از تاریکی و برف و سرمای شبهایی که در اتاق عمومی قرارگاه پناهندگی هوفورش Hofors در قلب سوئد مینشستم و متن "تلگرافی" و فشردهی جزوهی "با گامهای فاجعه – در روند دستگیری رهبری و کادرهای حزب توده ایران در سالهای 61 و 62" را مینوشتم، بیست سال میگذرد. باورم نمیشود! بیست سال...؟
آن سطرها را بیشتر برای یادداشت و به عنوان تکههایی از کار بزرگتری که در سر داشتم، مینوشتم. اما دوستانم در حزب دموکراتیک مردم ایران، با آنکه هرگز عضو آن حزب نبودم و نیستم، با مهر و علاقه چاپ و توزیع همان یادداشتهای تلگرافی را بر عهده گرفتند. در آن دوران هنوز کامپیوتر خانگی وجود نداشت، تا چه رسد به "واژهنگار فارسی" و دیگر نرمافزارهای واژهپرداز فارسی. دوستم محمود چاپ جزوه را به گردن گرفت و طرح روی جلد نیز که یکی از زیباترین کارهاییست که میشناسم از اوست. نیز هرگز لطف همسر نازنین او را فراموش نمیکنم که اشکریزان و متأثر از نوشتهام، آن را تایپ کرد. اعضا و دوستداران حزب دموکراتیک مردم ایران جزوه را پخش کردند، اما حساب سرانگشتی ما غلط از آب در آمد و از شمار "بینهایت" نسخههایی که چاپ شد، هنوز چند صد نسخه در انباری خانهی من هست.
کسانی که چیزی در بارهی آن نوشته میشنوند، گاه نشانی مرا مییابند و میپرسند چهگونه میشود نسخهای از جزوه را بهدست آورد. برای هر کسی که نشانی پستی داده، همواره چند نسخه به رایگان فرستادهام، و باز اگر کسی بخواهد میفرستم. اما امروز به دنبال سندی دیگر سری به "آرشیو اسناد اپوزیسیون ایران" زدم و دیدم که مسئول آرشیو زحمت کشیده و "با گامهای فاجعه" را نیز در فورمت پیدیاف تصویربرداری (اسکن) کرده و در این آرشیو در اختیار همگان قرار دادهاست.
کسانی بارها همین پیشنهاد را داشتند و خود امکان تصویربرداری و انتشار اینترنتی آن را داشتم، اما آن متن به نظرم زیادی تلگرافی و فشرده است، غلطهای چاپی و گاه مضمونی دارد و برخی اطلاعات موجود در آن کهنه و ناقص است. همواره در پی آن بودم که در عوض، آن "کار بزرگتر"ی را که در پیشگفتار "با گامهای فاجعه" از آن سخن گفتهام به دست بگیرم و آن را منتشر کنم. گامهایی نیز در آن سو برداشتهام، اما شغل "مغز بَر" مجالی برای تمرکز و کار پیگیر روی آن طرح را نمیدهد.
اینک، "با گامهای فاجعه" را از این نشانی میتوان دریافت کرد، تا ببینم کی میتوانم تکمیلاش کنم.
و اما درخواست کمک:
در به در دنبال اعلامیهای میگردم که "سازمان فدائیان خلق ایران – پیروان کنگره 16 آذر" (معروف به گروه علی کشتگر) در اردیبهشتماه 1362 پس از "نمایشهای تلویزیونی" رهبران حزب تودهی ایران و در بارهی آن رویداد منتشر کرد. از همهی شما خوانندگان این سطرها درخواست میکنم که اگر نسخهای از آن را در دسترس دارید یا از وجود آن در جایی خبر دارید، لطف کنید و با نشانی ایمیل من که در ستون سمت راست ملاحظه میکنید، تماس بگیرید. پیشاپیش بینهایت سپاسگزارم.
