ولادیمیر کوزیچکین Vladimir Kuzichkin کنسولیار دوم سفارت شوروی در تهران در دوم ژوئن 1982 به انگلستان گریخت و اطلاعاتی را در اختیار امآی6 انگلیس و سیای امریکا گذاشت. این اطلاعات کمی بعد در پاکستان به جواد مادرشاهی و حبیبالله بیطرف تحویل دادهشد و گفته میشود که همین اطلاعات بهانهای شد برای دستگیری رهبران و اعضای حزب توده ایران و سپس اعدام آنان. در بسیاری از نوشتهها از نقش کوزیچکین سخن رفتهاست و من نیز در با گامهای فاجعه اشارههایی به آن کردهام. او در سال 1990 کتاب خاطرات خود را با عنوان Inside the KGB: My life in Soviet espionage منتشر کرد که من بیدرنگ ترجمهاش کردم. این ترجمه به شکل دنبالهدار در نشریهی راه آزادی منتشر میشد، اما با انتشار ترجمهی کامل کتاب در ایران ("کاگب در ایران"، ترجمه اسمعیل زند و حسین ابوترابیان، چاپ چهارم، نشر حکایت، تهران 1376) انتشار ترجمهی من در راه آزادی متوقف شد. بخش نخست ترجمهی مرا در این نشانی مییابید.
***
در تاریخ 19 تا 21 اوت 1991 در اتحاد شوروی پیشین کودتای نافرجامی بر ضد رهبر کشور میخائیل گارباچوف صورت گرفت. یکی از اعضاء رهبری هشتنفرهی کودتا ولادیمیر کریوچکوف Kryuchkov رئیس کاگب بود که با شکست کودتا دستگیر و زندانی شد، در سال 1994 بخشوده شد، و در سال 2007 درگذشت. معاون اول کریوچکوف در کاگب و رئیس ادارهی کل یکم (ادارهی اطلاعات و جاسوسی) لئونید شبارشین بود که بیدرنگ پس از شکست کودتا به دستور گارباچوف به ریاست کل کاگب رسید. اما این ریاست شبارشین بیش از یک شبانهروز دوام نیاورد. یلتسین و دیگران سادهانگاری گارباچوف را بر او خرده گرفتند، او را وا داشتند که شبارشین را از ریاست کاگب برکنار کند، و وادیم باکاتین Vadim Bakatin به این مقام گمارده شد.
شبارشین از ماه مه 1979 (اردیبهشت 1358) عهدهدار ریاست دفتر نمایندگی کاگب در سفارت شوروی در تهران بود و پس از افتضاح فرار کوزیچکین، از تهران منتقل شد.
پس از برکناری شبارشین از ریاست یکروزهی کاگب، یک مأمور ناشناس کاگب به نشریهی اخبار مسکو Moscow News مراجعه کرد و مطالبی دربارهی شبارشین و کاگب بیان کرد. چند روز پس از آن نیز روزنامهی ایزوستیا Izvestia با خود شبارشین گفتوگو کرد تا او بتواند به اتهامها پاسخ گوید. در هر دوی این گفتوگوها مطالبی در بارهی دوران فعالیت شبارشین در ایران و نیز پارهای مطالب جالب دیگر به میان آمدهاست. در زیر خلاصهای از این دو گفتوگو آورده میشود.
1 [نسخهی انگلیسی اخبار مسکو، شماره 41، اکتبر 1991]
ناتالیا گئوورکیان: بهنظر میرسد که دستگاه اطلاعاتی ما از حوادث ماه اوت رو سفید در آمد. آیا همینطور است؟
مأمور ناشناس: من با اطمینان میتوانم بگویم که این سازمان هیچگونه سهم عملی در این ماجرا نداشت. اما از سوی دیگر تردیدی ندارم که همهی معاونان کریوچکوف و از جمله شبارشین و بسیاری از دستیاران شبارشین در سازمان اطلاعات میبایست از حوادثی که در شرف وقوع بود، آگاه باشند. من میترسم که با ریاست 24ساعتهی شبارشین بر کاگب بسیاری از اسناد ناپدید شدهباشند.
ن. گ.: پیداست که شما چندان علاقهای به شبارشین ندارید...
مأمور ناشناس: مسأله علاقه یا بیعلاقگی نیست. از شبارشین در شگفتم. البته در طول همهی این سالها میبایست میفهمیدم که بسیاری از زیردستان کریوچکوف در حال طراحی عملیات و بررسی و نقشه کشیدن هستند.
ن. گ.: اما در ایزوستیای دو روز پیش یکی از سرکردگان دستگاه اطلاعاتی از شبارشین بسیار تعریف کردهاست.
مأمور ناشناس: او و شبارشین از سالهای دانشجوئی و از هنگامی که هر دو خبرچین کاگب بودند، با هم آشنا بودند. [...] سیاست کریوچکوف در گزینش کارکنان بسیاری از همکاران مرا شگفتزده میکرد. پیرامون او افرادی گرد آمدهبودند که هر یک در عملیات شکستخوردهای شرکت داشتند.
ن. گ.: یعنی شبارشین را متهم میکنید که در کار خود خطائی کردهاست؟
مأمور ناشناس: شبارشین کار خود را از وزارت امور خارجه آغاز کرد و دبیر سفارت ما در پاکستان بود. او هنگامیکه دستیار رهبری شبکهی جاسوسان مستقر در هندوستان بود، توجه کریوچکوف را جلب کرد. در آن هنگام اوضاع سیاسی این کشور بغرنج بود و رهبری شبکهی جاسوسان ثابت ما در آنجا قادر نبود این اوضاع را بهدرستی تجزیه و تحلیل کند. در نتیجه رهبران ما به خطا رفتند. با توصیهی همان مأموران، ما ایندیرا گاندی را پس از نخستین کنارهگیریش رها کردیم و پشتیبانی از او را به سود خود ندانستیم، او را نادیده گرفتیم، به سفارت دعوتش نکردیم و از پشتیبانی او خودداری کردیم. رئیس شبارشین در هندوستان ژنرال یاکوف پراکوپییویچ Yakov Prokopyevich [یاکوف پارفیریهویچ مدیانیک Pofiryevich Medyanik درست است - مترجم] یکی از مغزهای متفکر قماری بود که اعزام نیرو به افغانستان و لشگرکشی گسترده و همهجانبهی کاگب به این کشور را بهدنبال آورد. بعد هم شبارشین پسر خود را که هیچ سابقهی درخشانی نداشت با اعمال نفوذ در مقامی نشاند که اغلب ژنرالها را بر آن میگماشتند. حتی پیش از آن نیز همهی کارکنان اطلاعات از مشاهدهی آنکه اتاق کار پدر و پسر در یک راهرو قرار دارد، در شگفت بودند. به پیشنهاد همان یاکوف پراکوپییویچ [کذا]، شبارشین را برای کار با شبکهی جاسوسی به ایران اعزام کردند. اکنون او فرصتی طلائی داشت تا مهارت خود را، که انکار ناپذیر است، در شرایط بغرنج این کشور بهکار بندد. اما درست هنگامی که او در آنجا بود یکی از بزرگترین افتضاحهای تاریخ معاصر اطلاعات کشور ما رخ داد. یکی از زیردستان او بهنام کوزیچکین به خدمت دستگاه اطلاعاتی بریتانیا در آمد. با وجود همهی شواهد روشن، شبارشین همچنان مأموریتهای پر مسئولیتی به او میداد و از اینجا بود که مأموران ارزشمندی لو رفتند و پس از یک رشته حوادث، ایرانیان بسیاری کشته شدند و بسیاری افراد بیگناه اعدام شدند.
ماجرا از این قرار بود: کوزیچکین که به خدمت بیگانگان در آمدهبود، شبکهی پر ارزشی از منابع اطلاعاتی محلی را لو داد. بریتانیائیها که از تیره کردن مناسبات میان ایران و اتحاد شوروی سود میبردند، این اطلاعات را پنهانی به ایرانیان رساندند، و حاصل آن تار و مار شدن حزب توده ایران بود. گفته میشود که شبارشین با رفتار پر نخوت و نابخردانهاش کوزیچکین را بهسوی خودفروشی راندهاست. خواه به این علت یا هر علت دیگری، کوزیچکین ناگهان ناپدید شد. همه میدانند که شبارشین واکنش سریعی نشان نداد، همهی توان خود را در دفاع از کوزیچکین بهکار برد و احتمال همکاری او با بریتانیائیها را رد کرد. شبارشین همچنین اطلاعات غلط به رهبری داد و کوشید به آنان بقبولاند که کوزیچکین به احتمال زیاد به قتل رسیدهاست. کمی بعد کوزیچکین سُر و مُر و گنده از بریتانیا سر در آورد [کوزیچکین در خاطراتش نوشتهاست که پس از فرار او مقامات کاگب شایع کردند که تروریستهای افغان او را ربودهاند. نیز به نوشتهی دمیتری پراخوروف Dmitri Prokhorov در کتاب "وطنفروشی، به چه بهایی" (چاپ 2005، به روسی Сколько стоит продать родину) تا ماهها کسی نمیدانست چه بر سر کوزیچکین آمده، تا آنکه در نوامبر 1982 (آبان 1361) بریتانیائیها اعلامیهی رسمی منتشر کردند که به او پناهندگی سیاسی دادهاند.- مترجم]. سازمان ما از همهی این ماجرا بهخوبی آگاه است. شبارشین بهخاطر یک مأمور خطاهای نابخشودنی بسیاری مرتکب شد.
حتی پیش از این نیز او لغزشهای جدی در کار نشان دادهبود. از همان ابتدا هم در یک مأموریت جاسوسی در پاکستان نتوانستهبود اطلاعات لازم را دربارهی منبع اطلاعاتی و شرایط تماس خود کسب کند. در نتیجه، برای پرهیز از دستگیری شبارشین، لازم شد که او را بهسرعت و به شکل اضطراری به شوروی بر گردانند. پس از آن مدتی در ستاد مرکزی ماند و کارهای پیشپاافتاده به او میسپردند...
ن. گ.: و هیچکدام از این خطاها مانع از بالا رفتن او تا حلقهی پیرامون کریوچکوف نشد.
2 [ایزوستیا Известия، تاریخ 11 اکتبر 1991، به روسی]
ایزوستیا: روزنامهها مینویسند که شما در مقام معاون کل کاگب نمیتوانستید از تدارک کودتا بیخبر بودهباشید. شاید علت برکناری شما از مقام تازهتان این بود که روابط خیلی نزدیکی با کریوچکوف داشتید؟
شبارشین: پیشتر دربارهی این موضوع توضیح دادهام. من هیچ اطلاعی از تدارک کودتا نداشتم. کریوچکوف در سخنرانیهای خود بهعنوان رئیس کاگب و در گفتوگوهایش با همکارانش، همواره به پایبندی خود به قانون تأکید میورزید و ما را نصیحت میکرد که باید پیگیرانه روح و کلام قانون را دنبال کنیم. ما گمان میکردیم که موضع حقیقی کریوچکوف همین است. نمیدانم چرا برخیها نمیتوانند باور کنند که شعبهی اطلاعات در کودتا شرکت نداشت.
