آه این تابلو... آه این تابلو...! ایکاش میدانستم دست کدام هنرمندی آن را آفریدهاست. |
در داستان منثور آباکانی تاسقا متتیر نیز به همین عرف اشاره شدهاست. در ضیافتی که شاهزادهی غاصب اودسن پگ بر پا داشته، "همه آغاز خوردن کردند و اودسن پگ به میان آنان رفت و گفت «بخوانید!» و آنان خواندند و اودسن پگ را ستودند."(169)
خوچکو میگوید که در میان ترکمنان خوانندهای که شعرها و وصف عملیات کؤراوغلو را میخواند همیشه آوازش را با مدیحهای در ستایش شخصی که باید دستمزد او را بپردازد به پایان میرساند.(170)
رادلوف نمونههای پرشماری از مدیحههای منظوم را منتشر کردهاست. از آن میان میتوان به مدیحهای دوازده سطری اشاره کرد که قازاخها در ستایش آبیلای خان(171) Abylai Khan میخوانند. شعری در سه بند که به عنوان پیشدرآمدی بر داستان تهلهاوتی آق گؤبؤک Ak Köbök میخوانند، کموبیش مدیحهی منظوم مستقلیست، اما شواهدی در دست نداریم که نشان دهد این شعر زمانی جدای از بستر کنونیش خوانده میشدهاست.(172) همچنین در همان دستان دختران دهکده شعری در چهار بند در ستایش قهرمان میخوانند.(173)
نمونهای جالب و غیر معمول از مدیحهی منظوم در روایت بارابایی دستان آق گؤبؤک وجود دارد.(174) آهنگری بهنام کوتزؤمؤز Kützömöz شمشیری برای قهرمانی ساخته که همه میستایندش. آنگاه که کوتزؤمؤز دستمزدش را میخواهد، آق گؤبؤک بر میخیزد و با گونهای مدیحهی قهرمانی به نظم در دوازده سطر به ستایش او میپردازد. شش خط نخست این مدیحه نکتههاییست در ستایش نیرو و کارآیی کوتزؤمؤز، و باقی نیز دعای برکت و ثروت برای اوست. این مدیحه و این که قهرمانی را در حال ستایش از صنعتگری مییابیم، وضعیتی کمیاب و خلاف معمول است، اما آهنگر کسیست که کار او برای مرد جنگی اهمیتی بیمانند دارد و مقام والای کوتزؤمؤز را از آنجا میتوان دریافت که از او با نام یاد شدهاست.
تعدادی مدیحههای ترکمنی باقی مانده که به کؤراوعلو نسبت داده میشوند. آنچه در پی میآید نه تنها از این نظر که به خود قهرمان نسبت دادهشده، که از این نظر نیز که او بهظاهر آن را به حافظه سپرده جالب است. کؤراوغلو در سخن از خدمتی که شخصی بهنام مصطفی بیگ Mustapha-beg زمانی برای او انجام داده، تعریف میکند: "سپس من ترانهای در ستایش او سرودم. این ترانه را هماکنون بهخاطر میآورم، اما نمیدانم چرا. ساز مرا بیاورید تا آن را برایتان بخوانم..." آنگاه کؤراوغلو سازش را کوک میکند و میخواند:
"همچون یک مرد، همچون جنگاوری راستین او آمد و جنگید. مصطفی بیگ از دودمان نجیبان است. ضربههای شمشیر او صخرهها را تکهتکه میکند، مصطفی بیگ پسر پدری شریف است... او رهبر چهل هزار مرد است که همه به یک اشارهی او آمادهی جنگاند: پوشیده در زره، پوشیده در جامههای آهنین، با چشمانی خونگرفته،(175) آنان آبگوشت و پلوی pialw او را میخورند. مصطفی بیگ پسر پاکیار Pakiar است. آیا پدر دیگری هست که بتواند اینچنین به پنج پسر خود ببالد؟ او سزاوار یاری و همراهی هر قهرمانیست. او شایستهی برادری من است. مصطفی بیگ پسر مردی شریف است. با غریو خود راهش را از میان صف دشمن میگشاید؛ تیری که او از کمانش رها کند هرگز به خطا نمیرود. او کؤراوغلو را در آب رود فرو میبرد. مصطفی بیگ پسر مرد شریفیست."(176)
همچنین گویا کؤراوغلو مدیحهای زیبا در ستایش دشمنش ریحان عرب Reyhan Arab [عرب ریحان] سرودهاست که در داستان کشته شدن ریحان عرب بهدست قهرمان نقل میشود.(177)
جهانگردان به رسم سرودن مدیحههایی برای اسبها(178)، سگها، سلاح، و دیگر لوازم سودمند زندگی قهرمانی بارها اشاره کردهاند و این را در خود داستانهای قهرمانی نیز مشاهده میکنیم. سر الکساندر برنز Sir Alexander Burnes مینویسد که میان ترکمنان رسم است که ترانههایی در ستایش اسبهایشان میخوانند.(179) رادلوف سرودهای قازاخی در هشت بند نقل کردهاست که هم مدیحه و هم سوگوارهایست برای یک باز شکاری ارزشمند که سگی آن را کشتهاست.(180) در دستان تهلهاوتی آق گؤبؤک که در بالا به آن اشاره کردم، قهرمان در یک صحنه شعری در چهار بند در ستایش اسبش، و شعری دیگر در هشت بند در ستایش بازش، نیزهاش، شمشیرش، و شلاقش میخواند. (181)
سوگوارههای منظوم را اغلب زنان و در بزرگداشت مردگان میسرایند. پروفسور بیتسون آنگاه که در نزدیکی دریاچهی بالخاش بود شاهد بود که "گروهی از دختران همراه با مادر مردی که گویا مردهبود گرد هم آمدند تا سوگواری کنند. آنان در حلقهای گرد هم نشستند، سرشان را با بالاپوش پوشاندند و سوگوارهای یکنواخت سر دادند که یک ترجیعبند داشت. من نتوانستم تشخیص دهم چه مقدار از آن فیالبداهه بود، ولی گمان میکنم که روی چارچوب معینی بدیهه سرایی میکردند."(182) در داستان منظوم ساین باتیر که آن نیز قازاخیست، همسر قهرمان با شنیدن نابودی شوهرش بهدست قالموقها گونههایش را میدرد، گیسوان سیاهش را پریشان میکند، وارد منزلش میشود تا مرثیهای در سوگ او بخواند.(183) همچنین در منظومهی قیرغیزی دربارهی "زایش سهمهتهی"، با مرگ ماناس قهرمان، همسرش قانیقی رخسارش را میدرد، موهایش را پریشان میکند و "ترانهای در سوگ او خواند".(184)
رادلوف میگوید که در میان قیرغیزها زن یک هفته تمام در یورت یا کلبهاش در کنار لباسهای شوهر مردهاش مینشیند و مرثیه میخواند. آنگاه که مردی میمیرد، همواره نزدیکترین زن از بستگانش سرودههایی در بزرگداشت او میخواند. چنین سوگوارههایی را هرگز مردان نمیخوانند، مگر خوانندگان دورهگرد حرفهای که ممکن است آن را در میان جمع و به افتخار مردی نامآور بخوانند.(185)
رادلوف سه نمونهی جداگانه از سوگوارههای قهرمانی قیرغیزها را منتشر کردهاست. نخستین آنها را دربارهی قهرمانی بهنام ژانتای Jantai سرودهاند(186) و یکصد و سی و دو سطر است که در آن از زیبایی شخصی قهرمان و نیکیهای شخصیت او به عنوان شاهزادهای قهرمان و سخاوتمند سخن میگویند و نیز به چگونگی روابط او با دیگر شاهزادگان گریزهایی میزنند.
