***
متأسفانه نوشتههای موجود دربارهی چگونگی آموزش شمن و آماده شدن او برای پذیرش فراخوانش بسیار کم است. گمان میرود که بهطور کلی چارچوب یا اصول "کاملانیه" kamlanie یا همان مراسم شمنی،(232) سنتی و نیاکانی بودهاست و شمنهای بعدی مقداری از راه تماشای دیگر شمنهای سالمند میآموختند، و بقیه را نیز در طول دورهای تمرینی در دستیاری و با راهنمایی شمنهای بزرگتر فرا میگرفتند. دورهی تمرینی گویا شامل خوانندگی، رقص، نواختن طبل، اندرونهگویی، و "کلک"های دیگر است. اما اینها همه فقط مهارتهای فنی ظاهری هستند. به گفتهی خود شمنها آموزگاران اصلی آنان ارواح و در مواردی ارواح نیاکانشان هستند.(233) پیشتر دیدیم که در میان ترکان لهبد، یاقوتها، و بوریاتها، شمن پیر را در برخی آیینها مردان جوانی، گاه تا نُه نفر، دستیاری میکردند. در مراسم آغاز به کار یک شمن جوان در میان یاقوتها، شمن پیر به این مناسبت چند نفر را در کنار او جای داد، که شاید بتوان آنان را دستیاران او به شمار آورد،(234) و در همان حال خطاب به شمن جوان مقداری از آگاهیهای اساطیری و از اوراد گفت، و نیز مقداری از این که از او انتظار میرود در کسوت تازه چگونه رفتار کند.(235) آیین مشابهی در مراسم "نصب" یک شمن بوریات نیز نقل شدهاست.(236) در آن مراسم شمن پیر شمن جوان را با جزئیات چگونگی رفتارش، از جمله دربارهی روابط حرفهایش با دیگر اعضای قبیله، راهنمایی کرد. دوشیزه لیندگرن مطلب جالبی نقل میکند:(237) یک زنشمن تونغوسی بهنام اولگا Olga که از آشنایان او بوده، در حال مستی برای او تعریف کردهاست که پس از شنیدن فراخوان ارواح، کار خود را تمام و کمال نزد یک شمن سالمند آموختهاست، حال آنکه برخی دیگر از اعضای قبیلهی او که ادعای تواناییهای شمنی دارند، بی هیچ آموزشی کارهای تقلیدی میکنند. البته در این برداشت اولگا باید حس حسادت حرفهای را نیز در نظر داشت. اما دلایلی نشان از آن دارند که مقدار معینی از آموزش ویژه، از شرایط ناگزیر شمن شدن در میان تونغوسها شمرده میشود، و این به احتمالی در میان همهی ترکان عمومیت دارد.
در اغلب موارد شمنها ادعا کردهاند که دانش و توانایی خود را نه از راه کوششهای خود، یا از شمنهای دیگر، که از راه الهام کسب کردهاند. دانش آنان آموختنی نیست، بلکه "نازل" شده و همهی پهنهی تجربهها و شعور انسان را در بر میگیرد. این دانش گذشته، رویدادهای غیبی حال، آینده، و نیز موارد تاریخی و علمی را در چارچوب معیارهای محلی "دانش"، و نیز علم بر تمامی حال نامرئی، و همهی خبرهای از عالم غیب را در بر میگیرد. شاید بهتر باشد که تشریح وظایف و تواناییهای شمن را از زبان خود او و در یکی از داستانهایی که کاسترن Castrén نقل کرده بخوانیم: «آفریدگار مقدر کردهاست که من سرگردان باشم، هم در اعماق زمین و هم روی آن، و در من چنان نیرویی به ودیعه نهاده که میتوانم دردمندان را آسایش و تسلی ببخشم، و از سوی دیگر میتوانم آنهایی را که بیش از حد شادماناند، غمگین کنم. همچنین میتوانم ذهن کسانی را که سخت مشغول چیزی هستند تغییر دهم آنچنان که سرگرمیهای لذتبخش را دوست بدارند. نام من کؤگل خان Kögel-Khan است و شمنی هستم که از آینده خبر دارم، گذشته را میدانم و همه چیز را که در حال میگذرد میدانم، هم روی زمین و هم زیر زمین. قانّا قالاس Kanna Kalas گفته است که ما باید از احوال مردممان در دوردستهای سرزمینمان آگاه باشیم، اما اگر حقیقت را نگفتید، سر از تنتان جدا میکنیم.» آنگاه مرد پیر جامهی شمنی در بر کرد و عملیات شمنی را آغاز کرد. او شمنی کرد و تمامی حقیقت ساده را بر آنان آشکار کرد.(238)
با کنکاش در متنهای ترکی برآورد میزان درستی ادعای شمنها که میگویند با تکیه بر الهام از گذشته خبر میدهند، کار آسانی نیست. اما غیبگویان پولینزی منبع عمدهی دانستههای تاریخی و شجرهنامهی افراد هستند. در سیبری کیفیت استادانه و تماشایی هنر شمنها در اجرای رقص، موسیقی، و تقلید صداهای طبیعت، در ترکیب با ناشناختگی زبانشان برای اغلب تماشاگران غربی، جنبههای خردورزانهی نقش غیبگویان را زیر سایه میبرد. اما با مطالعه در محتوای منظومهها و دستانهای شفاهی بومی که شمنها در آنها ظاهر میشوند، یا آنچه به شمنها نسبت داده میشود، اهمیت جنبههای خردورزانه آشکار میشود. پیشتر در فصل "منظومهها و دستانهای باستانی..." از رادلوف نقل کردیم که او چگونه سرودهها و دستانهای مربوط به بهشت و پیدایش جهان و مطالب فراطبیعی را بهطور عمده از تماشای هنرنمایی شمنها استخراج کردهاست. همچنین دیدیم که در میان یاقوتها و بوریاتها هنگام نصب شمن جدید، رهنمود کار و مطالب آموزنده برایش میخوانند. گفته میشود که در میان بوریاتها(239) شمنها همانقدر که همه گونه آواز میدانند، حافظان عمدهی داستانهای منظوم نیز هستند. دستانهای غیر قهرمانی ترکی مانند "دو شاهزاده" و منظومههایی مانند "قاراتیغان خان و سوقساغال خان" Kara Tygan Khan and Suksagal Khan نشان میدهند که شمن با تکیه بر برتری در دانش پایه (و بومی) در علوم طبیعی یا فلسفهی طبیعی، و با کاربرد ماهرانهی واژهگزینی شاعرانه، اعتبار و نفوذ خود را به دست میآورد و حفظ میکند. کاربرد لحن شاعرانه جای بزرگی را در میان ابزار کار شمن یاقوتی میگیرد و میگویند که واژگان شاعرانهی او در مقایسه با تنها 4000 واژه در گفتار روزمره، به 12000 واژه میرسد.(240) عرضهی فهرستوار و اختیاری حکمتها در آغاز منظومهی جولوی که زنشمن نمایندهی پلیدی آن را میخواند، میزان اهمیت برخورداری از دانش منظم جغرافیایی و مردمشناسی را نشان میدهد که این مردان و زنان، صرفنظر از برخی محدودیتها، باید داشتهباشند تا بتوانند به مقام رهبری معنوی جامعهشان برسند.
گونهی دیگری از ادبیات را نیز باید مورد بررسی قرار دهیم که به نظر میرسد تنها شمنها، و در زندگی امروزی تنها شمنهای حرفهای، آن را بهکار میبرند. ترکان آلتای و جاهای دیگر گونهی ویژهای از ادبیات دراماتیک، یا به بیان بهتر تکگویی دراماتیک دارند. این گونه از ادبیات مقدار محدودی از شکلهای ادبی دیگری را که از آنها سخن گفتهایم در بر میگیرد، مانند سرودها و دعاها، نیایش، احکام و اصول، و دیگر شکلهایی که به شمنها مربوط است. اما در تکگویی دراماتیک که از آن سخن میگوییم، شمن همهی اینها را با مهارت نمایشی چشمگیر و ویژگی هنری درخشانی به شکل رشتهای سامانیافته در هم میآمیزد.
مضمون این نمایشها همواره دینیست و سفرهای شمن را روایت میکند؛ سفرهایی گاه به قلمرو ارلیک خان فرمانروای جهان زیر زمین و جهان مردگان، و گاه به آسمانها و به طبقههای پیدرپی بهشت، و حتی تا بارگاه اولگن، فرمانروای بهشت برین.(241) شمن در طول اجرای نمایش و در نقل خود چنین وانمود میکند که بر پشت یک غاز یا یک اسب سوار است و دستکم در بخشی از سفر چند نفر او را همراهی میکنند. این سفر اغلب طولانی و دشوار وانمود میشود، و در طول آن همراهان خسته و مانده از پا میافتند، اما شمن آنان را یاری میکند و دلگرمی میدهد، تا آنکه سرانجام به مقصد میرسند. او سپس تنها باز میگردد، شادمان از اینکه دگربار در جهان ماست. چنین میتوان برداشت کرد که تأکید اصلی تکگویی نمایشی بر این نکته است که همراهان شمن باید بهسلامت به مقصد خود برسند. اما خود شمن در این سفر مانند هرمس مرشدالارواح Hermes Psuchopompos نقش راهنما یا گماشتهای نهانی را دارد.
مفاد این نمایشهای مذهبی به تمامی از آواز و بانگ و فریاد تشکیل میشود. همهی اینها را تنها یک شمن میخواند که خود البته صدایش را بهگونهای تقلیدی تغییر میداد تا افراد گوناگون و حتی حیوانات را مجسم کند. آوازها با کارهای نمایشی و رقص فراوان همراهی میشدند، و دف بزرگ شمن به شکلی بسیار پرداخته و هماهنگ بر متن همهی اینها نواخته میشد. نمایش طولانی و پر از ریزهکاریها بود، و دستکم بخشی از آوازها بدیههسرایی بودند، و شمن همچنانکه شعرها را میسرود، آنها را بر زبان میآورد، و در همان حال خواننده، بازیگر، و رقصنده نیز بود.
شمن برای حفظ نیروی خود مواد محرک معینی، مانند نوشیدنیهای مستیآور و تنباکو، نیز بهکار میبرد. در آغاز نمایش او مدتی طولانی در سکوت کامل به حال خود گذاشته میشد و تماشاگران با سکوت خود او را یاری میکردند تا محیط مادی را از ذهن خود بیرون کند و بر جهان روحانی متمرکز شود. همهی شمنها به هنگام اجرای مراسم لباس ویژهای بر تن میکردند که اغلب نمادی از یک پرنده بود، یا در برخی موارد نماد برخی حیوانات. شکل لباس بسیار گوناگون بود، اما اغلب تشکیل میشد از نوع ویژهای از چکمه، کلاه، و بالاپوشی که همگی با پر پرندگان یا چیزی شبیه به آن آراسته میشدند. برخی ابزارهای دیگر شمنها نیز عمومیت داشت. شمن کموبیش بدون استثنا طبل یا دفی داشت و نیز چوبی برای نواختن آن که نقشی بسیار مهم در اجرای نمایش او داشت. اغلب آویزههای کوچک آهنی یا دستمالهای رنگارنگ بر گرداگرد لباس او دوخته شدهبود که به هنگام رقص آزادانه تاب میخوردند. مراسم سالانهی قربانی قبیله که شمن ترکان آلتای برگزار میکرد، تدارکات مفصل دیگری را ایجاب میکرد که کموبیش به یک صحنهپردازی مدرن سر میزد. بخش اصلی نمایش شمن اغلب در شب و داخل سیاهچادر (یورت) اجرا میشد. اما در مواردی نیز در تابستان در فضای باز برگزار میشد.
یکی از مفصلترین و مهمترین گزارشهای "کاملانیه"، که در آلتای به نمایش شمن میگویند، شرح خلاصهشدهایست که رادلوف نقل کردهاست. این گزارش را وربیتسکی مبلغ مسیحیت در سال 1870 در مجلهی تومسک Tomsk Journal منتشر کرده، و خود حاوی مطالبیست که در سال 1840 گردآوری شدهاست.(242) این گزارش حاوی یک نمایش بزرگ دینیست که خود بخشی از عظیمترین مراسم قربانی قبیلهای ترکان آلتای را تشکیل میداد. این قربانی به پیشگاه بای اولگن تقدیم میشد که در کوهستان زرین، در بهشت شانزدهم جای دارد. این آیین در شامگاه دو یا سه روز برگزار شدهاست و گروه بزرگی از تماشاگران حضور داشتهاند. شامگاه نخست "کام" که نامیست که آلتاییها بهجای شمن بهکار میبرند، یورت تازهای در بیشهای از درختان غان بر پا داشت، و سپس مانند آغلی که برای گله میسازند، پیرامون آن را پرچین کشید. درون یورت غان جوانی بر پاست که شاخههای پایینی آن را چیدهاند و در تنهی آن نُه شکاف (تاپتی tapty) ایجاد کردهاند تا هنگامی که کام در طول مراسم میخواهد از درخت بالا رود، پایش را در آن شکافها بگذارد. اسبی به رنگ روشن، آنچنان که شایستهی پیشکشی به درگاه اولگن باشد برگزیدند، و نیز کام مردی را برگزید تا در طول مراسم قربانی نقش مهتر را بازی کند. او را "باشتوتقان کیسکی bash-tutkan kiski" ("کسی که سر را نگاه میدارد"، یعنی سر اسب را) مینامیدند، و آلتاییها باور دارند که روح او روح اسب را تا پیشگاه بای اولگن همراهی میکند. گذشته از خود کام، او تنها بازیگر این نمایش غریب است. سراسر متن نمایش را، بهجز بخشهای تقلید صدا و درونهگویی، خود شمن سرود و خواند.
اکنون کام وارد یورت میشود، در کنار آتشی که نزدیک درخت غان در مرکز یورت افروختهاند مینشیند، و دفش را روی دود آتش میگیرد. او سپس یکیک ارواح را بهنام میخواند، و از راه که میرسند آنان را در دفش جمع میکند. کلام این احضار سحرآمیز را رادلوف نقل کردهاست که رشتهایست از ترانهها؛ و به محض حاضر شدن هر یک از ارواح در دف، کام با صدایی فریبنده از جانب روح پاسخ میدهد: "آ کام آی" A kam ai (درود بر توای کام، من اینجا هستم). پس از آن کام از یورت خارج میشود و به جایی میرود که یک غاز با پارچه ساختهاند و در آن علف خشک تپاندهاند. او بر پشت این مترسک مینشیند و مانند آن که در هوا پرواز کند، بازوانش را مانند بال پرندگان بر هم میزند،(243) و حین پرواز چنین میخواند:
پایین ِ بهشت سپید،
بالای ابرهای سپید،
پایین ِ بهشت آبی،
بالای ابرهای آبی،
تا بهشت اوج بگیر، آه ای پرنده.
