”En huvudlös matematiker” är en rolig läsning skriven av Kaianders Sempler i Ny Teknik. Här nedan kommer en fri översättning på persiska. Bilden är också från Ny Teknik.
رنه دکارت René Descartes یکی از بزرگترین اندیشمندان زمانهی خود بود. دستگاه محورهای مختصات را او اختراع کرد و بدینگونه جبر را با هندسه پیوند زد. او فیلسوف نیز بود، رو در روی کلیسا ایستاد و گفت که راه رسیدن به حقیقت راستین شک کردن است و پرسیدن. او همان است که گفت Cogito, ergo sum "فکر میکنم، پس هستم!" پیکر او پس از مرگش تا 16 سال در محوطهی کلیسای آدولف فردریک در استکهلم (همان جایی که اولوف پالمه آرمیده) در خاک بود.
این فیلسوف و ریاضیدان بزرگ فرانسوی در 11 فوریه 1650 در سفارتخانهی فرانسه در استکهلم به بیماری ذاتالریه درگذشت. او که در آن هنگام 53 سال داشت، تنها چهار ماه بود که به عنوان آموزگار سرخانهی کریستینا ملکهی سوئد، و البته برای خودنمائی دربار سوئد، به استخدام این دربار در آمدهبود. اما او از آب و هوای سردسیری استکهلم هیچ راضی نبود و معروف است که گفتهبود "اینجا حتی افکار مردم هم یخ میزند" و پیشبینی کردهبود که اقامتش در اینجا به درازا نخواهد کشید – و پیشبینی او درست در آمد.
این فیلسوف و ریاضیدان بزرگ فرانسوی در 11 فوریه 1650 در سفارتخانهی فرانسه در استکهلم به بیماری ذاتالریه درگذشت. او که در آن هنگام 53 سال داشت، تنها چهار ماه بود که به عنوان آموزگار سرخانهی کریستینا ملکهی سوئد، و البته برای خودنمائی دربار سوئد، به استخدام این دربار در آمدهبود. اما او از آب و هوای سردسیری استکهلم هیچ راضی نبود و معروف است که گفتهبود "اینجا حتی افکار مردم هم یخ میزند" و پیشبینی کردهبود که اقامتش در اینجا به درازا نخواهد کشید – و پیشبینی او درست در آمد.
ملکه کریستینا در محضر استاد دکارت
به علت نامعلومی پیکر دکارت را بیدرنگ پس از مرگش به فرانسه نبردند و در استکهلم دفنش کردند. اما او کاتولیک بود و نمیشد در میان پروتستانها به خاکش سپارند، پس در گورستان تعمیدنشدهها در محوطهی کنونی کلیسای آدولف فردریک خاکش کردند. در سال 1666 پیکر دکارت را از خاک در آوردند، در یک تابوت مسین گذاشتند، به فرانسه بردند و در کلیسای سن ژنهویو دو مون قرار دادند. همزمان با انقلاب فرانسه بار دیگر او را جابهجا کردند و این بار به پانتئون بردند. اما سفر آخرت دکارت با این جابهجایی نیز به پایان نرسید. در سال 1819 بقایای پیکر او را به سن ژرمن دپره در جنوب رود سن بردند. هنگام این جابهجایی تابوت را برای نخستین بار گشودند و وحشتزده کشف کردند که پیکر دکارت سر ندارد.
معلوم شد که هنگام انتقال پیکر از سوئد در سال 1666 تابوتی کوتاهتر از قد دکارت سفارش دادهبودند و پیکر فیلسوف در تابوت جا نمیگرفت. راه حلی که افسر مأمور تحویل تابوت یافت، آن بود که سر دکارت را از تن جدا کند!
دست بر قضا در آغاز سدهی 1800 گذار شیمیدان معروف سوئدی برزلیوس از پاریس افتاد و داستان سر گمشدهی دکارت به گوشش رسید. او قول داد که سر را پیدا کند، اما به سوئد که رسید با شگفتی تمام شنید که هفتهای پیش جمجمهی دکارت در یک حراجی به یک کلکسیونر اشیای عجیب فروخته شدهاست! برزلیوس این کلکسیونر را یافت و به هر زحمتی بود توانست جمجمه را از او بازپس بخرد. جمجمهی دکارت اکنون ناقص بود: دندانها و فک پایین آن ناپدید شدهبود و خریدار پیشین روی پیشانی و فرق جمجمه یادگاری نوشتهبود.
برزلیوس به پاریس بازگشت و جمجمهی دکارت را به آشنائی در موزهی تاریخ طبیعی سپرد تا به تن او بازگردانده شود، اما این کار صورت نگرفت. جمجمه را در قفسهای در بخش انسانشناسی موزه گذاشتند و جمجمهی دکارت هنوز در همان قفسه و در کنار جمجمهی انسان نئاندرتال و انسان کرومانیون به تماشای همگان گذاشته شدهاست.
دکارت از ترس خشم کلیسا بخشی از پژوهشهایش را در "کتابچهای سری" به رمز مینوشت. پس از مرگش، دارائیهای او و از جمله این کتابچهی سری را با کشتی به فرانسه فرستادند. اما کشتی در راه غرق شد، کتابچهی سری ناپدید شد، بار دیگر پیدا شد، لایبنیتس آن را رونویسی کرد، و نسخهی اصلی بار دیگر برای همیشه گم شد.
خطرناکترین نوشتهها در این کتابچه چیزهاییست که صد سال بعد اویلر نشان داد: نسبت ثابتی میان تعداد گوشهها، کنارهها و یالهای چندوجهیها وجود دارد. خب، کجای این قضیه خطرناک بود و به کلیسا بر میخورد؟ به کلیسا بر میخورد، زیرا این قضیه با نظریهی خورشیدمرکزی کوپرنیک ارتباط مییافت که از سوی کلیسا محکوم شدهبود. یوهان کپلر، یکی از پیشروان نظریهی کوپرنیکی، گفتهبود که قطر مدار گردش سیارات بر گرد خورشید نسبتی با چندوجهیهای منظم دارد.
مرگهای ناگهانی همواره گمان توطئه را به میان میآورد و با مرگ دکارت نیز کسانی میپرسیدند که آیا بهراستی ذاتالریه جان او را گرفت؟ نویسندهای آلمانی بهنام ایکه پایس Eike Pies میگوید که مدارکی در اثبات قتل دکارت یافتهاست.
میدانیم که سفیر فرانسه در سوئد که دکارت پیش او بهسر میبرد، دچار ذاتالریه شدهبود و در غیاب پزشک مخصوص سفارت که به سفر هلند رفتهبود، دکارت پرستاری از سفیر را به گردن گرفت. سفیر که از بستر بیماری برخاست، نوبت دکارت بود که به بستر بیافتد. پزشک مخصوص ملکه کریستینا پیشنهاد کرد که دکارت را حجامت کند، اما او نپذیرفت. پزشک مخصوص با این حال همه روزه گزارش حال دکارت را مینوشت و برای پزشک سفیر به هلند میفرستاد و او نیز آنها را برای استادش میفرستاد. این اسناد را 330 سال بعد ایکه پایس در کتابخانهی لایدن هلند یافت و از پزشکان امروزی خواست که بیماری دکارت را تشخیص دهند. پزشکان میگویند که نشانههایی از مسمومیت آرسنیک در این گزارشها دیده میشود. پایس درخواست کرده که بقایای پیکر دکارت را در جستوجوی علت مرگ او آزمایش کنند، اما دولت فرانسه تا امروز اعتنائی به درخواست او نکردهاست.
اما چرا کسی باید بخواهد دکارت را بکشد؟ شاید برای آن که در دربار سوئد کسانی خوش نداشتند که بیگانهای اینچنین مورد علاقهی ملکه باشد؟ بدتر آن که دکارت کاتولیک بود و کسی چه میدانست که او چه آموزههای پلید فلسفی در مغز ملکه تزریق میکرد؟
هنوز نمیدانیم که آیا دکارت را کشتند یا نه، اما همینقدر میدانیم که بدبینیها درست در آمد: چهار سال پس از آن، در سال 1654، ملکه کریستینا پسرعمویش کارل را به جانشینی خود گماشت، از سلطنت سوئد کنارهگیری کرد، به کاتولیکگری تغییر مذهب داد، و در رم اقامت گزید. خیلیها گفتند که کار کار دکارت بود.
برداشت آزاد از هفتهنامه Ny Teknik
معلوم شد که هنگام انتقال پیکر از سوئد در سال 1666 تابوتی کوتاهتر از قد دکارت سفارش دادهبودند و پیکر فیلسوف در تابوت جا نمیگرفت. راه حلی که افسر مأمور تحویل تابوت یافت، آن بود که سر دکارت را از تن جدا کند!
دست بر قضا در آغاز سدهی 1800 گذار شیمیدان معروف سوئدی برزلیوس از پاریس افتاد و داستان سر گمشدهی دکارت به گوشش رسید. او قول داد که سر را پیدا کند، اما به سوئد که رسید با شگفتی تمام شنید که هفتهای پیش جمجمهی دکارت در یک حراجی به یک کلکسیونر اشیای عجیب فروخته شدهاست! برزلیوس این کلکسیونر را یافت و به هر زحمتی بود توانست جمجمه را از او بازپس بخرد. جمجمهی دکارت اکنون ناقص بود: دندانها و فک پایین آن ناپدید شدهبود و خریدار پیشین روی پیشانی و فرق جمجمه یادگاری نوشتهبود.
برزلیوس به پاریس بازگشت و جمجمهی دکارت را به آشنائی در موزهی تاریخ طبیعی سپرد تا به تن او بازگردانده شود، اما این کار صورت نگرفت. جمجمه را در قفسهای در بخش انسانشناسی موزه گذاشتند و جمجمهی دکارت هنوز در همان قفسه و در کنار جمجمهی انسان نئاندرتال و انسان کرومانیون به تماشای همگان گذاشته شدهاست.
دکارت از ترس خشم کلیسا بخشی از پژوهشهایش را در "کتابچهای سری" به رمز مینوشت. پس از مرگش، دارائیهای او و از جمله این کتابچهی سری را با کشتی به فرانسه فرستادند. اما کشتی در راه غرق شد، کتابچهی سری ناپدید شد، بار دیگر پیدا شد، لایبنیتس آن را رونویسی کرد، و نسخهی اصلی بار دیگر برای همیشه گم شد.
خطرناکترین نوشتهها در این کتابچه چیزهاییست که صد سال بعد اویلر نشان داد: نسبت ثابتی میان تعداد گوشهها، کنارهها و یالهای چندوجهیها وجود دارد. خب، کجای این قضیه خطرناک بود و به کلیسا بر میخورد؟ به کلیسا بر میخورد، زیرا این قضیه با نظریهی خورشیدمرکزی کوپرنیک ارتباط مییافت که از سوی کلیسا محکوم شدهبود. یوهان کپلر، یکی از پیشروان نظریهی کوپرنیکی، گفتهبود که قطر مدار گردش سیارات بر گرد خورشید نسبتی با چندوجهیهای منظم دارد.
مرگهای ناگهانی همواره گمان توطئه را به میان میآورد و با مرگ دکارت نیز کسانی میپرسیدند که آیا بهراستی ذاتالریه جان او را گرفت؟ نویسندهای آلمانی بهنام ایکه پایس Eike Pies میگوید که مدارکی در اثبات قتل دکارت یافتهاست.
میدانیم که سفیر فرانسه در سوئد که دکارت پیش او بهسر میبرد، دچار ذاتالریه شدهبود و در غیاب پزشک مخصوص سفارت که به سفر هلند رفتهبود، دکارت پرستاری از سفیر را به گردن گرفت. سفیر که از بستر بیماری برخاست، نوبت دکارت بود که به بستر بیافتد. پزشک مخصوص ملکه کریستینا پیشنهاد کرد که دکارت را حجامت کند، اما او نپذیرفت. پزشک مخصوص با این حال همه روزه گزارش حال دکارت را مینوشت و برای پزشک سفیر به هلند میفرستاد و او نیز آنها را برای استادش میفرستاد. این اسناد را 330 سال بعد ایکه پایس در کتابخانهی لایدن هلند یافت و از پزشکان امروزی خواست که بیماری دکارت را تشخیص دهند. پزشکان میگویند که نشانههایی از مسمومیت آرسنیک در این گزارشها دیده میشود. پایس درخواست کرده که بقایای پیکر دکارت را در جستوجوی علت مرگ او آزمایش کنند، اما دولت فرانسه تا امروز اعتنائی به درخواست او نکردهاست.
اما چرا کسی باید بخواهد دکارت را بکشد؟ شاید برای آن که در دربار سوئد کسانی خوش نداشتند که بیگانهای اینچنین مورد علاقهی ملکه باشد؟ بدتر آن که دکارت کاتولیک بود و کسی چه میدانست که او چه آموزههای پلید فلسفی در مغز ملکه تزریق میکرد؟
هنوز نمیدانیم که آیا دکارت را کشتند یا نه، اما همینقدر میدانیم که بدبینیها درست در آمد: چهار سال پس از آن، در سال 1654، ملکه کریستینا پسرعمویش کارل را به جانشینی خود گماشت، از سلطنت سوئد کنارهگیری کرد، به کاتولیکگری تغییر مذهب داد، و در رم اقامت گزید. خیلیها گفتند که کار کار دکارت بود.
برداشت آزاد از هفتهنامه Ny Teknik
6 comments:
وقتی کلیسا فهرست کتاب های ممنوعه را منتشر کرد همه تعجب کردند چون حتی انجیل هم جزو آن بود، دیگر تکلیف امسال دکارت روشن بود. ولی این روزها تعداد کتاب های ظاله آن قدر زیاد شده که کلیسا آخرش به قول ما شمالی ها وا داد. شاد باشید، محمد
Index Librorum Prohibitorum
سلام
عالی بود استفاده کردم جالب وشنیدنی وچه بر سر دانشمندان امده تا دوکلمه علمی را بیان کنند خیلی تاسف بار وغم انگیز است
ما آن قدر سال نو را به همه تبریک گفتیم "امثال"مان "امسال" شد. شما هم که ویرستار کارکشته هستید نکردید آبروی نداشته ما را حفظ کنید! بگذریم. تا یادم نرفته بگویم که عنوان خیلی قشنگی بر مطلب گذاشتید. شاد باشید، م
محمد عزیز، لطف دارید. متأسفانه این بلاگر امکان دستبردن در کامنتها را نمیدهد. یا باید پذیرفتشان، و یا ردشان کرد. راه سوم این است که متن کامنت را کپی کنم، ردش کنم، خودم یک کامنت با متن کپیشده با تغییرات بگذارم، و نام فرستنده را از نام خودم به نام فرستندهی اصلی تغییر دهم. این کار هم وقت میبرد و هم اگر فرستنده با نشانی ایمیل خود کامنت را فرستادهباشد، نشانی از بین میرود.
در هر صورت آبروئی از شما نرفت، زیرا همانطور که گفتید با تکرار تبریک "امسال" عذر شما موجه است!
نمیدانستم که دکارت زمانی در سوئد بوده است. چقدر مطلبتان جالب بود.
امروز ۱۳ بدر بود. جرعهای شراب بر خاک ریختید؟
آرش جان، پنجشنبه تا از سر کار به خانه برسم، دیگر برای سیزدهبدر دیر شدهبود و وسط هفته هم عادت ندارم شراب بخورم! امروز که شنبه است و این جا هوا خوب و آفتابیست، سعی میکنم سبزهام را ببرم و توی آب بیاندازم، و جرعهای هم شراب بر خاک فشانم!
شاد و پیروز باشی
Post a Comment