نمونهی دیگر سوگوارهایست که دختر شاهزاده چوخچولوی(187) Chokcholoi برای پدرش میخواند.(188) در این سوگواره از پیروزیهای او بر قازاخها و نیز از سفرهایش در کوهسارانی دور از یار و دیار سخن میرود و او را به پای قهرمانانی چون کوشوی، ماناس، جولوی، و دیگران میرسانند. هر دوی این سرودهها را با قافیه و سبک ویژهی داستانهای قهرمانی سرودهاند. رادلوف میگوید که این سرودهها را کسانی برایش بازخواندهاند که با ترانههای حماسی آشنا نبودهاند و با این حال او ملاحظه کردهاست که این سرودهها آنچنان تطابقی با ویژگیهای ترانههای حماسی دارند که به ظاهر اقتباس بهنظر میرسند، و او آنها را با پیشدرآمد قصهی سوم منظومهی ماناس قیاس میکند.(189)
میگویند که سوگواری و خواندن سوگواره برای شخص مرده در میان قازاخها یک سال تمام طول میکشد. نمونههای بسیاری از سوگوارههای این قبایل در دست داریم. البته همهی سرودههای مستقل از این گونه، شکل مصراعی دارند. یکی از این نمونهها سوگوارهایست برای بالغین Balgyn دختر سلطان باتیر بک Sultan Batyr Bek که از زبان مادر او نقل شدهاست.(190) نمونهی دیگر از میان سوگوارههای قازاخی، مرثیهایست که خواهر سلطان بوپو Sultan Bopo در مرگ تازهداماد خود میخواند.(191) این نمونهها غمانگیزاند و سرشار از یادهای مهرآمیز و افکار نومیدانه، و آهنگی عاطفیتر از سوگوارههای قیرغیزی دارند. ویژگی غیر شخصی و اشارههای مشخص به امور عام که از خصوصیات سوگوارههای قیرغیزیست، در سوگوارههای قازاخی وجود ندارد.
از سوی دیگر در داستان منظوم قهرمانی ساینباتیر که رادلوف در میان قازاخهای "اردوی کوچک" ثبت کرده، رشتهای از سوگوارهها در متن منظومه پدیدار میشوند که بهطور معمول ویژگی قهرمانی دارند. این منظومه سراسر در قالب غیر مصراعی و به شکل بحر طویل ویژهی داستانهای منظوم قیرغیزی و ترکان آباکان سروده شدهاست. این سوگوارهها را برای قهرمانانی میخوانند که گمان میرود مردهاند، و به همسر قهرمان، فرزندش، و مادرش نسبت داده میشوند. پیشتر از سوگوارههای منظومی که همسر قهرمان در این منظومه میخواند سخن گفتیم. این سوگوارهها آنهایی را که در اثر هومر برای هکتور میخوانند به یاد میآورند، و درست همانی هستند که انتظار میرود در منظومههای ماناس و جولوی بتوان یافت. لحن احساساتی و فکورانهی نمونههای پیشگفته با سوگوارههای داخل شده در ساینباتیر همخوانی ندارد. در دستان قازاخی ژلکیلدک نیز سوگوارهی کوتاهی با وِیژگیهای مشابه وجود دارد که از زبان اؤستمیر Ös Temir پسر نؤرمؤنبت نقل شدهاست: او به خانه باز میگردد و با خبر میشود که برادر بزرگترش و پسر او را کشتهاند، و دخترانش را به اسارت بردهاند.(192)
ترکمنان سوگوارهای را به سینه سپردهاند که میگویند کؤراوغلو آن را برای اسبش قیرآت سرودهاست:
آه ای سرنوشت غدار! آیا رواست که همهی تبهکاریهای تو را بر جهانیان آشکار کنم؟ تو هیچکس را وفادارانه تا پایان راه همراهی نکردهای. مرگ همواره واپسین پاداشی بود که دادی. چند فرمانروای مقتدر را همپای خار بیابان کردهای و بر زمین فرو کشیدهای؟... کجاست آن سلیمان Soleiman که بر دیوها divs و پریان peris فرمان میراند؟ مگر نبود شاه شاهان کیکاووس Kaykaus، آن رستم دیگر Rustem، که در نرد با مرگ جان باخت؟(193)
یک تولقاو یا گلهگزاری از تقدیر متعلق به ترکان ساکن اروپا در ادبیات شفاهی ترکان آستاراخان حفظ شدهاست. گفته میشود که این تولقاو را یک فرد ترک ولگایی ساکن بارگاه یکی از گیرهیهای Ghireis [خاندان خانهای] کریمه سروده است. در این شعر در پوشش نام پرندگان به سرکردگان قبایل ترک اشاره میشود و سراسر آن به زبانی استعاری سروده شدهاست، آنچنان که خوچکو آن را با سرودههای "اسکالد"های Skald [سرایندگان باستانی] اسکاندیناوی قیاس کردهاست، اما شباهت بیشتر را میتوان در اثر روسی قدیمیتر "داستان سپاه ایگور" یافت. این تولقاو اگر تفسیر نشود برای ما مبهم است، اما آن را برای گیرهی که خواندند، همه را خوب فهمید:
آنگاه که مادهگوزن رمیده با برههایش میگریزد، ردی از خود در مردابهای باتلاقی بهجا میگذارد.
در کوههای قفقاز ترلان Terlan ندا خواهد داد.
کرکس منقارسپید تک افتاده، بر فراز صخرهای فرود آمد، جیغی کشید، و بر سطح دریاچهی پهناور وحشت پراکند.
دو عقاب دارند بر ساحل ییتیل Ytill (یعنی ولگا) پر میریزند، و ترس بر دل دشمنان چیره میشود.(194)
خطاب کردن اشخاص به شکل خواهش و التماس نیز رواج دارد، و خوانندگان ترکمن رسمشان این است که نقالیشان را به این شکل به پایان برسانند. نمونههای فراوانی در رشتهی کؤراوغلو نیز وجود دارد. جالبترین آنها جاییست که کؤراوغلو به اسبش قیرآت التماس میکند که از فراز تنگهای بجهد و او و پسرخواندهاش ایواز را به آنسوی تنگه برساند. شعر چنین آغاز میشود: «آه ای توسن من، پدر تو بدوو Bedow [Bedöv] بود و مادرت کوهلان Kohlan [کؤهلن Köhlen]. هی! هی! قیرآت دلبندم، مرا به چاملیبیل Chamly-bill [چنلیبئل] برسان!»
و چنین به پایان میرسد:
مگر تو از نژاد کوهلان نیستی؟ مگر تو نبیرهی دلدل Duldul [اسب امام حسین] نیستی؟ آه ای قیرآت، مرا به چاملیبیل پیش پهلوانانم برسان! یراقهای اطلسی برایت میبرم و به قوارهی تو میدوزم. جشن و سرور به پا میکنیم و شراب سرخگون در جویها روان میکنیم. آه ای قیرآت من، ای که از میان پانصد اسب گزیدمت، هی! هی! مرا به چملیبیل برسان!(195)
میان ترکمنان رسم بر این است که پیش از آغاز نبرد یا حمله به جایی، سرودهای رزمی میخوانند. خوچکو میگوید که به هنگام کشمکشهایی که قبایل ترکمن برای کسب استقلال با ایرانیان داشتند، "هنگامی که دو سپاه رویاروی هم میشوند، پیش از آغاز نبرد، افراد هر سپاه یکدیگر را تحریک میکنند و حریف را ریشخند میکنند؛ ایرانیان تکههایی از شاهنامه میخوانند و ایلیاتیها(196) Iliats نیز سرودهای رزمی کؤراوغلو را میخوانند."(197) خوچکو نمونهای از این سرودها را که به یادبود پیروزی در جنگ با کردان سرودهاند نقل میکند و شباهت بارز آن را با دو نمونهای که سر الکساندر برنز منتشر کرده نشان میدهد.(198)
