03 January 2016

حماسه‌های شفاهی آسیای میانه - 10

این طرح کار خودم است در سال 1351
کپی از طرح روی جلد صفحه‌های
اپرای کوراوغلو
ساخته و پرداخته‌ترین دستان قهرمانی که می‌شناسیم رشته منظومه‌های ترکمنستانی کؤراوغلو ‏Köroglu‏ ست که جهانگردی به نام خوچکو ‏Chodzko‏ از زبان خوانندگان بومی سروده‌های رزمی ‏‏[آشیق‌ها] نوشته‌است. او مدت یازده سال در کرانه‌های دریای خزر و شمال ایران اقامت داشت، این ‏مجموعه‌ی دستان‌ها را ثبت کرد و سپس خود به انگلیسی ترجمه‌شان کرد.‏(133) این رشته ‏روایت‌هایی در بر دارد از زندگی و ماجراهای کؤراوغلو؛ راهزن و قهرمان بزرگ و خنیاگری [آشیق] ‏تمام‌عیار که گمان می‌رود در نیمه‌ی دوم سده‌ی هفدهم می‌زیسته‌است (جزئیات بیشتر در فصل ‏‏"عناصر تاریخی و غیر تاریخی"). این رشته از سیزده مجلس ‏mejjliss‏ (به‌معنای "نشست"، یا فصلی ‏از حماسه) تشکیل می‌شود که خود داستان‌هایی به نثر و جدا از هم‌اند، و گفته می‌شود که راوی ‏هر قدر مناسب بداند می‌توانند به‌درازا بکشند.‏(134) این سیزده مجلس در ترجمه‌ی انگلیسی 327 ‏صفحه شده‌است.‏

از لحاظ گستردگی و شکل، رشته‌ی کؤراوغلو شباهت زیادی به رشته‌ی قیرغیزی ماناس دارد. ‏همانند ماناس، کؤراوغلو نیز شامل تعدادی داستان قهرمانی‌ست که همه‌ی آن‌ها مربوط به قهرمان ‏بزرگ هستند، اگرچه این‌جا نیز نمی‌توان گفت که او در همه‌ی موارد برجسته‌ترین شخصیت داستان ‏است. به‌نظر می‌رسد که در این رشته‌ی ترکمنی نیز – هم‌چنان که شاید درباره‌ی رشته‌ی ماناس ‏نیز بتوان گفت – تعدادی از ماجراهایی که در اصل مربوط به قهرمانان دیگری هستند، در طول زمان در ‏رشته داستان‌های مربوط به قهرمان اصلی وارد شده‌اند و بدینگونه در ادبیات کلاسیک عظیم ترکمنی ‏جای گرفته‌اند. همانند داستان‌های قیرغیزی، داستان کؤراوغلو نیز با شرح دوران کودکی قهرمان آغاز ‏می‌شود و سپس همه‌ی زندگی او را حکایت می‌کند. دیدیم که رشته‌ی قیرغیزی با شرح زندگی ‏پسر و نوه‌ی قهرمان ادامه می‌یابد، اما رشته‌ی کؤراوغلو – دست‌کم در روایتی که خوچکو نقل کرده ‏‏– با مرگ قهرمان به‌پایان می‌رسد.‏

داستان‌هایی که درباره‌ی کؤراغلو و یارانش تعریف می‌کنند بیشتر شرح حمله‌های غارتگرانه است. ‏هدف حمله اغلب کاروان‌های بازرگانی‌ست که در مرغزارهای دامنه‌ی دژ کوهستانی کؤراوغلو اتراق ‏می‌کنند. دیگر مضامین پر طرفدار این داستان عبارتند از سر زدن‌های قهرمان در لباس آشیق‌ها به ‏خیمه‌گاه دشمنان، یا به حرمسرای فرمانروایان ایرانی. او دختران آنان را می‌رباید تا حرمسرای خود را ‏پر کند. او همیشه پیروز نیست و برخی از حمله‌های او آبرومندانه دفع می‌شوند، از جمله در یکی از ‏حمله‌های ناموفق یک بازرگان او را به نبرد تن‌به‌تن می‌خواند. در این نبرد قهرمان انتقام‌جویی می‌کند ‏و چهره‌ای بی مرام و فاقد اصول اخلاقی از خود نشان می‌دهد. در مواردی قهرمانان ماجراها از یاران ‏او هستند، برای نمونه در داستان چگونگی دزدی پسرخوانده‌ی او ایواز ‏Ayvaz‏ از شکارگاه پاشای ‏توقات ‏Tokat‏. در داستانی، نوکری به‌نام حمزه ‏Hamza‏ اسب کؤراوغلو قیرآت ‏Kyrat‏ را می‌رباید، و ‏کؤراوغلو بی‌چاره می‌شود، اما در پایان داستان او اسبش را به‌چنگ می‌آورد و شأن و اعتبار قهرمانی ‏خود را باز می‌یابد. ترانه‌های بسیاری در این "مجلس"های ترکمنی وجود دارد که اغلب به خود ‏کؤراوغلو نسبت داده می‌شوند. تعدادی نیز منسوب به پسر او ایواز و نیز دیگر یاران او هستند. ‏به‌راستی نیز از کؤراوغلو چهره‌ی یک شاعر و موسیقیدان تمام‌عیار ارائه می‌شود که در ستایش هر ‏رویداد مهمی ترانه‌ای می‌سراید. هر موقعیت هیچان‌انگیز و پر احساسی ذوق او را تحریک می‌کند و ‏رشته‌ای از ترانه‌های فی‌البداهه از او می‌تراود. هرگاه که او می‌خواهد با حالتی رسمی سخن ‏بگوید، نظم را واسطه‌ای طبیعی‌تر از نثر می‌یابد.‏

رشته داستان‌های کؤراوغلو نمونه‌ی جاافتاده‌ای از ادبیات قهرمانی‌ست. این داستان‌ها همگی پر ‏ماجرا هستند و هدف از آن‌ها سرگرمی‌ست. محیط این داستان‌ها جوامع قهرمان‌پرور است و از ‏بسیاری لحاظ درست مشابه همان محیطی‌ست که جهانگردانی که در نیمه‌ی نخست سده‌ی ‏نوزدهم از ترکمنستان گذشته‌اند برایمان وصف کرده‌اند. سراینده‌ی همه‌ی داستان‌ها ناشناس است ‏و تنها با سنت نقالی شفاهی، گاه با همراهی سازی زهی، به ما رسیده‌اند. سبک این داستان‌ها ‏نیز با معیارهای دستان‌های قهرمانی همخوانی دارد. جزء را بر کل ترجیح می‌دهند و جزئیات را ‏به‌تفصیل و با پرداختی زیبا ارائه می‌دهند. گفتار را با فراغ بال و حتی در مواردی پیش پا افتاده در ‏داستان وارد می‌کنند.‏

رشته‌ی کؤراوغلو با وجود فردگرایانه بودن، هیچ اشرافی نیست. خود قهرمان پسر رمه‌بان سلطان ‏مراد ‏Sultan Murad‏ است، و این خود به‌تنهایی شایان افتخار است که یاران او نیز همگی رنجبرانی ‏هستند که از میان مهتران، چوپانان، و صنعتگران برخاسته‌اند. برادرخوانده‌ی او سوداگر است و ‏پسرخوانده‌اش نیز پسر یک قصاب است.‏(135) نقالان هیچ‌یک از صفت‌های خشن این رنجبران را نیز ‏پرده‌پوشی نمی‌کنند. توصیف اشتهای سیری‌ناپذیر کؤراوغلو و رفتار ناهنجار او سر سفره، و نیز ‏توانایی او در نوشیدن،(136) ما را به‌یاد جولوی قهرمان قیرغیزی می‌اندازد، و علاوه بر آن این‌جا حتی ‏یک سوداگر نیز می‌تواند او را برای رهبری غیر آقامنشانه در حمله به دشمن سرزنش کند:‏

‏«دست بدار، کؤراوغلو!... من چه‌ها درباره‌ی تو شنیده‌ام، اما اکنون تو را از نزدیک می‌بینم، و تو ‏سزاوار نام نیکت نیستی. مرد دلاور باید به‌موقع به دشمنش هشدار دهد؛ حمله بدون هشدار و ‏فریبکاری در کشتن، کار زنان است.»‏(137)