چرا کریوچکوف افکار خود را با برخی از معاونانش در میان گذاشت، اما به رئیس اطلاعات چیزی نگفت؟ تنها با حدس و گمان میتوان پاسخی به این پرسش داد. گمان میکنم که من در این کار به دلیلی مورد اعتماد کامل او نبودم. میان ما اختلاف نظرهایی در ارزیابی اوضاع داخلی اتحاد شوروی و نقش و چشمانداز آیندهی حزب کمونیست بروز میکرد و در ماههای پایانی این اختلاف شدت یافتهبود. شاید کریوچکوف همهی اینها را در محاسبات خود میگنجانید. به گمانم برخی از گفتههای من در جلسات سران کاگب با افکار و معتقدات کریوچکوف همخوانی نداشت. شاید اینها توضیحی باشد بر این که چرا من در جریان قرار نگرفتم. البته از خود کریوچکوف هم میتوان پرسید.
ایزوستیا: اینطور که روزنامهها مینویسند، در بعضی کشورها بخش بزرگی از کارکنان سفارتخانههای ما در خدمت دستگاههای اطلاعاتی ما بودهاند. آیا فکر نمیکنید که این شیوه به معنی بها دادن به کمیت و به زیان کیفیت است؟
شبارشین: بهنظر من اینطور نیست. شمار فراوان مأموران اطلاعاتی ما در خارج کشور ناشی از نظام و شیوههای فرماندهی فئودالی ماست. هر یک از ادارات میکوشید محدودهای را به تصرف خود در آورد، دور آن دیوار بکشد، و پیوسته آن را گسترش دهد. همین وضع در کاگب هم وجود داشت. بزرگی محدودهی هر کسی بستگی به میزان نفوذ اشغالکنندگان آن محدوده داشت. اما رهبری حزب کمونیست، یعنی رهبری دولت ما، فقط نظارت میکرد که کسی از مقررات بازی تخطی نکند و بهنظر من حتی این تفرقه و رقابت میان سازمانها و ادارات را تشویق هم میکرد.
ایزوستیا: تجربه نشان میدهد که هرگاه دگرگونیهای اساسی در دستگاه دولتی ما روی داده، از قبیل برکناری رهبران ارگانهای امنیتی، افرادی که در خارج کشور با انگیزههای آرمانی به اتحاد شوروی یاری میکردهاند، ما را ترک کردهاند. آیا احساس خطر نمیکنید که باز این وضع تکرار شود؟
شبارشین: چرا، همینطور است. چنین وضعی برای کار اطلاعاتی بسیار نامطلوب است. یاریکنندگان ما در خارج کشور، یا افرادی که سرنوشت خود را با ما پیوند زدهاند، هنگامیکه می بینند که خود سازمان زیر ضربه رفته، کل سازمان بیمار و تبزده است، و ترکیب کارکنان آن و بهویژه اعضاء رهبری آن پیوسته در حال تغییر است، طبیعیست که احساس خطر میکنند.
ایزوستیا: در مطبوعات غربی مینویسند که دستگاههای اطلاعاتی ما به پیروی از سیاست "مبارزه با امپریالیسم" تا همین تازگیها با دستگاههای اطلاعاتی رژیمهای دیکتاتوری ارتباط بر قرار میکردهاند. برای نمونه، عراق. دستگاه اطلاعاتی ما، همچنان که دیگر ادارات ما، پشتیبان رژیمهای دیکتاتوری بودهاست. آیا این سیاست هنوز هم ادامه دارد؟
شبارشین: ارتباط با سازمانهای اطلاعاتی خارجی جنبهی حرفهای ناب دارد. همکاران خارجی در حل برخی از معضلات به ما کمک میکنند و ما نیز در برابر در حل مسائل آنان یاریشان میکنیم.
ایزوستیا: اما آیا فکر نمیکنید که داشتن ارتباط با دستگاههای اطلاعاتی رژیمهای منفور مانند عراق و لیبی که متهم به تروریسم هستند، وجههی ما را لکهدار میکند؟
شبارشین: آخر همین عراق برای نمونه، در تمام مدت همپیمان ما بود. ما که مناسبات خود را با آنان قطع نکردیم، بلکه در تلاش بودیم که راه حل مسالمتآمیزی برای بحران خلیج فارس پیدا کنیم. بهنظر من نباید این را پشتیبانی از رژیم نامید. مناسبات ما در سطح دولت و میان سازمانهای اطلاعاتی بسیار عادیست. در امور داخلی یکدیگر دخالتی نمیکنیم. ادامهی منطقی حرف شما به اینجا میانجامد که ما باید در کشورهای دیگر دموکراسی را ترویج و پیاده کنیم. در این صورت باید صدام حسین و قذافی را سرنگون کنیم، یعنی به زور وارد خانهی دیگران شویم. آیا این کار درستیست؟
ایزوستیا: در هفتهنامهی اخبار مسکو اتهام سنگینی به شما می زنند. از جمله این که هنگام کار در ایران گویا با همکار خود کوزیچکین رفتار درستی نداشتهاید و این رفتار به فرار او و در نتیجه به تار و مار شدن شبکهی منابع اطلاعاتی ما و نابودی حزب کمونیست توده منجر شدهاست.
شبارشین: اینها سراپا یاوههاییست که از کتاب کوزیچکین خائن اقتباس شدهاست. کوزیچکین بسیار پیش از فرار از ایران با دستگاههای اطلاعاتی بریتانیا ارتباط بر قرار کردهبود. حزب توده رفتنی بود. کوزیچکین نمیتوانست تغییری چه مثبت و چه منفی در سرنوشت این حزب بدهد. البته این نیز درست است که او در واقع برخی اطلاعات دربارهی این حزب داشت.
اما دربارهی مطلب اخبار مسکو باید بگویم که آن را بر پایهی گفتوگو با یک ناشناس تهیه کردهاند. من میدانم چرا این شخص میترسد نام خود را اعلام کند. در گذشتهای نهچندان دور بحثی با این شخص داشتم و پس از این بحث او تصمیم گرفت که از ادارهی کل یکم برود. تهمتهای بیپایه از سوی یک ناشناس که در چند سال اخیر مشغول یادداشت کردن خطاهای همکاران خود بوده، بهنظر من کار ناشایستیست. در شگفتم که این نشریهی وزین چهگونه به خدمت یک ناشناس در آمدهاست.
ایزوستیا: در شرایط نوین مناسباتمان با ایالات متحده، آیا باید از شیوههای نفوذ تبلیغاتی دست برداریم؟
شبارشین: بهنظر شخصی من از هیچ شیوهی خاصی در زمینههای نفوذ تبلیغاتی در افکار عمومی دیگر کشورها و بهسود کشور خودمان نباید دست برداریم. مهم آن است که این کار جنبهی دسیسهچینی و خرابکاری در کشورهای دیگر نداشتهباشد. فعالیت بی سروصدا و بدون جلب نظر روی این یا آن همپیمانمان بهنظر من اشکالی ندارد. مگر ایالات متحده از اینگونه نهادها و فعالیتها ندارد؟ آنان هم کار تبلیغی میکنند و از این طریق بخشهایی از کار ضد اطلاعاتی خود را انجام میدهند. برای نمونه رادیوی آزادی را در نظر بگیرید. من اطمینان دارم که شدت یافتن بسیاری از درگیریهای داخلیمان را مدیون این ایستگاه رادیوئی هستیم.
ایزوستیا: شما پیش از کودتا هم همین موضع را داشتید. اما در آن روزهای بحرانی، اطلاعاتی که از این رادیو پخش میشد به تقویت روحیهی مردم، و به گارباچوف کمک میکرد.
