این دستانها با همهی فشردگی و کوچکیشان از این نظر شایان توجهاند که سنتهای تاریخی شفاهی را مستقل از مطالب نوشتهشده ارائه میدهند. تاریخ حکمرانی فرمانروایان قالموقی دودمان جونغارستان از سدهی شانزدهم تا به امروز در منابع مغولی و روسی تمام و کمال درج شدهاست،(149) و مقایسهی این تاریخچههای مکتوب با روایات شفاهی پیشگفته همچنان که خواهیم دید (فصل "عناصر تاریخی و غیر تاریخی...)، تنها مواد مهمیست که برای پژوهش روند انتقال شفاهی سنتهای تاریخی در میان کوچنشینان در آثار رادلوف یافت میشود و به ما رسیدهاست. همچنین این دستانها مواد خام جالبی برای پژوهش متنهای گوناگون و نفوذ مضمونهای مشترک در قصههای فولکلوریک به ما میدهد.
داستان تاسقا متتیر Taska Mättyr که رادلوف در میان ترکان کویهریک Kuärik (آباکان) ثبت کرده(150) هم از نظر شکل و هم از نظر سبک با دستانهای مورد بررسی ما تفاوت زیادی دارد. این دستان روایت بلند و خوشپرداختیست به نثر که با سبک منظومههای آباکانی همخوانی دارد. در اینجا ماجراهای قهرمانی بهنام تاسقا متتیر روایت میشود که در خدمت اودسنگ پگ Üdsäng Päg است. اودسنگ پگ او را راهی میکند تا خراج مقرر را ببرد و به خان مغول بپردازد. خان مغول نیز به نوبهی خود قهرمان را به مأموریتی دیگر میفرستد، و اینجا قهرمان از سوراخی در کوهستان میگذرد و از کشوری فراطبیعی سر در میآورد که شباهتهای روشنی با کشورهای مشابه در دیگر داستانها و منظومههای ترکان دارد که راه ورود مشابهی دارند و اغلب سرزمین مردگان را مجسم میکنند. هنگامی که قهرمان سرانجام به بارگاه اودسنگ پگ باز میگردد، آنقدر در سفر بودهاست که او را بهجا نمیآورند و تنها آنگاه میشناسندش که نواهای آشنای کهنش را با چاتیغان یا قانون قیرغیزی مینوازد.
این دستان تصویری زنده از سلوک و روابط قیرغیزهای قارا ژوس Kara Jüs و مغولان را در دورهای بهدست میدهد که دو دستان آخر به آن اشاره میکنند. میبینیم که خانها رؤسای زیر دست یا نمایندگان اداری خود را وا میدارند که هر سه سال یک بار به شخصه در بارگاه آنان حاضر شوند؛ سفرهای دور و درازی صورت میگیرد؛ قیرغیزها اتراق میکنند و چای عصرانه دم میکنند؛ خان مغول به عضای خیزران خود تکیه میزند؛ روشهای موذیانهی او در پروردن این عوامل نفوذی کارهای خطیر او را از پیش میبرد، و از غیبتهای طولانی از خانه میشنویم که لازمهی این کارهای خطیر است. شاهزادهی قهرمان و آرمانی را در وجود اودسنگ پگ میبینیم؛ دلیر، بیرحم، بیپروا، توانا، سخاوتمند، و کاردان، شکارچی ماهر، و جنگجویی دلاور. قهرمان ماجراجوی آرمانی را نیز در وجود تاسقا متتیر میبینیم. او تیرانداز و شکارچی و ردگیریست بهتر از هر کس دیگر؛ او دلیر، وفادار، و پیروزمند، و موسیقیدانی تمام عیار است که چهل لحن و آهنگ میداند و همچنین میتواند با چاتیغان بداههنوای کند. دستان به شیوهای سنجیده و پرداخته تصنیف شدهاست و همهی ویژگیهای منظومههای تکاملیافته را دارد؛ نه واژهگزینی و نه نحو و ترکیب آن مشابه با نثر نیستند. با این حال در میان روایتهای منثوری که رادلوف ثبت کرده، نمونهای یگانه از نوع خود است، و هیچ سخنی دربارهی تاریخچه یا محیطی که در آن رواج داشته، بیان نشدهاست.
گذشته از روایات منظوم و دستانهایی که بررسی کردیم، ترکان گنجینهای بزرگ از اشعار شفاهی دیگر نیز دارند که ویژگیهای کماهمیتتری دارند. منظومههای قهرمانی به شکل گفتارهای یک شخص متداول است و همجنان که دیدیم در دستانها بسیار بهکار میروند. نمونههای مستقل اینها نیز یافت میشود، و بهویژه در میان ترکان ایرتیش و اوب ثبت شدهاند. مقدار زیادی از سرودههای از این گونه به اشخاص نامدار تاریخی نسبت داده میشوند، اما احتمال کمی میرود که بخش بزرگی از آنها را در واقع قهرمانان نامبرده سروده باشند. طیف نامهایی که مطرح میشوند، خصلت غیر شخصی محتویات سرودهها بهطور کلی، سبک ساخته و پرداخته، صنایع لفظی و شکل اغلب مصراعی، نظم و ترتیب برگردانها، و اصرار در کاربرد قالبهای مرسوم و قراردادی، همگی بیش از آن که نشان از کاری خودبهخودی و شخصی داشته باشند، دلالت بر شکل سنتی ادبیات دارند.
نمونهای از تولغاو Tolgav (سوگواره) که پس از تسخیر قازان بهدست روسان در سال 1552 میلادی سروده شده و خوچکو در سال 1830 آن را زبان یکی از ترکان آستراخان ثبت کرده،(151) بیگمان باید از این دسته باشد. چنین بر میآید که این تولغاو سوگوارهی شاهزادهای ترک بودهاست بهنام باتیر [بهادر] شوراه Batyr Shorah. او در تلاش برای شکستن خط محاصره، در باتلاقها جان دادهاست. اما با توجه به خصوصیات محتوای داستان که به جزئیات چگونگی مرگ او میپردازد، پیداست که میبایست کسی دیگر پس از حادثه داستان را پرداخته باشد. همین نشانه، این احتمال را مطرح میکند که بخشی از یک تولغاو دیگر که مربوط به همان حادثه است و در مجموعهی خوچکو بیدرنگ پس از تولغاو پیشین آمده،(152) نیز از همان منشاء باشد.
نمونههایی از سرودههایی که در بزرگداشت شخصیتهای تاریخی آفریده شدهاند، از ترکان شمالی باقی ماندهاست. برای نمونه بندی از ترانهی فراموششدهی کوچومخان Kuchum Khan باقی مانده که در آن قهرمان دستاوردهایش را به یاد میآورد و با مهر از تیراندازانش یاد میکند.(153) در سرودهای دیگر که هفت بند دارد(154) خوتساش Khotsash یکی از قهرمانان کوچومخان در سن پیری خوشیهای جوانیش را بهیاد میآورد: عرق و شراب، جامهها و اسبهای پر ارزش، و عشق دختری بهنام قنیقه Känikä. از سرودهای دیگر چنین بر میآید که از زبان میرزا توس Myrsa Tus برادر کهتر مامای قهرمان Mami سروده شدهاست.(155) این دو شعر شکل مصراعی و برگردانهای پرداختهای دارند. در توختامیشخان(156) Toktamysh Khan توختامیش در حال گفتوگو با میرآتیم Myratym نجیبزاده و چنبای Chänbai خردمند تصویر میشود.
گفتارهای منظوم پندآموز را نیز اغلب به شکل چارچوب بیان مطالبی بهکار میبرند که در اصل جایشان در پندنامهها و جشننامههاست. سرودهای کموبیش منسجم وجود دارد که افراد قبیلهی قورداق از ترکان شمالی آن را میخوانند و چنین بر میآید که از زبان قهرمانی بهنام آتولو باتیر Atulu Batyr نقل شدهاست.(157) آشکارا پیداست که آن را برای انتقال دانستههای ایجازگونه و توصیفی سرودهاند. یا در گفتوگویی منظوم میان مادر موراتپی Murat Pi و پسرش بههنگام رهسپاری پسر به میدان جنگ، مادر به پسر اعتراض میکند و در اینجا میل به پندآموزی زیر پردهای نازک از نگرانی شخصی پوشانده میشود.(158) شعر قارازا (159)Karaza از زبان یکی از رؤسای قبایل ترک بیان میشود که دو پسرش در جنگ با یرماک قزاق Ermak the Cossack درگیر شدهاند. این شعر سوگوارهایست بر مرگ دو پسر، و البته باید از سدهی هفدهم برای ما ماندهباشد، اما شکل پرداخته و ساختار دقیق آن گواهی میدهد که شاید محصولی از دورانی نزدیکتر به ما باشد.
جای تردید نیست که ترکان شمالی، و شاید ترکمنان نیز، یک قالب ادبی را که در آن شعرهای گفتارگونه از زبان قهرمانان بزرگ گذشته باز گفته میشود، تا جایگاه ویژهای فرا رویاندهاند. از همین رو احتمال دارد که این قالب، که شاید هم در آغاز سرودههای شخصی بوده، بهتدریج تا سطح قرارداد ادبی فرا روییده، و نیز این که بیشتر سرودههای قهرمانی گفتارگونه بسیار دیرتر از روزگار مردانی که شعر از زبانشان نقل میشود سروده شدهاند. این سرودهها اغلب با فرمول معینی آغاز میشوند، از قبیل "خوتساش قهرمان سخن میگوید"، یا "آتولوی قهرمان سخن میگوید"، یا
روزی ژانبای Jan-Bai با ایدهگه Idägä گفت.
پسر کمال Kämal، ژانبای، گفت.(160)
یا
از میان ساکنان توبول
آق بوغا Ak Buga ی قهرمان سخن میگوید.(161)
همین ساختار را دربارهی قهرمانان کمتر شناخته، که با این حال موجودیت تاریخی داشتهاند، نیز بهکار میبرند، برای نمونه:
بیآغیش Bi Agysh است که میگوید:
آه ای نوغای دلبندم، (و از این دست).(162)
یا
قرمانروای ژانوار بوس Januar Bos،
ابوالقاسم Äbil Kasym میگوید.(163)
این سرودهها بهطور کلی تشکیل شدهاند از گفتاری فردی یا دونفره. تکههای نثر در میانهی شعر وجود ندارد. از نظر فورم بسیار شبیه شعرهای انگلوساکسون هستند، از قبیل "دریانورد" Seafarer، و "سوگوارهی همسر" Wife's Complaint. اما محتوای آنها یکسره قهرمانیست و تأکید ویژه بر مردان است.
دربارهی قبایل ترک مناطق جنوبیتر، پیشتر گفتهایم که در میان قازاخها و همسایگانشان شکل ویژهای از داستانهای قهرمانی رشد یافته که در آن نثر و نظم به درجات گوناگون با هم در آمیختهاند، و البته تکههای نظم اغلب، اما نه همیشه، به شکل گفتار هستند. در میان همین مردمان منظومههای دیگری نیز از همین نوع مشاهده کردهایم که در آنها تنها یک قطعهی کوتاه به نثر در آغاز، و قطعهای نیز در پایان بخشهای گفتاری نقل میشود تا صحنه را وصف کند. در این قبیل سرودهها گاه گویندهی داستان احساس میکند که توضیح بیشتر لازم است و تکههای کوتاه نثر را در تنهی داستان منظوم و در فاصلههایی میگنجاند. این گونه از منظومهها بسیار متداول است و هم در میان قازاخها و هم تهلهاوتها یافت میشود. از نمونههای قازاخی، تهتی Täti را میتوان نام برد که گفتار یک رئیس قبیلهی قازاخ است که دشمنش جامهای آغشته به زهر را ناجوانمردانه بر تن او پوشاندهاست، یا گؤیگولدو Köigüldü که خطابهایست آتشین از زبان قهرمان در آستانهی تاختن بهسوی قالموقها به تلافی زخمی شدن برادرش، یا "پسر ماندیق" Mandyk's Son که شامل سه گفتار جداگانه است، و این سه گفتار منظوم با تکههایی کوتاه به نثر با یکدیگر پیوند دارند.(164) شباهت این منظومهها با آنهایی که در مجموعهی باستانی اسکاندیناوی به نام الدر ادا Elder Eda [Edda] آمدهاند بسیار چشمگیر است.
دستکم یک نمونه از این نوع منطومههای قهرمانی در میان قیرغیزها نیز ثبت شدهاست.(165) پیشگفتار کوتاهی به نثر حکایت میکند که مردی ثروتمند قولمیرزا Kul Mirsa را که در منزل او اقامت دارد میکشد. قوبات [قباد؟] Kubat پدر قولمیرزا در جستوجوی پسرش پیش مرد ثروتمند میرود، اما مرد میگوید که پسر او را ندیدهاست. از سویی دیگر دختر مرد ثروتمند بر سر راه قوبات میایستد و سوگوارهای در بیستوچهار بیت برای پسر او میخواند و در آن واپسین لحظههای زندگی و چگونگی مرگ پسر را بیان میکند. در پایان داستان چند سطر به نثر در وصف انتقامجویی قوبات گفته میشود.
(فصل دوم ادامه دارد)
________________________________
داستان تاسقا متتیر Taska Mättyr که رادلوف در میان ترکان کویهریک Kuärik (آباکان) ثبت کرده(150) هم از نظر شکل و هم از نظر سبک با دستانهای مورد بررسی ما تفاوت زیادی دارد. این دستان روایت بلند و خوشپرداختیست به نثر که با سبک منظومههای آباکانی همخوانی دارد. در اینجا ماجراهای قهرمانی بهنام تاسقا متتیر روایت میشود که در خدمت اودسنگ پگ Üdsäng Päg است. اودسنگ پگ او را راهی میکند تا خراج مقرر را ببرد و به خان مغول بپردازد. خان مغول نیز به نوبهی خود قهرمان را به مأموریتی دیگر میفرستد، و اینجا قهرمان از سوراخی در کوهستان میگذرد و از کشوری فراطبیعی سر در میآورد که شباهتهای روشنی با کشورهای مشابه در دیگر داستانها و منظومههای ترکان دارد که راه ورود مشابهی دارند و اغلب سرزمین مردگان را مجسم میکنند. هنگامی که قهرمان سرانجام به بارگاه اودسنگ پگ باز میگردد، آنقدر در سفر بودهاست که او را بهجا نمیآورند و تنها آنگاه میشناسندش که نواهای آشنای کهنش را با چاتیغان یا قانون قیرغیزی مینوازد.
این دستان تصویری زنده از سلوک و روابط قیرغیزهای قارا ژوس Kara Jüs و مغولان را در دورهای بهدست میدهد که دو دستان آخر به آن اشاره میکنند. میبینیم که خانها رؤسای زیر دست یا نمایندگان اداری خود را وا میدارند که هر سه سال یک بار به شخصه در بارگاه آنان حاضر شوند؛ سفرهای دور و درازی صورت میگیرد؛ قیرغیزها اتراق میکنند و چای عصرانه دم میکنند؛ خان مغول به عضای خیزران خود تکیه میزند؛ روشهای موذیانهی او در پروردن این عوامل نفوذی کارهای خطیر او را از پیش میبرد، و از غیبتهای طولانی از خانه میشنویم که لازمهی این کارهای خطیر است. شاهزادهی قهرمان و آرمانی را در وجود اودسنگ پگ میبینیم؛ دلیر، بیرحم، بیپروا، توانا، سخاوتمند، و کاردان، شکارچی ماهر، و جنگجویی دلاور. قهرمان ماجراجوی آرمانی را نیز در وجود تاسقا متتیر میبینیم. او تیرانداز و شکارچی و ردگیریست بهتر از هر کس دیگر؛ او دلیر، وفادار، و پیروزمند، و موسیقیدانی تمام عیار است که چهل لحن و آهنگ میداند و همچنین میتواند با چاتیغان بداههنوای کند. دستان به شیوهای سنجیده و پرداخته تصنیف شدهاست و همهی ویژگیهای منظومههای تکاملیافته را دارد؛ نه واژهگزینی و نه نحو و ترکیب آن مشابه با نثر نیستند. با این حال در میان روایتهای منثوری که رادلوف ثبت کرده، نمونهای یگانه از نوع خود است، و هیچ سخنی دربارهی تاریخچه یا محیطی که در آن رواج داشته، بیان نشدهاست.
گذشته از روایات منظوم و دستانهایی که بررسی کردیم، ترکان گنجینهای بزرگ از اشعار شفاهی دیگر نیز دارند که ویژگیهای کماهمیتتری دارند. منظومههای قهرمانی به شکل گفتارهای یک شخص متداول است و همجنان که دیدیم در دستانها بسیار بهکار میروند. نمونههای مستقل اینها نیز یافت میشود، و بهویژه در میان ترکان ایرتیش و اوب ثبت شدهاند. مقدار زیادی از سرودههای از این گونه به اشخاص نامدار تاریخی نسبت داده میشوند، اما احتمال کمی میرود که بخش بزرگی از آنها را در واقع قهرمانان نامبرده سروده باشند. طیف نامهایی که مطرح میشوند، خصلت غیر شخصی محتویات سرودهها بهطور کلی، سبک ساخته و پرداخته، صنایع لفظی و شکل اغلب مصراعی، نظم و ترتیب برگردانها، و اصرار در کاربرد قالبهای مرسوم و قراردادی، همگی بیش از آن که نشان از کاری خودبهخودی و شخصی داشته باشند، دلالت بر شکل سنتی ادبیات دارند.
نمونهای از تولغاو Tolgav (سوگواره) که پس از تسخیر قازان بهدست روسان در سال 1552 میلادی سروده شده و خوچکو در سال 1830 آن را زبان یکی از ترکان آستراخان ثبت کرده،(151) بیگمان باید از این دسته باشد. چنین بر میآید که این تولغاو سوگوارهی شاهزادهای ترک بودهاست بهنام باتیر [بهادر] شوراه Batyr Shorah. او در تلاش برای شکستن خط محاصره، در باتلاقها جان دادهاست. اما با توجه به خصوصیات محتوای داستان که به جزئیات چگونگی مرگ او میپردازد، پیداست که میبایست کسی دیگر پس از حادثه داستان را پرداخته باشد. همین نشانه، این احتمال را مطرح میکند که بخشی از یک تولغاو دیگر که مربوط به همان حادثه است و در مجموعهی خوچکو بیدرنگ پس از تولغاو پیشین آمده،(152) نیز از همان منشاء باشد.
نمونههایی از سرودههایی که در بزرگداشت شخصیتهای تاریخی آفریده شدهاند، از ترکان شمالی باقی ماندهاست. برای نمونه بندی از ترانهی فراموششدهی کوچومخان Kuchum Khan باقی مانده که در آن قهرمان دستاوردهایش را به یاد میآورد و با مهر از تیراندازانش یاد میکند.(153) در سرودهای دیگر که هفت بند دارد(154) خوتساش Khotsash یکی از قهرمانان کوچومخان در سن پیری خوشیهای جوانیش را بهیاد میآورد: عرق و شراب، جامهها و اسبهای پر ارزش، و عشق دختری بهنام قنیقه Känikä. از سرودهای دیگر چنین بر میآید که از زبان میرزا توس Myrsa Tus برادر کهتر مامای قهرمان Mami سروده شدهاست.(155) این دو شعر شکل مصراعی و برگردانهای پرداختهای دارند. در توختامیشخان(156) Toktamysh Khan توختامیش در حال گفتوگو با میرآتیم Myratym نجیبزاده و چنبای Chänbai خردمند تصویر میشود.