شاعر غریو سر میدهد: «هی آقایان، بهپیش! علیشیراصلان Ali Shiraslan را پیش بفرستید. بارچا Barcha را بفرستید که شفای دردها به دست اوست و خردمند است همچون لقمان Lockman. از دشت مغان Moghan ملا باغانج Mulla Baghanj میآید... از تبار آقایان توقا Tuka. در پی او زمن Zemen میرود. آه ای آقایان، باید دلاوری او را، شمشیر دولبهاش را، و اسب تازیش را به روز نبرد ببینید. با گشادهدستی حاتم Hautem، سوار بر توسنی سرکش، نیزهای در دست به جان دشمن میافتد، همچون گرگی گرسنه که به گله بزند...» و با این سخنان به پایان میبرد: «خان محمد پدر و رئیس قبایل پر شمار اوزنلو Ozenlu [اؤزنلو Özenlu] چون گرازی وحشی، با چنگالهایی به سان گرگ، به روز نبرد دشمنان را تکهپاره میکند.»(199)
خوچکو سرود دیگری نقل کرده که گویا در سال 1796 هنگامی که آغامحمدخان به جنگ رهبر کردان میرفته سرودهاند. این سرود ترکیبیست از مدح خان و فراخوان جنگ:
او چهل هزار اسب دارد که در اصطبلها بستهاند؛ زین آنها را با جواهرات گرانبها آراستهاند؛ بر گردنشان طلسمها آویختهاند؛ روی دم یاقوتفام آنها نگینهای الماس میدرخشد. او چهل هزار تفنگچی دارد که تفنگهایش را آتش کنند. او چهل هزار مرد در کمین دارد، که در طول تنگههای کوهستانی نشستهاند... شاه امر کردهاست و همه باید به پا خیزند. او چهل هزار دیس پر از گوشت چرب دارد؛ و چهل هزار اسب چابک در اصطبلها. او کردستان را تسخیر کرد، پس چه کاری آسانتر از پیروزی بر تو (ممیش خان Memish Khan)؟ امر امر شاه است و همه باید اطاعت کنند.(200)
نشانههای موجود در منظومهها و دستانها بهروشنی حکایت از آن دارند که قهرمانان بنا به عادت همراه با چاتیغان(201)، یا گونهای قانون بومی، ترانههایی شخصی یا مناسب موقعیت میخوانند. در روایت کویهریک (آباکانی) دستان تاسقامتتیر (که پیشتر از آن سخن گفتیم) قهرمان با دیدن این که ارباب پیشینش اودسن پگ او را فراموش کرده، "چاتیغان چهلتار"ش را بر میدارد و با خواندن نغمهی زیر خود را معرفی میکند: «تاسقامتتیر از همینجا بود که سه سال پیش به راه افتاد. او جهان دیگر را دیدهاست. تاسقامتتیر هنوز نمردهاست، او هنوز پهلوان است و نیرومند.»(202)
اما پربارترین مدارک ما از ترانهسرایی و خواندن سرودههای شخصی مربوط به ترکمنان است و همچنان که پیشتر گفتیم چنین مینماید که کار سرایش فیالبداهه در میان آنان بسیار رایج است. بزرگترین مجموعه از این سرودههای شخصی آنهاییست که در سراسر دستانهای رشتهی کؤراوغلو یافت میشود. خوچکو دربارهی این قهرمان میگوید:
بداههسراییهای او بدون تفکر قبلی صورت میگرفته و گویا چنین بوده که کلمات به شکل خودجوش و بدون سبکوسنگین کردن شاعر پدیدار میشدند... او دربارهی هر رویداد مهم زندگیش شعرهایی فیالبداهه به زبان ترکی ایرانی Perso-Turkish [منظور ترکی آذربایجانیست] به جا گذاشتهاست که تا امروز نیز مسلمانان سراسر قفقاز، و همچنین آذربایجان و کوچنشینان شمال ایران که از تبار تاتار هستند آنها را میخوانند.(203)
مسئلهی اصالت سنت منظومهها را پیشتر بررسی کردیم. اما باید تأکید کرد که صرفنظر از هر نتیجهای که خواننده ممکن است به دست آورد، واقعیت این است که این شعرها گواه تردیدناپذیری هستند بر این که سرایش فیالبداههی شخصی و به مناسبتهای گوناگون در میان این مردمان بسیار متداول است و تا درجات بالایی تکامل یافتهاست.
