امیل یللینک Jellinek دیپلمات و بازرگان بسیار ثروتمند آلمانی – اتریشی بود که در آستانهی سدهی ۱۹۰۰ در سواحل جنوب فرانسه میزیست. او به دو چیز عشق میورزید: اتوموبیل، و دخترش.
اما داستان ما از مراکش آغاز میشود. هنگام اسبسواری در مراکش امیل یللینک از اسب افتاد و پایش آسیب دید. از خانهای در آن نزدیکی زن جوانی به یاری یللینک جوان بیرون دوید. او زیبایی خیرهکنندهای داشت. امیل یللینک بیدرنگ و همان جا که روی زمین افتادهبود، عاشق او شد. آن دو با هم ازدواج کردند و در سال ۱۸۸۹ صاحب دختری شدند که نام او را مرسدس آدرینه رامونا مانوئلا Mercédès Adrienne Ramona Manuela گذاشتند، اما مرسدس صدایش میزدند. امیل این دخترش را میپرستید.
امیل یللینک یکی از مهمترین پیشاهنگان تاریخ اتوموبیل بود. او از کارخانهی آلمانی دایملر اتوموبیلهایش را میخرید و آنها را به اعضای خانوادههای سلطنتی، ثروتمندان، و نامداران ساکن سواحل جنوب فرانسه میفروخت. او با ترتیب دادن مسابقه بین اتوموبیلهایش، برای آنها تبلیغ میکرد. اغلب خود او در راندن ماشینها شرکت میکرد و نام خود را «مسیو مرسدس» گذاشتهبود. او از این راه به پیشرفت صنعت اتوموبیل کمک میکرد. او اصرار داشت که دایملر اتوموبیلهای مسابقهای قویتر و سریعتری بسازد.
طراح نابغهی ماشینهای دایملر، ویلهلم میباخ Wilhelm Maybach اتوموبیل بهکلی تازهای مطابق خواست یللینک طراحی کرد: مرکز ثقل پایینتر، چهار چرخ بیرون زده از شاسی در گوشهها، موتور جلو، دیفرانسیل عقب، فرمان گرد بهجای دستگیرهی هدایت، و موتور با اسببخار بیشتر. امیل یللینک با دیدن آن طرح سخت به هیجان آمد و گفت:
- به جهنم، میباخ! این ماشین را برای من بساز.
او سیوپنج دستگاه از این تازهترین مدل ماشین سفارش داد، و همه را با طلا پرداخت. این نخستین اتوموبیل مدرن جهان بود.
یللینک نام مدل ماشین را از روی نام دخترش «مرسدس» گذاشت. دختر در آن هنگام یازده ساله بود. ماشین را در نمایشگاه اتوموبیل پاریس به نمایش گذاشتند و غرفهی آن را با تصویر بزرگی از مرسدس یللینک آراستند.
این اتوموبیل با موفقیت بسیاری روبهرو شد و کارخانهی سازنده تصمیم گرفت که همهی اتوموبیلهایش را از آن پس مرسدس بنامد، و با مرور زمان آن علامتهای مزاحم روی حروف مرسدس Mercédès هم ناپدید شد.
مرسدس یللینک جوان با موهای پرپشت و مواج، و استعداد موسیقی بزرگ شد. پدر ثروتمند بود و سرکنسول. خواستگاران صف بستند. یکی از آنان بارون کارل فون شلوسر Karl von Schlosser بیست و یک سال سالمندتر از مرسدس، و دوست نزدیک پدرش امیل بود. بارون مرسدس را از همان سالهای کودکی دیدهبود. پرستار کودک او را بلند کردهبود و گفتهبود:
- ببینید، آقای بارون! همسر آیندهی شما!
ازدواج خوشفرجامی نبود. پس از چهارده سال و زادن دو فرزند، مرسدس عاشق مرد دیگری شد: بارون دیگری به نام رودولف فون ویگل Rudolf von Weigl. او هنرمندی فقیر، بیمار، و الکلی بود. رابطهی آن دو جنجال بزرگی به پا کرد. بارون شماره یک فرزندان را گرفت و یک پول سیاه هم نفقه به مرسدس نداد. خانواده، بستگان، دوستان، همه از مرسدس دوری گزیدند.
و این تازه آغاز فاجعه بود. چند ماه پس از ازدواج با شوهر تازه، او مرد. مرسدس یللینک فون ویگل اکنون هیچ چیز نداشت جز همین عنوان. شایع بود که او را دیدهاند که در گوشه و کنار خیابانها با کاسهی گدایی نشسته. و بیمار شد، گویا به سرطان. تنها ۳۹ سال داشت که در سال ۱۹۲۹ درگذشت، بیمار و رانده از همه.
او هرگز علاقهای به اتوموبیل نداشت. با بیمیلی میگذاشت که در کنار ماشینی که نام او را بر خود داشت عکسی از او بگیرند. یازده سال پس از پدرش زیست. پدر نیز در تیرهروزی از جهان رفت. در فرانسه او را متهم کردند که جاسوس آلمان و کلاهبردار است. او به سوییس گریخت و در حالی که کموبیش همهی داراییهایش را از دست دادهبود، در تنهایی از جهان رفت.
عکس بالا از معدود عکسهای مرسدس پشت فرمان ماشین همنام اوست.
برگردان آزاد از روزنامهی سوئدی د.ان
https://www.dn.se/ekonomi/motor/den-tragiska-historien-bakom-varldens-mest-kanda-bilmarke/