05 February 2012

یورش

نوشته‌ی دیگری از من با عنوان «"یورش" اول به حزب توده [ایران] در سال 61» (که انتخاب من نیست) در پایگاه ‏اینترنتی بی‌بی‌سی فارسی در این نشانی منتشر شده‌است. نسخه‌ی دست‌نخورده‌ی "یورش" اینجاست.‏

مجموعه‌ی کامل ویژه‌نامه‌ی بی‌بی‌سی برای هفتادمین سالگرد پایه‌گذاری حزب را در این نشانی می‌یابید، و ‏نوشته‌ای از احسان طبری را نیز من برای این ویژه‌نامه فرستادم.‏

7 comments:

محمد ا said...

خیلی خوب بود. دست شما درد نکند. م

Anonymous said...

جناب پرتو قائم شهبازی
من از کوتاه نوشتن نام شما قصد سوئی نداشتم

من قصد بی احترامی به هیچ کس یا حزب یا گروهی ندارم. با پیامم تنها مقایسه کوتاهی کردم بین بی بی سی و پراودا در باره وهله ای از تاریخ جهان که در آن نقش بی بی سی بعنوان مخالف بسیار کوتاه تر از پراودا بود یعنی موافق

ما ایرانیان گو یا محکوم به این هستیم که تاریخ دوره مادی و هخامنشی را از زبان یونانیان، تاریخ بقیه ایران پیش از اسلام را از زبان رومیان بخوانیم. اصولا ما ملت تاریخنویس خوبی نیستیم اگر چه حتی بسیار تاریخساز بوده ایم

این اتفاقاتی که در دوره پس از تاسیس حزب توده اتفاق افتاده است تا زمان انقلاب مخفی بود و ناشناخته. افسانه ها نقل میشد و هرکس به میل خود باور میکرد یا نمی کرد. پس از انقلاب توده ای ها امکان این را داشتند که مردم را با تاریخ خویش و همچنین با گناهان خویش آشنا کنند نکردند. دوره جنگ سرد بود

پس از قلع و قمع هم نکردند. روسها هم با انهمه ادعا هایشان هیچ کمکی نکردند. چرا بایستی بیست سال از فروپاشی شوروی بگذرد تا دولت روسیه دیگر رد نکند که اعدام سی تا چهل هزار افسر تسلیم شده لهستانی در سال 1939 در جنگل کاتین کار آلمانهای نازی نبوده بلکه کار خلق اسلاو برادر روسی که ظاهرا برای نجات لهستان آمده بود. چرا هنوز نام و نشان این میلیونها نفر دستیار و همکار جنایتکار معلوم نمی گردد و لااقل نمی ایند یک معذرتی بخواهند. چرا تقریبا صد در صد منابع و تفحص ها در این مورد در مغرب زمین اند با وجود اینکه آرشیوها در روسیه اند

چرا حکومت روسیه کنونی همان کار ها را در پوششی نو انجام میدهد و رسانه های روسی به چه تبدیل شده اند. شما چنین لغزش هائی را از بی بی سی و اصولا مطبوعات انگلیس هرگز نمی بینید.

ما بسیار به شاهد های صادقی نظیر شیوا نیاز داریم

البته هر ژورنالیستی و هر سردبیری کار خود را میکند و حرف خود را میزند. مهم این است که وقتی خبری را در یک رسانه میخوانید یا می بینید یا میشنوید تا چه حد میتوانید محتوای ان را باور کنید. من رسانه ای را میپسندم که بعد از سه روز از جنگ شش روزه بگوید که مصر نیروی هوائی اش را از دست داده نه پراودا که این خبر را ماستمالی کرده و بعد از اینکه مصر خود آتش بس را قبول کرد بتدریخ خبر را بخورد مردم بدهد

ما اینقدر بدگوئی راجع به انگلیسها و هر چیزشان شنیده ایم که شاید خجالت بکشیم در یک رستوران انگلیسی غذا بخوریم و بگوئیم خوب بود. بیشتر ما از سازمانی که رسانه هائی مانند بی بی سی و رادیو فرانس و تلویزیونهای المان دارند و مقرراتی که ار آنها پیروی میکنند و استقلالی که از دولتشان و کشورشان دارند یا ندارند بی اطلاعیم و بسیاری از ما فکر میکنیم که اینها هم مانند کیهان عمل میکنند

آری بی بی سی هم وابستگی ها دارد ولی این کجا و ان کجا؟

هدف من مشاهده دو رسانه بود که هیچکدام نمی توانند بی طرف باشند

دوست بیطرف

البته تا جائی که بی طرفی ممکن است

Anonymous said...

می بخشید که کامنت من در زیر مطلب بعدی امده است
بیطرف

Anonymous said...

دوست بسیار بیطرف
خوشحالم با یکی از بیطرفترین زورنالیستهای شاغل در رسانه های جهان ازاد که از قضا به زبان فارسی مینگارد و پیداست سن و سالی دارد که دوره اوجش در ایام جنگ سرد بوده اما با همه این سن و سال آردش را هنوز نبیخته و الکش را نیاویخته و سر و مر گنده رسالت بیطرفی خود را در ادامه جنگ سرد ادامه میدهد مواجهم. به سهم خودم از تلاشهای سازمان مند شما در تنویر افکارمخاطبینتان در میان طبقه متوسط سابقا سیاسی روزنت خوان و رسانه نگر تشکر میکنم . از شیوه گفتگویتان پیداست به اخرین تمهای حمله به مواضع دشمنان جهان آزاد مسلطید. خودتان بهتر از من میدانید مصاحبت و جلب نظر چون شمایی برای مشتاقان به اشتغال در رسانه های جهان بسیار بیطرف و ازاد چقدر در ایجاد فرصت شغلی موثر است. بدون تردید با این جمله شما کاملا موافقم که فرمودید:ما بسیار به شاهد های صادقی نظیر شیوا نیاز داریم. باعث خوشحالی خواهد بود انسان بسیار بیطرفی چون شما نیازمندیهایش برطرف شوند. باشد که در راستای بسط جهان آزاد تکاپوی بسیار بی چشم داشت امثال شما به ثمر بنشینند. اما با بسی تاسف من که دقیقا در میان همان مخاطبین رسانه ای شما زندگی میکنم میبینم که روز به روز شهادتهای شاهدین بسیارصادق شما چگونه نتیجه عکس میدهند.
...
دوست بسیار بیطرف و حرفه ای محترم با اینکه پیداست نظریات رسانه را به شکل آکادمیک نخوانده اید و تلاش زورنالستیک و تکاپوی ایدئولوژیک البته با عرض معذرت کمی قدیمیتان حاصل تجربه است تا تحصیل دانشگاهی یک جمله معروفی را از تکستهای مرتبط برایتان نقل میکنم شاید راهگشا باشد:
همه را میتوان تا مدتی متقاعد کرد و بعضی را میتوان برای همیشه مورد متقاعد بودن داشت اما همه را نمیتوان برای همیشه مورد متقاعد بودن قرار داد.
:)
امضا
پرتو قائم شهبازی

Anonymous said...

جناب پر تو قائم شهبازی

اما با بسی تاسف من که دقیقا در میان همان مخاطبین رسانه ای شما زندگی میکنم میبینم که روز به روز شهادتهای شاهدین بسیارصادق شما چگونه نتیجه عکس میدهند


من بسیار مایلم در باره این جمله شما کمی بنویسم

چرا اینطور است؟
آیا این تقصیر نویسنده است که نظرش نتیجه عکس میدهد؟
یا تقصیر شنونده؟

من همواره بر این نظر بوده ام که انسان میبایستی شاگرد خوبی باشد تا بتواند معلم خوبی هم باشد. شاگرد خوب بودن یعنی سعی و کوشش و فهم مسائل لازمه این است که انسان معلم خوبی باشد ولی کافی نیست. برای معلمی خصوصیات بسیار بیبشتری لازم است. بزرگترینش صداقت است. وقتی معلم برای یک مسئله جوابی نمی داند نمی بایست نقش خدا را بازی کند و برای هر چیز جوابی داشته باشد

متاسفانه ما در اینترنت بسیار زیاد معلم داریم وبسیار کم شاگرد. در بیرون هم همینطور است چون تعداد معلمان اینقدر زیاد شده است مسلما کیفیت کارشان پائین و پر از اشتباه است. پِیست و کپی بیداد میکند. بیشتر مینویسند از اینکه دیگران بتوانند بخوانند و دیگران هم که خود معلم هائی هستند با کوبیدن مطالب خود نمائی میکنند

وقتی کار به اینجا کشید وظیفه معلمهائی مانند سقراط دیگر چیست. هیچ کس نمی خواهد چیزی یاد بگیرد. همه میخواهند یاد بدهند. برای سقراط تنها کاری که میماند این است که بگوید من خود هبچ نظریه ای ندارم جز اینکه بگویم که دیگران اشتباه میکنند. دیگران هم دلخور شده تبانی کرده و او را از بین میبرند. این معنای کلاسیک کلمه ترور است. یعنی توسل به زور و نیرنگ و تبانی جائی که کمیت منطق لنگ است

برتراند راسل در کتاب معروف خود تاریخ فلسفه غرب میگوید: وقتی من راجع به یک فیلسوف مینویسم خود را جای او میگذارم و سعی میکنم تا آنجا که ممکن است درک کنم که او چه فکر میکرده است و سپس به قضاوت خویش در باره فلسفه او میپردازم. ما اگر اینکار را راجع به شخصیت ها و سیستم های تاریخی انجام بدهیم و خوبی ها و بدی های انها را بدانیم قضاوت ما در باره آنها صحیحتر خواهد بود. لکن کیست که بخواهد قوانین کشورهای مختلف را مطالعه کند و دادگاههای آنها را مشاهده. ما همه همه چیز را از پیش میدانیم و قضاوت خود را از پیش کرده ایم و تنها دنبال به کرسی نشاندن آن هستیم و مجادله

من یک نوشته بسیار وسیعی نمی توانم اینجا ارائه بدهم. تنها چند نکته را بصورت مثال گفتم. د ر انتها میرسیم به آنجا که شما میبایستی جامعه ای داشته باشید روشن شده و یاد گرفته با تجربیات تاریخی که دنبال مجادله نیست و دنبال معلول نیست بلکه علت و دنبال دردسر نیست بلکه دنبال صلح و آرامش است و مهمتر از همه بخاطر یک موضوع واهی مانند تصویر درماه همه دانش و تجربیات خود را بباد فنا نمی دهد. چنین جامعه ای میداند که سنگ بزرگ علامت نزدن است و قول آب و برق مجانی تنها میتواند دروغ باشد. جامعه ای که از دولت و رهبرانش انتظار معجزه دارد جامعه تباهی است و پیامبرانی که چنین قولهائی میدهند چه هیتلر با شند و چه لنین، چه جورج بوش پسر باشند و چه صدام عوامفروشانی بل خیانتکارانی بیش نیستند

پس خود میبینید که جامعه امریکا که از 1776 تا کنون یکنوع دموکراسی دارد هنوز راه درازی در پیش دارد و الا دچار دجالانی مانند بوش و پالین ومک کارتی نمی شد. چنین پروسه هائی د ر بریتانیا بسیار کمتر میبینید، آنها سیصد سال یا بیشتر است که شروع کرده اند.فرانسوی ها هم که 1789 شروع کردند بخاطر تجربه تاریخی بیشتر جلوتر هستند. آلمانها که 1848 شروع کردند در بین راه تجاربی سهمگین داشتند تا به اینجا رسیدند که میبینیم. ما ایرانیان که با محمد علیشاه 1907 شروع کرده ایم در 1357 هنوز آنقدر عقب افتاده بودیم که چنین شد. انشاءالله که این سی سال جهشی تاریخی باشد با پرش متناسب به یک سکوی بالا تر. مصرو تو نس به نظر من آنجا هستند که ایران 1357 بود و نتیجه اش را هم در پیروزی اخوان المسلمین می بینید. تکلیف سوریه هم همان است.تکلیف لیبی و یمن و بحرین و بقیه معلوم است. به روسیه به این زودی ها نمی توان پرداخت اگر چه ده درصد از مرده روشنفکری از خود نشان میدهند. در همه جاها با یک گل بهار نمی شود
صحبت دراز مقصود کوتاه. مشکل از خود ماست و راه درازی را تا یک جامعه صلح طلب و با رفاه در پیش داریم. جمهوری اسلامی علت نیست. معلول است. دخالت خارجی، پشتیبانی روسیه و چین، جنگ تحمیلی و....... همه اش مسائل جنبی هستند
بیطرف

Anonymous said...

با درود،

با سپاس از مقالات شما. مایلم بدانم اگر اطلاعی دارد که در کجا میتوان مصاحبه ایرج اسکندری با تهران مصور را به دست آورد. به نظر میاید که این یک سند تاریخی است، و معمولابه ان استناد میشود اما اصل ان در دسترس نیست. آیا امکان انتشار این مصاحبه برای شما وجود دارد؟ متاسفانه در سایت آرشیو اسناد گروهایی سیاسی موجود نیست.
با احترام

آرمان

Shiva said...

آرمان گرامی، متأسفانه متن آن مصاحبه در دسترس من نیست. گویا در پیوست‌های یکی از چاپ‌های یکی از ‏مجموعه‌های خاطرات اسکندری در داخل (به کوشش علی دهباشی، تجدید چاپ از متنی که نخست با کوشش ‏بهرام چوبینه توسط انتشارات مرد امروز در آلمان منتشر شد) بازنشر شده است، اما من آن چاپ به کوشش ‏دهباشی را ندارم. علت نایاب بودن متن اصلی مصاحبه در تهران مصور این می‌تواند باشد که یکی از شگردهای ‏حزب در این قبیل موارد این بود که فرستادگان حزب همه‌ی نسخه‌های نشریه‌ای را که مطلبی خلاف میل حزب ‏درج کرده‌بود، می‌خریدند، و حتی نسخه‌های آن را از بایگانی‌ها می‌دزدیدند یا برگ‌هایی از نسخه‌‌های بایگانی‌ها ‏را می‌بریدند، تا نسخه‌های نوشته‌ی نامطلوب در کمتر جایی باقی بماند. همچنین در نشریات حزب اعلام ‏می‌کردند که حزب به آن نشریه و فلان شماره نیاز دارد و از آن راه نیز بسیاری از نسخه‌ها را جمع‌آوری و نابود ‏می‌کردند. با این حال اگر روزی به متن آن مصاحبه برخوردم، در دسترس شما و همگان می‌گذارمش.‏