پیشتر گفتیم که کؤراوغلو به هر مناسبت پیش پا افتاده، یا هرگاه که احساسش به جوش میآید، بنا بر سنت تصویری از او میسازند که سخن گفتنش به شعر طبیعیتر از سخن گفتن به نثر به نظر میرسد، و باید به خاطر سپرد که افرادی که در ارتباط با او هستند نیز تا حدود زیادی همین گونه رفتار میکنند. پیش پا افتادهترین گفتوگوها نیز به شعر صورت میگیرد. در بخشهای آغازین رشته دستانها، آنگاه که کؤراوغلو رهسپار یافتن و پذیرفتن ایواز پسر قصاب به فرزندی خویش است، قصدش را با ترانهای به یارانش میگوید.(204) ایواز پدر قصابش را از هویت کؤراوغلو آگاه میسازد و با رشتهای از شعرهای کوتاه که در آنها حقایق عریان به زبانی بهکلی ادبی بیان میشوند، به او التماس میکند که کؤراوغلو را دستبهسر کند.(205) گفتوگوی میان کؤراوغلو و ایواز در راه همه به نظم است،(206) و یک رشته حرفهای پیش پا افتاده که کؤراوغلو در خیمهی یک بازرگان "ترکیهای" بیان میکند نیز همه به نظماند.(207) نقل نمونههایی که در سراسر منظومه فراواناند، از حوصلهی این نوشته خارج است.
ملاحظه میشود که همه گونه منظومههای قهرمانی در میان ترکان وجود دارد، هر چند که پیداست که آگاهیهای اندکی از آنها در مجموعههای ما عرضه شدهاست. عرضهی نمونههای اصیل شعرهای شخصی نیز عمومیت نداشتهاست. اما علت این کمبود شاید بی دوامی این گونه شعرها در میان مردمیست که سرایش فیالبداهه را بر حفظ سنت شفاهی ترجیح میدهند. مهارت سرایش فیالبداهه بهویژه از خصوصیات قیرغیزها و یاقوتهاست اما هیچ محدود به آنان نیست. شگفتآور نیست که در میان این مردمان سخنسراییهای شخصی ثبت نمیشود.
پیش از پشت سر گذاشتن منظومههای قهرمانی ترکان، لازم است توجه خواننده را به مجموعهای از تکههای جسته و گریختهی شعرهای ترکی جلب کنم که یک اهل کاشغر در سال 1073 در دستنوشتهای گرد آورده و گمان میرود که رونویس نسخهای قدیمیتر است.(208) از این رو، این تکهها قدیمیترین نمونههای شعرهای ترکیست که به دست ما رسیده(209) و تصنیفهای شفاهی رایج در میان مردم را در دوران پیش از نیمهی دوم سدهی یازدهم برای ما نقل میکند. این کتاب تکههایی از سوگوارهها، سرودههای عاشقانه، ترانههای نوشانوش و شکار، رجزخوانیها و ریشخندها، و چیزهای دیگر دارد. ویراستاران کتاب اصل شعرهایی را که گوشههایی از آنها در کتاب نقل شده تا حدودی بازسازی کردهاند، اما هنوز نشانههای کافی در تکهها باقی مانده تا ویژگی قهرمانی اصل آنها را به روشنی نشان میدهند. با این همه، همچنان که در مورد تولقاو نیز گفتیم، این شعرها را نیز نمیتوان به آسانی دستهبندی کرد. نخستین سوگواره را برای قهرمانی بهنام آلپ ار تونغا Alp Är Tonga [Alp Er Tunga] سرودهاند و گمان میرود که او را با یکی از شخصیتهای نامدار سدهی هشتم یکی پنداشتهاند. دومین سوگواره برای قهرمانی بینام است. مدیحهای ناقص دربارهی یک شاهزاده خانم نیز در آن وجود دارد. باقی شعرها به سرودههای شخصی شباهت دارند که از آنچه در میدان جنگ بر سراینده رفته الهام گرفتهاند و شباهت زیادی به تولقاوها دارند (به برگهای پیشین رجوع کنید).
پینوشت: پس از چاپ نخست نوشتهی بالا، به لطف پروفسور کانووالوف Kanovalov توانستم ترجمهی روسی مجموعهای حاوی ادبیات شفاهی یاقوتی را تهیه کنم.(210) در این کتاب در کنار مطالب دیگر، داستانهایی نیز درج شده که مترجم روسی آنها را "بیلینی" نامیده است. ترجمهها در قالب نثر چاپ شدهاند، اما کاربرد اصطلاح بیلینی نشان میدهد که اصل یاقوتی آن در قالب داستان موزون است و بیگمان راوی آن را به آواز میخواندهاست (مقایسه کنید با آنچه در فصل "منظومهها و دستانهای باستانی..." میآید).
باید افزود که در میان اویراتهای شمال غربی مغولستان و نیز در میان بوریاتها داستانهای منظوم قهرمانی امروزه نیز بسیار رواج دارد و هنوز رشد مییابد. در میان اویراتها هنوز خوانندگان حرفهای یافت میشوند که میتوانند سرودههایی بالغ بر چندین هزار سطر را بازخوانی کنند و نیز میتوانند خود شعرهایی به سبک سنتی و برای رویدادهای امروزی بسرایند. در میان مغولهای خالخا Khalkha نیز منظومههای مشابهی یافت میشود اما شکوفایی کمتری دارند. در میان همهی مغولها شعرهایی از این گونه را بازگویی نمیکنند، بلکه همواره به آواز میخوانند. آنگاه که مردم برای اسبدوانی، کشتی، و تیراندازی با کمان در دشتهای هموار گرد هم میآمدند، خوانندهی دورهگرد قهرمان پیروز را با یک چکامه ode و اسب نژادهی برنده را نیز با یک مدیحه [بدون آواز] میستود، اما داستانهای منظوم قهرمانی را خوانندگان حرفهای به آواز میخوانند. در ضیافتها نیز مردم علاقه دارند که شامگاهان درون یورتهایشان به ترانههای قهرمانی گوش دهند. از شرحی که پاپ Poppe دربارهی داستانهای منظوم مغولهای خالخا نوشته چنین پیداست که آن شعرها به منظومههای غیر قهرمانی ترکان آباکان شباهت دارند؛ اما احتمال دارد که منظومههای اویراتها، و شاید بوریاتها نیز، به طور کلی چیزی نزدیکتر به منظومههای قیرغیزی باشند. برای مطالعهی نظر پوپ و ترجمهی آلمانی داستان منظوم مغولهای خالخا رجوع کنید به Asia Major V (1930), 183 ff..
فصل سوم
محیط قهرمانی
فردگرایی در منظومههای قهرمانی
قصد دارم که دربارهی محیط منظومهها و دستانهای قهرمان ترکی، با عنوانبندیهای زیر بحث کنم: 1- موقعیت اجتماعی افراد؛ 2- صحنهی داستانها؛ 3- دستافزارهای زندگی قهرمانی؛ 4- معیارهای پذیرفتهی اجتماعی و قراردادهایی که در منظومهها و دستانهای قهرمانی رعایت میکنند. ما بخش بزرگی از مدارک را از منظومههای قیرغیزی برداشتهایم، زیرا که این منظومهها گستردهترین و مهمترین مجموعه از ادبیات قهرمانی ترکان هستند که در دسترس ماست، هرچند که منظومهها و دستانهای قهرمانی قازاخها و ترکان شمالی نیز مواد سودمندی برای بررسی ما در بر دارند.
