(ادامهی پیشگفتار)
دربارهی چند و چون مناسبات شخصی میان اربابان و افراد عادی چیز زیادی نمیدانیم، اما گمان میرود که این رابطه از لحاظ دستمزد و دارایی با آنچه میان رئیس توتونها Teutonic [اسکاندیناوی و شمال اروپا] و پیروانش برقرار بود شباهتهایی داشتهاست. پیروان نزدیک رئیس که بر گرد او بودند نقش محافظان و درباریان او را داشتند و او در برابر، نیازهای مادی آنان را تأمین میکرد. فریزر Fraser نمونهای جالب از تفاهمی کامل را که در این زمینه میان ترکمنان وجود داشته، ثبت کردهاست، هرچند که پیداست که او خود آنچه را دیده درست نفهمیدهاست. او 50 دوکات در برابر یک اسب به یک نایب میدهد، و چندشش میشود از این که رئیس او خبر معامله را که میشنود پول را از خدمتکارش میگیرد، با بدجنسی سکههای طلا را پخش میکند، دوازده سکه برای خود بر میدارد، هفت سکه به یکی از پسران خودش میدهد، پنج سکه به پسر دیگر، و به همین شکل ادامه میدهد تا آنکه تنها چهار سکه میماند، و او اینها را با حالتی سخاوتمندانه به نایب بر میگرداند، و نایب آن را بهعنوان مرحمتی بزرگ میپذیرد. فریزر مینویسد: «نایب در پاسخ انفجار خشم و شگفتی من از شنیدن این داستان، گفت: "که چی؟ مگر نه این که من هر چه دارم از خان دارم؟ اگر صد تومان tomauns از اموال او را بالا بکشم، هیچ باکیش نیست. از چیزی که به من رسید خوشنودم، زیرا در واقع این اسب پیشکشی بود برای شما، آقا، و بیگمان خان این را به شکلی برای من جبران میکند." این موضوع آنچنان ذهنم را بهخود مشغول کردهبود و آنچنان برافروخته بودم که آن را با ابراز بیزاری فراوان برای میرزا Meerza تعریف کردم. او گفت: "آه، مردان بزرگ خیلی از این کارها میکنند. نایب راست میگوید. از کجا معلوم که خان فردا اسبی به ارزش شصت تومان به او نبخشد؟»(1)
یک چنین نظام بانکداری، که میتوان آن را "اندوختن اعتبار" در نزد رئیس نامید، در جامعهای که در آن پول ارزشی ناچیز دارد و میتواند مایهی ایجاد خطر برای صاحبش باشد، بسیار لازم است. این وضع را یک قازاخ کهنسال به زبانی ساده برای لهوچین Levchine شرح داد. او گفت که فروختن رمههای بزرگ اسبهایش کار بیهودهایست، زیرا او نیازی به پولی که مجبور باشد در صندوقی پنهان کند ندارد، حال آنکه همه میتوانند تاختن اسبهای او را در استپ تماشا کنند و بفهمند که صاحب آنها چه ثروتی دارد.(2)
در گذشتهها فرهنگ مادی چادرنشینان استپها در سطح بالایی نبود. آنان معماری ماندگارتر از بر پا کردن خیمهشان نداشتند؛ صنایع نداشتند؛ کشاورزی مختصری داشتند که آن هم در جاهای پرتافتادهای بود؛ و چنان که دیدهایم بازرگانیشان را نمیتوان سازمانیافته تلقی کرد. شیوهی زندگی و ذهنیتشان بدوی بود. احتمال میرود که تصویری که لهوچین از قازاخها بهدست میدهد(3) اغراق آمیز است و بیشتر به صفات نتراشیدهی چادرنشینان جاهای دیگر انطباق یافتهاست، از قبیل سست بودن در صلحطلبی، ناکارآمدی و بیاعتنایی به هنر جنگ، و در عوض بها دادن به حملههای غافلگیرانه، ناتوانی در اقدام جمعی و هماهنگ، اما دلیری و سرشاری از نیروی ابتکار شخصی. این شاید رایجترین صفات بدوی در میان مردمی باشد که اشرافیت موروثی گستردهای نداشتهاند. اما بر ما روشن است که این مردمان چارچوبهای معین خود را برای رهبری کارها داشتند و کیفیتهایی داشتند که باعث میشد مردان کارآزمودهای از میانشان بر میخاستند. گفته شدهاست که "غرور اشرافی" قازاخها بهویژه شایان توجه است،(4) و چنان که پیداست اودانووان O'Donovan هنگامیکه در میان ستیزهجوترین ترکمنان بود، از ظرافت و فروتنی رفتار آنان با دوستانشان و با یکدیگر شگفتزده میشد.(5)
مهمترین عامل در زندگانی کوچنشین آسیایی اسب او بود و بیگمان او اسبش را گرانبهاترین دارایی خود میدانست. میگویند که بهویژه ترکمنان شیفتهی تعریف داستانها و خواندن ترانههایی در وصف اسبشان هستند. نیز میگویند که این اسبها بهراستی موجودات شگفتآوری هستند، آنچنان که صاحبانشان ارزشی بیش از همسر و فرزندان و حتی بیش از زندگی خود برای آنها قائلاند. وامبری مینویسد:
جالب است که تماشا کنید و ببینید [مرد ترکمن] با چه دقت و احتیاطی اسبش را تربیت میکند، چگونه برای حفاظت از سرما و گرما او را میپوشاند، با آراستن زین و برگ چه شکوهی به آن میدهد، و آنگاه خود شاید با لباسی فقیرانه و مندرس تباینی جالب با مرکب بهدقت آراستهاش مییابد. این موجودات زیبا بهراستی شایستهی ستایشهایی هستند که از آنها میشود و در داستانهایی که از سرعت و نیروی پایداری آنها نقل میشود، هیچ اغراقی نیست.(6)
برای دادن تصویری از آنچه وامبری در میان ترکمنان دیده، میتوانیم نمونهای از دستان منظوم [sagai poem] خان مَرگَن Khan(7) Märgän [شاه خردمند] بیاوریم که در آن شخصی بهنام آلتین آیرا Altyn Ayra پیش قهرمان داستان التماس میکند که اسبش را به او ببخشد. در آغاز خان مَرگَن ساکت است، اما هنگامی که آلتین آیرا سخنان زیر را بر زبان میآورد، او راضی میشود:
اسب نیست آن، که از تو تمنا میکنم،
مردیست آن، که از تو میخواهم.
میدهیش، دوست من؟
آنگاه خان مَرگَن بیدرنگ پاسخ میدهد:
میدهمش، دوست من.(8)
یکی از نکات چشمگیر منظومههای ترکی، و همچنین "بیلینی"های(9) byliny روسی آن است که ممکن است، و اغلب نیز چنین میشود، که قهرمان غرق در لذت خوردن و نوشیدن وظیفه و نقش قهرمانی خود را فراموش میکند، اما اسب او هرگز خطا نمیکند و همواره او را به خود میآورد. بارها و بارها اسب است که وضعیت را بهسود قهرمان تغییر میدهد. در واقع میتوان گفت که اسب قهرمان اصلی روایات منظوم گروه آباکان است.
