29 June 2020

دیدارهای احسان طبری - ۷

از چپ: سایه، طبری، میررمضانی، میزانی (جوانشیر)، نازی عظیما، لطفی،
کسرایی - بهار ۱۳۵۸، زردبند. انتشار عکس از بی‌بی کسرایی
چند بار در خانه‌ی هوشنگ ابتهاج (هـ. الف. سایه) و همسرش آلما مهمان بودیم. این دو هرگز عضو ‏حزب نبودند. آلما خانمی هنرمند در زمینه‌ی آشپزی و کارهای دستی بود، و آذر، همسر طبری هم، ‏تا جایی که اجازه می‌یافت، به او کمک می‌کرد. فرزندان سایه هم اغلب حضور داشتند، همچنین ‏سیاوش کسرایی.‏

در حاشیه‌ی مهمانی، سایه و کسرایی و طبری گاه ابیاتی از حافظ را می‌شکافتند و گوهرهای ‏شگفت‌انگیزی در هزارتوی پیچیدگی‌های زبان شعر حافظ می‌یافتند. طبری از این صحبت‌ها لذت ‏می‌برد و گاه خود نکته‌ای بر آن کشفیات می‌افزود. به گمانم آن گفت‌وگوها در کتاب «حافظ به سعی ‏سایه» نیز بازتابی یافته‌اند. در کتاب «پیر پرنیان‌اندیش» سایه بارها و بارها با زبانی مهرآمیز از طبری و ‏از نکته‌های نغز صحبت‌های او سخن گفته‌است.‏

سایه و کسرایی اگر می‌خواستند درباره‌ی شعر یک‌دیگر نظر بدهند، از شاعر با ضمیر سوم‌شخص ‏نام می‌بردند. برای مثال سایه درباره‌ی شعر کسرایی و در حضور خود او می‌گفت: «این‌جا ‏می‌خواسته بگه...». «بهتر بود این طور می‌گفت...»! سال‌ها دیرتر در دیداری در استکهلم، از سایه ‏درباره‌ی یکی از نوشته‌هایم نظر خواستم، و این بار نیز او با ضمیر سوم‌شخص گفت: «زیادی به ‏شوروی بند کرده!»‏

او عاشق شوروی سابق بود، و هنگام پخش برنامه‌ی فارسی رادیوی مسکو اگر هنوز در خانه‌اش ‏بودیم، طبری و سایر مهمانان را رها می‌کرد و در گوشه‌ی اتاق پذیرایی در کنار وسایل صوتی مجهزی ‏که داشت می‌نشست و با دقت و تمرکزی ستودنی به رادیوی مسکو گوش می‌داد، و از آن میان ‏تئوری‌هایی درباره‌ی اوضاع ایران و جهان استخراج می‌کرد. در این زمینه، در بسیاری موارد، با طبری هم‌نظر ‏بودند.‏

سایه اغلب از عشق‌اش به آلما نیز سخن می‌گفت. آلما ارمنی‌ست و دین و آداب خانوادگی‌اش ‏اجازه نمی‌داد که با پسری مسلمان رابطه داشته‌باشد و با او ازدواج کند. سایه از سماجت ‏عاشقانه، و سرانجام پیروزی‌اش در رسیدن به آلما داستان‌های بامزه‌ای می‌گفت و طبری و آذر را از ‏خنده روده‌بر می‌کرد.‏

او همچنین درخت گل ارغوانش را در گوشه‌ی حیاط به طبری نشان می‌داد، آن را ناز و نوازش ‏می‌کرد و از عشق‌اش به این گل نیز می‌گفت. با موج دوم دستگیری رهبران و اعضای حزب در ‏اردیبهشت ۱۳۶۲، سایه نیز به زندان افتاد، و آن‌جا در دوری از گل ارغوانش شعری بسیار پر احساس ‏سرود.‏

او طبری را بسیار دوست می‌داشت، و بعدها سوگ طبری را در مثنوی «بانگ نی» سرود.‏

در حاشیه: همچنان که در بخش‌های دیگر نوشته‌ام، سایه را در میهمانی‌های دیگر و نیز در ‏جلسه‌های «شورای نویسندگان و هنرمندان» نیز می‌دیدم. پس از گذشت سال‌ها، یک بار دخترش ‏آسیا در کلن (آلمان) مرا به دیدن سایه برد. با ورود به اتاق پذیرایی، آسیا مرا معرفی کرد: شیوا! ‏سایه نگاهی کرد و گفت (نقل به معنی): «این که شیوا نیست! شیوایی که من می‌شناسم، ‏موهایش سیاه ِ سیاه بود، و نه به این سفیدی‏.» قاه‌قاه خندیدم، و او ادامه داد:‏ «تازه، آن شیوا این قدر نمی‌خندید!‏»

راست می‌گفت: در آن گذشته من سخت جدی بودم!‏

این عکس را و عکس بخش ششم را تا جایی که می‌دانم نخستین بار بی‌بی کسرایی منتشر کرد.‏

No comments: