این خبر مرا به بیش از 35 سال پیش و به فضای همین دانشگاه در آن سالها میبرد. هواداران گروههای انقلابی مسلح در آن سالها گرد هم میآمدند و به پشتیبانی از دانشجویان در بند شعار میدادند:
یاران ما زنداناند؛
زندانبانان جلاداند –
ای مرگ بر جلادان!
آنگاه با شعار "اتحاد، مبارزه، پیروزی" راه میافتادند، در کلاسها را میگشودند و با شعار و سروصدا بر همشان میزدند، شیشههای دانشگاه را میشکستند، کتابخانهی مرکزی را ویران میکردند، و دانشگاه را به تعطیلی میکشاندند. هماینان بودند که تلویزیون سالن خوابگاه دانشجویی را پیوسته خراب میکردند تا مبادا کسی آنجا بنشیند و گوگوش را، یا شوی "میخک نقرهای" فریدون فرخزاد را تماشا کند و از انقلاب و انقلابیگری غافل شود. هماینان بهسوی دختران زیبا و خوشپوش دانشگاه گوجهفرنگی گندیده پرتاب میکردند و در خلوت کتکشان میزدند. از نظر اینان دختران نمیبایست زیبا و برازنده باشند و توجه کسی را جلب کنند؛ نمیبایست بخندند یا با پسری راه بروند؛ حتی نمیبایست همراه با پسران در برنامههای کوهنوردی شرکت کنند! دختران میبایست ساده و "چریکی" لباس بپوشند و خشن و "چریکی" رفتار کنند. اینان میزهای کتابخانه را "آخور" مینامیدند که نمیبایست پشت آن نشست و سر در کتاب و درس فرو برد: درس بد است! باید به امر انقلاب پرداخت!
من نیز در آن هنگام از نظر ایدئولوژیک با برخی از آنان نزدیکی داشتم و من نیز یک – دو بار در تظاهرات شرکت کردم. اما هرگز شیشهای نشکستم و هرگز هیچ خسارتی به دانشگاه نزدم. من دانشگاه را دوست داشتم و از تعطیلی آن غمگین میشدم. کتابخانهی مرکزی یکی از پاتوقهای من بود. ساعتها در بخش کتابهای مرجع مینشستم و دربارهی آهنگسازان یا موضوعهای دیگر مطالعه میکردم و یادداشت بر میداشتم. دختران زیبا و خوشپوش دانشگاه را نیز دوست میداشتم. با دیدن دختران "کلاغی" (با مانتو و روسری) دلم میگرفت و میخواستم فریاد بزنم که آخر چرا زیبایی خود را میپوشانید؟
و در شگفتم از کار دنیا که اکنون آنکه از دانشجویان در بند پشتیبانی میکند بهجای شیشه شکستن با موسیقی این کار را میکند، و آنکه در جانب جلادان است با شکستن سازها با آنان رویارویی میکند!
با سپاس از بهنام که خبر را برایم فرستاد.
عکسها از پارلماننیوز