با برامس در کلاس درس دکتر هرمز فرهت در دانشگاه صنعتی آریامهر (شریف) آشنا شدم. پاییز 1351 بود و من، دانشجوی سال دوم، وظیفهی پخش موسیقی را در کلاس او بر عهده داشتم.
دکتر فرهت دربارهی ساختهها و سبک کار برامس سخن گفت و او را "مهندس تمام عیار موسیقی" نامید. او گفت که برامس با دقت و ریزهکاری شگفتانگیزی صداها را در هم میآمیزد، رنگشان میزند، ردیف میکند، و سرانجام اثری محکم و منسجم، و البته بسیار زیبا میآفریند که "مو لای درز آن نمیرود" و حتی یک نوت یا هارمونی کم یا زیاد در آن وجود ندارد؛ و او از این نظر بیهمتاست. او سپس از من خواست که سنفونی نخست او را پخش کنم.
چه آغاز شورانگیزی دارد این سنفونی! دقایقی دیرتر، هنوز سرگشتهی شور این آغاز و معنای آن طبلها بودم که رسید به ضربههای خشک و آمرانهی ویولاها:
دادا، دوه...
دادا، دوه!
و مو بر تنم راست شد! چرا برامس و این اثرش را پیشتر کشف نکردهام؟! باید در برامس غوطه بزنم. باید همهی آثارش را گوش دهم... باید، باید! و از آنجا بود که برامس در ردههای نخست آهنگسازان مورد علاقهام قرار گرفت، و جا خوش کرد.
برامس را موسیقیشناس نامداری در گروه "سه ب بزرگ" گنجاندهاست (باخ، بیتهوفن، برامس). همین سنفونی نخست او شباهت زیادی به سنفونی آخر و نهم بیتهوفن دارد، بهویژه بخش چهارم آن. از این رو، پس از نخستین اجرای آن جنجال بزرگی در محافل موسیقی وین بر پا شد و کسانی آن را "سنفونی دهم بیتهوفن" نامیدند، آفیشهای کنسرت را پاره کردند، و در سالن کنسرت هیاهو کردند. اما دوستداران برامس بعدها گقتند که او میخواست نشان دهد که بیتهوفن میبایست اینطور میسرود!
برامس هرگز ازدواج نکرد، اما شیفتهی کلارا همسر دوست آهنگسازش روبرت شومان بود که چهارده سال از او بزرگتر بود. برامس 23 ساله بود که روبرت شومان در گذشت، و برامس در عمل و از سر دوستی و وفاداری، سرپرستی خانوادهی شومان را به گردن گرفت. اما هیچ شواهدی وجود ندارد که نشان دهد او و کلارا زندگی عاشقانه با هم داشتهاند.
یار و همراه من در گوش سپردن به موسیقی برامس و لذت بردن از آن دوست همدانشگاهیم احمد حسینی آرانی بود. گفتههای دکتر فرهت را برای او نقل کردهبودم، و او نیز با شنیدن همان آغاز سنفونی نخست برامس در جا در آن غرق شدهبود. او با شنیدن این اثر و کارهای دیگر برامس در اتاق محقر دانشجوئیم در خیابان توس و از ضبط صوت کاست کوچکی که دوستم انوشیروان به من دادهبود، پیوسته میگفت: "وای... وای... ببین! ببین! چه میکنه! اَ... پسر! وای... وای...". احمد عاشق "رقص مجار شماره 1" برامس بود و در جایی از آن بازوان و کف دستانش را تند تکان میداد و میگفت: "ببین! ببین! عین یه دسته گنجیشک که یهو از زمین بلند میشن!"
عنوان این نوشته را از نوولی نوشتهی فرانسواز ساگان Françoise Sagan به وام گرفتم. نوشتههای فرانسواز ساگان در نوجوانیهای من خوانندگان فراوانی در ایران داشت. این کتاب او (Aimez-vous Brahms?) در سال 1959 منتشر شد و در سال 1961 در امریکا فیلمی بهنام Goodbye Again با بازیگری اینگرید برگمان، ایو مونتان، و آنتونی پرکینز روی آن ساختند. دریغا که نه کتاب را خواندهام و نه فیلم را دیدهام و نمیدانم چه ربطی به برامس دارد!
رقص مجار شماره 1
سنفونی نخست
بخش سوم سنفونی سوم که تم آن در موسیقی متن فیلم "بدرودی دیگر" بهکار رفته
کنسرتو ویولون
بخش نخست کنسرتو پیانوی شماره 1
بخش دوم کنسرتو پیانوی شماره 2
بخش چهارم از سنفونی چهارم
بخش دوم از کوئینتت کلارینت
و سرانجام رقص مجار شماره 5، که چارلی چاپلین در فیلمی به آهنگ آن ریش یک مشتری را میتراشد. (صحنهی چاپلین)
***
احمد حسینی آرانی را جمهوری اسلامی در 11 مرداد 1362 اعدام کرد.