همانند منظومههای قهرمانی جاهای دیگر، در اینجا نیز بازیگران منظومهها از اشراف هستند. کموبیش همهی قهرمانان از شاهزادگان، یا دستکم وابسته به اشراف هستند، و دختران قهرمان نیز دختر شاهزادگان و یا از نجیبزادگاه هستند. دیدیم که قهرمان ترکمن کؤراوغلو و یاران او از طبقهی متوسط یا حتی از رنجبران هستند؛ اما این یک مورد استثناییست. در ادبیات قهرمانی ترکی بهطور کلی کمتر چیزی دربارهی قشرهای پایینی جامعه میشنویم، و تنها لحظههای کوتاهی که از وصف زندگی آنها میشنویم، بهطور کلی آنجاییست که افرادی از نجیبزادگان را در اسارت تصویر میکنند، مانند تصویر آقسایقال همسر جولوی آنجا که چوپان گلهی گوسفندان یک قالموق شدهاست. دو بار به صراحت گفته میشود که فقرا اجازهی شرکت در بازیهای جشن بوقمورون را ندارند:
افراد طبقه پایین باید کنار بروند،
تنها شاهزادگان در جای خود بایستند.(211)
و نیز:
افراد طبقه پایین باید کنار بروند،
تنها شاهزادگان در جای خود بایستند،
در جایشان آماده باشند برای مسابقه با نیزه.(212)
[پیش از ظهر نهم دیماه 1357 در آسایشگاهی در تبعیدگاه پادگان چهلدختر (شاهرود) ترجمه را به اینجا رساندم. ساعت دوی بعد از ظهر اخبار رادیو ایران اعلام کرد که دولت نظامی ارتشبد ازهاری برکنار شده و شاپور بختیار به نخستوزیری گمارده شدهاست. ساعتی بعد برای همیشه از پادگان گریختم و به تهران رفتم. رویدادهای انقلاب و تکانهای پس از آن مجالی برای ادامهی این ترجمه نداد. باقی داستان ترجمه را در آغاز انتشار این بخشها نوشتم. در این نشانی.
فصل دهم را که دربارهی شمنهاست پیش از همهی بخشها ترجمه کردهبودم، که در پی خواهد آمد.]
ترانهی "مصطفیبیک" را از زبان کوراوغلو اینجا بشنوید، و متن شعر و ترجمهی فارسی آن را اینجا ببینید.
____________________________________
167 - Michell, The Russians in Central Asia, p. 291.
168 - Bateson, Letters from the Steppes, p. 166.
169 - Proben II, 703.
170 - Chodzko, Specimens of the Popular Poetry of Persia, p. 344.
171 - Proben III, 92.
172 - Ibid. P. 224.
173 - Ibid. P. 231.
174 - Ibid, IV, 60.
177 - Ibid. P. 87.
180 - Proben III, 80 f.
181 - Ibid. pp. 227 f.
182 - Bateson, Letters from the Steppe, pp. 165 f.
183 - Proben III, 246 f.
186 - Proben V, 594 ff.
189 - Proben V, XXVII.
190 - Ibid. III, 25 f.; Aus Sibirien I, 486 f.
191 - Proben III, 26 ff.
192 - Ibid. pp. 134 f.
193 - Chodzko, Specimens of the Popular Poetry of Persia, p. 341.
194 - Ibid. P. 372.
195 - Chodzko, op. cit. pp. 79 f.
200 - Chodzko, op. cit. pp. 387 f.
203 - Chodzko, op. cit. pp. 6, 12.
204 - Ibid. p. 45.
205 - Ibid. pp. 64 f.
206 - Ibid. pp. 72 f.
207 - Ibid. p. 187.
208 - See Brockelmann, 'Altturkestanische Volkpoesie', Asia Major (1923), pp. I ff.; (1924), pp. 24 ff.
211 - Proben V, 171, ll. 982 f.
212 - Ibid. V, 179, ll. 1264 f.