(ادامهی پیشگفتار)
لازم است که سخنی چند دربارهی سازهای موسیقی رایج در میان ترکان نیز بگویم، هرچند که من تنها به یک یا دو نمونه از متداولترین آنها میتوانم بپردازم. واضح است که برای همراهی روایتهای منظوم گونههایی از سازهای زهی را فراوان بهکار میبرند. پیشرفتهترین این سازها شاید چاتیغان chatigan (یا جدیگن jädigän) است [هفتتار قازاخی بهنام ژتیگن jetigen (ژتی = هفت، گن = آهنگ)، و جاداغان jadagan سیبری، و نامهای مشابه در جاهای دیگر].
دیرتر به میزان دلبستگی قبیلههای ساگایی به چاتیغان و بیمیلیشان برای فروش آن خواهم پرداخت. این ساز چیزیست شبیه به گونهای قانون و ساخته شدهاست از یک قوطی استوانهای یا مکعب مستطیلی بدون روکش. گاه آن را با خالی کردن درون تکه چوبی یکپارچه میسازند. دهانهی باز آن را بهطرف پایین قرار میدهند و تارها را بر پشت آن نصب میکنند. چاتیغانهای امروزی پنج تا هشت تار دارند،(1) اما شاید در گذشته ساز پر شکوهتری بوده، زیرا که در سرودهها همواره آن را "چاتیغان چهلتار" مینامند. چاتیغانی که چاپلیسکا از سیبری با خود آورد هماکنون در موزهی پیت ریورز Pitt – Rivers آکسفورد نگهداری میشود. این نمونه(2) شش تار فلزی دارد با طولهای مساوی، و پردهبندی آنها با خرکهایی تنظیم میشود که از استخوان کشکک زانوی گوزن قطبیست و زیر هر تار یکی از آنها را میتوان جابهجا کرد. برای نواختن آن، تارها را با انگشتان دو دست مینوازند. به گمانی این ساز کپی زمختیست از گوسلی gusli روسی، که البته شکل بهکلی متفاوتی دارد.
گونههای دیگر سازهای زهی نیز برای همراهی روایات منظوم و اشکال دیگر سرودهها رواج دارند. معروفترین سازهای ملی ترکان دومرا domra و قوبوز kobuɀ هستند که در مناطق مختلف به نامها و اشکال گوناگون دیده میشوند. این دو ساز به درجات گوناگون به گونههایی از ویولون و عود شباهت دارند. در میان ترکمنان سازی بهنام دوتار dutar رواج دارد که دو رشته تار دارد و چیزیست شبیه به گیتار و بیگمان از سرچشمهی ایرانی. ولیخانوف نیز سازی شبیه به بالالایکا [ساز روسی] در میان قیرغیزها دیدهاست(3) که گمان میرود دومرای تغییر شکل یافتهای بودهاست. وربیتسکی نیز به ساز مشابهی اشاره کرده که شمنهای آلتای آن را در کنار طبل مینوازند،(4) و نیز ساز دیگری شبیه زنبورک که یاکوتها هر از گاهی مینوازند.(5)
سازی که قوبوز نام دارد برای همراهی با خواندن سرودهها بسیار بهکار میرود.(6) لهوچین چگونگی کاربرد این ساز را در میان قازاخها شرح دادهاست. او آن را شبیه به گونهای ویولون توصیف کرده که روی کاسهاش باز است، مقعر است و اغلب سه تار ضخیم از موی اسب دارد. آن را در میان زانوان میگیرند و با کمانی کوتاه مینوازند.(7) در میان اینان قوبوز یکی از مهمترین ابزارهای باکشاهاست baksha که او خود نقش غیبگو، پیشگو، و پیشوای دینی را در میان مسلمانان استپ غربی بازی میکند (شرح بیشتر در بخشهای بعدی). وربیتسکی همچنین در جایی از قابیس kabys یا قوموس komus (قوبوز) به عنوان سازی با دو تار یاد میکند و میگوید که مردم آلتای آن را برای همراهی با خواندن قصههای قهرمانیشان بهکار میبرند، اما در جایی دیگر میگوید که قوموس سازی زهیست شبیه به بالالایکای روسی که در میان قبایل آلتای "تنها شمنها آن را مینوازند".(8) گفته میشود که قبایل سویوت نام قوموس را برای زنبورک بهکار میبرند، و یاکوتها نیز آن را هوموس homus مینامند،(9) و حال آنکه قیرغیزها به طبل شمنها قوبوز میگویند.(10)
زنبورک و نی یا فلوت نیز طرفداران بسیاری دارند. البته این سازها قابلیتهای زیادی برای همراهی با خواندن سرودهها ندارند، اما گویا هر دو را در مواردی در نمایشهای طالعبینان و بهویژه هنگام احضار ارواح مینوازند. طبل یا دایرهزنگی نیز کموبیش در همهی جاهایی که شمنها هنوز یافت میشوند کاربردی گسترده دارد. با این همه، بهطور کلی سازهای زهی برای همراهی روایات منظورم بهکار میروند، و طبل و دایرهزنگی و شاید در برخی موارد نیز نی(11) و زنبورک(12) در نمایشهای شمنی نواخته میشوند.
پایان فصل نخست (پیشگفتار)
________________________________
لازم است که سخنی چند دربارهی سازهای موسیقی رایج در میان ترکان نیز بگویم، هرچند که من تنها به یک یا دو نمونه از متداولترین آنها میتوانم بپردازم. واضح است که برای همراهی روایتهای منظوم گونههایی از سازهای زهی را فراوان بهکار میبرند. پیشرفتهترین این سازها شاید چاتیغان chatigan (یا جدیگن jädigän) است [هفتتار قازاخی بهنام ژتیگن jetigen (ژتی = هفت، گن = آهنگ)، و جاداغان jadagan سیبری، و نامهای مشابه در جاهای دیگر].
دیرتر به میزان دلبستگی قبیلههای ساگایی به چاتیغان و بیمیلیشان برای فروش آن خواهم پرداخت. این ساز چیزیست شبیه به گونهای قانون و ساخته شدهاست از یک قوطی استوانهای یا مکعب مستطیلی بدون روکش. گاه آن را با خالی کردن درون تکه چوبی یکپارچه میسازند. دهانهی باز آن را بهطرف پایین قرار میدهند و تارها را بر پشت آن نصب میکنند. چاتیغانهای امروزی پنج تا هشت تار دارند،(1) اما شاید در گذشته ساز پر شکوهتری بوده، زیرا که در سرودهها همواره آن را "چاتیغان چهلتار" مینامند. چاتیغانی که چاپلیسکا از سیبری با خود آورد هماکنون در موزهی پیت ریورز Pitt – Rivers آکسفورد نگهداری میشود. این نمونه(2) شش تار فلزی دارد با طولهای مساوی، و پردهبندی آنها با خرکهایی تنظیم میشود که از استخوان کشکک زانوی گوزن قطبیست و زیر هر تار یکی از آنها را میتوان جابهجا کرد. برای نواختن آن، تارها را با انگشتان دو دست مینوازند. به گمانی این ساز کپی زمختیست از گوسلی gusli روسی، که البته شکل بهکلی متفاوتی دارد.
گونههای دیگر سازهای زهی نیز برای همراهی روایات منظوم و اشکال دیگر سرودهها رواج دارند. معروفترین سازهای ملی ترکان دومرا domra و قوبوز kobuɀ هستند که در مناطق مختلف به نامها و اشکال گوناگون دیده میشوند. این دو ساز به درجات گوناگون به گونههایی از ویولون و عود شباهت دارند. در میان ترکمنان سازی بهنام دوتار dutar رواج دارد که دو رشته تار دارد و چیزیست شبیه به گیتار و بیگمان از سرچشمهی ایرانی. ولیخانوف نیز سازی شبیه به بالالایکا [ساز روسی] در میان قیرغیزها دیدهاست(3) که گمان میرود دومرای تغییر شکل یافتهای بودهاست. وربیتسکی نیز به ساز مشابهی اشاره کرده که شمنهای آلتای آن را در کنار طبل مینوازند،(4) و نیز ساز دیگری شبیه زنبورک که یاکوتها هر از گاهی مینوازند.(5)
سازی که قوبوز نام دارد برای همراهی با خواندن سرودهها بسیار بهکار میرود.(6) لهوچین چگونگی کاربرد این ساز را در میان قازاخها شرح دادهاست. او آن را شبیه به گونهای ویولون توصیف کرده که روی کاسهاش باز است، مقعر است و اغلب سه تار ضخیم از موی اسب دارد. آن را در میان زانوان میگیرند و با کمانی کوتاه مینوازند.(7) در میان اینان قوبوز یکی از مهمترین ابزارهای باکشاهاست baksha که او خود نقش غیبگو، پیشگو، و پیشوای دینی را در میان مسلمانان استپ غربی بازی میکند (شرح بیشتر در بخشهای بعدی). وربیتسکی همچنین در جایی از قابیس kabys یا قوموس komus (قوبوز) به عنوان سازی با دو تار یاد میکند و میگوید که مردم آلتای آن را برای همراهی با خواندن قصههای قهرمانیشان بهکار میبرند، اما در جایی دیگر میگوید که قوموس سازی زهیست شبیه به بالالایکای روسی که در میان قبایل آلتای "تنها شمنها آن را مینوازند".(8) گفته میشود که قبایل سویوت نام قوموس را برای زنبورک بهکار میبرند، و یاکوتها نیز آن را هوموس homus مینامند،(9) و حال آنکه قیرغیزها به طبل شمنها قوبوز میگویند.(10)
زنبورک و نی یا فلوت نیز طرفداران بسیاری دارند. البته این سازها قابلیتهای زیادی برای همراهی با خواندن سرودهها ندارند، اما گویا هر دو را در مواردی در نمایشهای طالعبینان و بهویژه هنگام احضار ارواح مینوازند. طبل یا دایرهزنگی نیز کموبیش در همهی جاهایی که شمنها هنوز یافت میشوند کاربردی گسترده دارد. با این همه، بهطور کلی سازهای زهی برای همراهی روایات منظورم بهکار میروند، و طبل و دایرهزنگی و شاید در برخی موارد نیز نی(11) و زنبورک(12) در نمایشهای شمنی نواخته میشوند.
پایان فصل نخست (پیشگفتار)
________________________________
1 - Czaplicka, My Siberian Year, p. 237.
2 - طول آن نزدیک یک متر، عرضش 20 سانتیمتر، و بلندیش 15 سانتیمتر است.
3 - Michell, The Rusians in Central Asia, p. 81.
4 - Czaplicka, Aboriginal Siberia, p. 216.
5 - پیشین.4 - Czaplicka, Aboriginal Siberia, p. 216.
6 - Radlov, Aus Sibirien I, 504.
7 - Levchin, Descriptions des Hordes et des Steppes, p. 383.
8 - Czapliska, Aboriginal Siberia, p. 216.
7 - Levchin, Descriptions des Hordes et des Steppes, p. 383.
8 - Czapliska, Aboriginal Siberia, p. 216.
9 - پیشین.
10 - پیشین.
11 - شواهد موجود برای کاربرد نی در موسیقی، بهطور عمده در متنهای ادبی یافت میشود. نگاه کنید به Proben I, 202; II, 268, 440 ff.; III, 145 f.
12 - در میان اوریانخایها و بوریاتهای ایرکوتسک، که البته این دومیها مغول هستند، زنبورک را خور khur مینامند و گویا تنها شمنها آن را مینوازند. نگاه کنید به Czaplicka, Aboriginal Siberia, p. 216. بهنظر میرسد که خانم چاپلیسکا در اینجا اوریانخایها و سویوتها را از هم جدا کردهاست، اما در جایی دیگر (The Turks of Central Asia, p. 59) میگوید که گاه اوریانخایها را سویوت مینامند.
10 - پیشین.
11 - شواهد موجود برای کاربرد نی در موسیقی، بهطور عمده در متنهای ادبی یافت میشود. نگاه کنید به Proben I, 202; II, 268, 440 ff.; III, 145 f.
12 - در میان اوریانخایها و بوریاتهای ایرکوتسک، که البته این دومیها مغول هستند، زنبورک را خور khur مینامند و گویا تنها شمنها آن را مینوازند. نگاه کنید به Czaplicka, Aboriginal Siberia, p. 216. بهنظر میرسد که خانم چاپلیسکا در اینجا اوریانخایها و سویوتها را از هم جدا کردهاست، اما در جایی دیگر (The Turks of Central Asia, p. 59) میگوید که گاه اوریانخایها را سویوت مینامند.
No comments:
Post a Comment