آن سطرها را بیشتر برای یادداشت و به عنوان تکههایی از کار بزرگتری که در سر داشتم، مینوشتم. اما دوستانم در حزب دموکراتیک مردم ایران، با آنکه هرگز عضو آن حزب نبودم و نیستم، با مهر و علاقه چاپ و توزیع همان یادداشتهای تلگرافی را بر عهده گرفتند. در آن دوران هنوز کامپیوتر خانگی وجود نداشت، تا چه رسد به "واژهنگار فارسی" و دیگر نرمافزارهای واژهپرداز فارسی. دوستم محمود چاپ جزوه را به گردن گرفت و طرح روی جلد نیز که یکی از زیباترین کارهاییست که میشناسم از اوست. نیز هرگز لطف همسر نازنین او را فراموش نمیکنم که اشکریزان و متأثر از نوشتهام، آن را تایپ کرد. اعضا و دوستداران حزب دموکراتیک مردم ایران جزوه را پخش کردند، اما حساب سرانگشتی ما غلط از آب در آمد و از شمار "بینهایت" نسخههایی که چاپ شد، هنوز چند صد نسخه در انباری خانهی من هست.
کسانی که چیزی در بارهی آن نوشته میشنوند، گاه نشانی مرا مییابند و میپرسند چهگونه میشود نسخهای از جزوه را بهدست آورد. برای هر کسی که نشانی پستی داده، همواره چند نسخه به رایگان فرستادهام، و باز اگر کسی بخواهد میفرستم. اما امروز به دنبال سندی دیگر سری به "آرشیو اسناد اپوزیسیون ایران" زدم و دیدم که مسئول آرشیو زحمت کشیده و "با گامهای فاجعه" را نیز در فورمت پیدیاف تصویربرداری (اسکن) کرده و در این آرشیو در اختیار همگان قرار دادهاست.
کسانی بارها همین پیشنهاد را داشتند و خود امکان تصویربرداری و انتشار اینترنتی آن را داشتم، اما آن متن به نظرم زیادی تلگرافی و فشرده است، غلطهای چاپی و گاه مضمونی دارد و برخی اطلاعات موجود در آن کهنه و ناقص است. همواره در پی آن بودم که در عوض، آن "کار بزرگتر"ی را که در پیشگفتار "با گامهای فاجعه" از آن سخن گفتهام به دست بگیرم و آن را منتشر کنم. گامهایی نیز در آن سو برداشتهام، اما شغل "مغز بَر" مجالی برای تمرکز و کار پیگیر روی آن طرح را نمیدهد.
اینک، "با گامهای فاجعه" را از این نشانی میتوان دریافت کرد، تا ببینم کی میتوانم تکمیلاش کنم.
و اما درخواست کمک:
در به در دنبال اعلامیهای میگردم که "سازمان فدائیان خلق ایران – پیروان کنگره 16 آذر" (معروف به گروه علی کشتگر) در اردیبهشتماه 1362 پس از "نمایشهای تلویزیونی" رهبران حزب تودهی ایران و در بارهی آن رویداد منتشر کرد. از همهی شما خوانندگان این سطرها درخواست میکنم که اگر نسخهای از آن را در دسترس دارید یا از وجود آن در جایی خبر دارید، لطف کنید و با نشانی ایمیل من که در ستون سمت راست ملاحظه میکنید، تماس بگیرید. پیشاپیش بینهایت سپاسگزارم.
5 comments:
من مدتی است که مطالب وبلاگ شما را می خوانم و از قلم بسیار زیبا و نکته بینی و نگرش انسانی شما لذت می برم. در اینجا می خواستم از زحمات شما در بازنویسی خاطرات غم انگیز آن سالها و احساس مسئولیتی که در قبال آن آدمها و وقایع نشان می دهید قدردانی کنم.
نکته بسیار دردآور آن است که به نظر می رسد با وجود تلاش های آن همه انسان های پاکباخته و گمنام, آن همه نیت های والا و رنج های بی حد, ظاهرا سرنوشت شومی که بر کشور و مردمان ما رفته گریز ناپذیر بوده است.