شبارشین: در جای دیگری هم پرسیدند که نظر من چیست که گزارشگران رادیوی آزادی در سنگربندیهای پیرامون کاخ سفید ما حضور داشتند. در پاسخ مثالی میزنم: فرض کنید که شما، روزنامهنگار شوروی، در ماه مه 1989 در میدان تیانآنمن حضور میداشتید و به تبلیغات بر ضد دولت چین میپرداختید. چینیها چه واکنشی در برابر شما نشان میدادند؟ بیگمان شما را از کشورشان بیرون می انداختند. چرا باید افرادی که از سوی دولتهای خارجی پشتبانی میشوند در کشمکشهای داخلی ما شرکت داشتهباشند؟ چه کسی چنین حقی به آنان دادهاست؟
ایزوستیا: حال که در 56 سالگی برکنار شدهاید، آیا جا افتادن در نقش بازنشستگی برایتان آسان است؟
شبارشین: به هیچ وجه! اما بیکار هم نیستم. نوشتن خاطراتم را آغاز کردهام.
***
***
کتاب خاطرات شبارشین با نام "بازوی مسکو - یادداشتهای رئیس اطلاعات شوروی" در سال 1993 منتشر شد. 62 صفحه از این کتاب 300 صفحهای دربارهی ایران است، اما او در این بخش، و در سراسر کتاب، داستانگوئی میکند و چندان حرف تازهای ندارد. یک ادعای تازهی او این است که انگلیسها با همکاری بقایای ساواک در ایران توطئه چیدند تا معاونش را، که او "ولادیمیر گ." مینامد، از سر راه بردارند تا راه برای رسیدن کوزیچکین "خائن" به مقام بالاتر و نزدیکتر به خود شبارشین گشودهشود. منظور او ولادیمیر گالووانوف Golovanov است که در اثر تعقیب و آزار مضاعف خود و خانوادهاش و زیر و رو کردن آپارتمانش، بهناگزیر ایران را ترک کرد. این ماجرا را کوزیچکین نیز در خاطراتش نقل کردهاست.
یک نکتهی تازهی دیگر در کتاب خاطرات شبارشین آن است که کوزیچکین در دوم ژوئن 1982 (12 خرداد 1361) ناپدید شد و چندی بعد [در نوامبر، آبان] آشکار شد که [در 13 خرداد] با یک گذرنامهی بریتانیائی با نام مایکل رود Rod از مرز بازرگان و از راه ترکیه به انگلستان رفتهاست. شبارشین به حماقت "مرکز" لعنت میفرستد که تا مدتها به او دستور میدادند که به اصرار از سفارت بریتانیا در تهران بپرسد که چرا و چهگونه چنین گذرنامهای به کوزیچکین دادند، و البته نیکولاس بارینگتون، همتای او در سفارت بریتانیا در تهران، با ابراز همدردی، پیوسته قول میداد که با لندن تماس خواهد گرفت و اطلاعات لازم را به او خواهد داد!
متن کامل کتاب شبارشین به روسی در چند نشانی اینترنتی، و از جمله اینجا در دسترس است. ترجمهی فارسی تکههایی از آن نیز کمی بعد از انتشار کتاب، در کیهان لندن منتشر شد. این نیز تارنمای شخصی شبارشین است.
شبارشین اکنون در یک شرکت خصوصی بهنام خدمات امنیت اقتصادی روسیه مشغول بهکار است. این شرکت را او با همکاری نیکالای لئونوف، یکی دیگر از سران پیشین کاگب و از دوستان نزدیک ولادیمیر پوتین نخست وزیر کنونی روسیه، پایهگذاری کردهاست. رسانههای روسیه گفتوگوهای بسیاری در موضوعهای گوناگون با شبارشین انجام دادهاند که برخی از آنها را در اینترنت میتوان یافت. از آن میان این گفتوگو با عنوان "تهران مخوف" جالب است که ترجمهی فارسی ناقص و تحریفشدهای از آن در این نشانی هست.
