24 August 2021

چنین است موسیقی

ژان سیبلیوس
عکس از یوسف کارش
‏۴۵ سال پیش در خانه‌ی دوستی دگمه‌ی ضبط‌صوت قراضه‌ای را که داشت، با صدای نه‌چندان با ‏کیفیت، زدیم تا به یک نوار کاست که تازه به او داده‌بودم گوش بدهیم. هنوز چند ثانیه‌ای از آغاز ‏موسیقی نگذشته‌بود که دوست دیگری وارد اتاق شد، و با شنیدن همان نخستین نغمه‌ها در جا ‏خشکش زد. شگفت‌زده و جادو‌شده گوش می‌داد و هیچ نمی‌توانست بگوید. غرق شد در نواهایی که می‌شنید. کم‌کم همان‌جا روی ‏کف اتاق فرونشست. با نگاهی پرسشگر گاه به من و گاه به دوستم نگاه ‏می‌کرد. در نگاهش می‌خواندم: این چیست؟ من چرا تاکنون آن را نشنیده‌ام؟

تا پایان بخش نخست آن اثر هر سه در همین حال گوش دادیم. بعدها دانستم که این نخستین ‏آشنایی رفیق‌مان با موسیقی کلاسیک بود. یک کپی از آن نوار به رفیقمان دادم، و می‌دانم که او ‏بارهای بی‌شماری به آن نوار گوش داد.‏

آری، چنین نیروهایی دارد، موسیقی!‏

صبح امروز همین داستان، با تغییراتی، در برنامه‌ی موسیقی کلاسیک صبحگاهی شبکه‌ی دوم ‏رادیوی سوئد از قول من پخش شد، و آن اثر را پخش کردند. تا سی روز وقت دارید که آن را در این نشانی ‏بشنوید. نوار را تا ۲:۰۳:۰۸ جلو بکشید و بعد گوش بدهید.‏

بیرون از برنامه‌ی رادیوی سوئد، آن اثر را، یعنی کنسرتو ویولون ژان سیبلیوس را، در این نشانی ‏بشنوید.‏

20 August 2021

بدرود دکتر هرمز فرهت

قدری با تأخیر خبردار شدم که دکتر هرمز فرهت (زاده ۱۳۰۷) در ۱۶ اوت ۲۰۲۱ (۲۵ مرداد ۱۴۰۰) از جهان رفته‌است. این ‏موسیقی‌دان بزرگ تأثیری تعیین‌کننده در زندگانی من مهندس (!) داشته‌است. او در سال‌های ‏‏۱۳۵۰ و ۵۱ به دعوت «مرکز تعلیمات عمومی» دانشگاه صنعتی آریامهر (شریف بعدی) در آن ‏دانشگاه کلاس «شناخت موسیقی» داشت. سرپرستی «مرکز تعلیمات عمومی» در آن هنگام با ‏زنده‌یاد دکتر مرتضی انواری بود، و هدف از موجودیت آن مرکز، آموزش دست‌کم شش واحد درسی ‏از علوم انسانی و شناخت هنر به مهندسان آینده بود. بگذریم که پس از ریاست دکتر سید حسین ‏نصر بر این دانشگاه، مرکز تعلیمات عمومی دانشگاه صنعتی به دست افرادی دینی چون غلامعلی ‏حداد عادل و نصرالله پورجوادی افتاد، و به جای امثال دکتر فرهت، خودشان و موسوی خوئینی‌ها و ‏امثال آن‌ها به تدریس پرداختند و آن مرکز را «اسلامیزه» کردند، و آن داستان دیگری‌ست.

Read More...دنباله (کلیک کنید)‏

13 August 2021

...چه‌ها دیده‌ام

امشب نمی‌دانم چرا باز به یاد این صحنه از فیلم «بلید رانر» افتادم، که پیشتر هم دست‌کم دو بار از آن یاد کرده‌ام. عبارت آخر اکنون وصف حال من نیست، اما آن کبوتر چه زیبا به‌سوی آزادی پر می‌کشد!

«چیزهایی دیده‌ام که شما انسان‌ها باورتان نمی‌شود: هه...، رزمناوهایی که نزدیک شانه‌ی صورت ‏فلکی شکارچی در آتش می‌سوختند. پرتوهای سی ‏C‏ را تماشا کرده‌ام که در تاریکی‌های ‏نزدیکی "دروازه‌ی گمگشتگان" می‌درخشیدند. همه‌ی آن لحظه‌ها در گذر زمان ناپدید خواهند شد، ‏همچون...، هه...، اشکی در باران...! و اینک مرگ.» [سخنرانی آدم ماشینی (یا "رونوشت") به نام روی بتی ‏Roy Batty‏ با بازیگری درخشان روتگر هائور ‏Rutger Hauer‏ در پایان فیلم "بلید رانر" ‏Blade Runner‏].

در این نشانی ببینید صحنه را، و موسیقی زیبای ونجلیس را برای تیتراژ پایان فیلم در این نشانی بشنوید.