ورود مقدار زیادی طنز در این داستان‌ها به بسیاری از دستان‌های ایرلندی و نیز به بی‌لی‌نای روسی ‏واسیلی بوسلایف ‏Vasily Buslaev‏ شباهت دارد. منظور من تکه‌هایی‌ست مانند آن که شنوندگان با ‏شنیدن میزان اشتهای شگرف قهرمان شگفت‌زده می‌شوند: او نه تنها مقدار زیادی برنج که حتی ‏گونی برنج را هم می‌خورد؛ یا وحشت از درازی سبیل‌های او، یا تب‌ولرزی که از دیدن سر دشمن بر ‏فراز نیزه‌ی او دامنگیر یارانش می‌شود و آنان را به‌مدت دوازده ماه به بستر می‌اندازد. چنین طنزی با ‏جدیت سفت و سخت داستان‌های قهرمانی ساخته شده برای شنوندگان اشرافی همخوانی ندارد. ‏با این همه رشته‌ی کؤراوغلو از لحاظ جریان و طرح کلی داستان با معیارهای پذیرفته‌ای که به عنوان ‏ویژگی‌های منظومه‌ها و دستان‌های قهرمانی جاهای دیگر مشاهده کرده‌ایم سازگاری کامل دارد. ‏فضایل قهرمانی پر طرفدار در این داستان‌ها عبارت‌اند از دلاوری، وفاداری، سخاوت و بخشندگی، و نیز ‏همه راهزنان و جنگاوران، غارتگر حرفه‌ای هستند. دارایی‌ها و وصف زینت‌های شخصی و ریزه‌کاری ‏سلاح‌ها بسیار ارزشمند شمرده می‌شود. اصول شرافت قهرمانی را به‌طور کلی به‌جا می‌آورند، ‏اگرچه همیشه آن را اصل مسلم نمی‌دانند. خود کؤراوغلو عالی‌ترین درجه‌ی فضیلت و کمال را ‏به‌عنوان رادمردی از جامعه‌ی قهرمانی آسیا دارد، و این خود یعنی توانایی سخن گفتن در قالب ‏ترانه‌های فی‌البداهه. دیگر قهرمانان این دستان‌ها نیز به درجات کمتر در این فضیلت و کمال ‏سهیم‌اند.‏

بالاتر از هر چیز، اهمیت و برتری اسب‌ها با عالی‌ترین معیارهای ایده‌آل ترکمنی همخوانی دارد. قیرآت ‏اسب کؤراوغلو حتی بیش از سوارش قهرمان راستین دستان‌هاست؛ فرمانروایان مقتدر چشم طمع ‏بر آن دوخته‌اند، و همه دوستش دارند و می‌ستایندش. کؤراوغلو اسبش را به اندازه‌ی جانش دوست ‏می‌دارد و چنین می‌نماید که جدای از آن دشوار می‌تواند وجود داشته‌باشد. آنگاه که اسب را در ‏حال مرگ می‌یابد، نمی‌خواهد که پس از این یار و یاور وفادار و زیبا حتی دمی بیشتر زنده بماند و به ‏میل خود تسلیم دشمن می‌شود.‏


ترکان آلتای و ته‌له‌اوت همراه با گروه آباکان رشته دستان‌های مشترکی دارند که مربوط است به ‏فرمانروایان مغول (قالموق) ترکستان چین و جونغارستان در سده‌های هفدهم و هجدهم. این دستان‌ها ‏سبکی ساده و صریح دارند و برخلاف آن‌هایی که پیشتر بررسی کردیم، به نظر می‌رسد که از نفوذ ‏منظومه‌های قهرمانی تا حدودی برکنار مانده‌اند. دستان ساغایی سونو مت‌تیر ‏(138)Sunu Mättyr ‏ ‏اگرچه بسیار مختصر و تنها در پنج صفحه و نیم است، با این حال به شکل طبیعی به سه بخش ‏تقسیم می‌شود. در نخستین بخش دستان روابط قیرغیزها به ریاست قونیر تارغا ‏Kongyr Targa‏ و ‏اربابان‌شان در آلتای به رهبری قوندایجی خان ‏(139)Kongdaijy Khan ‏ بیان می‌شود. آنگاه که قونیر تارغا ‏پیر می‌شود، مردم پند او را ناشنیده می‌گیرند، از پرداختن باج و خراج به آلتای طفره می‌روند، و ‏مأمورانی را که برای گردآوری خراج آمده‌اند می‌کشند. قوندایجی گروهی را می‌فرستد تا آنان را به ‏کیفر برسانند، و این گروه مردم را از خانه‌هایشان بیرون می‌کنند. این بخش از دستان ‏پساقهرمانی‌ست ‏post-heroic‏ و نقالی با دید سیاسی معین و گرایش باستان‌دوستی آن را به ‏شکلی خلاصه نقل کرده‌است.‏

بخش دوم دستان قهرمانی ناب است و مربوط است به سونو مت‌تیر قهرمان هفت‌ساله، پسر ‏قوندایجی، که با تیری که نوک آهنین دارد ببری را می‌کشد. چندی بعد رقیبانی بدسرشت به ‏رشک‌ورزی او را متهم می‌کنند که با زنانشان بی‌اخلاقی و بی‌آبرویی کرده و پدرش را وا می‌دارند که ‏او را در چاهی ژرف سرنگون کند. او سرانجام دوباره زنده می‌شود تا با دلاوری‌هایی که در نبرد با ‏‏"مغول‌ها" از خود نشان می‌دهد استقلال پدرش را به او بازگرداند. بسیاری از مضامین موجود در این ‏بخش داستان، از جمله نبرد نهایی قهرمانی که چندی تصور می‌رفت که مرده، همگی در دیگر ‏داستانه‌های ترکان آلتای، قیرغیز، و آباکان نیز وجود دارند و برای ما آشنا هستند.‏

بخش سوم، ماجراهای امیر ساران ‏Amyr Saran‏ را حکایت می‌کند که این‌جا گفته می‌شود پسر ‏دیگر قوندایجی‌ست.‏(140) او قبایل قیرغیز را به کنار دریاچه‌ای هدایت می‌کند و آن‌جا سکنایشان ‏می‌دهد. سپس با خودداری از ازدواج با دختر "مغول خان" ‏(141)Mongol Khan ‏ و کشتن هزار تن از ‏سربازان او، به او توهین می‌کند. پس از آن او نزد "تزار سفید" می‌گریزد، اما "مغول خان" اصرار دارد ‏که او را اعدام کنند. پایان داستان پیچیده و مبهم و روایتی ضعیف و پادرهواست.‏

مقایسه‌ی این داستان به‌نسبت بدون استخوان‌بندی با روایاتی که رادلوف از جاهای دیگر نقل کرده، ‏هم از قبایل ساغایی(142) و هم از دیگر قبایل، این گمان را تقویت می‌کند که آن‌چه به دست ما ‏رسیده، تکه‌ی جدا شده‌ای از رشته‌ی سنت‌های شفاهی جامع و گسترده و شاید پیشرفته‌ای‌ست. ‏اطلاعی از روایت دیگری از بخش نخست همین دستان ساغایی سراغ نداریم، اما روایت ته‌له‌اوتی ‏بخش دوم به شکل دستانی مستقل وجود دارد.‏(143) روایت ته‌له‌اوتی در خطوط اصلی ساده‌تر و ‏واضح‌تر از روایت ساغایی‌ست، گرچه پیداست که پایان آن را فراموش کرده‌اند و چیزهایی آشفته به ‏هم بافته‌اند. بنا بر روایت ته‌له‌اوتی شونو ‏Shünü‏ (سونو) جوان‌ترین پسر قونودوی ‏Kongodoi‏ ‏فرمانروای اویرات ‏Oirat‏ (جونغارستان) بود و رقیبانی که به او رشک می‌ورزیدند و توطئه‌ای بر ضد او ‏چیدند، سه برادر جوان‌ترش بودند.(144) در این روایت آنان پدرشان را می‌ترسانند از این‌که مبادا شونو ‏با نیرویی که دارد پدر را از میان بردارد، و تحریکش می‌کنند که او را بکشد، و این مضمونی بسیار ‏ساده‌تر از مضمون مشابه در روایت ساغایی‌ست. گذشته از آن در روایت ته‌له‌اوتی هنگامی که پدر ‏می‌خواهد به شونو زهر بخوراند، او می‌فهمد و سرانجام خانه را ترک می‌کند. روایت می‌شود که او ‏به عمویش آجیق‌قو خان ‏Ajykku Khan‏ (یا همان آیوقی ‏Ayuki‏ فرمانروای تورغوت ‏Torgut‏) می‌پیوندد، ‏سپس در سرحد روسیه اقامت می‌کند،(145) و در جنگی به نمایندگی پدرش در برابر روسان اعتباری ‏به‌دست می‌آورد.‏

در فصلی دیگر روایات گوناگون این رشته را در کنار هم می‌چینیم تا ارزش تاریخی آن را بسنجیم. از ‏این رو دستانی کوتاه را، که در واقع حکایتی بیش نیست، در این‌جا نقل می‌کنیم. این دستان را ‏رادلوف در میان آلتایی‌ها ثبت کرده‌است،(146) و آشکارا همان رشته حوادثی را بیان می‌کند که در ‏دستان‌های پیشین نیز آمده‌اند:‏

اویرات خان ‏Oirat Kan‏ می‌میرد و پس از او امیر ساناغا ‏Amyr Sanaga‏ فرمانروای مردم می‌شود. ‏شاهزاده چاغان نارات‌تان ‏Chagan Narattan‏ در آلتای به‌سر می‌برد. چاغان نارات‌تان با امیر ساناغا ‏می‌ستیزد. آنان در کنار رود چاریش ‏Tscharysch‏ به نبرد می‌پردازند. چاغان نارات‌تان پیش از آن‌که نبرد ‏به سرانجام برسد، می‌گریزد و با شصت‌ودو تن از یارانش به غاری در خاتونجا ‏Katunja‏ پناه می‌برد. ‏مردان آلتایی امیر ساناغا را تا آن‌سوی ایرتیش عقب می‌رانند، اما آنگاه که چاغان نارات‌تان را در میان ‏کشتگان نمی‌یابند، به جست‌وجوی او می‌روند و سرانجام او را می‌یابند. او می‌خواهد بار دیگر بگریزد ‏اما در رود بی‌توتقان ‏Bitutkan‏ دستگیرش می‌کنند. این رود نام خود را از همین رویداد گرفته‌است.‏(147) ‏مردان آلتایی خشمگین از بزدلی او می‌گویند: «تو ما را در جنگ ترک گفتی، پس ما هم تو را در صلح ‏ترک می‌کنیم. تو دیگر رهبر ما نیستی.»‏(148)
‏(فصل دوم ادامه دارد)‏
________________________________
133‎ ‎‏- ‏Chodzko, Specimens of the Popular Poetry of Persia.‎‏ - خوچکو نه جهانگرد، که از 1830 تا 1844 کنسول روسیه در رشت ‏بود. او لهستانی بود و "خوچکو" تلفظ لهستانی نام اوست. زادگاه او اکنون در محدوده‌ی جمهوری بلاروس قرار دارد. او تا سال 1830 در ‏دانشکده‌ی خاورشناسی سن‌پترزبورگ دانشجوی دانشمند نامدار میرزا جعفر توپچی‌باشوف بود. مجموعه‌ای از شواهد و قرائن نشان می‌دهند که ‏خوچکو داستان کوراوغلو را از آشیق‌های آذربایجانی شنیده‌است، و این که چادویک این روایت را "ترکمنی" می‌نامد به گمان من از آن‌جا ‏سرچشمه می‌گیرد که در روایتی که خوچکو شنیده کوراوغلو از ترکمنستان بر می‌خیزد، ماجراهایی در هرات و خراسان دارد، و سپس به ‏آذربایجان می‌آید و ماجراهایش در آذربایجان، ترکیه، و تا مرکز ایران ادامه می‌یابد. در ضمن، چادویک در پیشگفتار کتابش گفته‌است که به ‏دستان‌ها و منظومه‌های آذربایجانی نخواهد پرداخت. روایت ترکمنی موجود از داستان کوراوغلو تفاوت‌های بزرگی با روایت خوچکو دارد. از ‏جمله