13 July 2020

دیدارهای احسان طبری - ۹

طبری خاله‌ای هم داشت به نام ملوک خانم که یکی دو بار به خانه‌ی ایشان بردمشان، اما خود ‏نماندم؛ و نیز پسرخاله‌ای به نام آقای ناصر ملکی، کمی سالمندتر از خود طبری، که نمی‌دانم پسر ‏همین ملوک خانم بودند، یا پسر خاله‌ای دیگر. او خود نیز گویا دستی به قلم داشت، کارهای ‏پژوهشی می‌کرد، و مطالبی از او منتشر شده‌بود.‏

یکی دو بار نیز به خانه‌ی آقای ملکی رفتیم، طبری مرا با ایشان آشنا کرد، و در حضور خود او به من ‏گفت که ناصر از هر نظر امین اوست، و اگر اتفاقی افتاد، یا اگر خواستم کپی نوشته‌های او را برای ‏نگهداری به جایی امن بسپارم، می‌توانم به این پسرخاله رجوع کنم.‏

در مدتی که با نوشته‌های طبری سروکار داشتم، یک کپی از متن اصلی یا تایپ‌شده‌ی نوشته‌ها را ‏نیز به آقای ملکی می‌سپردم، از آن جمله بود فتوکپی مجموعه‌ی یادهای طبری با عنوان «از دیدار ‏خویشتن».‏

و دست روزگار آن «اتفاق» را پیش آورد: در ۱۷ بهمن ۱۳۶۱ بخش بزرگی از رهبران حزب را بازداشت ‏کردند، اما به طبری دست نیافتند. من او را بردم و در خانه‌ای که خود انتخاب کرد پنهانش کردم. ‏سپس، به پیشنهاد من، برای آن که با دستگیری یا تعقیب من، جای او لو نرود، آقای ناصر ملکی او ‏را جابه‌جا کرد و خود شد رابط میان من و طبری.‏

ناصر ملکی از توده‌ای‌های قدیمی بود، اما پس از انقلاب حاضر نبود به حزب نزدیک شود، زیرا از ‏کسانی بود که معتقد بودند فرج‌الله میزانی (جوانشیر) چندی پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ ‏دستگیر شده، با فرماندار نظامی تهران سرهنگ زیبایی تبانی کرده که آزادش کنند، تا جای خسرو ‏روزبه را لو بدهد. همین کار را کرده‌اند، و جوانشیر پس از دستگیری روزبه به شوروی رفته، و اکنون ‏شده یکی از رهبران حزب.‏

نخستین پرسش آقای ملکی در روزی که رابط من و طبری شد، این بود که چه کسانی از رهبران ‏حزب را هنوز نگرفته‌اند؟ با شنیدن این که جوانشیر را هنوز نگرفته‌اند، گفت:‏

‏- من پرویز (طبری) را به جوانشیر نمی‌دهم که او را مثل روزبه دودستی تحویل پلیس بدهد و خودش ‏بزند به چاک. من به او اعتماد ندارم. اما اگر حیدر (مهرگان – رحمان هاتفی) را پیدا کردی، مخلصش ‏هستم. تو فقط حیدر را برای من پیدا کن!‏

روز ۲۲ بهمن ۱۳۶۱ ارتباط ناصر با بقایای سازمان نوید و رحمان هاتفی برقرار شد، و او طبری را ‏تحویل‌شان داد (بنگرید به «قطران در عسل»، بخش ۸۸). می‌دانیم که در اردیبهشت ۱۳۶۲ ‏سرانجام طبری را نیز یافتند و دستگیر کردند (بنگرید به «با گام‌های فاجعه»، نشر دوم، ۱۳۹۶، ص ‏‏۸۸).‏

آقای ملکی گویا با احساس نزدیکی بدرود زندگی، در مشورت با دوست دیرینش مرتضی زربخت تصمیم می‌گیرد که ‏آن‌چه را از نوشته‌های طبری که من به او سپرده‌بودم، به سازمان اسناد و کتابخانه‌ی ملی ایران ‏بسپارد. واسطه‌ی این کار آقای محمدعلی شهرستانی بود که از آن میان مجموعه‌ی «از دیدار ‏خویشتن» را شایسته‌ی انتشار تشخیص داد و در سال ۱۳۸۲ منتشرش کرد (تهران، نشر ‏بازتاب‌نگار)، حال آن که پیش از آن من همان کتاب را با حاشیه‌نویسی مفصل دو بار در خارج منتشر ‏کرده‌بودم (چاپ اول ۱۳۷۶، چاپ دوم ۱۳۷۹، هر دو نشر باران، استکهلم).‏ توضیح بیشتر درباره‌ی انتشار «از دیدار خویشتن» در این نشانی.

آقای شهرستانی در «یادداشت ویراستار» در مقدمه‌ی «از دیدار خویشتن»، دیگر نوشته‌های طبری ‏را که به سازمان اسناد ملی ایران سپرده‌اند، نام برده‌اند و توضیحی کوتاه بر هر کدام نوشته‌اند. در ‏این نشانی ببینید، یا در «باشگاه ادبیات» در فیسبوک.‏

یادداشت و پیش‌گفتار من بر چاپ دوم «از دیدار خویشتن» در این نشانی.

No comments: