03 July 2011

عشق است درمان درد!‏

این صدای سوگوار و تیره‌ی زنان خواننده‌ی یونانی! چندی پیش از ملینا مرکوری نام بردم و درباره‌ی صدای ماریا ‏فارانتوری نوشتم. اکنون کشف تازه‌ام دیمیترا گالانی‌ست ‏Dimitra Galani‏. در صدای او اوج اعتماد به نفس و ‏مهارت خوانندگی را می‌شنوم؛ خوانندگی در آن پایه‌ای که خواننده بی اندیشیدن به فن خواندن، درد دلش را ‏فریاد می‌زند.‏

هیچ یونانی نمی‌دانم و پیش‌تر هم نوشته‌ام که صدای خوانندگان اغلب برایم همچون سازی‌ست در کنار دیگر ‏سازها. اما اگر می‌خواهید بدانید دیمیترا چه می‌گوید، در وبگاه یوتیوب کسی ترجمه‌ی انگلیسی آن را ‏نوشته‌است. این البته یک رمیکس از آهنگ قدیمی دیمیتراست. اجرای اصلی نیز زیباست، اما من این رمیکس را ‏بیشتر دوست دارم برای آن زخمه‌های گیتار باس، که مرا به یاد دیگر آهنگ مورد علاقه‌ام ‏Rhytm is a dancer‏ ‏می‌اندازد.‏

این رمیکس در سی‌دی دوم تازه‌ترین آلبوم بودا بار ‏Buddha Bar‏ (شماره 13) گنجانده شده‌است و آهنگ‌های ‏زیبای دیگری نیز در این آلبوم هست، مانند همه‌ی آلبوم‌های بودا بار.‏

وبگاه رسمی دیمیترا گالانی.‏
اجرای اصلی عشق است درمان درد، و این‌جا.‏
با سپاس از م. برای بودا بار.‏

سخن از باس بود و درد دل: دلم لک زده برای یک باس تنهای خیلی خیلی باس که آوازی آرام به درد دل با خود ‏بخواند، به هر زبانی و به هر سبکی! دیمیتری شوستاکوویچ یکی از آهنگسازانی‌ست که باس تنها را در چندین ‏اثر خود به‌کار برده‌است (سنفونی‌های سیزدهم و چهاردهم، اعدام استپان رازین، و برخی کارهای دیگر) از آن ‏میان شاید "اعدام استپان رازین" نزدیک به چیزی‌ست که دلم می‌خواهد، اما درست همان نیست! اگر چیزی ‏یافتید، خبرم کنید.‏

پی‌نوشت: دوستی خبر داد که پیوندی که به آواز دیمیترا گالانی داده‌ام در آلمان مسدود است زیرا دولت آلمان پول لازم را به اتحادیه‌ی هنرمندان نپرداخته‌است. پیوند جایگزینی نیافتیم. دوستان ساکن آلمان ‏گویا راهی ندارند جز آن که آلبوم شماره 13 بودا بار را تهیه کنند!‏

4 comments:

محمد ا said...

صدای فوق العاده گیرایی دارد و با احساس می خواند. ای کاش گروهش را عوض می کرد تا آواز زیبایش با سر و صدای متوسط همراه نباشد. م

Shiva said...

محمد گرامی، با شما موافقم. موسیقی آن حتی بعد از رمیکس تحفه‌ای نیست و بسیار بهتر از این می‌توانست ‏باشد. با این همه، صدای دیمیترا حکایت همان طنابی‌ست که دلم را از سینه بیرون می‌کشد و با خود می‌برد، ‏مانند ماریا فارانتوری در جوانی‌هایم.‏

Anonymous said...

آ نوشت: دوست عزیز

من یکی دو پیشنهاد دارم

از شوستاکویچ یکی از آخرین کارهایش هست که احتمالا شما هم میشناسید
SUITE NACH GEDICHTEN VON MICHELANGELO BUONARROTI
für Singstimme und Orchester (Klavier)
در اجراهای مختلف. اگر نداشته باشید می توانم برای شما ام پی 3 بفرستم

دوم می خواستم توجه شما را به رمبتیکو جلب کنم. موسیقی یونانیان ساکن آناتولی بخصوص در
سمیرنا (ایزمیر امروزی). این موسیفی در سالهای قبل از جنگ جهانی اول در اوج شکوفائی بود و تمام نوازندگان و خوانندگان که از ترکیه بعدی اخراج شدند سعی نمودند آنرا در یونان هم ادامه بدهند با موفقیت کم لکن از سالهای 1980 به بعد یک شکوفائی مجددی ایجاد شده که حتی به نزدیکی هنرمندان ترک و یونانی و انجام کنسرتهای مشترک
انجامیده است
و سوم من بخاطرم هست که در دوره حکومت سرهنگان در یونان خانم فالانتوری و آقای تئودوراکیس از پرچمداران هنری مقاومت در مقابل دولت کودتا بودند. در اروپا تا سالهای 80 هفته ای نبود که در هر شهر بزرگ یک برنامه هنری یونانی انجام نگردد و آنزمان ما از خود میپرسیدیم ایرانیان کجایند. هنرمندان ایرانی امروز به آن مرحله رسیده اند

http://www.youtube.com/results?search_query=rembetiko&aq=0&oq=rembe

در اینجا شما تعداد کمی مستند و صحنه هائی از یک فیلم سینمائی بنام رمبتیکو را میبینید که سعی کرده سرنوشت یک خواننده بنام ماریک را رسم کند.
http://www.youtube.com/watch?v=20NGp1fYfls

این صحنه اول فیلم است

Shiva said...

آ-ی گرامی، سپاسگزارم برای پیشنهادهایتان. سوئیت روی اشعار میکل آنژ اثر شوستاکوویچ را از قضا چند روز پس از نوشتن این مطلب به تصادف از رادیو شنیدم. پیشتر نشنیده بودمش و تا حدودی پاسخگوی آن دلتنگی من برای آواز باس هست. منتها باید اجرای خوب و درست آن را پیدا کرد. از میان آنچه در یوتیوب یافتم، اجرای زیر را بیش از بقیه پسندیدم
http://www.youtube.com/watch?v=C4kiSEbsaP8

با رمبتیکو آشنایی نداشتم. آن نیز مقوله جالبیست. مرسی برای معرفی آن