بنگرید به رحیم رئیس‌نیا، "کوراوغلو در افسانه و تاریخ"، انتشارات نیما، تبریز، چاپ دوم بهار 1368؛ همچنین پاشا افندیف، "تحلیلی بر ‏حماسه‌ی کوراوغلو"، ترجمه شیوا فرهمند راد، انتشارات ارمغان، تهران 1357؛ و نیز ویکتور ژیرمونسکی، "آوازهای حماسی و خنیاگران در ‏آسیای میانه" (بخش دوم همین کتاب "حماسه‌های شفاهی آسیای میانه"). روایت خوچکو نخستین روایت مکتوب داستان کوراوغلوست. [مترجم ‏فارسی]‏
134‎ - Ibid. P. 13.‎
135‎ - Chodzko, Specimens of the Popular Poetry of Persia, pp. 41 f.‎
136‎ ‎‏- پیشین، ص 48، 103، و جاهای دیگر [نویسنده].‏
‏«کوراوغلو خشمگین که می‌شد، هیچکس جرئت نمی‌کرد به او نزدیک شود. او دو شبانه‌روز تمام به شکم می‌خوابید، و آنگاه که بر می‌خاست ‏هفت من برنج و هفت شقه گوسفند می‌خورد، و هفت کوزه شراب می‌نوشید، زره خود را می‌پوشید، ایواز سبیل‌های او را تاب می‌داد و پشت ‏گوش‌هایش می‌گذاشت، و آنگاه کوراوغلو رهسپار جنگ می‌شد». نگاه کنید به پاشا افندی‌یف، پیش‌گفته، ص 75 [مترجم فارسی].‏
137‎ - Ibid. pp. 184 f.‎
138‎ - Proben II, 380 f.; cf. Radlov, Aus Sibirien I, 185 f.‎
139‎ ‎‏- واژه‌ی قوندایجی در واقع عنوان اوست.‏
140‎ ‎‏- لیکن مقایسه کنید با پانویس شماره ‏x‏ در صفحه ‏x‏. از جدول (‏G‏) در شجره‌نامه‌ی بد‌دلی ‏Baddeley‏ چنین بر می‌آید که امیر ساران نه پسر، ‏که نتیجه‌ی قوندایجی بوده‌است – البته اگر آن را اسم خاص فرض کنیم و نه عنوان یا اصطلاح مربوط به نسبت خانوادگی.‏
141‎ ‎‏- "مغول خان" شاید همان "کی‌ین لونگ" Kienlung امپراتور چین باشد. بنگرید به ‏Radlov, Aus Sibirien I, 171‎‏ و مقایسه کنید با ‏Baddeley, ‎Russia, Mongolia and China I, Genealogical Table G.‎
142 - Cf. Radlov, Aus Sibirien I, 167 ff.‎
143 - Proben I, 206 ff.; cf. Radlov, Aus Sibirien I, 169 ff.‎
144 ‎‏- نویسنده هم شونو را "جوان‌ترین" پسر نامیده، و هم گفته که سه برادر "جوان‌تر" او توطئه چیدند. در متن اینترنتی و آلمانی "از سیبری" ‏یافتم که شونو از همسر نخست و سه پسر دیگر از همسر دوم قونودوی بودند. [مترجم فارسی]‏
145‎ - See Howorth, History of the Mongols I, 564 ff.‎
146‎ - Aus Sibirien I, 172.‎
147‎ ‎‏- "بی" شاید معادل "بیک" است، و توتقان نیز در زبان‌های ترکی از ریشه‌ی گرفتن است. پس "بی‌توتقان" یعنی جای گیرافتادن سرکرده ‏‏[مترجم فارسی].‏
148‎ - Aus Sibirien I, 172.‎

No comments: