دگراندیشان از کودکی آغاز شد. شاید دلیلش هم تربیت خانوادگی بود. در خانه ما کتاب مقدس در کنار قرآن و دیوان حافظ بود. گرامافون هم بود و پدر از بناپارت میگفت. دیگران همیشه تازه و جالب بودند. همکلاسان یهودی و مسیحی همیشه حرفهای تازه ای برای گفتن داشتند. ملایان دیری بود چنته شان خالی شده بود. برای من دفاع از حقوق زبانی آذربایجانی ها در ایران، کرد ها در ترکیه، تاجیکها در ترکمنستان و ازبکستان، مجارها در رومانی و امثالهم بسیار مهم است. نه بخاطر اینکه این زبانها در خطر هستند که نیستند بلکه چون مردم آنرا میخواهند.

Anonymous said...

ما در ایران میگوئیم آقا و خانم (مغولی) گلنگدن (ترکی) محمد و علی (عربی) کامپیوتر (انگلیسی) آفتامات (روسی)، مرسی (فرانسوی)، ب ام و (آلمانی)، موسیقی (یونانی) و...و.......چه اشکال دارد استفاده از این واژه های بیگانه. هزاران واژه بیگانه در هر زبان هست. لازم نیست زبانی داشته باشیم مانند لاتین که لایق باشد که به آن عشق بورزیم. یک قبیله کوچک افریقائی هم بهمان شدت زبان خویش را دوست دارد. لازم نیست به دیگران ثابت کنیم که در زبان من فعل بیشتر میشود ساخت. حال من اگر با چنین آگاهی در باره زبان خود اینچنین علاقه ای به روحیات دیگران، که بیشترشا ن آذربایجانی های ما هستند، و زبانشان و هنرشان و زندگی شان دارم چگونه میتوانم به حفظ علائقشان پایبند نباشم. مسلما باید حقوق آنها برای یادگیری زبان خود و فعالیتشان در آن زبان حفظ گردد. در حال حاضر مدلهای مختلفی وجود داشته دارد مانند آنچه در شوروی بود یا در امریکا یا سویس هست ولی من سیستمی را که در اتحادیه اروپا استفاده میشود بیشتر می پسندم. سیستمی کامل در هیچ کجا نیست.از سوی دیگر دغدغه ترکزبانان را در مورد از دست دادن زبانشان بیهوده میپندارم. زبان این چنین انبوه مردمی از بین نخواهد رفت. بنظر من در هر سیستم سیاسی میشود مبارزاتی جهت احقاق حقوق فرهنگی و بخصوص زبانی انجام داد ولی مسئله زبان بطور اساسی بدون آزادی و یک سیستم سالم سیاسی حل نخواهد شد حتی از طریق تغییرات مرزی و جغرافیائی. با پیش و پس کشیدن مرزها تنها رنجها اضافه خواهد شد.

لکن من دغدغه ای دارم در باره زبانهائی که تقریبا از دست رفته اند و یا در حال از دست رفتن هستند و لهجه ها که میدانم دغدغه شما هم هست. اینها فارسی یا ترکی نیستند. اینها زبان اقوام کوچکی در کوههای پامیر و کاراکوم هستند (بقایای سغدی) و تاتی و شاید زبان اقوامی از گیلان و غیره. ما در باره چنین زبانها مسئولیت هائی داریم. از طرف دیگر تعجب میکنم که آذربایجانیان به چند موضوع کم توجه میکنند. سهم بزرگی از آن کار را بجائی میرساند که حاظر است بخاطر به کرسی نشاندن زبان از آگاهی وتحقیق در باره هویت تاریخی خویش نیز صرفنظر کند مبادا که روشن گردد که آنها بعضا یا عمدتا ترک نبوده اند و ترکزبان گشته اند. مثلا سوال نمی شود که آیا لهجه آذری در زبان ترکی از کجا ناشی میشود. چرا در ترکمنستان که آنجاهم ترکمانان سلجوقی آمدند ترکی بوجه دیگریست با وجود تاثیر کمابیش مساوی فارسی و عربی. من در مسافرتی در ترکیه از خانمی که راهنمای ما بود پرسیدم: زیباترین ترکی در کجا صحبت میشود؟ جواب داد: در آذربایجان. ما اگر نتوانسته ایم تاتی را حفظ بکنیم بهتر نیست لااقل از خود بپرسیم که آیا این عناصر تاتی نیستند که این لحجه را به آذربایجان میدهند؟ آیا در این لحجه لااقل مقداری از میراث آذریان از پیش از ترکزبان شدنشان حفظ نشده است. ما که اینسان کاوشهای باستانشناسی میکنیم تا میراث باستانی را از دل خاک در آوریم چرا جنگ ایران و توران را یک به یک به خود انتقال میدهیم. ما چرا مدلسازی میکنیم. چرا نمی توانیم بجای حمله بیکدیگر از حق یکدیگر دفاع بکنیم. ما چرا مانند فرزندان یهودیان و مسلمانان بزور مسیحی شده در اسپانیا و آلبانی ها و بوسنی های بزور مسلمان شده در بالکان و ینی چرها بزور با اعقاب خویش میجنگیم و مسجد ها و کنیسه ها یا صومعه ها را خراب میکنیم. زبان هرچه باشد هر چه باشد قابل و شایسته حفظ کردن است. اولین بیت از کتاب حیدربابا این شایستگی را به آن میدهد. و اولین لالائی

Anonymous said...

از طرف ترک شیرازی: سه نوشته بالا دنباله هم هستند. درضمن میبخشید چند اشتباه املائی را مانند لحجه

Shiva said...

ترک شیرازی گرامی، سپاسگزارم از نظرتان. نکته‌های درست و قابل تأمل فراوانی در نوشته‌ی شما هست. ‏امیدوارم بتوانم به‌زودی مطلب تازه‌ای پیرامون این بحث بنویسم. ولی نقداً یک نکته را به نظرم شما هم قبول ‏دارید: زبان فاقد کتابت هرگز رشد نمی‌کند.‏

Anonymous said...

ترک شیرازی: البته صحیح است