31 August 2007

Taking sides جانبداری

دیشب فیلم "جانبداری" را در کانال 2 تلویزیون سوئد دیدم. فیلمی‌ست پیرامون این پرسش که آیا دکتر ویلهلم فورت‌ونگلر، یکی از بزرگترین هنرمندان و رهبران ارکستر در تاریخ آلمان، با هیتلر و نازی‌ها در عمل همکاری می‌کرد، یا نه؟ بازی درخشان هنرپیشه‌ی سوئدی استلان اسکارش‌گورد در نقش این رهبر ارکستر، و هاروی کایتل در نقش بازپرس امریکایی، فیلم را دوچندان جالب می‌کرد.

دستگاه تبلیغاتی گؤبلز از محبوبیت و آوازه‌ی این هنرمند برای آراستن چهره‌ی نازیسم به بهترین وجهی سود می‌برد و در کنسرت‌های او همواره رهبران حزب نازی در ردیف نخست تماشاگران می‌نشستند. دکتر فورت‌ونگلر با وجود همه‌ی فشارها هرگز به عضویت حزب نازی در نیامد، اما رابطه‌ی نزدیکی با گؤرینگ و گؤبلز و دیگر رهبران حزب داشت و با سود بردن از روابط خود همواره خواست‌هایش را پیش می‌برد و به کرسی می‌نشاند. او یهودیان بسیاری را که خطر مرگ تهدیدشان می‌کرد از آلمان فراری داد. و این‌جاست که پرسش جاودانه مطرح می‌شود: ماندن و خواه و ناخواه در خدمت آراستن چهره‌ی نظام خودکامه درآمدن، یا کنار کشیدن و رفتن؟ و هریک از این‌ها به چه بهایی؟

دقایق پایانی فیلم تکه‌ای مستند از یکی از کنسرت‌های فورت‌ونگلر است که در آن او سنفونی پنجم بیتهوفن را اجرا می‌کند. پس از پایان سنفونی، حاضران ابراز احساسات می‌کنند، گؤبلز بر می‌خیزد، به‌سوی رهبر ارکستر می‌رود و دست او را می‌فشارد. فورت‌ونگلر بعد از دست دادن و یک نیم‌تعظیم، دستمالی را که به دست چپ دارد و با آن عرق پیشانیش را خشک کرده‌است، با حرکتی نامحسوس به دست راست می‌دهد و دستی را که دست گؤبلز را فشرده، پاک می‌کند و با این حرکت نمادین از نازیسم دامن می‌شوید. اما آیا این کافی‌ست؟ پس آن همه کشتار و اردوگاه‌ها و کوره‌های آدم‌سوزی چه؟ آیا "من نمی‌دانستم" عذری موجه است؟

بخش بزرگی از سه هفته مرخصی من در تابستان امسال با خواندن کتاب چهار جلدی "نه زیستن، نه مرگ"، خاطرات ایرج مصداقی از زندان‌های جمهوری اسلامی سپری شد. گزارشی 1500 صفحه‌ای‌ست از کسی که ده سال از نزدیک شاهد پلیدی‌ها و جنایت و وحشیگری دست‌اندکاران این نظام قرون وسطائی بوده، روزها در "راهروی مرگ" در انتظار اعدام نشسته و بارها تا چندقدمی طناب دار رفته است. آیا کسانی را که در آن هنگام در موقعیت‌های کلیدی نظام بودند و اکنون با "اصلاح‌طلب"شدن چهره‌ای وجیه به‌خود گرفته‌اند، می توان بخشید؟ نقش اینان در پیش‌برد و اجرای وحشیگری‌های نظام در عمل بسیار بالاتر از نقش فورت‌ونگلر در نازیسم بود و هرگز نقشی در نجات جان انسانی نداشتند. آیا می‌توانند از آن جنایات و اعدام بی محاکمه‌ی نزدیک به 4000 نفر در سال 1367 به‌سادگی دامن بشویند؟

فاطمه حقیقت‌جو از چهره‌های برجسته‌ی اصلاح‌طلب در مجلس ششم، که به هنگام کشتار زندانیان نوزده ساله بود، و من عاشق فارسی حرف زدن او با لهجه ی اصیل تهرانی هستم و با فریاد او بر سر رهبر نظام در صحن مجلس اشک بر دیدگانم آمد، در گفت‌وگوئی با رادیو آلمان می‌گوید: "[...] فرمان اصلی این اعدام‌ها توسط بنیان‌گذار جمهوری اسلامی صادر شده بود و بسیاری از گروه‌های اصلاح‌طلب از حامیان بنیان‌گذار بودند. آن‌ها می‌خواستند حداقل با سکوت از کنار این ماجرا رد شوند. زیرا فکر می‌کردند، مطرح کردن این مسئله به بحث رهبری و بنیان‌گذار کشیده‌‌می‌شود."

و راستی، این اصلاح‌طلبان، "جانبدار" چه "جانبی" هستند؟ همان "جانبی" که فرمان قتل عام را صادر کرد؟

درباره‌ی کتاب ایرج مصداقی نامه‌ای برای ایشان نوشتم که اکنون بخش اصلی آن را همراه با پاسخ شان در این نشانی "سرگشاده" می‌کنم.

No comments: