17 June 2022

قیچی‌کرده‌ها - ۶


از سال‌های دور چیزهایی را از روزنامه‌های داخلی و خارجی قیچی کرده‌ام و نگه داشته‌ام. اکنون ‏دارم کاغذهایم را پاکسازی می‌کنم، و از آن قیچی‌کرده‌ها هر چیز دندان‌گیری یافتم، به‌تدریج این‌جا ‏می‌گذارم.‏

چهل زن در سلولی برای سه نفر

این مطلبی‌ست که روزنامه‌نگار سرشناس سوئدی پر یؤنسون ‏Per Jönsson‏ در ۱۱ مه ۱۹۹۷ درباره‌ی جان‌گذشت‌ها ‏و نقاشی‌ها و مجسمه‌های سودابه اردوان از سال‌های زندان او در جمهوری اسلامی نوشته‌است؛ یک صفحه‌ی کامل A2.

من از همان هنگام، با خواندن همین نوشته، احترام عمیقی نسبت به سودابه اردوان داشته‌ام، و ‏دو بار که مسئولیت انتشار نشریه‌ای با من بوده، از ایشان خواهش کرده‌ام که آثاری برای انتشار در ‏آن‌ها در اختیارم بگذارند، و ایشان با گشاده‌رویی پذیرفته‌اند. درود بر او!‏

متن کامل سوئدی نوشته را شامل نمونه‌هایی از نقاشی‌ها در این نشانی می‌یابید.‏

Read More...دنباله (کلیک کنید)‏

09 June 2022

قیچی‌کرده‌ها - ۵

نقض غرض در «خودکارسازی» (Automation).

طرح از کایاندرش سمپلر، ویژه‌نامه‌ی آتومیشن هفته‌نامه‌ی سوئدی Ny Teknik دهم اکتبر ۲۰۰۷.

Read More...دنباله (کلیک کنید)‏

06 June 2022

قیچی‌کرده‌ها - ۴

از سال‌های دور چیزهایی را از روزنامه‌های داخلی و خارجی قیچی کرده‌ام و نگه داشته‌ام. اکنون دارم کاغذهایم را پاکسازی می‌کنم، و از آن قیچی‌کرده‌ها هر چیز دندان‌گیری یافتم، به‌تدریج این‌جا می‌گذارم.

«ناپدید» شدن فرج سرکوهی

ماه‌ها پیش سعیدی سیرجانی را، احمد میرعلایی را، غفار حسینی را، احمد تفضلی، و کسانی ‏دیگر را کشته‌اند. در تابستان گذشته کوشیده‌اند یک اتوبوس پر از کوشندگان فرهنگی را در گردنه‌ی ‏حیران به قعر دره بفرستند و سرنشینانش را یک‌جا بکشند. همین ماه‌ها برنامه‌ی «هویت» را از ‏‏«سیما» پخش کرده‌اند، و اکنون مجله‌ی «آدینه»، شماره‌ی ۱۱۴، آذر ۱۳۷۵، خبر می‌دهد که فرج ‏سرکوهی، دبیر تحریریه‌ی این مجله «ناپدید» شده‌است.‏

از همین شماره نام سرکوهی از زیر عنوان دبیر تحریریه‌ی آدینه حذف می‌شود، و فضایی ترس‌زده که ‏بر جامعه‌ی فرهنگی کشور و بر مطالب مجله سایه گسترده‌بود، به شهادت مطالب شماره‌های پس ‏از آن، غلیظ‌تر می‌شود، و حتی پس از «دوم خرداد» سال بعد هم به همین شکل ادامه می‌یابد.‏

چند ماه بعد، در نوروز ۷۶ آدینه تنها به نقل از مجله‌ی «گل‌آقا» از ادامه‌ی سرنوشت سرکوهی خبر ‏می‌دهد. «گردن‌شکسته» نام مستعار عمران صلاحی است.‏

و در شماره‌ی بعد، آدینه از قتل فجیع ابراهیم زال‌زاده در تاریکی خیابان «به‌دست سارقان» خبر می‌دهد. هنوز قرار است ‏تا سال‌ها بعد بکشند: فروهرها را، محمد جعفر پوینده را و محمد مختاری را، پیروز دوانی را و...

Read More...دنباله (کلیک کنید)‏

02 June 2022

قیچی‌کرده‌ها - ۳

از سال‌های دور چیزهایی را از روزنامه‌های داخلی و خارجی قیچی کرده‌ام و نگه داشته‌ام. اکنون دارم کاغذهایم را پاکسازی می‌کنم، و از آن قیچی‌کرده‌ها هر چیز دندان‌گیری یافتم، به‌تدریج این‌جا می‌گذارم.

فروید در شوروی

روزنامه‌ی سوئدی ‏Dagens Nyheter‏ ۲۴ آوریل ۱۹۹۰‏

بهار سال ۱۹۳۰ کارل مارکس در اتحاد شوروی بر زیگموند فروید پیروز شد. بر پیشانی فروید مهر ‏ایده‌آلیست ارتجاعی زدند، انتشار مطالب مربوط به روانکاوی ‎ psychoanalyticsممنوع شد، و ‏نماینده‌ی پیشتاز آن، ایوان یرماکوف، کمی بعد سر از گولاگ در آورد.‏

در یکی از واپسین جلسات انجمن روانکاوی روس‌ها در ۱۷ مارس ۱۹۳۰ تازه‌ترین نوشته‌ی فروید را با ‏عنوان «ما در محیط فرهنگی راحت نیستیم» بررسی کردند. پیداست که این بررسی سرنوشت ‏نهایی روانکاوی عمقی را در جامعه‌ی استالینی با درون‌مایه‌ی ویژه‌ی کمونیستی خود، همچون ‏‏«رؤیایی پوچ»، رقم زد.‏

امروز، درست ۶۰ سال پس از آن، فروید انتقام می‌گیرد. نشریه‌ی «لیتراتورنایا گازتا» در مقاله‌ای ‏‏«توهمات مارکسیستی» را فاش می‌کند. هم‌زمان آثار فروید در تیراژهای بزرگ منتشر می‌شوند: ‏سه جلد تنها در سال جاری. «انجمن روانکاوی شوروی» به تازگی در مسکو تشکیل شده‌است. ‏رئیس آن پروفسور آرون بلکین است، و چند هزار عضو دارد. شعبه‌های محلی آن در شهرهای ‏گوناگون یکی پس از دیگری پدیدار می‌شوند، و شمار اعضای آن به‌زودی ده‌ها برابر می‌شود.‏

پروفسور بلکین می‌خواهد هر چه زودتر اثر فروید «ما در محیط فرهنگی راحت نیستیم» را منتشر ‏کند. به نظر او این اثر گویای وضع دهه‌ی ۱۹۹۰ اتحاد شوروی است.‏
ماگنوس لیونگ‌گرن

Read More...دنباله (کلیک کنید)‏

27 May 2022

قیچی‌کرده‌ها - ۲

از سال‌های دور چیزهایی را از روزنامه‌های داخلی و خارجی قیچی کرده‌ام و نگه داشته‌ام. اکنون دارم کاغذهایم را پاکسازی می‌کنم، و از آن قیچی‌کرده‌ها هر چیز دندان‌گیری یافتم، به‌تدریج این‌جا می‌گذارم.

