Läs Katarina Wennstams gripande berättelse i dagens DN om hennes resa till Ellis Island i spåren av sin farmors försvunne far.
Jag gillar speciellt hennes beskrivning av atmosfären vid immigranternas ankomst och deras upplevelser, och jämförelsen av immigrationen då och där med nu och här.
پس از آن هیچ خبری از مرد نمیرسد، و اکنون "نتیجه"ی او و نوهی همان دختر نوزادی که او رها کرد و رفت، یک خانم نویسنده و روزنامهنگار سوئدیست که پس از گذشت صد سال در جستوجوی ردی از جد خود به جزیرهی "الیس" Ellis Island دروازهی ورود میلیونها مهاجر به امریکا در آن سالها (بندرگاه نیویورک) رفتهاست.
خانم نویسنده، کاتارینا ونستام Katarina Wennstam گزارشی بسیار جذاب و خواندنی از سفر خود در شماره امروز روزنامهی سوئدی Dagens Nyheter نوشتهاست و من خواندن آن را به همهی شمایانی که سوئدی میدانید توصیه میکنم.
مهمترین نکتههای این گزارش به نظر من توصیف حالتها و روحیات یک مهاجر و نخستین برخوردهای او با سرزمین و مردمی ناشناخته و سرنوشتی نا معلوم است، و مقایسهی مهاجرتها و پناهندگیها در آن هنگام و آنجا، با امروز و اینجا در سوئد. توصیف او از تأسیسات جزیره الیس و موزهی آن بسیار زنده و تکاندهنده است. این عبارتها اشک مرا درآورد: «انسانهایی که همهی زندگیشان را در یک بقچه با خود میکشند. انسانهایی که میدانند چه چیزهایی را پشت سر گذاشتهاند، و چه چیزهایی را از دست دادهاند، اما هیچ نمیدانند چه چیزی در انتظارشان است.»
نویسنده زمزمههای اندوهگین مادربزرگش را بهیاد میآورد: «چه میدونم... شاید خواهر و برادرهایی اون سر دنیا دارم...»
این گزارش بار دیگر به روشنی نشان میدهد چهقدر خوب و لازم است که داستانهای پناهندگان و مهاجران گفتهشود و نوشتهشود.