06 February 2019

دانلود کتاب «قطران در عسل»‏

با آن‌که بیش از سه ماه پیش اعلام کردم که کتاب «قطران در عسل» اکنون به رایگان برای دانلود در ‏دسترس است، اما هنوز برخی علاقمندان کتاب در جست‌وجوی آن در بیراهه‌ها می‌افتند و اغلب ‏سرانجام از من می‌پرسند که کتاب را چگونه تهیه کنند.‏

اکنون بار دیگر اعلام می‌کنم که نسخه‌ی پ.د.اف «قطران در عسل» را در همه‌جای جهان می‌توان از این نشانی به ‏رایگان دانلود کرد.‏

ناشر نسخه‌ی کاغذی کتاب پس از یک غیبت کبری ناگهان در ۳ دسامبر گذشته ای‌میلی فرستاد و ‏ضمن پوزش‌خواهی، نوشت که بنا به خواست من «قطران در عسل» را از انتشارات خود حذف می‌کنند ‏و از چهارم ژانویه (یعنی یک ماه پیش) کتاب من دیگر در آمازون فروخته نخواهد شد. اما همین لحظه ‏من به آمازون رجوع کردم، و نسخه‌ی کاغذی کتاب را هنوز، تا هنگامی که ناشر آن را از آمازون بردارد، ‏می‌توان از آمازون سفارش داد. علاقمندان کتاب کاغذی می‌توانند نشانی کتاب مرا در آمازون ‏کشورهای گوناگون در این نشانی پیدا کنند. لطفاً هزینه‌ی پست و ارسال را میان شعبه‌های گوناگون ‏آمازون مقایسه کنید. مهم نیست که از پولی که می‌پردازید چیزی به جیب من می‌رود یا نه! تا حالا که ‏چیزی ته جیبم نمانده و همه‌ی حق تألیفم را صرف فرستادن کتاب به این و آن کرده‌ام، و حتی بدهی ‏هم بالا آورده‌ام!‏

6 comments:

Anonymous said...

سلام شیوای عزیز آیا پیام قبلی من را دریافت کردید؟ اسد

Shiva said...

خیر اسد گرامی. متأسفانه پیامی با امضای شما در ماه‌های اخیر دریافت نکرده‌ام

Anonymous said...

سلام شیوای عزیز، امیدوارم سلامت و تندرست باشید. چند روز پیش پیامی برایتان نوشته بودم گویا در ارسال آن موفّق نبوده ام. متاسّفانه دیر با وبلاگتان آشنا شدم . اگر آن مصاحبۀ شما را در بی بی سی نمی دیدم شاید هنوز نوشته های ارزشمندتان را ندیده بودم . باری مدتهاست خوانندۀ کتابها و مطالبی که در وبلاگتان می نویسید هستم. با اینکه متعلّق به نسل بعد از شما هستم ولی مشترکات بسیاری با شما دارم . من هم به نوعی آن فضای فاجعه بار اوایل دهۀ شصت را به علّت داشتن پدر و برادرانی همفکر شما تجربه کردم. علاقمند به موسیقی و کتاب بودم و ستایشگر طبری، نه به خاطر جهانبینی مارکسیسیتی اش که آن روزها امکان درک و فهم آن را نداشتم، بلکه آن سبک تعالی گرایانه اش در نوشتن ( منهای اشعارش. در نوجوانی نوشته ای را که به بهانۀ مرگ بابی ساندز نوشته بود تماماً حفظ بودم ). حین خواندن قطران در عسل چند روزی از دنیای اطراف بریده، و در فضای صداقت آمیز خاطراتتان غرق شدم و به دنبال آن چندین کتاب و نوشته های مرتبط دیگر از جمله خاطرات زندان به آذین. با وجود زندگی در یک از شهرهای کوچک آذربایجان بخشی از زندگی ام در تهران و در مکانهایی گذشت که در کتابتان به آنها اشاره کرده اید. خوابگاه خیابان زنجان و دانشگاه شریف البته نه به عنوان دانشجو ، به عنوان کارگر تاسیسات ( بعدها تحصیلاتم را تا مقطع دکتری در جامعه شناسی و تاریخ ادامه دادم ) و در آن موتور خانۀ پشت خوابگاه که حتماً به خاطر می آورید، شبهایی را تا صبح در میان دود و روغن و گازوئیل کار کردم . شما را ستایش می کنم به خاطر تلاش پهلوانانه تان در نجات جانتان و البته نجاتِ بخشی بسیار ارزشمند از یادمانهای گرانقدری که به کار شهادت تاریخ آمده است. امیدوارم بتوانم با ارتباط با شما پاسخهای واقع گرایانه ای برای پرسشهای خودم که در قالب یک تحقیق و پژوهش تاریخی است بیابم. سالم و تندرست باشید. دوستدار شما اسد

shahrokh said...

سلام و روز بخیر،
من کتاب شما رو همون ابتدا خریدم و مطالعه کردم. خواهشی داشتم. برای ما که داخل ایران هستیم و دسترسیمون به منابع آزاد محدود، این روش نشر شما خیلی موثر و مفید هست. اگه آثار دیگه ای هم از نویسندگان ایرانی خارج از کشور میشناسین که مانند شما منتشر کردن و ما میتونیم داخل ایران اونو تهیه کنیم (به روشهای مختلف مثل پرداخت هزینه به خیریه ها) معرفی کنین.
ممنون
شاهرخ

Shiva said...

شاهرخ گرامی، سپاسگزارم از مهر شما نسبت به «قطران در عسل». شما اگر در فیسبوک در «باشگاه ادبیات» به نشانی زیر عضو شوید کتاب‌ها و نشریات بی‌شمار فارسی از قدیم و جدید و نشر داخل و خارج می‌توانید به رایگان دانلود کنید
https://www.facebook.com/groups/BashgaheKetab/
همچنین در نشانی زیر نیز کتاب‌ها و نشریات فراوانی وجود دارد
https://iran-archive.com/

Shiva said...

نظر دریافتی با ای‌میل
دو کتاب از شما تازه بدستم رسید. با گامهای فاجعه و قطران در عسل. و همچنین کتابی از هوشنگ اسدی. برای دوستی که انها را فرستاده بود متن زیر را نوشتم. از من خواست تا ان دو متن را به خود شما بفرستم تا با گوشه ای از مکنونات درونی خوانندگانتان آشنا شوید. حال که کار به اینجا رسید تقاضا دارم که در صورت قابل خواندن بودن آنها را در سایت خود بنام “مینا” بگذارید.ء

...عزیز, کتابها را خواندم. مردم و زنده شدم. جدا از منابع و مدارکی که از طرف نویسنده نقل میشود و اشاره به مستندات تاریخی دردناک که جگر انسان راجزغاله میکند, از اینهمه استعداد, حساسیت, هوش, حافظه, و هنردوستی و احساسات عاطفی و زیبا پرستی و طبیعت دوستی و. و. و این انسان شریف حیرانم. اطمینان دارم که پاره ای و شاید هم تمامی این صفات در بسیاری از جوانان پاکباخته و عاشق آنزمان که سمبل استقامت و پاکی روح بودند جاری است.ء

آتشفشانی خاموش در قلب بسیاری از آنها و نسلهای بعدیشان نهفته است. بی سبب نیست که دست اندرکاران، فقر سیاه را برای مشغول کردن آنها در جستجوی لقمه‌ای نان گسترش میدهند و اعتیاد را برای در حاشیه نگهداشتن نیروی عضیمی از جامعه دامن میزنند.ء

چه پرپر شدند یاران خلق که بی توقع خونشان را در رگهای وطن ریختند

از غصه و خشم میخواهم دق کنم. ممنون که چنین کتابهای با ارزشی را برایم فرستادی. چه غنیمت هستند تجربه‌های انسانهای ارزشمند. افسوس نمیدانم چگونه بانک برآورم و یا آه بکشم؟

و دوباره نوشتم

....عزیز, دقایقی به ۳ صبح مانده و من کتاب قطران در عسل را تمام کردم. فکر کردم شاید در آن مطالبی بیشتر بخوانم که نظرم را عوض کند ولی چنین نشد و من در مورد آنچه در بالا نوشته‌ام مصمم تر هستم. ممنون از این آثار ارزشمند. در انتهای کتاب لینک [وبلاگ] شیوا وجود دارد. همان است که بعد از تکست اول فرستادی. مدتی طولانی در آن به مطالعه گذراندم و از آن استفاده فراوان خواهم برد.ء

افسوس که جسم این جان شیفته آسیب‌های بسیاری دیده که هر آن در جدال با زندگی آخرین قطرات حیاتش در گرو نیستی است. کاش من خود نویسنده این کتابها بودم. در آن صورت میتوانستم برای داستان زندگی پر درد این نویسندگان چه در کتاب با “گامهای فاجعه” و “قطران در عسل” شیوا فرهمند راد و یا در کتاب “نامه هایی به شکنجه گرم” هوشنگ اسدی و بسیاری از کتابهای زندگی قهرمانان گمنام وطن پایانی آنگونه که میخواستم رغم بزنم. ای عبث ارزویی.ء

بوضوح عشق به زندگی و زیبا پرستی, امید به انسانیت, تعهد به ایندگان, و هزاران رازهای مگو هست که چنین جانهای خسته‌ای را به ادامه و بقای زندگی تشویق میکند. تو گویی که با مرگ لج کرده‌اند. و اگر نه چنین موجودات نازنینی باید در محیطی آرام رشد کنند, کار کنند, عشق بورزند, زندگی را نفس بکشند, و از نور شمع وجودشان بر نسلهای آینده ما گرما بتابانند و در آرامش, هنگام صد سالگی جهان را بدرود گویند. افسوس از اینهمه توانایی و افسوس از اینهمه استعداد.ء