ظهر امروز یک جلسهی سخنرانی و شعرخوانی به مناسبت روز جهانی زبان مادری و روز جهانی زن به همت "انجمن فلم آذربایجانی جنوبی (ایران) در تبعید" در استکهلم برگزار شد و از جمله من در آن شعرهای ترکی شاعر بزرگ ایران مفتون امینی را خواندم. فیلم این جلسه بهزودی در یوتیوب منتشر خواهد شد و لینک آن را اینجا خواهم گذاشت. آگهی جلسه در این نشانی موجود است.
پیشتر نوشتهای درباره یکی از دفترهای شعر مفتون امینی بهنام "شب 1002" در این و این نشانی منتشر کردهام.
پینوشت:
گزارش این جلسهی سخنرانی و شعرخوانی در این و این نشانی منتشر شده و در همان گزارش نشانی فیلمهای جلسه نیز داده شدهاست. فیلم نخست از سخنرانیها و فیلم دوم از شعرخوانی من است.
پیشتر نوشتهای درباره یکی از دفترهای شعر مفتون امینی بهنام "شب 1002" در این و این نشانی منتشر کردهام.
پینوشت:
گزارش این جلسهی سخنرانی و شعرخوانی در این و این نشانی منتشر شده و در همان گزارش نشانی فیلمهای جلسه نیز داده شدهاست. فیلم نخست از سخنرانیها و فیلم دوم از شعرخوانی من است.
7 comments:
با ارادت عمیق. سؤالی از خدمتتون داشتم؛ با توجه با همکاری شما در پیاده سازی و تدوین و تنقیح یادداشت ها و خاطرات ایرج اسکندری، میخواستم بدونم کدومیک از چاپ های موجود، قابل اعتماد و بدون دستکاری است؟ بعضی از چاپ ها در ایران صورت گرفته و طبعاً احتمال ِ ممیزی و دستکاری و دروغ زنی در آنها بالاست. پیشاپیش ممنونم از راهنمایی شما. پیوسته، به سالیان، پیگیر نوشته های صادقانه و شریف شما هستم، سپاس از شما.
احسان گرامی، سپاسگزارم از مهر شما. تا جایی که میدانم دو کتاب خاطرات از ایرج اسکندری وجود دارد که هر دو در خارج تهیه شدهاند: یادماندهها و یادداشتهای پراکنده ایرج اسکندری، به کوشش بهرام چوبینه، با مقدمه حسین فرزانه (باقر مؤمنی)، که نخستین بار در دیماه 1365 توسط انتشارات مرد امروز در آلمان منتشر شد؛ و خاطرات سیاسی ایرج اسکندری، به اهتمام بابک امیرخسروی و فریدون آذرنور، که در چهار بخش (چهار کتاب) از پاییز 1366 تا پاییز 1368 توسط انتشارات حزب دموکراتیک مردم ایران منتشر شد. پس از انتشار این کتابها در خارج، علی دهباشی یکی از آنها را، نمیدانم کدام را، در ایران تجدید چاپ کرد و پیوستهایی بر آن افزود، از جمله مصاحبهی اسکندری با تهران مصور را. سپس عبدالله شهبازی کتاب بابک امیرخسروی و آذرنور را بازویرایش کرد، فصلبندی کرد، نمایه و عکسهای فراوان بر آن افزود، و در سال 1372 توسط مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی منتشرش کرد.
در مقدمهی کتاب امیرخسروی و آذرنور نوشته شده "در خاتمه لازم میدانیم [...] از آقای ف. که ویراستاری خاطرات را به عهده گرفته و با دقت و کاردانی قابل تمجیدی آنرا صورت دادهاند، سپاسگزاری کنیم." تا پیش از آن مطالبی از من با نام ف. شیوا منتشر شدهبود، و عبدالله شهبازی به این خیال که آن "ف" که ویرایش خاطرات اسکندری را صورت داده، من هستم، در مقدمه خود بر کتاب اسکندری نام کامل مرا نوشت و ادعا کرد که من این کار را کردهام. این مقدمه بهطور جداگانه در روزنامه اطلاعات اول آذر 1372 منتشر شد. بستگان من در ایران روزنامه را دیدند و بریدهاش را برایم فرستادند. من که از انتشار کتاب در ایران خبر نداشتم و نمیدانستم که مقاله اطلاعات در اصل مقدمه کتاب است، تکذیبنامهای برای روزنامهی اطلاعات فرستادم، و نوشتم که زحمت آن کار را کسان دیگری کشیدهاند. اطلاعات تا مدتها مایل به درج تکذیبنامه من نبود، اما سرانجام با پیگیری بستگانم آن را چاپ کرد. با اینهمه نام من در مقدمه کتاب باقی ماند. نمیدانم که آیا در چاپهای بعدی آن را برداشتند یا نه.
بدین ترتیب من در پدید آمدن خاطرات ایرج اسکندری هیچ نقشی نداشتهام. عبدالله شهبازی گویا مطالب تکراری را از کتاب امیرخسروی و آذرنور برداشته است، اما گمان نمیکنم سانسور قابل توجهی در کتاب صورت دادهباشد. کتاب شهبازی به نظرم معتبر است و تا جایی که یادم میآید آقایان امیرخسروی یا زندهیاد آذرنور اعتراضی به محتوای آن نکردند. با این حال اگر متن اولیه و اصلی را میخواهید، باید کتاب چاپ خارج را به دست آورید، که گمان نمیکنم دیگر موجود باشد یا به این آسانی گیر بیاید.
پیروز باشید
آقای فرهمندراد عزیز،
بهغایت ممنونم از پاسخ مفصل و مبسوطی که نوشتید و حوصله و وقتی که به خرج دادید. من آمریکا هستم و دانشجو، لاجرم دسترسی به نسخههای چاپ شده در خارج، از کتابخانههای دانشگاهی، بهسادگی برام مقدوره. بیشتر کنجکاو بودم در باب ِ صحت و سلامت ِ چاپهای ایرانی. و در ضمن، عذر میخوام که حرف سرسری اقای شهبازی در باب نقش شما در ویرایش کتاب رو کاملاً یقین فرض کردم!
از قضاٰ من از طریق کتابخانهی دانشگاه بهتقریب به تمامی منابع فارسی و انگلیسی خصوصاً، منتشره در هر زمان و مکان، دسترسی دارم و باعث افتخارم خواهد بود که اگر احیاناً کتاب، پایاننامه یا مقالهای مورد نیازتون است و خارج از دسترستون، من رو مطلع بفرمایین تا براتون تهیه کنم. ایمیل من هست
(از اینجا برش داشتم - شیوا)
باز هم از شما سپاسگزارم
شیوا جان سلام
در باره خاطرات زنده یاد اسکندری وقتی چاپ اولش شد مقدار متانبهی از کتابهای چهار جلدی بدستم رسید که به علاقه مندان میرساندم اما هنوز دو دوره کامل آن را دارم اگر احسان جان میخواهد بهتر است به جای تزئین کتابخانه من ایشان از آن استفاده کند ببین اگر ایشان آن را تهیه نکرده آدرسش را میل کن تا کتابها را به ایشان برسانم .
دوستار مرد سخاوتمند ایران، شیوا عزیز که با این گشاده دستی تجربیات خودش را با ما تقسیم میکند.
بهروز (سارا)
شیوا جان این جنوبی را ننویسی بهتر نیست؟ اصلا حال خوبی به من دست نمیدهد ! نمیدانام شاید شرطی شده حال من ! آنقدر با دلیل و بی دلیل از طرفداران این نام بخصوص طرفدارنشان با گرایش گرگهای خاکستریی مورد لطف قرار گرفتهم که شاید تا این آذربایجان جنوبی را میخوانم یاد بی پناهی خانمهای دور و برم میفتم چه با آن که مادر عزیزم بود چه دیگران ! نمیدانام با این پیاده نظام پر کینه و بنیادگرا چه بلائی بر سر مردم آذربایجان و ایران خواهد آمد . دوستار همیشگی تو بهروز
بهروز جان، احساسات و نگرانی تو را درک میکنم. اما من نمیتوانم یک نام رسمی را به دلخواه خودم یا تو عوضش کنم. در کنگره مؤسسان انجمن روی تک تک کلمات این نام ساعتها بحث شد. امیدوارم نوشته من با عنوان "زهر در گفتمان آذربایجان" را خواندهباشی که کمی توضیح میدهد. میتوانم اضافه کنم که ژئوپولیتیک منطقه بعد از فروپاشی شوروی تغییر کرده و نفوذ روسیه هم در جمهوری آذربایجان کاهش چشمگیری یافتهاست. همچنین امیدوارم دیدهباشی که من بیش از پنج سال پیش در کامنتی در پای نوشته زیر نوشتهام که نشانه گرگ خاکستری برای من فرقی با صلیب شکسته هیتلر ندارد
http://shivaf.blogspot.com/2007/12/blog-post_25.html
گاهی وقتها لازم است که با سلاح خود طرف با او مقابله کنی، و گاهی هم لازم است که سلاحی را از چنگ طرف مقابل در آوری.
قربانت
عمیقاً ممنونم از سخاوت نایاب و گشاده دستی ِ غیرمترقبه ی دوستی که پیشنهاد پست ِ کتابها برای من رو نوشته، شرمنده شدم. با معرفتی ِ عزیزیه برای من اما به خاطر هزینه ی نالازم ِ پست و وزن ِ کتابها، علیرغم میلم، نمی تونم قبول کنم و صدالبته شایسته تر میدونم کتابها به دست کس و کسانی برسه دور و محروم افتاده از دسترسی به کتب فارسی. من همونطور که عرض کردم به کتابخانه ی نسبتاً نجیب ِ دانشگاه (هم دانشگاه نیویورک که دِرش دانشجو هستم و هم کلمبیا) دسترسی دارم و حتی اگر کتابی هم موجود نباشه میتونم از طریق سیستم Interlibrary Loan کتاب رو به راحتی از هر کجا سفارش بدم، باری اجر محبت ایشون مأجور!ء
Post a Comment