گفتارهای منظوم پندآموز را نیز اغلب به شکل چارچوب بیان مطالبی بهکار میبرند که در اصل جایشان در پندنامهها و جشننامههاست. سرودهای کموبیش منسجم وجود دارد که افراد قبیلهی قورداق از ترکان شمالی آن را میخوانند و چنین بر میآید که از زبان قهرمانی بهنام آتولو باتیر Atulu Batyr نقل شدهاست.(157) آشکارا پیداست که آن را برای انتقال دانستههای ایجازگونه و توصیفی سرودهاند. یا در گفتوگویی منظوم میان مادر موراتپی Murat Pi و پسرش بههنگام رهسپاری پسر به میدان جنگ، مادر به پسر اعتراض میکند و در اینجا میل به پندآموزی زیر پردهای نازک از نگرانی شخصی پوشانده میشود.(158) شعر قارازا (159)Karaza از زبان یکی از رؤسای قبایل ترک بیان میشود که دو پسرش در جنگ با یرماک قزاق Ermak the Cossack درگیر شدهاند. این شعر سوگوارهایست بر مرگ دو پسر، و البته باید از سدهی هفدهم برای ما ماندهباشد، اما شکل پرداخته و ساختار دقیق آن گواهی میدهد که شاید محصولی از دورانی نزدیکتر به ما باشد.
جای تردید نیست که ترکان شمالی، و شاید ترکمنان نیز، یک قالب ادبی را که در آن شعرهای گفتارگونه از زبان قهرمانان بزرگ گذشته باز گفته میشود، تا جایگاه ویژهای فرا رویاندهاند. از همین رو احتمال دارد که این قالب، که شاید هم در آغاز سرودههای شخصی بوده، بهتدریج تا سطح قرارداد ادبی فرا روییده، و نیز این که بیشتر سرودههای قهرمانی گفتارگونه بسیار دیرتر از روزگار مردانی که شعر از زبانشان نقل میشود سروده شدهاند. این سرودهها اغلب با فرمول معینی آغاز میشوند، از قبیل "خوتساش قهرمان سخن میگوید"، یا "آتولوی قهرمان سخن میگوید"، یا
روزی ژانبای Jan-Bai با ایدهگه Idägä گفت.
پسر کمال Kämal، ژانبای، گفت.(160)
یا
از میان ساکنان توبول
آق بوغا Ak Buga ی قهرمان سخن میگوید.(161)
همین ساختار را دربارهی قهرمانان کمتر شناخته، که با این حال موجودیت تاریخی داشتهاند، نیز بهکار میبرند، برای نمونه:
بیآغیش Bi Agysh است که میگوید:
آه ای نوغای دلبندم، (و از این دست).(162)
یا
قرمانروای ژانوار بوس Januar Bos،
ابوالقاسم Äbil Kasym میگوید.(163)
این سرودهها بهطور کلی تشکیل شدهاند از گفتاری فردی یا دونفره. تکههای نثر در میانهی شعر وجود ندارد. از نظر فورم بسیار شبیه شعرهای انگلوساکسون هستند، از قبیل "دریانورد" Seafarer، و "سوگوارهی همسر" Wife's Complaint. اما محتوای آنها یکسره قهرمانیست و تأکید ویژه بر مردان است.
دربارهی قبایل ترک مناطق جنوبیتر، پیشتر گفتهایم که در میان قازاخها و همسایگانشان شکل ویژهای از داستانهای قهرمانی رشد یافته که در آن نثر و نظم به درجات گوناگون با هم در آمیختهاند، و البته تکههای نظم اغلب، اما نه همیشه، به شکل گفتار هستند. در میان همین مردمان منظومههای دیگری نیز از همین نوع مشاهده کردهایم که در آنها تنها یک قطعهی کوتاه به نثر در آغاز، و قطعهای نیز در پایان بخشهای گفتاری نقل میشود تا صحنه را وصف کند. در این قبیل سرودهها گاه گویندهی داستان احساس میکند که توضیح بیشتر لازم است و تکههای کوتاه نثر را در تنهی داستان منظوم و در فاصلههایی میگنجاند. این گونه از منظومهها بسیار متداول است و هم در میان قازاخها و هم تهلهاوتها یافت میشود. از نمونههای قازاخی، تهتی Täti را میتوان نام برد که گفتار یک رئیس قبیلهی قازاخ است که دشمنش جامهای آغشته به زهر را ناجوانمردانه بر تن او پوشاندهاست، یا گؤیگولدو Köigüldü که خطابهایست آتشین از زبان قهرمان در آستانهی تاختن بهسوی قالموقها به تلافی زخمی شدن برادرش، یا "پسر ماندیق" Mandyk's Son که شامل سه گفتار جداگانه است، و این سه گفتار منظوم با تکههایی کوتاه به نثر با یکدیگر پیوند دارند.(164) شباهت این منظومهها با آنهایی که در مجموعهی باستانی اسکاندیناوی به نام الدر ادا Elder Eda [Edda] آمدهاند بسیار چشمگیر است.
دستکم یک نمونه از این نوع منطومههای قهرمانی در میان قیرغیزها نیز ثبت شدهاست.(165) پیشگفتار کوتاهی به نثر حکایت میکند که مردی ثروتمند قولمیرزا Kul Mirsa را که در منزل او اقامت دارد میکشد. قوبات [قباد؟] Kubat پدر قولمیرزا در جستوجوی پسرش پیش مرد ثروتمند میرود، اما مرد میگوید که پسر او را ندیدهاست. از سویی دیگر دختر مرد ثروتمند بر سر راه قوبات میایستد و سوگوارهای در بیستوچهار بیت برای پسر او میخواند و در آن واپسین لحظههای زندگی و چگونگی مرگ پسر را بیان میکند. در پایان داستان چند سطر به نثر در وصف انتقامجویی قوبات گفته میشود.
(فصل دوم ادامه دارد)
________________________________
149 - See Baddeley, Russia, Mongolia and China, passim.
150 - Proben II, 689 ff.
151 - Chodzko, Specimens of the Popular Poetry of Persia, pp. 362 f.
152 - Ibid. P. 364 (no III).
153 - Radlov, Proben IV, 141; cf. Idem, Aus Sibirien I, 157.
154 - Proben IV, 209 f.
155 - Ibid. pp. 212 f.
156 - Ibid. pp. 241 ff.
157 - Proben IV, 210 f.
158 - Ibid. I, 220 f.
159 - Ibid. IV, 328
160 - Ibid. P. 165.
161 - Ibid. P. 236.
162 - Ibid. P. 334.
163 - Ibid. IV, 237.
164 - Ibid. Ibid. III, 100 ff.
165 - Proben V, 603 f.
150 - Proben II, 689 ff.
151 - Chodzko, Specimens of the Popular Poetry of Persia, pp. 362 f.
152 - Ibid. P. 364 (no III).
153 - Radlov, Proben IV, 141; cf. Idem, Aus Sibirien I, 157.
154 - Proben IV, 209 f.
155 - Ibid. pp. 212 f.
156 - Ibid. pp. 241 ff.
157 - Proben IV, 210 f.
158 - Ibid. I, 220 f.
159 - Ibid. IV, 328
160 - Ibid. P. 165.
161 - Ibid. P. 236.
162 - Ibid. P. 334.
163 - Ibid. IV, 237.
164 - Ibid. Ibid. III, 100 ff.
165 - Proben V, 603 f.
No comments:
Post a Comment