پشتیبانی از توده‌ای‌ها به شیوه‌ی «پراودا»، به نقل از منابع غربی، برای این که «لکه»ای بر دامان خودشان ننشیند!

منع کشتار
پاریس، ۲۳ [ژوییه]، تاس.
خطری مرگبار جان احسان طبری، یکی از رهبران نام‌آشنای حزب توده ایران را تهدید می‌کند. این ‏فیلسوف، جامعه‌شناس، و نویسنده‌ی معروف مدتی طولانی در نهانگاه به‌سر برد و مبارزه بر ضد رژیم ‏شاه را ادامه داد. احسان طبری یک سال پیش هنگامی که پی‌گرد حاکمیت کنونی بر ضد حزب توده ‏ایران به اوج خود رسید، دستگیر شد. «اومانیته دیمانش» [فرانسه] می‌نویسد که پس از اعمال شکنجه و فشارهای روانی بر این عضو فعال و ۷۷‌ساله‌ی ‏حزب، «اعترافات» او را در یک برنامه‌ی صحنه‌سازی شده از ‏تلویزیون نشان دادند.‏

‏«اومانیته دیمانش» می‌نویسد که پافشاری حاکمیت ایران در مجازات احسان طبری که بیمار است و ‏دو حمله‌ی قلبی را از سر گذارنده، نشان می‌دهد که همه‌ی مبارزانی که برای ایجاد ‏دموکراسی پایدار در کشور خود جان‌فشانی می‌کنند، با چه فشارها و پی‌گردهایی رو در رو هستند. ‏این روزنامه همگان را فرا می‌خواند که جان این رهبر حزب توده ایران را از مرگ نجات دهند و آزادی ‏بی‌درنگ او، و همچنین آزادی همه‌ی زندانیان سیاسی را خواستار شوند.‏

Read More...دنباله (کلیک کنید)‏

21 May 2022

بدرود ونجلیس

هفدهم ماه می ۲۰۲۲ آهنگساز بزرگ یونانی ونجلیس ‏Vangelis‏ (اوانجلوس اودیسه‌آس پاپاتاناسیو)، ‏زاده‌ی ۱۹۴۳، یکی از بزرگ‌ترین سرایندگان موسیقی الکترونیک، هم‌طراز با ژان‌میشل ژار، از جهان ‏رفت.‏

من نخستین بار با فیلم «بلید رانر» ‏Blade Runner‏ با نام او آشنا شدم، و معلوم شد که پیش از آن ‏موسیقی او را می‌شناخته‌ام، چه اثر دیگری از او را بسیار شنیده‌بودم، بی آن‌که بدانم سراینده‌اش ‏کیست!‏

آن اثر آشنای پیشین او، قطعه‌ای بود از موسیقی متن فیلم «ارابه‌ی آتش» ‏Chariots of Fire‏ که ‏آن‌قدر بر دل‌ها نشسته‌بود که گذشته از آن که جایزه‌ی اسکار بهترین موسیقی متن فیلم را در سال ‏‏۱۹۸۰ به آن دادند، آن را برای موسیقی هنگام توزیع مدال‌های المپیک ۲۰۱۲ لندن نیز برگزیدند. ‏این‌جا آن را بشنوید.‏

موسیقی متن فیلم «بلید رانر»، مانند خود فیلم، خود مقوله‌ای‌ست! هشت سال پیش درباره‌ی ‏قطعه‌ای از آن با نام «تنهایی شیرین» نوشتم. بسیار شنیدنی‌ست.



قطعه‌ی شاهکار دیگری از ‏موسیقی متن آن فیلم، تیتراژ پایانی همان فیلم است، که پیشتر دو بار آن را معرفی کرده‌ام: بار نخست، و ‏بار دوم. شنیدن دارد!‏

یاد ونجلیس گرامی باد!

All those moments will be lost, like tears in rain.

Read More...دنباله (کلیک کنید)‏

18 May 2022

قیچی‌کرده‌ها - ۱

از سال‌های دور چیزهایی را از روزنامه‌های داخلی و خارجی قیچی کرده‌ام و نگه داشته‌ام. اکنون دارم کاغذهایم را پاکسازی می‌کنم، و از آن قیچی‌کرده‌ها هر چیز دندان‌گیری یافتم، به‌تدریج این‌جا می‌گذارم.

نخستین آن‌ها:

توضیح درباره‌ی کتاب «خاطرات ایرج اسکندری»

در مقدمه‌ی کتاب «خاطرات ایرج اسکندری» (مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، ۱۳۷۲، ص ۴۴) در شرح چگونگی تدوین اثر فوق آمده‌است: «پس از درگذشت اسکندری و تعمیق بحران در بقایای حزب توده [ایران]، امیرخسروی و آذرنور تصمیم به انتشار این گفت‌وگوها گرفتند. متن نوارها... پیاده شد و توسط شیوا فرهمند راد... تنظیم شد.»

در معرفی مندرج در روزنامه اطلاعات (مورخ ۱۳۷۲/۹/۱)، توضیح فوق منعکس گردید. در پی درج این مطلب، آقای شیوا فرهمند راد طی ارسال نامه‌ای از سوئد اعلام داشته‌است که ایشان «هیچ‌گونه نقشی در فراهم‌آیی کتاب خاطرات ایرج اسکندری نداشته و... زحمت این کار را کسان دیگری کشیده‌اند.»

(روزنامه اطلاعات ۱۳۷۲/۱۱/۲۰، شماره ۲۰۱۲۹)

Read More...دنباله (کلیک کنید)‏

09 May 2022

از جهان خاکستری - ۱۲۵

تنهایی در حضور دیگران

در حاشیه‌ی جشن پر شور پایان دادگاه آن جلاد گوهردشت، که حتی از آوردن نامش اکراه دارم، ‏ایستاده‌ام. جمع بزرگی آن وسط با آهنگی تند می‌رقصند. این‌ها جمع کم‌وبیش ثابتی هستند که در ‏اغلب مراسم مشابه دیده می‌شوند؛ چند نفر بیشتر، چند نفر کم‌تر.‏

تماشای رقص را دوست دارم، اما خود چندان اهل رقص نیستم. آشنایانی به سویم می‌آیند، یا خود ‏به‌سوی آشنایانی می‌روم؛ از زن و مرد. سلام و احوال‌پرسی، و گاه گشودن آغوش. گپی می‌زنیم، ‏و هر کس به سویی می‌رود، و باز تنها ایستاده‌ام.

او هم بعد از سلام و احوال‌پرسی با کسانی، تنها ایستاده و رقص جمع را تماشا می‌کند. زندانی ‏جان‌به‌دربرده از کشتار ۱۳۶۷، محبوب و سرشناس است. چند کتاب نوشته و منتشر کرده. سخنرانی‌ها کرده و در ‏برنامه‌های رادیویی و تلویزیونی بی‌شماری با او مصاحبه کرده‌اند. از شاهدان این دادگاه بوده. ‏نگاهمان تلاقی می‌کند. به سوی هم می‌شتابیم، دست می‌دهیم، آغوش می‌گشاییم؛ ‏احوال‌پرسی، و گپی ساده. لحظه‌ای بعد باز هر دو تنها و با فاصله ایستاده‌ایم. چند بار دیگر با هم ‏می‌افتیم، گپی می‌زنیم، و باز کسانی یا او را می‌کشند و می‌برند، و یا مرا به حرف می‌گیرند، و پس ‏از آن بار دیگر هر دو تنها و با فاصله ایستاده‌ایم. یکی از دفعاتی که کنار هم ایستاده‌ایم دهانش را ‏برای غلبه بر صدای بلند موسیقی و هیاهوی جمع کنار گوشم می‌آورد و می‌گوید:‏

‏- خیلی وقته راجع به موسیقی ننوشته‌ای. بنویس!
شادمان کنار گوشش می‌گویم: - حالا که گفتی، حتماً می‌نویسم! – و باز دور از هم و ‏تنها می‌ایستیم.‏

آن خانم هم تنها نشسته. او هم زندانی جان‌به‌دربرده، محبوب و سرشناس است. کتابی منتشر ‏کرده و سخنرانی‌ها و مصاحبه‌هایی داشته. تکه‌هایی از کتابش را در یکی دو نوشته‌ام نقل کرده‌ام. ‏ما را به هم معرفی نکرده‌اند و تنها هنگام عبور از کنارش سلام کرده‌ام. کسانی بر گرد او نیز جمع ‏می‌شوند، می‌گویند و می‌خندند، پراکنده می‌شوند، و باز تنهاست تا هنگامی که آشنای دیگری ‏نزدیک شود، گفت و شنودی بکند، و برود.‏

تنهایان دیگری نیز از نوع مشابه در آن جمع می‌بینم. آیا همه از یک سلاله و قوم و قبیله‌ایم: کسانی ‏که آشنایان فراوان، اما دوستان کمی داریم؟ چرا چنین است؟ چرا تنها می‌افتیم؟ شاید تقصیر از ‏خودمان است، شاید برای آن که درونی حساس و شکننده داریم و برای حفاظت از آن زرهی نفوذ ‏ناپذیر بر آن می‌پوشانیم؟

البته من حق ندارم درباره‌ی آن دیگران چیزی بگویم. اما کسی درباره‌ی کسی دیگر نوشته: «تا پیش از ‏ساعت هشت بعد از ظهر که از آن پس گیلاسی دو یا سه مشروب می‌خورد و شنگول می‌شد، ‏مردی کم‌سخن و عبوس بود و تا حدی تأثیر خودبگیری در بیننده باقی می‌گذاشت. ولی این تنها ‏‏«چنین به‌نظر می‌رسید» و از درون، مردی بی‌ادعا و متعادل و حتی خجالتی و تهی از اعتماد به‌نفس ‏بود.» آیا این توصیف با تصویر من هم مطابقت دارد؟

یا... چه می‌دانم!‏

آن تصویر هم توصیف من است و نه آن دیگران!

Read More...دنباله (کلیک کنید)‏

02 May 2022

بدرود استاد مردمی


خبر رسید که استاد محبوب دانشگاه صنعتی شریف (آریامهر) در دهه‌ی ۱۳۵۰ و سال‌های پس از آن، دکتر ناصر نفری، از ‏جهان رفته‌است.‏

او در سال ۱۳۵۱ استاد فیزیک ۲ من بود؛ استادی بسیار دانشمند و توانمند، که در کلاس درس ‏می‌توانست با دانشجویان ارتباطی خوب برای انتقال دانش‌اش برقرار کند. او بر خلاف بسیاری ‏استادان دیگر که خود را «می‌گرفتند» و اجازه نمی‌دادند دانشجویان به آنان نزدیک شوند، بیرون از ‏کلاس نیز ارتباطی در سطحی برابر با دانشجویانش برقرار می‌کرد: بسیار «خاکی» و «مردمی».‏

او در بسیاری از برنامه‌های کوهنوردی دانشجویان شرکت می‌کرد، و من نیز در چند برنامه با او و ‏دوستانم هم‌نوردی کردم. رفتار دکتر ناصر نفری در طول آن برنامه‌ها هم هیچ تفاوتی با دیگر ‏هم‌نوردان نداشت، و هیچ‌گونه مرز استاد – شاگردی در رفتار او احساس نمی‌شد.

دکتر نفری در میان استادان دانشگاه نیز محبوبیت داشت و در بسیاری از امور مشترک استادان از ‏فعالان و پیش‌تازان حل مشکلات آنان بود، از قبیل مشکلات مسکن و سطح حقوق و غیره.‏

در بهار سال ۱۳۵۷ (اگر سال را اشتباه نکنم) دکتر ناصر نفری از پیشتازان و رهبران اعتراض و ‏بست‌نشینی استادان دانشگاه صنعتی آریامهر بود. سابقه‌ی این اعتراض و اقدام چنین بود که شاه ‏گویا چندی پس از تأسیس دانشگاه صنعتی آریامهر بر این قرار آمد که این دانشگاه را به «دانشگاه ‏علوم و فنون نظامی» تبدیل کند، و در عوض دانشگاه صنعتی آریامهر به اصفهان منتقل شود. هنگام ورود من به دانشگاه در سال ۱۳۵۰، چند نفر از دانشجویان دانشکده‌ی افسری ارتش را بدون کنکور وارد دانشگاه صنعتی آریامهر تهران کردند.

هم‌زمان با پیشرفت ساختمان دانشگاه صنعتی آریامهر اصفهان، زمزمه‌های انتقال دانشگاه ما به ‏اصفهان، و تعطیلی دوره‌ی لیسانس مهندسی در دانشگاه صنعتی آریامهر تهران، و به موازات آن ‏صدای اعتراض دانشجویان و استادان این دانشگاه شدت می‌گرفت. دکتر ناصر نفری و برخی دیگر از ‏استادان برای این، و چند موضوع دیگر، اقدام به بست‌نشینی در دانشگاه کردند، و هنگامی که ‏اعلام شد که دانشگاه صنعتی آریامهر برای سال تحصیلی ۱۳۵۷-۵۸ دانشجو نمی‌پذیرد، استادان ‏معترض اعلام کردند که خودسرانه کنکور جداگانه‌ای برای پذیرش دانشجو در این دانشگاه برگزار ‏خواهند کرد.‏

اما رویدادها مسیر دیگری پیمود: در مردادماه همان سال، هم‌زمان با اوج گرفتن امواج انقلابی که در ‏راه بود، با تغییر نخست‌وزیر، برنامه‌ی انتقال دانشگاه صنعتی آریامهر تهران به اصفهان، و قطع پذیرش ‏دانشجو در تهران، پس گرفته شد و اقدام اعتراضی استادان ما به پایان رسید. من یک سال پیش از ‏آن فارغ‌التحصیل شده‌بودم.‏

یاد استاد گرانقدرم دکتر ناصر نفری همواره زنده و گرامی باد!

Read More...دنباله (کلیک کنید)‏

20 April 2022

هفت‌تیری با دسته‌ی عاج سفید


چندی پیش بر پایه‌ی اسناد شوروی (سابق) و جمهوری دموکراتیک آلمان (سابق) شرح سفر دبیر اول حزب توده ایران نورالدین کیانوری را از تهران به برلین و مسکو (در سال ۱۳۵۸)، و تقاضای تحویل تسلیحات از اتحاد شوروی به ‏شبکه‌ی مخفی حزب توده ایران، در سه بخش نوشتم (بخش ۱، بخش ۲، بخش ۳). بهمن زبردست بر پایه‌ی همان اسناد، همان ‏موضوع را از دیدگاهی دیگر و به شکلی گسترده‌تر نوشته، که در مجله‌ی «نگاه نو» (داخل) منتشر شده (شماره ۱۳۲، زمستان ۱۴۰۰). ‏با اجازه‌ی نویسنده آن را این‌جا بازنشر می‌کنم.

‏(بخشی از کتاب در دست انتشار اسناد محرمانه‌ی حزب توده ایران، نوشته‌ی بهمن زبردست)

شاید نسل امروز تعجب کنند اگر بشنوند در جریان کارزارهای انتخابات اولین دورۀ ریاست‌جمهوری (۱۳۵۸)، که حزب ‏جمهوری اسلامی و جامعۀ مدرسین حوزۀ علمیۀ قم حامی حسن حبیبی بودند ‏ و جامعۀ روحانیت مبارز تهران از ‏ابوالحسن بنی‌صدر حمایت می‌کرد، حزب تودۀ ایران حامی حسن حبیبی بود.[۱] این پرسش که حزب تودۀ ایران در هواداری از ‏آنچه خط امام می‌نامید، چه‌قدر صادق بود، با گذشت نزدیک به چهار دهه، هنوز محل بحث است. با توجه به انتشار اسناد ‏محرمانۀ درخواست اسلحه توسط دبیراول این حزب از مقامات شوروی، که مرکز ویلسون آن‌ها را ترجمه و در فضای ‏مجازی منتشر کرده، نظری اجمالی به آن اسناد می‌اندازیم.

موضوع انبارهای مخفی سلاح حزب توده ایران یکی از دلایلی است که در رد صداقت این حزب آورده شده‌است. واقعیت این است که ‏بیشتر اعضا و حتی رهبران حزب تودۀ ایران از این موضوع بی‌خبر بودند، زیرا تصمیم‌گیری در این مورد به توسط یک نفر، یعنی ‏دبیراول حزب، نورالدین کیانوری، انجام شده‌بود. به گفتۀ چارلی، خبرچین اشتازی (سازمان اطلاعات آلمان شرقی سابق)، ‏که پیش از این در نوشته‌ای در شمارۀ 113 نگاه نو، هویت واقعی او، یعنی محمد پورهرمزان، عضو کمیتۀ مرکزی حزب ‏تودۀ ایران، مشخص شده بود، "رفیق کیانوری فردی فعال و پرکار است؛ اما نتیجۀ کارش برای کسی محسوس نیست. ‏او فردی تک‌رو است و در خفا کار می‌کند و بهایی به کار دسته‌جمعی نمی‌دهد. رفقا البته پرکاری رفیق کیانوری را ‏می‌ستایند، اما او عاری از هر نوع صمیمیت انسانی است و هیچ رابطۀ نزدیکی با رفقای دیگر ندارد."[۲]

کیانوری که علاقۀ غریبی به سلاح داشت و به همین دلیل در راس سازمان نارنجک‌سازی حزب قرار گرفته بود که پس ‏از سی تیر 1331 ایجاد شد و تا فروردین 1333 بیست هزار نارنجک آماده کرد،[۳] ‏ درصورت لزوم از شلیک هم ابایی ‏نداشت و از میان هزاران عضو حزب و صدها افسر توده‌ای که اغلب اسلحۀ سازمانی هم داشتند، همراه با خسرو روزبه، ‏یکی از تنها دو نفری بود که هنگام مواجه شدن با خطر، دست به اسلحه بردند. به روایت خود او، در رویارویی با ‏شخصی که در سال ۱۳۳۳ قصد بازداشتش را داشت، "تا این را گفت من اسلحه کمری را، که همیشه در جیب داشتم ‏و آماده شلیک بود، بیرون کشیدم و به صورتش شلیک کردم. او افتاد و خون زیادی ریخت و من پشت سر هم شلیک ‏کردم."[۴]

به روایت علی خدایی، از سرشاخه‌های سازمان نوید، که خاطراتش را با عنوان یادمانده‌ها در فضای مجازی شرح داده:

«کیانوری یک هفت‌تیر کوچک و کف‌دستی داشت که نمی‌دانم چه کسی به او داده بود، اما داشتن آن را به آیت‌الله ‏قدوسی دادستان کل انقلاب اطلاع داده و او هم موافقت کرده بود. پس از سرقت اسلحه از خانۀ او، کیانوری بلافاصله ‏مسئله را به آیت‌الله قدوسی اطلاع داده بود و او هم توصیه کرده بود خانه را عوض کنند، که همین‌طور هم کردند. ‏کیانوری اصرار داشت که همان سلاح را از طریق دادستانی انقلاب پس بگیرد، اما یک سلاح کوچک مانند همان ‏سلاحی که دزدیده شده بود از طرف دادستانی انقلاب در اختیار کیانوری گذاشته شد. کیانوری اصرار داشت که جواز ‏حمل آن را از دادستانی بگیرد، اما آیت‌الله قدوسی زیر بار این اجازه نرفت، اما تعهد کرد هر جا که حمل این سلاح با ‏مشکلی برخورد کرد شماره تلفن ویژۀ او را به سئوال‌کنندگان بدهد تا آنها تماس بگیرند و از دهان دادستان کل ‏انقلاب بشوند که کیانوری اجازۀ حمل سلاح را دارد. من این سلاح دوم را دیدم. دسته‌ای سفید و از عاج فیل داشت و ‏کیانوری در فاصلۀ خانه تا دفتر حزب و یا فاصلۀ دفتر حزب تا رسیدن به ما و یا آمدن به زیرزمین یوسف‌آباد آن را ‏لای یک دستمال درجیبش حمل می‌کرد. اگر کسانی در این دوران، یعنی در فاصلۀ دو سال 58 و 59 کیانوری را تنها ‏در خیابان دیده باشند، به یاد دارند که اغلب دست راستش درجیب بارانی، یا کت و کاپشن نازک پاییزی و جیب ‏شلوارش بود. حتی گه‌گاه که عصا داشت، عصا را در دست چپ می‌گرفت که دست راستش آزاد باشد و در جیب.»

هفت‌تیری که خدایی می‌گوید نمی‌داند چه کسی آن را به کیانوری داده بوده، قاعدتاً همانی است که مهدی پرتوی ‏می‌گوید، "یک بار مامور شوروی چند قبضه کلت را که حزب از عوامل شوروی خواسته بود، به وی تحویل داده است و ‏بعدها یکی از این کلت‌ها را در جیب کیانوری دیده است."[۵] البته به زحمت انداختن رفقای شوروی برای هشت قبضه ‏هفت‌تیر ناقابل، به این دلیل نبود که حزب بی‌سلاح بود، علت این بود که "سلاح‌های کلت مورد استفاده در ایران اغلب ‏آمریکایی، بزرگ وغیرقابل حمل بود"[۶] ، وگرنه اعضا و هواداران سازمان نوید هرچه توانسته بودند سلاح گردآوری و پنهان ‏کرده بودند. شمار این سلاح‌ها به روایت پرتوی، "قریب به 300 قبضه اسلحه از انواع مختلف و مقادیر زیادی مهمات از ‏قبیل نارنجک و ..."[۷] بود. شمار نارنجک‌ها به نوشتۀ کیانوری، که از پرتوی نقل‌قول کرده، حدود هزار عدد بوده،[۸] انواع ‏مختلف اسلحه‌ای هم که پرتوی به آن اشاره کرده، به گفتۀ سیدمحمّد معزّز، از مسئولین سازمان مخفی حزب، شامل ‏‏"ژ-3، کلت، نارنجک، تیربار، آر.پی.جی و نیز مهمات می‌شد"[۹] و به گفتۀ علی خدایی در یادمانده‌هایش، تا حدّ ‏خمپاره‌انداز بود.