برتری اسبها و سوارکاری ترکان، همسایگان متمدنتر جنوبی را برایشان طعمهای آسان میکرد. ترکمنان شکستناپذیرترین و نیرومندترین سواران مغرب شمرده میشدند، (10) و در سوی دیگر، دیوار بزرگ چین، و سالنامهها و شعرهای چینی نیز گواه تمامعیاری هستند بر گرایش کوچنشینان مشرق، هم ترکان، هم مغولان و هم تونقوسها، به تاختو تاز. حتی در سدهی نوزدهم هنگامی که آتکینسون Atkinson از اردوگاه یک سلطان قیرغیز دیدن کرد، شاهد بازگشت افراد او از تهاجمی پیروزمندانه بود. آنان غنائم فراوان بههمراه آوردهبودند و به جشن و نوشانوش پرداختند.(11) هنگامی که وامبری به سفر معروف خود به خیوه Khiva میرفت، کاروان او برای عبور کویری آنچنان سوزان را برگزید که برخی از همراهان کاروان از تشنگی هلاک شدند. گزینهی دیگر راهی کوتاهتر و آسانتر بود، اما آن راه جولانگاه ترکمنانی بود که با غرور لاف میزدند که هیچ ایرانی Persian نمیتواند از مرزهای آنان بگذرد، مگر آنکه طنابی بر گردنش افتادهباشد.(12) رهبر تاختوتازها و لشکرکشیهای غارتگرانه همواره بر پایهی اعتبار و نفوذ شخصیتشان انتخاب میشد و او اگر در سازماندهی حملهای پیروزمندانه از خود شایستگی نشان میداد، بهزودی گروه بزرگی از یاران همپیمان بر گرد خود جمع میکرد.(13)
در بررسی رشد فکری و پیشرفت ادبیات شفاهی در میان ترکان باید هشیار بود، زیرا که در میان رهبران ثروتمند بسیاری از قبایل، بهویژه قیرغیزها و ترکمنان، رسم بود که یک ملا، یا یک عالم درسخواندهی مسلمان در اردوگاه خود داشتهباشند. آتکینسون مشاهده کرد که در میان قیرغیزهای جونگاریا در دامنههای کوهستان آلاتائو، هر سلطان و رئیس قبیلهای ملایی برای خود داشت که شخص بسیار مهمی در قبیله شمرده میشد.(14) زندهیاد پروفسور بیتسون Bateson در سال 1878 یک روس را دید که کاتب رئیس گروهی از قازاخهای "اردوی میانه" در آئول aul یا خیمهگاه او بود.(15) وامبری مینویسد که بایهای bays (یعنی همان بیگهای begs) ثروتمند خاننشین بخارا Khanate of Bokhara در شهرها پیوسته دنبال ملاهایی میگشتند که در برابر دستمزدی ثابت که بهصورت گوسفند و اسب و شتر پرداخت میشد، آموزگاری، پیشنمازی، و منشیگری کنند.(16) او میافزاید که در میان ترکمنان رسم بود که پیش از رهسپاری برای جنگ، ملایی برای رئیس قبیله فاتحه یا همان دعای گشایش اسلامی را بخواند.(17) وامبری ناگزیر بود که در پوشش یک درویش و عالم مسلمان به میان ترکمنان چادرنشین و ستیزهجو و بردهدار پیرامون خیوه برود. در این لباس او را همچون میهمانی ارجمند پذیرفتند، اما بارها ناگزیر بود که با ملای محلی درافتد. [او از جمله کتابی دارد بهنام "سیاحت درویشی دروغین به خانات آسیای میانه" که به فارسی هم ترجمه شدهاست.]
با اینهمه اشتباه بزرگیست اگر گمان کنیم که فرهنگ اسلامی، حتی در میان ترکانی که اسلام آوردند، بهتمامی جانشین سنتهای بومی شد. در واقع نمیتوان گفت که اینجا اسلام نفوذ عمیقی داشتهاست. به گفتهی وامبری در سال 1864 تنها یک در هزار از آنان سواد خواندن و نوشتن داشتند(18) و ونیوکوف نیز در میان قیرغیزها این نسبت را همین قدر برآورد کرد.(19) راست این است که بهطور کلی در میان مردم آسیای میانه ادبیات مکتوب بهتمامی ناشناخته بودهاست. البته در سالهای اخیر تحصیل و نوشتار در این مناطق نیز مانند دیگر جاهای جمهوریهای شوروی گسترش شگرفی یافتهاست.
اما ادبیات شفاهی فراگیر و سرشار از سرزندگیست. همچنان که ادبیات مورد بررسی ما نشان خواهد داد، بهویژه ترکان در هنر بداههپردازی استادان کهنهکاری بودند. البته هنر بهخاطر سپردن نیز در میان آنان پرورش داده میشد، و حکایتی که یک ملای معروف دربارهی قازاخها برای وامبری بازگفته گواه روشنیست بر مهارت و نیروی حافظهی کوچنشینان. ملا شامگاه پس از صرف شام، دلشاد از مهماننوازی رئیس قبیلهی سارقان Sargan داستانگوییهایش را پی میگیرد و در یکی از آنها شعری بهزبان کالموکی میگنجاند. پس از گذشت شش سال او به همان مناطق باز میگردد و سخت شگفتزده میشود از اینکه همان داستان و همان شعر را کلمه به کلمه از زبان جوانی بیگانه میشنود. پس از پرسوجو با شگفتی در مییابد که آن جوان هنگامی که نه ساله بود داستان را هنگام سفر پیشین ملا از زبان خود او شنیده و با وجود زبان کالموکی شعر همهی جزئیات آن را بهخاطر سپردهاست.(20) حتی اگر سهمی برای مبالغه یا نیروی استثنایی حافظه در سالهای نوجوانی قایل شویم، این حکایت از این نظر جالب است که نشان میدهد این مردم تا چه اندازه به نیروی حافظه و پرورش آن اهمیت میدادند.
گفته میشود که ترکمنان در هنر ازبر کردن سرآمد دیگراناند. خوانندگان حرفهای آنان برای حافظهی تخصصی و دقت کلامشان در بازگویی سنتهایشان همانقدر برجستهاند که سرایندگان قیرغیز در مهارت بدیههپردازیشان. از نظر حفظ تاریخ گذشتهی قبیلهها نیز گویا ترکمنان برتری دارند. البته ولیخانوف قبایل قیرغیز همجوار جونگاریا را نیز بهخاطر حفظ سنتهای قبیلهای و خانوادگی که توسط بزرگان قبیله و سرایندگان از نسلی به نسلی انتقال مییافت، میستاید.(21)