و در همان حال خود با تقلید صدای غاز پاسخ میدهد:
اونغای غاق غاق، اونغای غاق، Ungai gak gak, ungai gak
قایغای غاق غاق، قایغای غاق. Kaigai gak gak, kaigai gak
و به این شکل گفتوگوی جالبی میان غاز و سوارش صورت میگیرد که در سراسر آن شمن تنها سخنگوست، که "سخنان غاز" را نیز با "صدای غاز" ادا میکند.(244)
هدف از این سواری، دنبال کردن و تسخیر روح پورا pura یا همان اسب قربانیست، که با شنیدن فراخوان شمن شیههکشان میگوید "میژاق، میژاق، میژاق" Myjak, myjak, myjak، که البته آن نیز از دهان شمن شنیده میشود. سرانجام هنگامی که پورا تسخیر میشود و بر میخی به بند کشیده میشود، شمن چون اسبی شیهه میکشد، لگد میپراند، و سرکشی میکند تا آنکه پورا آرام میشود، با سوزاندن سرو کوهی دود داده میشود، و برای قربانی کردن آماده میشود. در اینجا کام غازش را با این سخنان مرخص میکند:
از سورؤ برگ Sürö-Berg خوراک بردار،
از سپید دریای شیر، نوشاک بردار،
آه ای غاز مادر، تو ای نغمهگر من،
پرندهی مادر، قورغای خان Kurgai Khan،
پرندهی مادر، انقای خان Engkai Khan،
نزدیکتر به مردم بیا،
با فریاد "آئو، آئو" Au, Au ارشادشان کن،
با فریاد "ژه، ژه" Jä, Jä بهسوی خود بخوانشان.
پس از این شمن به شخصیت خود باز میگردد تا اسب را قربانی کند، و بخش نخست مراسم به پایان میرسد.(245)
مهمترین بخش مراسم در روز دوم پس از غروب آفتاب برگزار میشود، و در آن کام خود بهتنهایی یک نمایش دینی کامل، یا نوعی بالت اجرا میکند، و وانمود میکند که برای هدایت پورا به پیشگاه بای اولگن، به زیارت او میرود. همچنانکه آتش نیرومند زبانه میکشد، کام دعایی خطاب به باشتوتقان (مهتر) میسراید و سپس با خواندن سرودههایی خطاب به ارواح، از جانب میهمانان حاضر خوردنی و نوشیدنی به ارواح یا "ارباب دف" تقدیم میکند. او همچنین جامهای فاخر از سوی میزبان این گردهمایی به حضور اولگن پیشکش میکند. جالب است بدانیم که ایزد آتش به عنوان نماد قدرت خانوادهی صاحب یورت که مراسم قربانی را بر پا داشتهاند شمرده میشود.
بگیر، آه ای قایراقان Kaira Kan،(246)
ای مادر سهسر آتش،
ای مادر باکرهی چهارسر؛
آنگاه که میخوانم چوق Chok،(247) سر فرود آور.
آنگاه که میخوانم مَه Mä،(248) آن را بپذیر.
واژهگزینی بهکار رفته در ترانههای کام با آنچه در داستانهای منظوم دیدهایم یکسان است، و برای نمونه در تعریف جامهی پیشکشی چنین میخواند:
پیشکشیهایی که هیچ اسبی توان بردن آنها را ندارد،
که هیچ مردی توان برداشتن آنها را ندارد،
جامههایی با یقههای سهچین، ... و غیره.