شبارشین در این گفتوگو از کتاب خاطرات کیانوری تعریف میکند، به روان او درود میفرستد، و میگوید که او چیزی را تحریف نکرده و همه چیز را همانگونه که بوده نوشته و از دیدارهای پنهانی که با او داشته نیز چیزی کم و زیاد نکردهاست. شبارشین میگوید که کیانوری حتی نام خانوادگی او را نمیدانست و نخست در زندان آن را دانست، و میافزاید که کمیتهی مرکزی حزب کمونیست شوروی از او و همتایانش میخواست که اگر خطری در میان بود، در دیدار با کمونیستهایی که تحت پیگرد بودند، پول بپردازند! و بیدرنگ میافزاید که البته «تا جائی که بهیاد میآورم، هیچکدام از تودهایها اعدام نشدند، هر چند که همگی به زندان افتادند. از سرنوشت آنان اطلاع دیگری ندارم، زیرا در سال 1991 از خدمت کنار رفتم».
میتوان از شبارشین پرسید چهگونه نمیداند که دهها نفر از همان تودهایها نیز در تابستان 1367، یعنی سه سال پیش از ترک خدمت او اعدام شدند؟
در گفتوگوی دیگری در سال 2001، از او دربارهی سرنوشت کوزیچکین میپرسند. شبارشین میگوید که در سال 1993 در سفری به انگلستان، همتایان انگلیسی جنتلمنبودن را از یاد بردند و کوشیدند خود او را به خدمت بگیرند. در جریان همین گفتوگوها او حال کوزیچکین را پرسید و انگلیسیها پاسخ دادند که او سخت به مشروبخواری افتادهاست، و میافزاید: «اکنون هشت سال گذشته، و امیدوارم که تا کنون سقط شدهباشد»!
او البته از توطئهی قتل کوزیچکین سخنی نمیگوید. خود کوزیچکین در پیشگفتار کتابش از توطئهی قتلاش با شرکت کمونیستهای بلغار سخن میگوید، اما یک توطئهی دیگر نیز اکنون در چند سایت اینترنتی، از جمله در این نشانی، فاش شدهاست. در اینجا گفته میشود که مأمور امآی6 که کوزیچکین را فریب داد و به خدمت انگلیس در آورد رینگو جیمز نام داشت. در اینجا نیز از توطئهی بقایای ساواک شاهنشاهی برای از میان برداشتن گالووانوف برای بالا رفتن مقام کوزیچکین سخن میرود. و سپس گفته میشود که در آموزشگاه ویژهی سازمان جوانان کمونیست در مسکو چند تن از اعضاء جوان حزب توده ایران را آموزش دادند و در ماه مه 1986 به آنان مأموریت دادهشد که در برادفورد (یورکشایر) ولادیمیر کوزیچکین را با سمٌ به قتل برسانند. حساب کردهبودند که ایرانیان را خیلی ساده میتوان فدا کرد و کسی جای پای شوروی را در این توطئه نخواهد دید (کیانوری در خاطراتش گله میکند که "این یک اشتباه بزرگ حزب کمونیست اتحاد شوروی بود که از دبیر کل یک حزب کمونیست، آنهم حزبی با 40 سال سابقه" اطلاعات نظامی بخواهد. – ص 545).
روزنامهی یورکشایر پست در خبر کوتاهی نوشت که یک مهاجر روس در گذشتهاست، و گردانندگان توطئه که تردیدی در موفقیت نقشهشان نداشتند، خبر مرگ کوزیچکین را با نامهای رسمی برای همسر بیمار او در مسکو فرستادند. اما آشکار شد که امآی5 از همان آغاز همهی عملیات جوانان تودهای را زیر نظر داشته، و البته آسیبی به کوزیچکین نرسید.
و اما کوزیچکین که به جان آمدهبود، در سال 1988 در نامهای از گارباچوف تقاضای بخشش کرد، و سپس در نامهای دیگر در سال 1991 دست بهدامن یلتسین شد. هیچ پاسخی به نامههای او داده نشد.
نیز بخوانید: بازگشت به سردسیر
شبارشین در 29 مارس 2012 خودکشی کرد: جاسوس مطرود خود را کشت