22 September 2014

فن وارونه‌ی آقای پرزیدنت

‏«برادر حسین شریعتمداری» باید بیایند و از آقای پرزیدنت انجمن قلم ایران در تبعید درس بگیرند که ‏چگونه می‌توان تاریخ را وارونه کرد و به‌جای پاسخ دادن، طلبکار هم شد.‏

آقای پرزیدنت در نوشته‌ی تازه‌ای با عنوان «ادعا و درس اخلاق یک مترجم – 2» با صغری و کبری ‏چیدن و استنتاجی که دست منطق ارسطویی را هم از پشت می‌بندد، به جای پاسخ دادن به ‏پرسش‌های مشخص، به شخص من و سوابقم حمله کرده‌اند، با صفت "متقلب" دشنامم داده‌اند، و ‏وعده داده‌اند که به‌زودی افشایم خواهند کرد. اما هیچ‌یک از این هتاکی‌ها پاسخ دو پرسش زیر ‏نیست:‏

‏1- چرا یک سوم از کتابی را که «نوشته»ی خود قلمداد می‌کنند و این همه به آن می‌نازند، از ‏ترجمه‌ی من کپی کرده‌اند و به‌نام خود جا زده‌اند؟

‏2- به عنوان عضو انجمن قلم ایران در تبعید و پرزیدنت آن، چگونه از حقوق پایمال‌شده‌ی یک ‏نویسنده (من) در این زمینه دفاع می‌کنند؟

ایشان به‌جای پاسخ، با وارونه کردن سیر رویدادها، مرا متهم می‌کنند که «از ترجمه کسی ‏سوءاستفاده» کرده‌ام! آیا ایشان خیال می‌کنند که کسی هم پیدا می‌شود که فریب این‌گونه ‏شعبده‌بازی‌ها را بخورد؟ با دوستان بسیار خندیدیم به عنوان "بادی‌گارد" احسان طبری نیز که آقای ‏پرزیدنت بر من نهاده‌اند.‏

من نمی‌توانم بر خود هموار کنم که تا جدل‌هایی در سطح حسین شریعتمداری فروغلتم. هر آن‌چه ‏لازم بود، در دو نوشته‌ی پیشین گفته‌ام و همه‌ی سندها را نشان داده‌ام. حقیقت‌جویان خود ‏می‌توانند با خواندن آن نوشته‌ها، مقایسه‌ی متن‌ها، و خواندن «پاسخ»های آقای پرزیدنت به نتایج ‏لازم برسند.‏

اما باید بگویم: بدا به حال نویسندگان ما که پرزیدنت انجمن قلمشان چنین روش‌هایی دارد.‏

روزشمار، برای یادآوری:‏

‏1- انتشار ترجمه و تألیف و اقتباس من با عنوان «ابعاد جهانی یک شاعر» در مجله‌ی «نگاه نو»، ‏اردیبهشت 1381، مطابق آوریل 2002؛

‏2- انتشار ویرایش دوم من از «ابعاد جهانی یک شاعر» در سایت ایران امروز، 27 ژوئیه 2005؛

‏3- کپی شدن خلاصه‌ای پنج‌صفحه‌ای از «ابعاد جهانی یک شاعر»، بریده از سایت ایران امروز، ‏شامل نثر و 4 شعر، از جمله «ماهیگیر ژاپنی» در مقاله‌ی آقای پرزیدنت در مجله «نگاه»، دفتر ‏هجدهم، ماه مه 2006، و اعتراف مکتوب ایشان به کپی کردن آن از مجله‌ی «نگاه نو» بدون آوردن ‏نام نویسنده (من) در بخش توضیحات مقاله، و ایجاد این توهم در خواننده که متن «نگاه نو» کار خود ‏ایشان بوده؛

‏4- انتشار ویرایش سوم من از «ابعاد جهانی یک شاعر» با مراجعه به منابع ترکی و متن اصلی ‏شعرهای ناظم حکمت و تصحیحات بسیار و نقل متن کامل و ترکی شعرهای مورد استفاده‌ی رادی ‏فیش در انتهای ویراست تازه، شامل متن کامل شعر «ماهیگیر ژاپنی» به ترکی (در صفحه‌ی 11)، 3 ‏ژوئن 2012؛

‏5- انتشار کتاب «ناظم حکمت شاعر کمونیست همیشه زنده!» به "نویسندگی" آقای پرزیدنت، که ‏یک سوم آن کپی از همان ویراست دوم «ابعاد جهانی یک شاعر» است (متن 2005 ایران امروز)، ‏با اعتراف نویسنده در بخش توضیحات کتاب بر این که بخشی نامعلوم از کتاب از مجله‌ی «نگاه نو» ‏برداشته شده، بدون آوردن نام پدیدآورنده‌ی متن مجله‌ی «نگاه نو» (من)، ژوئن 2012 (و نه ژوئن 2003 که ‏نویسنده در یکی از "پاسخ"های خود ادعا کرده‌اند)؛

‏6- انتشار تکه‌ای از نثر و تکه‌ای از شعر «ماهیگیر ژاپنی» که از «ابعاد جهانی یک شاعر» برداشته ‏شده، به‌نام آقای پرزیدنت، در دفتر بیستم کانون نویسندگان ایران در تبعید، اوت 2014؛

‏7- اعتراض من به کپی برداری از ترجمه‌ام، با عنوان «اخلاق بریدن و چسباندن»؛

‏8- "پاسخ" آقای پرزیدنت به اعتراض من با عنوان «ادعا و درس اخلاق یک مترجم»؛

‏9- پاسخ من به ادعاهای ایشان و نشان دادن اسناد کپی برداری‌شان، با عنوان «خودافشاگری ‏آقای پرزیدنت»؛

‏10- هتاکی‌های آقای پرزیدنت به‌جای پاسخ، دشنام دادن به من، و فن وارونه زدن، با عنوان «ادعا و ‏درس اخلاق یک مترجم – 2»، و معرفی دیرهنگام متن کامل «ماهیگیر ژاپنی» (که من دو سال پیش ‏در ویرایش سومم آورده‌ام).‏

2 comments:

Anonymous said...

جوابيه هاي بهرام رحماني را خواندم و در شگفتم كه اقاي بهرام رحماني چرا پاسخ يك پرسش ساده را نميدهند و تلاش ميكنند سياه را سفيد و سفيد را سياه جلوه دهند. جملات زير ( ١ و ٢) نوشته هاي اقاي بهرام رحماني است:

١- "ابعاد جهاني يك شاعر" تلخيص شده از برگردان فارسي نوشته اي است ، كه در نشريه ي "نگاه نو" ارديبهشت ما ١٣٨١ ، به مناسبت يك صد مين سال تولد ناظم حكمت درج شده بود ( ناظم حكمت شاعر و كمونيست هميشه زنده، بهرام رحماني ٢٠٠٦)
٢- آقای فرهمند راد و من در همین شهر زندگی می کنیم. من نه ایشان را می شناسم و نه تاکنون جمله ای از او خوانده ام ( ادعا و درس اخلاق يك مترجم، بهرام رحماني ٢٠١٤)

يك ياداوري كوتاه براي اقاي رحماني: تلخيص به معناي خلاصه كردن است. سال ١٣٨١ برابر است با ٢٠٠٣. اين به ان معني است كه "ايشان در سال ٢٠٠٦، مقاله منتشر شده در ارديبهش١٣٨١ ( ٢٠٠٣) از اقاي فرهمند راد را خوانده اند و خلاصه كرده اند. بنابراين ادعاي دوم ايشان كه " من نه ایشان ( فرهمند راد ) را می شناسم و نه تاکنون جمله ای از او خوانده ام" باور كردني نيست.

انيدوارم اقاي رحماني پاسخ اين پرسش ساده را براي روشن شدن اذهان ارايه دهند: " ان مقاله اي كه شما انرا تلخيص كرده ايد نوشته چه فردي است و اصل ان و خلاصه شده ان چه تفاوتهايي دارند"؟

لازم به اسمان و ريسمان بافتن هم نيست!


بهروز-د

فرحناز علیزاده said...

من نوشته‌های شما را خواندم. به نظر میاد شما یک خصومت شخصی با آقای رحمانی دارید چون با گفته‌ی خودتان آقای رحمانی هم در مقاله و هم در کتابشان به مجله‌ی نگاه نو ذکر منبع کرده‌اند. و اگر نام شما را ذکر نکرده اند به این دلیل بوده که شما نویسنده‌ی مطلب نبوده‌اید بلکه مترجم آن بوده‌اید.دقت کنید تا برایتان توضیح بدهم و من اینجا بی‌طرفانه از اصول تالیف ذکر می کنم جناب. وقتی یک مولف برشی از مطلب ترجمه شده‌ای بردارد و در نوشته‌ی خود با تغییر لحن و مناسب کردن آن با متن خود از آن استفاده کند متنی که برداشته فقط متعلق به نویسنده‌ی آن است و نام بردن از مترجم ضرورت ندارد. مترجم بسیار گرامی و مهم است اما اینقدر که شما فکر می کنید مالکیت بر متون ندارد عزیز. آن متن را هزار نفر می توانند ترجمه کنند و هرکدام با یک لحن متفاوت. اما نویسنده فقط یک نفر است. اما شما این موضوع را خیلی جدی گرفته‌اید . معلوم است کینه‌ی شخصی با آقای رحمانی دارید. مترجم فقط مالک لحن متن است . حال اگر کسی لحن را به لحن متن خودش تغییر بدهد چرا باید ذکر نام مترجم را بکند؟! مگر کلمات زبان مبدا متعلق به مترجم است؟! ااینهارا از اصول تالیف گفتم که در تمام تالیف‌های دنیا همینطور است. کمی تحقیق کنید متوجه می‌شوید. اصول اقتباس و تالیف رو پژوهش کنید متوجه می‌شوید. اما درباره ی آقای رحمانی باید به شما بگویم مرد بزرگی است . آقای رحمانی هر سه روز یک مقاله ی مفصل می نویسد و تاکنون بیش از پانصد مقاله اش منتشر شده است، و شما اولین کسیک هستید که چنین حرف هایی درباره ی او می زنید. شمایی که یک مترجم هستید به نظر من در جایگاهی نیستید درباره‌ی یک مولف پرکار و مهم مانند آقای رحمانی اظهار نظر کنی. اندازه‌ی خودمان را بدانیم بهتر است. همانطور که خودتان گفته اید به مجله ی نگاه نو هم ارجاع داده اند . اگر کسی بخواهد رجوع کند با یک جستجو در نگاه نو مقاله را می بیند و متوجه می شود شما مترجم آن هستید. دیگر چه می خواهید؟! می خواهید کلا کتابشان را با نام شما چاپ کنند شاید راضی شوید آقای مترجم؟! شما که اصول ذکر منبع و اقتباس را نمی دانید و همچنین از اندازه‌ی حقوق مترجم آگاه نیستید چطور به خودتان اجازه می دهید درباره ی کسی چنین تهمت و توهین هایی را بگویید که بیشتر از بند بند استخوان های شما فقط مقاله نوشته و منتشر کرده است . اگر کینه‌ی شخصی دارید آن را وارد دنیای ادب و هنر نکنید، البته اگر با ادب و با هنر هستید. پیروز باشید