در کتاب حزب توده از شکل گیری تا فروپاشی، آمده که، "از اوایل سال 1359 به دستور کیانوری، سلاح‌های موجود در ‏دست اعضای مخفی و بعضاً کادرهای حزبی گردآوری و در خانه‌های امن پنهان شد"[۱۰] اما خدایی چنین به یاد می‌آورد ‏که، در همان جلسات اولیه‌ای که همراه با رحمان هاتفی و مهدی پرتوی با کیانوری داشتیم، گزارش دادیم که مقداری ‏سلاح در جریان قیام مسلحانه بدست آورده‌ و جاسازی کرده‌ایم تا رهبری حزب وقتی به ایران بازگشت تکلیف آن را ‏روشن کند. کیانوری گفت فعلاً به آنها دست نزنید تا به‌موقع یک فکری برای آن بکنیم. اگرچه بنا به روایت کیانوری، ‏این گفت‌وگو میان او و خدایی دست‌کم دو سال پس از جلسات اولیه‌اش در ایران با خدایی بوده،[۱۱] درهرحال این سلاح‌ها ‏برخلاف درخواست دولت از مردم برای تحویل سلاح، همچنان در جاسازی‌ها ماند و گرچه کیانوری قسم می‌خورد که ‏به پرتوی گفته، "این سلاح‌ها بالاخره وبال گردن ما خواهد شد و خوب است که آن را تحویل دهیم."[۱۲] کسانی که با ‏روحیۀ خاصّ او آشنا هستند بعید است باور کنند چنین کار مهمی را از پرتوی خواسته و به‌سادگی امتناع او را نادیده ‏گرفته باشد، ضمن این که اسناد محرمانۀ موضوع این مقاله نیز موید این ادّعا نیستند و بعید است او، چند ماه پیش از ‏این گفتگوی ادعایی، مجدداً از حزب کمونیست شوروی درخواست سلاح کرده و آن وقت به پرتوی گفته باشد "این ‏سلاح‌ها وبال گردن ما خواهد شد و آن‌ها را توی خاکروبه بریزید."[۱۳] ازاین‌گذشته، انبار کردن سلاح، ظاهراً حتی به ‏سازمان مخفی حزب هم محدود نمی‌شد و بنا بر اظهارات کیانوری در دادگاه، او "در داخل زندان متوجه شده است که ‏سازمان جوانان حزب توده نیز تعدادی سلاح را مطابق دستور عمومی درون تشکیلاتی جمع‌آوری کرده بود که او از ‏آن‌ها اطلاع نداشته است."[۱۴] هرچند البته به روایت خدایی، کیانوری از این سلاح‌ها هم اطلاع داشته.

به گفتۀ کیانوری، علت پنهان کردن این سلاح‌ها، که او آن را "یکی از کارهای غلط و اشتباهات بزرگ خود" می‌داند ‏که "تصمیم شخص من بود و واقعاً افراد دیگر رهبری از آن کوچکترین اطلاعی نداشتند ‏‎]‎‏...‏‎[‎‏ این بود که من پیدایش ‏یک شرایط اضطراری، مانند حرکت کودتایی از سوی نیروهای راست، را محتمل می‌دانستم و تصور می‌کردم که شاید ‏این سلاح‌ها به درد بخورد."[۱۵] در واقع، توجیه اصلی او دربارۀ این سلاح‌ها، شمار کم آن‌هاست و می‌گوید با هزار ‏نارنجک چه کاری می‌شد کرد؟[۱۶] اما در اسناد پایان مقاله خواهیم دید که او به این تعداد قانع نبود و ازجمله خواهان ‏دریافت هزاران نارنجک از مقامات شوروی سابق بود. اصولاً کیانوری بیش و پیش از آن که، چون یک مارکسیست ‏معتقد، در پی سازماندهی و آگاه‌سازی طبقۀ کارگر باشد، دلبستۀ اقدامات نظامی بود. علی خدایی به یاد می‌آورد بار ‏نخست که به برلین شرقی رفت و کیانوری را دید، او فوراً پرسید: چه خبر؟ و خدایی که شنیده بود یکی از خلبان‌های ‏نیروی هوایی چریک شده و در یک خانه تیمی محاصره و کشته می‌شود، این را به عنوان اولین خبر به کیانوری گفته و ‏او یک‌باره و با عصبانیت پرخاش را شروع کرده که: چرا این‌طوری می‌کنید؟ چرا نمی‌فهمید چه‌کار باید کرد، به جای ‏رفتن به خانه تیمی و چریک شدن می‌ماند تا در یک موقعیت بلند شود و دوتا بمب بیندازد روی قصر شاه.

البته، چنانکه خدایی روایت کرده، کیانوری تنها در هنگام خشم حرف دلش را می‌زد و در دیگر موارد بسیار خوددار و ‏رازنگهدار بود. از جمله، هنگامی که خدایی در سال ۱۳۵۷ در خانۀ کیانوری در برلین شرقی روی ضرورت اعلام قیام ‏مسلحانه پافشاری کرد، به روایت او، کیانوری پرسید: شماها می‌خواهید قیام کنید یا مردم؟ گفتم: مردم! پرسید: مردم ‏از کجا اسلحه پیدا کنند که با ارتش تادندان‌مسلح شاه بجنگند؟ من با ساده‌لوحی تمام گفتم: از مرزهای اتحاد شوروی ‏باید اسلحه برسد! کیانوری گفت: گیرم که ما چند کامیون اسلحه هم توانستیم از مرز رد کنیم به داخل ایران، کجا ‏کفاف دهد این باده‌ها به مستی شاه و ارتش شاه؟ من خلع‌سلاح شده بودم و کیانوری خودش ادامه داد: اگر وقت قیام ‏برسد، هیچ احتیاجی نیست از مرز شوروی اسلحه به ایران رسانده شود. آن‌همه اسلحۀ ارتش شاه که در پادگان‌هاست، ‏می‌افتد دست مردم.

اگر درخواست خدایی ساده‌لوحانه بود، کیانوری هم آن اندازه ساده‌لوح بود که عین همین درخواست را از رهبران اتحاد ‏شوروی سابق بکند. چنانکه او خود در خاطراتش نوشته، "من در این مدت دو بار به خارج کشور رفتم. بار اول برای روبه‌راه ‏کردن وضع زندگی و خانه‌ام بود. در این سفر دو روز هم به مسکو رفتم و با دبیرخانه حزب کمونیست اتحاد شوروی تماس گرفتم. در ‏این تماس، رفقا پاناماریوف، پروفسور اولیانفسکی و سیموننکو شرکت داشتند. گفت‌وگوی ما درباره اوضاع کشور و پیشرفت‌های کار ‏حزب بود. دوستان شوروی در مجموع کار ما را مورد تایید قرار دادند."[۱۷]

بر اساسِ نامۀ 10 امرداد 1358 کیانوری به کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی، اوضاع کشور، از دید او، "بسیار ‏متشنّج" بود و احتمال "درگیری مسلحانه بین هواداران مترقی اصلاحات انقلابی و ضد انقلاب راست افراطی" وجود داشت. "تعداد ‏کمی سلاح" که حزب به آن‌ها "دست پیدا کرده" بود کافی نبود و "ایجاد ذخایر قابلِ‌توجه تسلیحات" ضرورت داشت. البته "خرید ‏تسلیحات در ایران امکان‌پذیر، اما بسیار پرهزینه" بود و بد نبود اگر حزب برادر از آن همه سلاحی که در زرادخانه‌های عظیمش ‏داشت، چند هزارتایی هم به همتای ایرانی‌اش می‌داد.

درگیری با "ضد انقلاب راست افراطی"، یا آنچه بعدها کیانوری در خاطراتش آن را "پیدایش یک شرایط اضطراری، مانند حرکت ‏کودتایی از سوی نیروهای راست" نامید، واژۀ کلّی و مبهمی بود که می‌توانست از درگیری حزب با هواداران نظام پیشین، تا بخشی از ‏حاکمیّت را، که از دید حزب، بخش راست آن بود شامل شود. به‌عبارت‌دیگر هر نیروی سیاسی‌ مخالف با حزب تودۀ ایران که با این ‏حزب درگیر می‌شد خودبخود مصداق این واژه بود. در واقع، اگر اتحاد شوروی با درخواست کیانوری برای تامین سلاح موافقت کرده ‏بود و او همراه با بخش نخست رهبران حزب، ناگهان بازداشت نمی‌شد، تحت شرایطی امکان داشت همین حمله به حزب را "پیدایش ‏یک شرایط اضطراری، مانند حرکت کودتایی از سوی نیروهای راست" بنامد و دستور مسلح شدن اعضای حزب و آغاز جنگ داخلی را ‏بدهد.

شیوۀ درخواست و تصمیم‌گیری رهبران حزب کمونیست اتحاد شوروی دربارۀ آن هم جالب و آموزنده است. نکتۀ جالب در سوی ‏شورویایی، عبارت‌های "ساخت سازندگان غیرشوروی" و "برای دفاع از خود" است که با دست به نامۀ تایپی افزوده شده و ظاهراً این ‏کار را هم وادیم زاگلادین، معاون ادارۀ بین‌الملل کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی، انجام داده است. ولی ‏نکات جالب در سوی ایرانی بیش از این‌هاست. درخواست ظاهراً از سوی کمیتۀ مرکزی حزب تودۀ ایران است، اما، درعمل، ‏این درخواستِ شخص دبیراوّل و بدون اطلاع هیئت دبیران حزب است، چه رسد به هیئت سیاسی یا حتی کمیتۀ مرکزی. ‏نکتۀ جالب دیگر این که، به نوشتۀ کیانوری، "خرید تسلیحات در ایران امکان‌پذیر، اما بسیار پرهزینه است"؛ یعنی اگر بهای سلاح در ‏ایران گران نبود و منابع مالی کافی برای این کار وجود داشت، چه‌بسا دبیر اوّل حزبی که قانونی بود و خود را پیگیرترین نیروی ‏سیاسی مدافع حاکمیت می‌دانست، وارد معامله با قاچاقچیان اسلحه هم می‌شد.

جالب‌تر از همه این که او، "هیچ پیشنهاد مشخصی دربارۀ چگونگی تحویل این تعداد سلاح به ایران نکرد و این مسئله را به ‏نظر طرف شوروی واگذاشت. به عقیدۀ وی، می‌توان تحویل تسلیحات از طریق دریای خزر، هوایی، یا زمینی در مرز ‏افغانستان و ایران را در نظر گرفت. رفیق کیانوری خاطرنشان کرد که، در حال حاضر، هنوز شرایط لازم را برای ‏دریافت امن و توزیع مطمئن تسلیحات فراهم نکرده و در پی یافتن راه‌های انجام این امور است." خلاصه این که ‏درخواست‌کننده شمار سلاح‌های درخواستی را مشخص نکرده و آن را به همت عالی و کَرَم برادر بزرگ‌تر واگذاشته و ‏دربارۀ چگونگی تحویل سلاح‌ها هم نظری ندارد و آن را هم به نظر طرف شوروی واگذار می‌کند که خودش راهش را ‏پیدا کند و تازه آخرسَر هم معلوم می‌شود که چاه نکنده قصد بردن منار کرده و "هنوز شرایط لازم را برای دریافت ‏امن و توزیع مطمئن تسلیحات فراهم نکرده و در پی یافتن راه‌های انجام این امور است." درخواست جنگ‌افزار رایگان ‏از سوی کسی که حتی هزینۀ سفرش به مسکو را هم از آن‌ها می‌گرفت، طبعاً برای شورویایی‌ها چندان غیرعادی نبود، ‏اما این که درخواست‌کننده، حدود یک سال پس از درخواست کتبی، می‌گفت که هنوز فکر چگونگی دریافت و ‏نگهداری‌شان را نکرده، دیگر از آن حرف‌ها بود.

ظاهراً کیانوری از این درخواست حتی با پرتوی هم صحبتی نکرده و در بازجویی‌هایش هم به آن اشاره‌ای نکرده بود و ‏برای همین تا زمان انتشار سند محرمانۀ درخواستش، موضوع انتشار عمومی پیدا نکرد، اما او هنوز در سفر محرمانه‌اش ‏بود که نشریه‌ای انگلیسی، موضوع این سفر را، البته با جزییاتی نادرست، که می‌توانست تعمدی باشد، فاش کرد و در ‏ایران هم صادق قطب‌زاده، وزیر امور خارجۀ وقت، در مصاحبه‌ای مطبوعاتی در یازدهم تیر 1359 از آن یاد کرد که ‏واکنش تند و شتابزدۀ حزب تودۀ ایران را به صورت اعلام جرم کمیتۀ مرکزی حزب تودۀ ایران علیه صادق قطب‌زاده، ‏خطاب به دادستان کل کشور، آیت‌الله موسوی اردبیلی در پی داشت. متن این اعلام جرم در صفحۀ اول نامۀ مردم، ‏ارگان مرکزی حزب هم منتشر شد.[۱۸] جالب این که این اعلام جرم، با امضای مسافر قاچاق، یعنی دبیراوّل کمیتۀ ‏مرکزی حزب تودۀ ایران، نورالدین کیانوری است، که اگر واقعاً این اعلام جرم در همین تاریخ رسماً ثبت شده باشد، ‏ثبت آن باید توسط وکیل حزب، دکتر محمدعلی ترابی، یا وکیل دیگری انجام شده، یا اگر صرفاً به صورت نامۀ عادی ‏بوده هم، بدون امضای کیانوری یا با جعل امضایش باشد، چون او اصلاً در ایران نبود. ضمناً کار به همین اعلام جرم هم ‏ختم نشد. هم در همین شمارة نامه مردم و هم در شمارۀ بعد، مطالب تند دیگری در حمله به قطب‌زاده و وزارت امور ‏خارجه، که او عهده‌دار مسئولیتش بود، ادامه یافت تا روز هفدهم تیر که "مخبر نامۀ مردم پیرامون به‌اصطلاح خبری ‏که نشریة انگلیسی گزارش خارجی چاپ کرده و توسط برخی مقامات دولتی ایران ترجمه و پخش شده، با رفیق ‏نورالدین کیانوری، دبیراول کمیتۀ مرکزی حزب تودۀ ایران، ملاقات کرده" و جویای درستی خبر سفر او به مسکو و ‏ملاقات با رهبران اتحاد شوروی شد که طبعاً رفیق کیا هم در این ملاقات خیالی اعلام کرد، "این نوشتة تحریک‌آمیز، ‏سرتاپا، در کلیت و تمام اجزایش، بی‌اساس و ساختگی است."[۱۹] تاکید خبر بر واژۀ ملاقات به‌جای «گفت‌وگو»، ‏نشان‌دهندۀ اهمیت افشای این خبر برای رهبری حزب و کوشش برای انکار آن به هر قیمتی است.

سرانجام، پس از بازگشت کیانوری از سفر، روزنامۀ صبح آزادگان در نوزدهم امرداد، در نوشته‌ای به قلم شخصی با نام ‏مستعار نازک‌بین، به ماجرای غیبت او اشاره کرد. این را نمی دانیم که این کار تنها از سر بی‌خبری بوده یا حزب با ‏اجرای عملیات فریب، مثلاً از طریق علی خدایی، که همان روزها، بدون اطلاع مسئولین صبح آزادگان از عضویتش در ‏سازمان مخفی حزب، با آن روزنامه همکاری می‌کرد، باعث انتشار این خبر شده بود. هرچه بود، همان روز "ساعت ‏‏۳:۳۰ بعدازظهر، رفیق نورالدین کیانوری، دبیراول کمیتۀ مرکزی حزب تودۀ ایران، به دفتر روزنامۀ صبح آزادگان رفت و ‏با حضور خود دروغ آقای نازک‌بین را فاش کرد"[۲۰] و البته سخنانی هم دربارۀ موضوع موردعلاقه‌اش، یعنی ویژگی‌های ‏خط امام گفت. خوانندگان علاقمند می‌توانند شرح مفصل ماجرای سفر به مسکو و درخواست سلاح و رفتن به روزنامة ‏عصر آزادگان و... را با ترجمۀ شیوا فرهمند راد از بخشی از اسناد، در نوشته‌ای که به مناسبت هشتاد سالگی حزب ‏تودۀ ایران در صفحۀ شخصی منتشر کرده‌اند بخوانند.

اسناد را مرکز ویلسون از بایگانی دولتی تاریخ معاصر روسیه و بایگانی دولتیِ تاریخ اجتماعی-سیاسی روسیه ‏استخراج و منتشر شده است متاسفانه تنها ترجمۀ انگلیسی متن اسناد در تارنمای مرکز هست و به رایانامه‌ای که ‏برای دریافت یا نمایش تصویر اصل اسناد فرستادم هم پاسخی ندادند. برای همین، ترجمه به قلم این نگارنده، جز یک ‏کلمه در آخرین سند که به اشتباه از روسی به انگلیسی ترجمه شده‌بود و با یادآوری آقای فرهمند راد اصلاح شد، از ‏زبان انگلیسی است. جای خوشحالی است که انتشار ترجمۀ این اسناد در چند نوشته، باعث جلب توجه پژوهشگران ‏شده است. امید است با ترجمۀ کامل آن‌ها بخش‌های روایت‌نشده‌ای از تاریخ معاصر، آشکار شود.

پروندۀ ویژه
فوق سرّی
ترجمه از فارسی
کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی

رفقای گرامی،
ازآن‌جاکه شرایط در ایران بسیار متشنّج است، نمی‌توان از درنظر گرفتن احتمال پیچیدگی بیشتر اوضاع و تشدید ‏مخالفت‌ داخلی، که خود می‌تواند عاملی برای درگیری مسلحانه بین هواداران مترقیِ اصلاحات انقلابی و ضدانقلاب ‏راست افراطی باشد، خودداری کرد. در این صورت تحت شرایط مشخّصی ممکن است جنگ داخلی آغاز شود. حال که ‏زندگی سیاسی در ایران بر اساس آزادی‌های دموکراتیک بنا شده، با توجه به احتمال وقوع چنین روندی، برای حزب ‏ما بسیار مهم است که همین حالا برای این امر آماده شود. در حال حاضر مسئلۀ مهمی که برای ما وجود دارد، دربارۀ ‏ذخایر تسلیحاتی است. ما به تعداد کمی سلاح دست پیدا کرده‌ایم. باور داریم که لازم است اقداماتی برای ایجاد ذخایر ‏قابلِ‌توجه تسلیحات انجام شود. خرید تسلیحات در ایران امکان‌پذیر، اما بسیار پرهزینه است. از شما می‌خواهیم که از ‏هر راه ممکن، ما را در بررسی این مسئله و یافتن راه‌حل مناسب آن یاری کنید.

با درودهای گرم رفیقانه
کمیتۀ مرکزی حزب تودۀ ایران
کیانوری
دبیراوّل
‏1 اوت 1979 ‏‎]‎‏10 امرداد 1358]
‏‎ترجمه: [امضا] (و. میلنیکوف)‏

***
پروندۀ ویژه
فوق سرّی

کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی
به درخواست کمیتۀ مرکزی کمیتۀ مرکزی حزب تودۀ ایران

دبيراوّل کمیتۀ مرکزی حزب تودۀ ایران (ح‌.ت‌.ا)، رفيق ن. كيانوري، از کمیتۀ مركزي حزب کمونيست اتحاد شوروي ‏درخواست ارائۀ مقداري [دست‌نوشته: "سلاح (مسلسل و نارنجک) ساخت سازندگان غیرشوروی."] به (ح‌.ت‌.ا) را کرده.
انگیزۀ رفقای ایرانی ما از این درخواست، ضرورت آمادگی اعضای حزب تودۀ ایران [دست‌نوشته: "برای دفاع از خود"] ‏در صورت آغاز [دست‌نوشته: "یورش مسلحانه"] مرتجعین ایران به سازمان‌های چپ است.
مناسب است که به کمیتۀ امنیت دولتی اتحاد شوروی و ستاد کل نیروهای مسلح دستور داده شود تا این مسئله را ‏بررسی و پیشنهادهای مناسب را به کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی ارائه کنند.
پیش‌نویس قرار کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی پیوست است.

معاون ادارۀ بین‌الملل کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی
‏[امضا]‏‏(و‎]‎ادیم‎[‎‏ زاگلادین)
‏27 اوت 1979 ‏‎]‎‏5 شهریور 1358]
‏‎شمارۀ 25-س-1568

شمارۀ س‌ت 174/47 ج‌س از 30/8/1979 ‏‎]‎‏8/6/1358‏‎[‎‏ ‏

***
پروندۀ ویژه
فوق سرّی

قرار
دبیرخانۀ کمیتۀ مرکزی
به درخواست کمیتۀ مرکزی حزب تودۀ ایران (ح‌.ت‌.ا)
مقرر شد:
دستور به کمیتۀ امنیت دولتی اتحاد شوروی و ستاد کل نیروهای مسلح برای بررسی مسئلۀ امکان تأمین ‏‏[دست‌نوشته: "سلاح های مختلف ساخت سازندگان غیرشوروی"] برای حزب تودۀ ایران و ارائه پیشنهادهایی به ‏کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی.
‏[امضا]
[…]‏

ظرف 3 روز به کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی بازگشت داده شود

***
کارگران جهان متحد شوید
حزب کمونیست اتحاد شوروی، کمیتۀ مرکزی
فوق سرّی
پروندۀ ویژه
شمارۀ س‌ت 174/47 ج‌س
از 30/8/1979 ‏‎]‎‏8/6/1358‏‎[‎
مستخرج از قرار شمارۀ 174 بند 47 ج‌س دبیرخانۀ کمیتۀ مرکزی
به درخواست کمیتۀ مرکزی حزب تودۀ ایران
مقرر شد:
دستور به کمیتۀ امنیت دولتی اتحاد شوروی و ستاد کل نیروهای مسلح برای بررسی مسئلۀ امکان تأمین ‏‏[دست‌نوشته: "سلاح های مختلف ساخت سازندگان غیرشوروی"] برای حزب تودۀ ایران و ارائۀ پیشنهادهایی به ‏کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی.

دبیر کمیتۀ مرکزی
توزیع به: رفقا آندروپوف، ‏‎]‎دمیتری‎[‎‏ اوستینوف و پاناماریوف
گزارش شده:مستخرج از رفقا آندروپوف و پاناماریوف در مورد 184-و از 10/7/1980 ‏‎]‎‏19/4/1359‏‎[‎‏
ملاحظه شود. ‏

***
پروندۀ ویژه
دارای اهمیّت ویژه
کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی
به درخواست دبیراوّل کمیتۀ مرکزی حزب تودۀ ایران، رفیق کیانوری

در اجرای قرار شمارۀ س‌ت-147-47-ج‌س دبیرخانۀ کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی مورخ 30 اوت ‏‏1979 ‏‎]‎‏8 شهریور 1358‏‎[‎‏ گزارش می‌دهیم که به منظور تصحیح و تدقیق درخواست حزب تودۀ ایران (ح‌.ت‌.ا) دربارۀ ‏تهیه سلاح برای آن‌ها، این پرسش با دبیراوّل کمیتۀ مرکزی حزب تودۀ ایران، رفیق کیانوری، زمانی که ژوئن امسال در ‏مسکو بود، مطرح شد و مورد بحث قرار گرفت.

رفیق کیانوری اظهار داشت، ح‌.ت‌.ا بر اساس تحلیل تحولات احتمالی در ایران، امکان مواجهه با وضعیتی مستلزم قیام ‏مسلحانه توسط واحدهای حزبی را، که اکنون در وضعیت مخفی قرار دارند، منتفی نمی‌داند. در این صورت، حزب ‏داشتن ذخایر تسلیحاتی از چهار نوع اصلی را ضروری می‌داند: تپانچه، مسلسل (ساخت سازندگان غیرشوروی)، ‏نارنجک‌انداز و نارنجک به شمار چند هزار عدد.

فرض بر این است که این سلاح‌ها در انبارهایی نگهداری می‌شوند که می‌توان در داخل ایران انتخاب کرد.

رفیق کیانوری هیچ پیشنهاد مشخصی دربارۀ چگونگی تحویل این تعداد سلاح به ایران نکرد و این مسئله را به نظر ‏طرف شوروی واگذاشت. به عقیدۀ وی، می‌توان تحویل تسلیحات از طریق دریای خزر، هوایی، یا زمینی در مرز ‏افغانستان و ایران را در نظر گرفت.

رفیق کیانوری خاطرنشان کرد که، در حال حاضر ح‌.ت‌.ا هنوز شرایط لازم را برای دریافت امن و توزیع مطمئن ‏تسلیحات فراهم نکرده و در پی یافتن راه‌های انجام این امور است.

با توجه به ماهیت حسّاسِ جنبۀ سیاسی موضوع، وضعیت کشور [ایران] و موقعیت خود ح‌.ت‌.ا و کلاً نیروهای چپ، ‏به‌نظر می‌رسد درخواست رفیق کیانوری باید بیشتر بررسی شود تا اندکی بعدتر دوباره به آن پرداخت.

درخواست موافقت شما را داریم.

‏[امضا]
یو‎]‎ری‎[‎‏. آندروپوف
‏[امضا]
ب‎]‎اریس‎[‎‏ پاناماریوف
شمارۀ 1331-آ/او
‏6/7/1980 ‏‎]‎‏15/4/1359‏‎]
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱ ‎.‎ ‏ فاطمه نظری کهره، بنی‌صدر از ظهور تا سقوط، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1391، ص 124.
۲ ‏. قاسم شفیع نورمحمدی: سال های مهاجرت حزب توده ایران در آلمان شرقی، تهران، جهان کتاب، 1395، ص62.
۳ ‏. علی زیبائی، کمونیزم در ایران، بی‌جا، بی‌نا، 1343، صص 580-578.
۴ ‏. نورالدین کیانوری، خاطرات نورالدین کیانوری، تهران، انتشارات اطلاعات، 1371، ص 342.
۵ ‏. محمد محمدی ری‌شهری، خاطره‌ها، جلد 2، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1385، ص 382.
۶ ‏. همان، ص 384.
۷ ‏. همان، صص 156-155.
۸ ‏. کیانوری، پیشین، ص543.
۹ ‏. محمدی ری‌شهری، پیشین، ص 147.
۱۰ ‏. جمعی از پژوهشگران موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی:حزب توده از شکل گیری تا فروپاشی(1368-1320)، موسسۀ ‏مطالعات و پژوهشهای سیاسی، تهران، 1387، ص 675.
۱۱ ‏. کیانوری، پیشین، ص543.
۱۲ ‏. همان.
۱۳ ‏. همان، ص547.
۱۴ ‏. محمدی ری‌شهری، پیشین، ص 155.
۱۵ ‏. کیانوری، پیشین، ص 542.
۱۶ ‏. همان، ص547.
۱۷ ‏. همان، صص 523-522.
۱۸ ‏. اعلام جرم کمیتۀ مرکزی حزب تودۀ ایران علیه صادق قطب‌زاده، نامۀ مردم، دورۀ هفتم، سال دوم، شمارۀ 275، 15 تیر 1359.
۱۹ ‏. توضیح درباره اتهامات آقای صادق قطب‌زاده، نامۀ مردم، دورۀ هفتم، سال دوم، شمارۀ 277، 17 تیر 1359.
۲۰ ‏. رفیق نورالدین کیانوری در دفتر روزنامۀ "صبح آزادگان"، نامۀ مردم، دورۀ هفتم، سال دوم، شمارۀ 304، 19 امرداد 1359.

Read More...دنباله (کلیک کنید)‏