سپس کام دفش را دود میدهد، و اکنون برای نخستین بار لباس شمنیش را بر تن میکند، و پشت پردههای دود آرام نزدیک آتش میایستد. آنگاه با ضربههایی موزون دف را مینوازد و همراه با خواندن نیایشی ویژه برای هر روح، از جمله نیایشی برای بای اولگن و بستگان او، ارواح متعددی را یکیک فرا میخواند. نزدیک به پایان نیایشها، او مرکیوت Merkyut یا پرندهی بهشت را صدا میزند و با کلام زیر حالتی پر معنی به پایان نیایشها میبخشد:
به نزد من آی نغمه بر لب،
بیا و بر چشم راستم جلوه کن،
بر شانهی راست من فرود آی.(249)
کام عملیات آیینی گوناگون دیگری نیز انجام میدهد، و سرانجام اوج کاملانیه او آغاز میشود که همانا عروج او به بهشت است. این عروج روندی تدریجیست. او به آرامی از "تاپتی" بالا میرود، و با شعرخوانی و حرکات لالبازی وانمود میکند که هر گام او نشانگر رسیدن به یکی از طبقههای افقی و پیدرپی بهشت است، هرکدام با چشمانداز، خدمتکاران، و احساس ویژهی خود، که کام همه را تعریف میکند. او برای راستنمایی و تنوع بخشیدن به هنرنماییاش، هنگام گذشتن از طبقهای به طبقهی بعدی بهشت کارهای گوناگونی صورت میدهد. کام قاراقوش kara-kush یا "پرندهی سیاه" را که در خدمت دارد(250) به چپق مهمان میکند؛ به پورا آب میدهد و نوشیدن اسب را تقلید میکند؛ او همچنین پیشخدمتش را میفرستد تا با خرگوشی مسابقه دوندگی بدهد؛ از ژاژوچی jajuchi بزرگ طالع میپرسد و او برای کام از آینده خبر میدهد. جالب است بدانیم که داستان اخیر در بهشت پنجم رخ میدهد. در بهشت ششم او ماه را، و در بهشت هفتم خورشید را ارج مینهد. در بهشتهای هشتم و نهم نیز کام صحنههایی از نیایشها، پیشگوییها، قصهها، و دعاها و غیره برایمان میخواند. هرچه کام توانمندتر باشد، تعداد بهشتهایی که میتواند پشت سر نهد بیشتر است: یازده، دوازده، یا حتی بیشتر، و در مواردی شاید بتواند تا بهشت شانزدهم هم برسد. سرانجام، هنگامی که به مرز توانایی و دانشش رسید، بای اولگن را فرا میخواند، و با کاستن از صدای دفش و تعظیمی متواضعانه، دعایی خطاب به او میخواند. او از بای اولگن میپرسد که آیا قربانی را میپذیرد یا نه، پیشبینی وضع هوا و محصول را میپرسد، و دستورهایی درباره قربانی میگیرد. حالت خلسه و جذبهی کام در این صحنهی باشکوه و پایانی به اوج خود میرسد، او خسته از حال میرود، و در این حال باشتوتقان دف و چوب دفنوازی را بهآرامی از او دور میکند. کام مدتی همچنان بیحرکت میماند، و سکوت بر یورت حاکم میشود. سپس کام گویی از خواب بیدار شود، چشمانش را میمالد، موهایش را مرتب میکند، کشاله میرود، عرق پیراهنش را میچلاند، و سپس گویی از سفری طولانی آمدهباشد، پیرامونش را مینگرد و با حاضران چاقسلامتی میکند. بدینگونه کاملانیه به پایان میرسد.(251)
(فصل دهم ادامه دارد)
در یوتیوب فیلمهای مستند فراوانی دربارهی شمنها، از سیبری (بهویژه اگر روسی بدانید) تا شمنهای جنگلهای آمازون یافت میشود.
_________________________________
232 - کاملانیه اسم مصدر روسیست برساخته روی "کام" که در آلتای به شمن میگویند [مترجم فارسی].
236 - Ibid. pp. 185 ff.
237 - Journal of the Central Asian Society, XXII (1935), 221 ff.
238 - Castrén, Nordische Reisen und Forschungen IV, 256.
239 - Sandschejew, Anthropos (1927), p. 306.
240 - Stadling, Shamanismen i Norra Asien, p. 130.
242 - رادلوف ترجمهی آلمانی بخش عمدهای از متن وربیتسکی را در جلد دوم Aus Sibirien صفحههای 19 تا 51 نقل کردهاست. خلاصهای از روایت رادلوف را، شامل بیشتر آوازها، پروفسور میخائیلوفسکی Mikhailovsky در مسکو منتشر کردهاست، و ترجمهی انگلیسی متن اخیر را نیز واردروپ O. Wardrop در Journal of the Anthropological Institute, XXIV (1894) صفحههای 74 بهبعد آوردهاست. روایت خلاصهشدهای را نیز چاپلیتسکا در Aboriginal Siberia صفحهای 298 بهبعد منتشر کردهاست.
243 - این صحنه بیاختیار صحنهی سواری ایندرا Indra بر پشت عقاب را در پایان نمایش سانسکریت شکونتلا Çakuntalá به یاد میآورد.
244 - در سالهای مبارزهی استالینیسم با نمادهای همهی انواع دینها در اتحاد شوروی سابق، شمنها نیز در امان نماندند و مأموران دستگاه اطلاعاتی بسیاری از آنان را اعدام کردند یا به شکلی وحشیانه از هواپیمای در حال پرواز به بیرون پرتاب کردند تا به باورمندان آنان نشان دهند که شمن قدرت پرواز ندارد. بقایای شمنها از آن پس تا دههی 1980 در عمل زندگانی زیر زمینی داشتند. بنگرید از جمله به این نشانی: http://www.newdawnmagazine.com/articles/secrets-of-siberian-shamanism [مترجم فارسی]
245 - همچنان که در سرآغاز بازویراست این ترجمه نوشتم، دکتر رضا براهنی در رمان خود "آزادهخانم و نویسندهاش" تکههایی از این شعرهای شمن آلتایی را نقل کردهاند. من در نامهای به تاریخ 15 مه 1997 به شوخی برایشان نوشتم که نکند ایشان ترجمهی گمشدهی مرا یافتهاند و شعرهای شمن را از آن نقل کردهاند. ایشان شوخی مرا جدی گرفتند و در شرحی مبسوط در نامهای بهتاریخ 23 سپتامبر 1997 نشان دادند که شعرها را از یک کتاب قدیمیتر همین خانم چادویک بهنام "رشد ادبیات" The Growth of Literature خود ترجمه کردهاند. ایشان در ضمن قصدشان از نقل این شعرها را در رمانشان نیز توضیح دادند، که از آن رو که میتواند برای پژوهندگان آثار ایشان سودمند باشد، آن تکهها را اینجا نقل میکنم: «[...] من بر اساس شناختم از زن، فمینیسم، و رُمان، و بازآفرینی آیینها و در چارچوب موضوع اصلی کتابم که زن است، ساختاری سراسر پاتریارکال (پدرسالارانه) را بهسود تصوری که خودم از زن دارم – که وقتی شما از طبقات ئولگن فراتر بروید ممکن است به زن برسید – داستان شمن را بازسازی کردهام. [...] اگر اصل ترکی آنها را گیر میآوردم، از آنها در کتابم استفاده میکردم. متأسفانه گیر نیاوردم. [...] متن من یادآور آن متن است، ولی تنها یادآور آن است، چرا که من ساختار دیگری را پس از ارائهی آن ساختار و ساختارزدایی از آن بر آن تحمیل کردهام. خودم را در آن متن میبینم، و زن را، و این با روح کتاب من سنخیت دارد.» [مترجم فارسی]
246 - نگاه کنید به فصل "منظومهها و دستانها غیر قهرمانی". گفته میشود که قایراقان آفرینندهی همهی موجودات است. نگاه کنید به Hildén, op. cit. XXVIII (1916), 126.
247 - در میان ترکان آلتای چوق نامیست که به شراب هدیهشده به خدایان میگویند و در مراسم قربانی، شمن میخواند که از آن برایش بیاورند. نگاه کنید به Radlov, Wörterbuch, s.v..
248 - حرف ندای "مَه" به ترکی یعنی "بفرما!"، "بگیر"، "بپذیر"؛ پیشین.
251 - برای خواندن گزارشهای تازهتر، گرچه با جزئیات کمتر، درباره مراسم شمنی در میان ترکان آلتای، و مراسم قربانی اسب در میان ترکان لهبد، که همسایگان نزدیک آنان هستند، بنگرید به Hildén, op. cit. pp. 138 ff..