این جمله را یک موسیقیشناس بزرگ سوئدی دربارهی شنوندهی یکی از بزرگترین آثار تاریخ موسیقی سوئد از یکی از بزرگترین آهنگسازان سوئد نوشتهاست.
همان ده سال پیش نوشتم چگونه صفحهی گراموفون آن اثر، یعنی سنفونی هفتم آلان پترشون Allan Pettersson (۱۹۸۰ - ۱۹۱۱) به من رسید، و چگونه کشفش کردم و چگونه در آن غرق شدم و خود را فراموش کردم.
امشب نزدیک پنجاه سال از نخستین اجرای آن اثر در استکهلم (۱۳ آوریل ۱۹۶۸) میگذرد، و امشب تلویزیون سراسری سوئد اجرای زندهی آن را از سالن بزرگ رادیوی سوئد پخش میکرد. بهجرئت میتوانم بگویم که هرگز اجرایی اینچنین خوب، با حضور ذهن و دقت و تمرکز تکتک نوازندگان، با درک و لمسی اینچنین نزدیک، با پوست و گوشت تکتک نوازندگان از دردمندی آهنگساز، ندیده و نشنیدهام. در جاهایی احساس میکردم که کسانی از خود نوازندگان نیز چیزی نمانده که اشکشان سرازیر شود. پس از نخستین اجرا با رهبری بیهمتای آنتال دوراتی ایتالیایی (که پترشون اثرش را به او تقدیم کرد)، اجرای امشب بیگمان شاهکار بزرگیست. به گمانم من امشب یک کیلو وزن کم کردم با همهی اشکهایی که ریختم!
شما، خوانندهی گرامی علاقمند در داخل خاک سوئد را فرا میخوانم که تا پیش از پایان ماه دسامبر این اجرا را در این نشانی ببینید و بشنوید. اگر حوصلهی دیدن و شنیدن همهی اثر را ندارید که نزدیک یک ساعت است، پانزده دقیقهی پایانی آن را از دست ندهید. علاقمندان خارج سوئد میتوانند اجرای دوراتی را در این نشانی بشنوند.
سراپای این اثر یک فریاد اعتراض بزرگ، فریاد درد است. آلان پترشون، زادهی محلهی فقیرنشین جنوب استکهلم، بزرگشدهی گرسنگی در کوچههای پر گل و لای، کسی که در جوانی و پس از آن نیز همواره در فقر و بیاعتنایی دیگران بهسر برد و همواره با درهای بسته و دستهایی که او را پس میزدند روبهرو شد، و فقر و فلاکت را در پیرامون خود دید، در سراسر این اثر فریاد میزند که: آخر چرا؟ آخر چرا؟
کسی پاسخی به او نداد. من نیز پاسخی به فریاد اعتراض او ندارم جز آن که بیاختیار اشک بریزم. شما پاسخی دارید؟ میدانستم!
او گذشته از آثار فراوان دیگر، مجموعهای از آوازهای سوئدی نیز سرودهاست با عنوان «آوازهای پابرهنهها» Barfotasånger، بسیار زیبا. خود بجویید و بیابیدشان.