با این همه ترکان شرقی (شامل ترکان سیبری، قیرغیزها، و دیگران) از لحاظ سنتهای تاریخی در مقامی بسیار پایینتر از قازاخها شمرده میشوند، و نیز تاتارهای توبول و ولگا هم از این لحاظ مقام پایینتری دارند.(22) حتی اگر مواردی از این سنتها را در میان قیرغیزها و ترکان آباکان مشاهده کنیم، سنجش تعلق آنها دشوار است، زیرا که منابع بیطرف آگاهی محدودی از تاریخ این مردمان در دسترس ما میگذارند. روشن است که تاریخنگاران چینی نیز در تلاش برای نوشتن تاریخ قیرغیزها و کالموکها با دشواریهای مشابهی درگیر بودهاند (توضیح بیشتر در ادامه خواهد آمد). با این همه شکی نیست که سنتها در شکل شفاهی خود، در طول زمان، راههای دور و درازی پیمودهاند. برای نمونه، میگویند که از قهرمانی ناشناس برای تاریخ بهنام کانگزا Kangza هم در ادبیات سنتی تلهاوتها (رادلوف)(23)، هم آلتاییها (وربیتسکی Verbitsky)، و هم تاتارهای آباکان (کاتانوف Katanov) بسیار سخن میرود.(24) یا داستان یرماک تیموفهیویچ Ermak Timofeevich فاتح روس سیبری با کمی تغییر در میان ترکان اوب و ایرتیش نیز شنیده میشود.(25) همچنین گوشههایی از داستانهای کهن نوقایها و قازاخها از زبان ترکمنان شنیده شده، و از آنسو راهزن و قهرمان بزرگ ترکمن کوراوغلو Köroglu را قازاخها نیز در ترانههای خود میستایند.(26) در برگهای آینده نمونههای دیگری از سیر داستانها از جایی به جای دیگر در آسیای میانه خواهیم آورد. نیز میتوان افزود که نسل کنونی، از جمله در میان قیرغیزها، پارهای از افسانهها را ناپسند میشمارند و این خود نشان میدهد که این افسانهها در همان شکل اولیهی خود به ارث رسیدهاند، و واژهها و عبارتهای فراوانی در این روایات باقی ماندهاند که امروز مهجور و متروکاند.(27)
در تلاشم برای مطالعهی ادبیات شفاهی ترکان با مشکل بزرگی روبهرو بودم و آن در دسترس نبودن بسیاری از مطالب بود. دانشمندان اروپای شرقی از دیرباز از جاذبه و اهمیت شعرها و داستانهای بومی اقوام گوناگون ساکن سیبری آگاه بودهاند. آنچنان که در سال 1842 خوچکو [اغلب خودزکو مینویسند] Chodzko مجموعهای از دستانها و منظومههای متعلق به ترکمنان و ترکان ساکن آستاراخان Astrakhan را منتشر کرد.(28) از سال 1866 تا 1872 جهانگرد و دانشمند روس رادلوف مجموعهای از دستانها و منظومههای متعلق به قبایل ترک ساکن کوهستانها و استپهای آسیای میانه را گرد آورد و منتشر کرد. آثار آنان ارزش بسیاری دارد و هرگز آثاری دیگر نتوانستهاند جای آنها را بگیرند. مجموعههای دیگری نیز منتشر شدهاند، اما متأسفانه بیشترشان در دسترس من نبودهاند. نام این مجموعهها را در کتابشناسی آثاری چون ترکان آسیای میانه The Turks of Central Asia اثر چاپلیسکا، و اساطیر سیبری Siberian Mythology از هولمبرگ Holmberg و... میتوان یافت. در دوران حاکمیت اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی بهگمانی بیش از هر زمان دیگری در ثبت ادبیات شفاهی بومی مردم سیبری فعالیت شدهاست، اما متأسفانه بیشتر این مطالب نیز در دسترس من نبودهاند.(29)
مهمترین مجموعههایی که بررسی کردهام در اثری از رادلوف بودهاست.(30) اما اثر او دو نقص عمده دارد. نخست آنکه اطلاعات بسیار کمی از سراینده یا خوانندهی منظومهها و شرایط و چگونگی ثبت آنها بهدست میدهد. بنابراین از محیط ادبی موادی که او نقل کرده کموبیش بهکلی بیاطلاعیم. و دیگر آنکه – و این شاید نتیجهی طبیعی نقص نخست است – روشن است که مطالبی که بهنام قبایل گوناگون ثبت میشوند نشانگر بهترین دستاوردهای ادبی آن قبایل و بهترین قالب ادبی هستند که آن قبیله در آن برتری دارد، و از این رو کل گسترهی فعالیتهای ادبی آنان را نشان نمیدهد. برای نمونه آنچه رادلوف از میان قبایل ترکان آباکان و قیرغیزها گرد آورده تنها از روایات منظوم بلند تشکیل میشود، و این در حالیست که او در پیشگفتار جلد پنجم میگوید که انواع دیگری از اشعار (از جمله غنایی) نیز در میان آنان رواج داشته، و ما اینها را در مجموعههای کاتانوف نیز مییابیم. آنچه رادلوف در پروبن Proben از آلتایها و تلهاوتها گرد آورده بیشتر اشعار کوتاهیست که بهسختی از سطح قصههای فولکلوریک فراتر میروند، اما خود رادلوف میگوید که آنان مقدار چشمگیری ادبیات شمنی نیز داشتند (در ادامه به آن میرسیم). آنان همچنین مقدار زیادی ادبیات سنتی قهرمانی داشتند که خواهیم دید، و این حقیقت دربارهی ساکنان کوههای سایان نیز صدق میکند.(31)
با همهی اینها، متنهایی که رادلوف نقل کرده گواه بر آناند که پرداختهترین شکل ادبیات در میان ترکان امروزی همان روایات منظوم هستند، هم منظومههای قهرمانی و هم غیر قهرمانی، و هم منظومههای نمایشی و آیینی.(32) بهترین نمونهای که از روایات منظوم قهرمانی در دست داریم، در میان قیرغیزها ثبت شده و در جلد پنجم پروبن اثر رادلوف نقل شدهاست. بهترین و بلندترین منظومههای غیر قهرمانی در میان همان قبایل و در آباکان و استپهای جوس Jüs و در نواحی همجوار آن در علیای ینیسئی ثبت شدهاند و این آخریها در جلد دوم از پروبن نقل شدهاند.(33) البته منظومههای غیر قهرمانی خلاصهتر نیز از میان ترکان کوههای آلتای و سایان گردآوری شدهاند. تنها نمونه از منظومههای نمایشی که میتوان گفت از لحاظ کامل بودن بیهمتاست، تکگویی نمایشی عظیمیست که شمن ترکان آلتای آن را بازآفرینی میکند و مبلغان مذهبی هیئت آلتای آن را ثبت کردهاند. ترجمهی آلمانی این منظومه را نیز رادلوف در جلد دوم کتاب "از سیبری" Aus Sibirien آوردهاست. مدیحهسرایی و سوگوارهها نیز رواج داشته و پیداست که سرودن شعر به مناسبتهای گوناگون نیز عمومیت دارد. اما با این همه در مجموعههای ما نمونههای بهنسبت اندکی از این انواع وجود دارد و این بیگمان به علت خصلت روزمره بودن آنهاست. تنها مجموعهای از دستانها که خوچکو از میان ترکمنان گرد آورده نمونههای فراوانی از این نوع در خود دارد. دستانها بهطور عمده در استپهای غربی و در درههای اوب و ایرتیش یافت میشوند. جلد سوم پروبن مجموعهای نفیس از دستانها و روایات قازاخها را دارد. دستانهایی از اوب و ایرتیش نیز، که خصوصیات جاهطلبانهی کمتری دارند، در جلد چهارم پروبن نقل شدهاست.
باید بیافزایم که در این پژوهش از همهی مطالب نقل شده در مجموعهی رادلوف استفاده نکردهام و در اصل تنها جلدهای یک تا پنج اینجا به کار آمدهاست. از آنجایی که مجموعهی رادلوف اکنون بسیار کمیاب و دور از دسترس است، شاید برای خواننده جالب باشد که تصوری از محتوای جلدهای دیگر این مجموعه داشتهباشد. جلد ششم مطالبی دارد از ترکان تارانچی Taranchi؛ جلد هفتم متنهایی از کریمه Crimea؛ جلد هشتم از ترکان عثمانی؛ جلد نهم از اوریانخای Uriankhai (سویوت Soyot)، تاتارهای آباکان، و قاراقاسها Karagasy؛ و جلد دهم از بسارابی Bessarabia [بخشهایی از مولداوی و اوکرایین]. مطالب جلدهای هشتم، نهم، و دهم را خود رادلوف گردآوری نکرده و به ترتیب کونوس Kunos، کاتانوف، و ماشکوف Moshkov این کار را کردهاند. در اغلب جلدهای این اثر ترجمههای روسی و آلمانی هم هست، اما بهگمانم جلد نهم تنها بخشیست که مطالب آن همانقدر که ما در این پژوهش اهمیت میدهیم بهدور از تأثیر سنتهای بیگانه بودهاست. بهجز چند استثنا ادبیات ترکان ولگا و کریمه را در این پژوهش داخل نکردهام، زیرا که احساس کردم نزدیکی زیاد آنها به روسیه مدارک مربوط به آنها را در نظر پژوهندگانی که بهدنبال ادبیات کهن ترکی هستند کمارزشتر جلوهگر میکند. به ادبیات ترکان ترکمنستان نیز نپرداختهام. اینان سدههای متمادی همجوار کشورهای بهنسبت متمدنتر جنوبی بودهاند و در نتیجه مدت زیادیست که با هنر نوشتن یا ادبیات مکتوب آشنایی دارند. با این حال پشیمانم از این که مجموعهی کاتانوف (جلد نهم) را در پژوهشم بهکار نبردم. متأسفانه این جلد به آسانی در دسترس من نبود. برخلاف آنچه رادلوف از میان تاتارهای آباکان گرد آورده، مجموعهی کاتانوف فزون بر سرودهها، دستان نیز دارد و سرودههای موجود در آن اغلب کوتاهتر از آنهایی هستند که رادلوف نقل کردهاست. در این جلد معما و چیستان، تعبیر خواب و رؤیا، حکایت، قصههای فولکلوریک، افسانهها، دعاهای شمنها، و مطالبی دیگر نقل شدهاست. و نیز برخلاف مطالبی که رادلوف از این قبایل نقل کرده، بیشتر سرودهها مصراعی هستند. این جلد بهتناوب قطعات نظم و نثر دارد، اما قطعات نثر جداگانه هم در آن هست. امیدوارم که بهکار نبردن جلد کاتانوف در این کتاب چندان مهم نباشد زیرا در عوض از مطالب مشابهی که خود رادلوف در سفرهایش به سیبری گرد آورده و در کتابش "از سیبری" نقل کرده، سود بردهام. بنابراین در صفحههای بعدی کتاب بهطور عمده به بررسی ادبیات مردم ترک سیبری و آسیای میانه ساکن استپها و کوهستانها میپردازم.
در تلاشم برای ارائهی این مطالب به خوانندگان انگلیسیزبان، کارم بسیار دشوار بودهاست. همچنان که رادلوف تأکید کرده،(34) ترجمهی سرودههای ترکی تصویری رنگپریده از اصل آن از آب در میآید، زیرا بسیاری از واژههایی که در اصل تنها برای ایجاد قافیه و وزن بهکار رفتهاند، پس از ترجمه بیربط بهنظر میآیند. مفاهیمی که خوانندهی دورهگرد ترک بیان میکند متعلق به زبانی هستند با ساختار احساسی بهکلی متفاوت با آنچه برای خوانندهی انگلیسیزبان آشناست. ناگزیر در ترجمه چیزهایی از متن اصلی از دست میرود و در مواردی حتی شاید بد فهمیده میشود، بهویژه در مورد سرودههای مربوط به جهان اندیشههای شمنی – جهانی از اندیشههایی که بسیار کمتر از جهان اندیشههای سرودههای قهرمانی و دستانها برای ما آشناست. من به خود جرئت دادم که این حاصل تحقیق تجربی و مختصر و مقدماتی را به خوانندگان عرضه کنم با این امید که معرفی این ادبیات ناشناخته و جالب و غریب دریچهای باشد بهروی کسانی که وقت و فرصتی بیش از من در مطالعهی علاقمندانهی این ادبیات دارند.
(پیشگفتار ادامه دارد)
______________________________________
دربارهی چند و چون مناسبات شخصی میان اربابان و افراد عادی چیز زیادی نمیدانیم، اما گمان میرود که این رابطه از لحاظ دستمزد و دارایی با آنچه میان رئیس توتونها Teutonic [اسکاندیناوی و شمال اروپا] و پیروانش برقرار بود شباهتهایی داشتهاست. پیروان نزدیک رئیس که بر گرد او بودند نقش محافظان و درباریان او را داشتند و او در برابر، نیازهای مادی آنان را تأمین میکرد. فریزر Fraser نمونهای جالب از تفاهمی کامل را که در این زمینه میان ترکمنان وجود داشته، ثبت کردهاست، هرچند که پیداست که او خود آنچه را دیده درست نفهمیدهاست. او 50 دوکات در برابر یک اسب به یک نایب میدهد، و چندشش میشود از این که رئیس او خبر معامله را که میشنود پول را از خدمتکارش میگیرد، با بدجنسی سکههای طلا را پخش میکند، دوازده سکه برای خود بر میدارد، هفت سکه به یکی از پسران خودش میدهد، پنج سکه به پسر دیگر، و به همین شکل ادامه میدهد تا آنکه تنها چهار سکه میماند، و او اینها را با حالتی سخاوتمندانه به نایب بر میگرداند، و نایب آن را بهعنوان مرحمتی بزرگ میپذیرد. فریزر مینویسد: «نایب در پاسخ انفجار خشم و شگفتی من از شنیدن این داستان، گفت: "که چی؟ مگر نه این که من هر چه دارم از خان دارم؟ اگر صد تومان tomauns از اموال او را بالا بکشم، هیچ باکیش نیست. از چیزی که به من رسید خوشنودم، زیرا در واقع این اسب پیشکشی بود برای شما، آقا، و بیگمان خان این را به شکلی برای من جبران میکند." این موضوع آنچنان ذهنم را بهخود مشغول کردهبود و آنچنان برافروخته بودم که آن را با ابراز بیزاری فراوان برای میرزا Meerza تعریف کردم. او گفت: "آه، مردان بزرگ خیلی از این کارها میکنند. نایب راست میگوید. از کجا معلوم که خان فردا اسبی به ارزش شصت تومان به او نبخشد؟»(1)
یک چنین نظام بانکداری، که میتوان آن را "اندوختن اعتبار" در نزد رئیس نامید، در جامعهای که در آن پول ارزشی ناچیز دارد و میتواند مایهی ایجاد خطر برای صاحبش باشد، بسیار لازم است. این وضع را یک قازاخ کهنسال به زبانی ساده برای لهوچین Levchine شرح داد. او گفت که فروختن رمههای بزرگ اسبهایش کار بیهودهایست، زیرا او نیازی به پولی که مجبور باشد در صندوقی پنهان کند ندارد، حال آنکه همه میتوانند تاختن اسبهای او را در استپ تماشا کنند و بفهمند که صاحب آنها چه ثروتی دارد.(2)
در گذشتهها فرهنگ مادی چادرنشینان استپها در سطح بالایی نبود. آنان معماری ماندگارتر از بر پا کردن خیمهشان نداشتند؛ صنایع نداشتند؛ کشاورزی مختصری داشتند که آن هم در جاهای پرتافتادهای بود؛ و چنان که دیدهایم بازرگانیشان را نمیتوان سازمانیافته تلقی کرد. شیوهی زندگی و ذهنیتشان بدوی بود. احتمال میرود که تصویری که لهوچین از قازاخها بهدست میدهد(3) اغراق آمیز است و بیشتر به صفات نتراشیدهی چادرنشینان جاهای دیگر انطباق یافتهاست، از قبیل سست بودن در صلحطلبی، ناکارآمدی و بیاعتنایی به هنر جنگ، و در عوض بها دادن به حملههای غافلگیرانه، ناتوانی در اقدام جمعی و هماهنگ، اما دلیری و سرشاری از نیروی ابتکار شخصی. این شاید رایجترین صفات بدوی در میان مردمی باشد که اشرافیت موروثی گستردهای نداشتهاند. اما بر ما روشن است که این مردمان چارچوبهای معین خود را برای رهبری کارها داشتند و کیفیتهایی داشتند که باعث میشد مردان کارآزمودهای از میانشان بر میخاستند. گفته شدهاست که "غرور اشرافی" قازاخها بهویژه شایان توجه است،(4) و چنان که پیداست اودانووان O'Donovan هنگامیکه در میان ستیزهجوترین ترکمنان بود، از ظرافت و فروتنی رفتار آنان با دوستانشان و با یکدیگر شگفتزده میشد.(5)
مهمترین عامل در زندگانی کوچنشین آسیایی اسب او بود و بیگمان او اسبش را گرانبهاترین دارایی خود میدانست. میگویند که بهویژه ترکمنان شیفتهی تعریف داستانها و خواندن ترانههایی در وصف اسبشان هستند. نیز میگویند که این اسبها بهراستی موجودات شگفتآوری هستند، آنچنان که صاحبانشان ارزشی بیش از همسر و فرزندان و حتی بیش از زندگی خود برای آنها قائلاند. وامبری مینویسد:
جالب است که تماشا کنید و ببینید [مرد ترکمن] با چه دقت و احتیاطی اسبش را تربیت میکند، چگونه برای حفاظت از سرما و گرما او را میپوشاند، با آراستن زین و برگ چه شکوهی به آن میدهد، و آنگاه خود شاید با لباسی فقیرانه و مندرس تباینی جالب با مرکب بهدقت آراستهاش مییابد. این موجودات زیبا بهراستی شایستهی ستایشهایی هستند که از آنها میشود و در داستانهایی که از سرعت و نیروی پایداری آنها نقل میشود، هیچ اغراقی نیست.(6)
برای دادن تصویری از آنچه وامبری در میان ترکمنان دیده، میتوانیم نمونهای از دستان منظوم [sagai poem] خان مَرگَن Khan(7) Märgän [شاه خردمند] بیاوریم که در آن شخصی بهنام آلتین آیرا Altyn Ayra پیش قهرمان داستان التماس میکند که اسبش را به او ببخشد. در آغاز خان مَرگَن ساکت است، اما هنگامی که آلتین آیرا سخنان زیر را بر زبان میآورد، او راضی میشود:
اسب نیست آن، که از تو تمنا میکنم،
مردیست آن، که از تو میخواهم.
میدهیش، دوست من؟
آنگاه خان مَرگَن بیدرنگ پاسخ میدهد:
میدهمش، دوست من.(8)
یکی از نکات چشمگیر منظومههای ترکی، و همچنین "بیلینی"های(9) byliny روسی آن است که ممکن است، و اغلب نیز چنین میشود، که قهرمان غرق در لذت خوردن و نوشیدن وظیفه و نقش قهرمانی خود را فراموش میکند، اما اسب او هرگز خطا نمیکند و همواره او را به خود میآورد. بارها و بارها اسب است که وضعیت را بهسود قهرمان تغییر میدهد. در واقع میتوان گفت که اسب قهرمان اصلی روایات منظوم گروه آباکان است.
برتری اسبها و سوارکاری ترکان، همسایگان متمدنتر جنوبی را برایشان طعمهای آسان میکرد. ترکمنان شکستناپذیرترین و نیرومندترین سواران مغرب شمرده میشدند، (10) و در سوی دیگر، دیوار بزرگ چین، و سالنامهها و شعرهای چینی نیز گواه تمامعیاری هستند بر گرایش کوچنشینان مشرق، هم ترکان، هم مغولان و هم تونقوسها، به تاختو تاز. حتی در سدهی نوزدهم هنگامی که آتکینسون Atkinson از اردوگاه یک سلطان قیرغیز دیدن کرد، شاهد بازگشت افراد او از تهاجمی پیروزمندانه بود. آنان غنائم فراوان بههمراه آوردهبودند و به جشن و نوشانوش پرداختند.(11) هنگامی که وامبری به سفر معروف خود به خیوه Khiva میرفت، کاروان او برای عبور کویری آنچنان سوزان را برگزید که برخی از همراهان کاروان از تشنگی هلاک شدند. گزینهی دیگر راهی کوتاهتر و آسانتر بود، اما آن راه جولانگاه ترکمنانی بود که با غرور لاف میزدند که هیچ ایرانی Persian نمیتواند از مرزهای آنان بگذرد، مگر آنکه طنابی بر گردنش افتادهباشد.(12) رهبر تاختوتازها و لشکرکشیهای غارتگرانه همواره بر پایهی اعتبار و نفوذ شخصیتشان انتخاب میشد و او اگر در سازماندهی حملهای پیروزمندانه از خود شایستگی نشان میداد، بهزودی گروه بزرگی از یاران همپیمان بر گرد خود جمع میکرد.(13)
در بررسی رشد فکری و پیشرفت ادبیات شفاهی در میان ترکان باید هشیار بود، زیرا که در میان رهبران ثروتمند بسیاری از قبایل، بهویژه قیرغیزها و ترکمنان، رسم بود که یک ملا، یا یک عالم درسخواندهی مسلمان در اردوگاه خود داشتهباشند. آتکینسون مشاهده کرد که در میان قیرغیزهای جونگاریا در دامنههای کوهستان آلاتائو، هر سلطان و رئیس قبیلهای ملایی برای خود داشت که شخص بسیار مهمی در قبیله شمرده میشد.(14) زندهیاد پروفسور بیتسون Bateson در سال 1878 یک روس را دید که کاتب رئیس گروهی از قازاخهای "اردوی میانه" در آئول aul یا خیمهگاه او بود.(15) وامبری مینویسد که بایهای bays (یعنی همان بیگهای begs) ثروتمند خاننشین بخارا Khanate of Bokhara در شهرها پیوسته دنبال ملاهایی میگشتند که در برابر دستمزدی ثابت که بهصورت گوسفند و اسب و شتر پرداخت میشد، آموزگاری، پیشنمازی، و منشیگری کنند.(16) او میافزاید که در میان ترکمنان رسم بود که پیش از رهسپاری برای جنگ، ملایی برای رئیس قبیله فاتحه یا همان دعای گشایش اسلامی را بخواند.(17) وامبری ناگزیر بود که در پوشش یک درویش و عالم مسلمان به میان ترکمنان چادرنشین و ستیزهجو و بردهدار پیرامون خیوه برود. در این لباس او را همچون میهمانی ارجمند پذیرفتند، اما بارها ناگزیر بود که با ملای محلی درافتد. [او از جمله کتابی دارد بهنام "سیاحت درویشی دروغین به خانات آسیای میانه" که به فارسی هم ترجمه شدهاست.]
با اینهمه اشتباه بزرگیست اگر گمان کنیم که فرهنگ اسلامی، حتی در میان ترکانی که اسلام آوردند، بهتمامی جانشین سنتهای بومی شد. در واقع نمیتوان گفت که اینجا اسلام نفوذ عمیقی داشتهاست. به گفتهی وامبری در سال 1864 تنها یک در هزار از آنان سواد خواندن و نوشتن داشتند(18) و ونیوکوف نیز در میان قیرغیزها این نسبت را همین قدر برآورد کرد.(19) راست این است که بهطور کلی در میان مردم آسیای میانه ادبیات مکتوب بهتمامی ناشناخته بودهاست. البته در سالهای اخیر تحصیل و نوشتار در این مناطق نیز مانند دیگر جاهای جمهوریهای شوروی گسترش شگرفی یافتهاست.
اما ادبیات شفاهی فراگیر و سرشار از سرزندگیست. همچنان که ادبیات مورد بررسی ما نشان خواهد داد، بهویژه ترکان در هنر بداههپردازی استادان کهنهکاری بودند. البته هنر بهخاطر سپردن نیز در میان آنان پرورش داده میشد، و حکایتی که یک ملای معروف دربارهی قازاخها برای وامبری بازگفته گواه روشنیست بر مهارت و نیروی حافظهی کوچنشینان. ملا شامگاه پس از صرف شام، دلشاد از مهماننوازی رئیس قبیلهی سارقان Sargan داستانگوییهایش را پی میگیرد و در یکی از آنها شعری بهزبان کالموکی میگنجاند. پس از گذشت شش سال او به همان مناطق باز میگردد و سخت شگفتزده میشود از اینکه همان داستان و همان شعر را کلمه به کلمه از زبان جوانی بیگانه میشنود. پس از پرسوجو با شگفتی در مییابد که آن جوان هنگامی که نه ساله بود داستان را هنگام سفر پیشین ملا از زبان خود او شنیده و با وجود زبان کالموکی شعر همهی جزئیات آن را بهخاطر سپردهاست.(20) حتی اگر سهمی برای مبالغه یا نیروی استثنایی حافظه در سالهای نوجوانی قایل شویم، این حکایت از این نظر جالب است که نشان میدهد این مردم تا چه اندازه به نیروی حافظه و پرورش آن اهمیت میدادند.
گفته میشود که ترکمنان در هنر ازبر کردن سرآمد دیگراناند. خوانندگان حرفهای آنان برای حافظهی تخصصی و دقت کلامشان در بازگویی سنتهایشان همانقدر برجستهاند که سرایندگان قیرغیز در مهارت بدیههپردازیشان. از نظر حفظ تاریخ گذشتهی قبیلهها نیز گویا ترکمنان برتری دارند. البته ولیخانوف قبایل قیرغیز همجوار جونگاریا را نیز بهخاطر حفظ سنتهای قبیلهای و خانوادگی که توسط بزرگان قبیله و سرایندگان از نسلی به نسلی انتقال مییافت، میستاید.(21)
با این همه ترکان شرقی (شامل ترکان سیبری، قیرغیزها، و دیگران) از لحاظ سنتهای تاریخی در مقامی بسیار پایینتر از قازاخها شمرده میشوند، و نیز تاتارهای توبول و ولگا هم از این لحاظ مقام پایینتری دارند.(22) حتی اگر مواردی از این سنتها را در میان قیرغیزها و ترکان آباکان مشاهده کنیم، سنجش تعلق آنها دشوار است، زیرا که منابع بیطرف آگاهی محدودی از تاریخ این مردمان در دسترس ما میگذارند. روشن است که تاریخنگاران چینی نیز در تلاش برای نوشتن تاریخ قیرغیزها و کالموکها با دشواریهای مشابهی درگیر بودهاند (توضیح بیشتر در ادامه خواهد آمد). با این همه شکی نیست که سنتها در شکل شفاهی خود، در طول زمان، راههای دور و درازی پیمودهاند. برای نمونه، میگویند که از قهرمانی ناشناس برای تاریخ بهنام کانگزا Kangza هم در ادبیات سنتی تلهاوتها (رادلوف)(23)، هم آلتاییها (وربیتسکی Verbitsky)، و هم تاتارهای آباکان (کاتانوف Katanov) بسیار سخن میرود.(24) یا داستان یرماک تیموفهیویچ Ermak Timofeevich فاتح روس سیبری با کمی تغییر در میان ترکان اوب و ایرتیش نیز شنیده میشود.(25) همچنین گوشههایی از داستانهای کهن نوقایها و قازاخها از زبان ترکمنان شنیده شده، و از آنسو راهزن و قهرمان بزرگ ترکمن کوراوغلو Köroglu را قازاخها نیز در ترانههای خود میستایند.(26) در برگهای آینده نمونههای دیگری از سیر داستانها از جایی به جای دیگر در آسیای میانه خواهیم آورد. نیز میتوان افزود که نسل کنونی، از جمله در میان قیرغیزها، پارهای از افسانهها را ناپسند میشمارند و این خود نشان میدهد که این افسانهها در همان شکل اولیهی خود به ارث رسیدهاند، و واژهها و عبارتهای فراوانی در این روایات باقی ماندهاند که امروز مهجور و متروکاند.(27)
در تلاشم برای مطالعهی ادبیات شفاهی ترکان با مشکل بزرگی روبهرو بودم و آن در دسترس نبودن بسیاری از مطالب بود. دانشمندان اروپای شرقی از دیرباز از جاذبه و اهمیت شعرها و داستانهای بومی اقوام گوناگون ساکن سیبری آگاه بودهاند. آنچنان که در سال 1842 خوچکو [اغلب خودزکو مینویسند] Chodzko مجموعهای از دستانها و منظومههای متعلق به ترکمنان و ترکان ساکن آستاراخان Astrakhan را منتشر کرد.(28) از سال 1866 تا 1872 جهانگرد و دانشمند روس رادلوف مجموعهای از دستانها و منظومههای متعلق به قبایل ترک ساکن کوهستانها و استپهای آسیای میانه را گرد آورد و منتشر کرد. آثار آنان ارزش بسیاری دارد و هرگز آثاری دیگر نتوانستهاند جای آنها را بگیرند. مجموعههای دیگری نیز منتشر شدهاند، اما متأسفانه بیشترشان در دسترس من نبودهاند. نام این مجموعهها را در کتابشناسی آثاری چون ترکان آسیای میانه The Turks of Central Asia اثر چاپلیسکا، و اساطیر سیبری Siberian Mythology از هولمبرگ Holmberg و... میتوان یافت. در دوران حاکمیت اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی بهگمانی بیش از هر زمان دیگری در ثبت ادبیات شفاهی بومی مردم سیبری فعالیت شدهاست، اما متأسفانه بیشتر این مطالب نیز در دسترس من نبودهاند.(29)
مهمترین مجموعههایی که بررسی کردهام در اثری از رادلوف بودهاست.(30) اما اثر او دو نقص عمده دارد. نخست آنکه اطلاعات بسیار کمی از سراینده یا خوانندهی منظومهها و شرایط و چگونگی ثبت آنها بهدست میدهد. بنابراین از محیط ادبی موادی که او نقل کرده کموبیش بهکلی بیاطلاعیم. و دیگر آنکه – و این شاید نتیجهی طبیعی نقص نخست است – روشن است که مطالبی که بهنام قبایل گوناگون ثبت میشوند نشانگر بهترین دستاوردهای ادبی آن قبایل و بهترین قالب ادبی هستند که آن قبیله در آن برتری دارد، و از این رو کل گسترهی فعالیتهای ادبی آنان را نشان نمیدهد. برای نمونه آنچه رادلوف از میان قبایل ترکان آباکان و قیرغیزها گرد آورده تنها از روایات منظوم بلند تشکیل میشود، و این در حالیست که او در پیشگفتار جلد پنجم میگوید که انواع دیگری از اشعار (از جمله غنایی) نیز در میان آنان رواج داشته، و ما اینها را در مجموعههای کاتانوف نیز مییابیم. آنچه رادلوف در پروبن Proben از آلتایها و تلهاوتها گرد آورده بیشتر اشعار کوتاهیست که بهسختی از سطح قصههای فولکلوریک فراتر میروند، اما خود رادلوف میگوید که آنان مقدار چشمگیری ادبیات شمنی نیز داشتند (در ادامه به آن میرسیم). آنان همچنین مقدار زیادی ادبیات سنتی قهرمانی داشتند که خواهیم دید، و این حقیقت دربارهی ساکنان کوههای سایان نیز صدق میکند.(31)
با همهی اینها، متنهایی که رادلوف نقل کرده گواه بر آناند که پرداختهترین شکل ادبیات در میان ترکان امروزی همان روایات منظوم هستند، هم منظومههای قهرمانی و هم غیر قهرمانی، و هم منظومههای نمایشی و آیینی.(32) بهترین نمونهای که از روایات منظوم قهرمانی در دست داریم، در میان قیرغیزها ثبت شده و در جلد پنجم پروبن اثر رادلوف نقل شدهاست. بهترین و بلندترین منظومههای غیر قهرمانی در میان همان قبایل و در آباکان و استپهای جوس Jüs و در نواحی همجوار آن در علیای ینیسئی ثبت شدهاند و این آخریها در جلد دوم از پروبن نقل شدهاند.(33) البته منظومههای غیر قهرمانی خلاصهتر نیز از میان ترکان کوههای آلتای و سایان گردآوری شدهاند. تنها نمونه از منظومههای نمایشی که میتوان گفت از لحاظ کامل بودن بیهمتاست، تکگویی نمایشی عظیمیست که شمن ترکان آلتای آن را بازآفرینی میکند و مبلغان مذهبی هیئت آلتای آن را ثبت کردهاند. ترجمهی آلمانی این منظومه را نیز رادلوف در جلد دوم کتاب "از سیبری" Aus Sibirien آوردهاست. مدیحهسرایی و سوگوارهها نیز رواج داشته و پیداست که سرودن شعر به مناسبتهای گوناگون نیز عمومیت دارد. اما با این همه در مجموعههای ما نمونههای بهنسبت اندکی از این انواع وجود دارد و این بیگمان به علت خصلت روزمره بودن آنهاست. تنها مجموعهای از دستانها که خوچکو از میان ترکمنان گرد آورده نمونههای فراوانی از این نوع در خود دارد. دستانها بهطور عمده در استپهای غربی و در درههای اوب و ایرتیش یافت میشوند. جلد سوم پروبن مجموعهای نفیس از دستانها و روایات قازاخها را دارد. دستانهایی از اوب و ایرتیش نیز، که خصوصیات جاهطلبانهی کمتری دارند، در جلد چهارم پروبن نقل شدهاست.
باید بیافزایم که در این پژوهش از همهی مطالب نقل شده در مجموعهی رادلوف استفاده نکردهام و در اصل تنها جلدهای یک تا پنج اینجا به کار آمدهاست. از آنجایی که مجموعهی رادلوف اکنون بسیار کمیاب و دور از دسترس است، شاید برای خواننده جالب باشد که تصوری از محتوای جلدهای دیگر این مجموعه داشتهباشد. جلد ششم مطالبی دارد از ترکان تارانچی Taranchi؛ جلد هفتم متنهایی از کریمه Crimea؛ جلد هشتم از ترکان عثمانی؛ جلد نهم از اوریانخای Uriankhai (سویوت Soyot)، تاتارهای آباکان، و قاراقاسها Karagasy؛ و جلد دهم از بسارابی Bessarabia [بخشهایی از مولداوی و اوکرایین]. مطالب جلدهای هشتم، نهم، و دهم را خود رادلوف گردآوری نکرده و به ترتیب کونوس Kunos، کاتانوف، و ماشکوف Moshkov این کار را کردهاند. در اغلب جلدهای این اثر ترجمههای روسی و آلمانی هم هست، اما بهگمانم جلد نهم تنها بخشیست که مطالب آن همانقدر که ما در این پژوهش اهمیت میدهیم بهدور از تأثیر سنتهای بیگانه بودهاست. بهجز چند استثنا ادبیات ترکان ولگا و کریمه را در این پژوهش داخل نکردهام، زیرا که احساس کردم نزدیکی زیاد آنها به روسیه مدارک مربوط به آنها را در نظر پژوهندگانی که بهدنبال ادبیات کهن ترکی هستند کمارزشتر جلوهگر میکند. به ادبیات ترکان ترکمنستان نیز نپرداختهام. اینان سدههای متمادی همجوار کشورهای بهنسبت متمدنتر جنوبی بودهاند و در نتیجه مدت زیادیست که با هنر نوشتن یا ادبیات مکتوب آشنایی دارند. با این حال پشیمانم از این که مجموعهی کاتانوف (جلد نهم) را در پژوهشم بهکار نبردم. متأسفانه این جلد به آسانی در دسترس من نبود. برخلاف آنچه رادلوف از میان تاتارهای آباکان گرد آورده، مجموعهی کاتانوف فزون بر سرودهها، دستان نیز دارد و سرودههای موجود در آن اغلب کوتاهتر از آنهایی هستند که رادلوف نقل کردهاست. در این جلد معما و چیستان، تعبیر خواب و رؤیا، حکایت، قصههای فولکلوریک، افسانهها، دعاهای شمنها، و مطالبی دیگر نقل شدهاست. و نیز برخلاف مطالبی که رادلوف از این قبایل نقل کرده، بیشتر سرودهها مصراعی هستند. این جلد بهتناوب قطعات نظم و نثر دارد، اما قطعات نثر جداگانه هم در آن هست. امیدوارم که بهکار نبردن جلد کاتانوف در این کتاب چندان مهم نباشد زیرا در عوض از مطالب مشابهی که خود رادلوف در سفرهایش به سیبری گرد آورده و در کتابش "از سیبری" نقل کرده، سود بردهام. بنابراین در صفحههای بعدی کتاب بهطور عمده به بررسی ادبیات مردم ترک سیبری و آسیای میانه ساکن استپها و کوهستانها میپردازم.
در تلاشم برای ارائهی این مطالب به خوانندگان انگلیسیزبان، کارم بسیار دشوار بودهاست. همچنان که رادلوف تأکید کرده،(34) ترجمهی سرودههای ترکی تصویری رنگپریده از اصل آن از آب در میآید، زیرا بسیاری از واژههایی که در اصل تنها برای ایجاد قافیه و وزن بهکار رفتهاند، پس از ترجمه بیربط بهنظر میآیند. مفاهیمی که خوانندهی دورهگرد ترک بیان میکند متعلق به زبانی هستند با ساختار احساسی بهکلی متفاوت با آنچه برای خوانندهی انگلیسیزبان آشناست. ناگزیر در ترجمه چیزهایی از متن اصلی از دست میرود و در مواردی حتی شاید بد فهمیده میشود، بهویژه در مورد سرودههای مربوط به جهان اندیشههای شمنی – جهانی از اندیشههایی که بسیار کمتر از جهان اندیشههای سرودههای قهرمانی و دستانها برای ما آشناست. من به خود جرئت دادم که این حاصل تحقیق تجربی و مختصر و مقدماتی را به خوانندگان عرضه کنم با این امید که معرفی این ادبیات ناشناخته و جالب و غریب دریچهای باشد بهروی کسانی که وقت و فرصتی بیش از من در مطالعهی علاقمندانهی این ادبیات دارند.
(پیشگفتار ادامه دارد)
______________________________________
1 - Fraser, A Winter's Journey, II, 325 f.
2 - Levchine, op. cit. pp. 348 f.
3 - Levchine, op. cit. pp. 339 f.
2 - Levchine, op. cit. pp. 348 f.
3 - Levchine, op. cit. pp. 339 f.
4 - وامبری، سفرها Travels، ص. 369 بهنقل از گفتههای لهوچین دربارهی قازاخها (پیشین، ص. 348).
5 - O'Donovan, The Merv Oasis, II, 315.
6 - Vambéry, Travels, pp. 319 f.
6 - Vambéry, Travels, pp. 319 f.
7 - رادلوف شکل kan را که در برخی لهجهها بهجای khan بهکار میرود، در بسیاری جاها حفظ کردهاست.
8 - Radlov, Proben II, 69.
9 - بیلینی منظومه های حماسی روسیست.
10 - Vambéry, Travels, p. 317.
11 - Atkinson, Oriental and Western Siberia, p. 571; cf. ibid. p. 563.
12 - Encycl. Brit., s.v. 'Turks'.
11 - Atkinson, Oriental and Western Siberia, p. 571; cf. ibid. p. 563.
12 - Encycl. Brit., s.v. 'Turks'.
13 - فریزر در A Winter's Journey, I, 337 صحنهای جاندار از روند فراخوان یاران همپیمان ترکمن در آستانهی حمله به دشمن تصویر کردهاست.
14 - Atkinson, op. cit. P. 571.
15 - Bateson, Letters from the Steppe, p. 197.
16 - Vambéry, Travels, p. 369.
15 - Bateson, Letters from the Steppe, p. 197.
16 - Vambéry, Travels, p. 369.
17 - پیشین، ص. 317.
18 - پیشین، ص. 322.
18 - پیشین، ص. 322.
19 - Michell, The Russians in Central Asia, p. 287.
20 - Vambéry, Travels, pp. 292 f.
21 - Michell, op. cit. P. 95.
22 - Czaplicka, The Turks of Central Asia, p. 56.
23 - Radlov, Proben I, 218 f.
20 - Vambéry, Travels, pp. 292 f.
21 - Michell, op. cit. P. 95.
22 - Czaplicka, The Turks of Central Asia, p. 56.
23 - Radlov, Proben I, 218 f.
24 - چاپلیسکا، پیشین، ص. 56. در مجموعهی کاتانوف گهگاه نام این قهرمان به میان میآید، اما داستانهایی که او در آنها ظاهر میشود آنقدر خلاصهاند که نمیتوان به آنها به عنوان گواهی معتبر استناد کرد و بهسختی از حد حکایتهای کوتاه فراتر میروند. گمان میکنم که این نام شکل تحریفشدهی خان گزاک Kan Gzak (؟) است. این نام در اثر روسی سدههای میانه با عنوان Slovo o Polku Igoreve [داستان سپاه ایگور] نام یکی از رهبران پولووتسیها Polovtsy است [که در اپرای "شاهزاده ایگور" اثر آهنگساز روس آلکساندر بارادین (1877-1833) نیز حضوری خاموش دارد].
25 - Radlov, Proben IV, II, 179, 263.
26 - نقل از ولیخانوف (Michell, The Russians in Central Asia, p. 100) مدارک جالبی از تاریخی بودن روایتهای قهرمانی قیرغیزها را این نویسنده ارائه دادهاست (همانجا). (نگاه کنید به پانویس شماره 18 بخش پیشین) ولیخانوف در ارزیابی ارزش تاریخی سنتهای قیرغیزی و تطبیق دادن آنها با منابع روسی، موقعیتی استثنایی و بسیار مناسب داشتهاست.
[دربارهی نام، نقش، چهرهی تاریخی، و تعلق قومی کوراوغلو نگاه کنید به پاشا افندییف، تحلیلی بر حماسهی کوراوغلو، ترجمه ش. فرهمند راد، انتشارات ارمغان، تهران 1357، و نیز رحیم رئیسنیا، کوراوغلو در افسانه و تاریخ، انتشارات نیما، تبریز، 1366].
27 - ولیخانوف (در میچل، پیشین، ص. 95 بهبعد). برای برخی ملاحظات در دیرسالی این روایات نگاه کنید به منبع پیشین، همانجا.
28 - نمونههایی از شعرهای مردمی ایران Specimens of the Popular Poetry of Persia.
29 - در کاتالوگهای کتابفروشیهای گوناگون لنینگراد و مسکو کتابهای فراوانی مشاهده میشود که بهنظر میرسد مجموعههایی از ادبیات شفاهی بومی ساکنان گوناگون سیبری در آنها منتشر شده، اما با مراجعه به نمایندگیها یا خود شرکتها تلاش من برای بهدست آوردن نسخهای از این کتابها چندان موفقیتآمیز نبودهاست.
30 - پروبن Proben. (برای نام کامل این اثر نگاه کنید به ذیل رادلوف در کتابشناسی). در نقل مطالب از این اثر، که در فصلهای آینده نیز بسیار پیش خواهد آمد، برای آسانی کار خوانندگان، در آوردن شماره صفحه و شماره جلد، نه به متن اصلی ترکی نمونهها، که به جلدهای همسان که رادلوف به آلمانی ترجمه کرده نظر داشتهام.
31 - پیشین، ص. 56 و 170.
32 - بد نیست بدانیم که رادلوف در اصل زبانشناس بود و سپس به فولکلور علاقمند شد.
33 - برای آسانی و ایجاز، محتویات آن جلد را در فصلهای آینده، منظومههای "آباکان" نامیدهام، اما بدیهیست که منظومههای آباکان تنها بخشی از آن جلد را تشکیل میدهد.
[دربارهی نام، نقش، چهرهی تاریخی، و تعلق قومی کوراوغلو نگاه کنید به پاشا افندییف، تحلیلی بر حماسهی کوراوغلو، ترجمه ش. فرهمند راد، انتشارات ارمغان، تهران 1357، و نیز رحیم رئیسنیا، کوراوغلو در افسانه و تاریخ، انتشارات نیما، تبریز، 1366].
27 - ولیخانوف (در میچل، پیشین، ص. 95 بهبعد). برای برخی ملاحظات در دیرسالی این روایات نگاه کنید به منبع پیشین، همانجا.
28 - نمونههایی از شعرهای مردمی ایران Specimens of the Popular Poetry of Persia.
29 - در کاتالوگهای کتابفروشیهای گوناگون لنینگراد و مسکو کتابهای فراوانی مشاهده میشود که بهنظر میرسد مجموعههایی از ادبیات شفاهی بومی ساکنان گوناگون سیبری در آنها منتشر شده، اما با مراجعه به نمایندگیها یا خود شرکتها تلاش من برای بهدست آوردن نسخهای از این کتابها چندان موفقیتآمیز نبودهاست.
30 - پروبن Proben. (برای نام کامل این اثر نگاه کنید به ذیل رادلوف در کتابشناسی). در نقل مطالب از این اثر، که در فصلهای آینده نیز بسیار پیش خواهد آمد، برای آسانی کار خوانندگان، در آوردن شماره صفحه و شماره جلد، نه به متن اصلی ترکی نمونهها، که به جلدهای همسان که رادلوف به آلمانی ترجمه کرده نظر داشتهام.
31 - پیشین، ص. 56 و 170.
32 - بد نیست بدانیم که رادلوف در اصل زبانشناس بود و سپس به فولکلور علاقمند شد.
33 - برای آسانی و ایجاز، محتویات آن جلد را در فصلهای آینده، منظومههای "آباکان" نامیدهام، اما بدیهیست که منظومههای آباکان تنها بخشی از آن جلد را تشکیل میدهد.
34 - Radlov, Proben V, 20.
1 comment:
پیشتر هم نوشتم: عجب بار سنگینی را در آن تبعیدگاه 25 سالگیم برداشتم با این انگلیسی سنگین کمبریجی! و باز، پیشتر نمیدانم کجا نوشتهام که انسان تا در این جوامع زندگی نکردهباشد و کاربرد روزمره واژهها و مفاهیم را لمس نکردهباشد، نمیتواند مترجم خوبی باشد. زبان سوئدی از شاخهی جرمنیک زیانهای هندو – اوروپایی است، چیزی میان آلمانی و انگلیسی، و همهی فیلمهای سینمایی و تلویزیونی را (که اغلب امریکایی هستند) اینجا بهزبان اصلی و با زیرنویس نمایش میدهند. این است که اینجا اگر چشم و گوشتان را نبسته باشید و بخواهید چیزی یاد بگیرید، هم زبان سوئدی و هم انگلیسی را خوب یاد میگیرید و لمس میکنید.
با این درک بهتر از زبان، اکنون میبینم که گرچه در آن 25 سالگی کار پهلوانانهای انجام دادهام، اما بعضی جاها را، از قضا از همین نوع واژهها و عبارات با کاربرد روزمره، خیلی غلط فهمیدهام. برای همین است که بازنویسی این ترجمه قدیمی بیش از آنچه حساب میکردم وقت میبرد.
Post a Comment