به امید روزهای بهتر برای شما و مردم ایران و با قدردانی از تکنولوژی کامپیوتر که مبادلات همدلانه و آگاهی مردمان را مقدور می کند, بدون این امکانات شاید بیست سال دیگر هم از یادداشت های شما با خبر نمی شدم.
دلفین
من این کتاب کوچک را چند بار به دقت خوانده ام، چند بار هم بار جسته گریخته مرورش کرده ام. نمی دانم دقیقا چه چیزی مرا جذب آن می کند. استبداد حاکم بر حزب، نبود گفتگو، اعتماد بیش از حد به رهبری، سردر گمی خود آن رهبری، تنش های پنهان میان اعضا کمیته مرکزی، فضای آن سال ها، همه اینها را شما خوب نشان داده اید. شاید تلگرافی بودن متن از قضا به ایجاد این فضا کمک کرده باشد
من تصمیم داشتم این جزوه را اسکن کنم و برای دوستانم در ایران بفرستم، ولی به دلایل حقوق ناشر و نویسنده از این کار منصرف شدم. خوشحالم که زحمتم را کس دیگری کشیده. حالا با وجدان آسوده این لینک را برایشان می فرستم
شاد باشید، محمد
از خواندن آن جزوه و دانستن اينكه عده ائي بدون دليل قانع كننده ائ از بين رفته اند و تازه آن آدمها گل سر سبد جامعه هم بودند بسيار متاسف شدم
چيزي به فكرم مي رسد و آن اين است كه مشابهتي بين فرجام حزب توده و حزب دموكرات آزر بايجان مي بينم
1- اعتماد بيش از حد اعضا به شوروي
2- احتمال نوعي معامله بين ايران و شوروي و يا شوروي و امريكا بر سر حزب حس مي شود.
3- مهمترين قسمت جزوه جائي است كه راديو مسكو از نخودهاي كازاخستان مي گويد و همينجا تكليف روشن است كه نخود هاي كازاخستان براي شوروي مهمتر از حزب توده ايران بوده و خود شوروي با علم بر اين كه داراي مشكلات عديده داخلي بوده و به اين مسئله را غرب نمي دانسته بر سر حاكميت ايران و گروه هاي چپ و از جمله حزب توده معامله چرب و نرمي انجام داده همچنان كه استالين بر سر نفت پشت پيشه وري را خالي نمود برژنف نيز كيا و احسان طبري را را فروخت.
جناب شيوا 9 سال بعد شوروي از هم پاشيد و بسياري از حكومت هاي اروپاي شرقي نيز به ترتيب از بين رفتند شوروي در مقامي نبود كه از حزب دفاع كند و تازه دخالت بيگانه جز فلاكت چيزي ديگر برا ما به ارمغان مي آورد؟
4- پس از 25 سال امروز متوجه مي شويم كه اعضاي حزب بسيار تفكرات بچه گانه داشته اند و حزبي كه نتواند جان اعضاي خود و كادر رهبري خود را محافظت كند آيا مي توانست منافع كشور پهناورمان را حفظ كند؟
5- براي من جاي تعجب است كه طبري مي داند قفقاز معدن دوز وكلك و رشوه خواري است و اين فساد را درك كرده ولي به علت آن كه عاشق كمونيزم شوروي است نمي تواند تحليل كند كه چرا قفقاز معدن كلاه بردار هاست اگر در سوسياليسم شوروي رشوه خواري هم بوده به حتم در مسكو هم روال همين است.
آنچه مسلم است طبري انسان فرهيخته و روشن تري از بقيه بوده و اين بر همگان روشن است.
آقاي شيوا تلوزيون دولتي ايران برنامه ائي دارد تاريخي و اسنادي را ازيك سميناررا كه به تازگي در تفليس برگزار شده نشان مي داد كه آرتش شوروي و دولت فخيمه اش قبل از ايجاد حزب دموكرات آزربايجان براي دسترسي به نفت خزر برنامه چيني كرده اند و در نهايت نيز پس از بكار آمدن پيشه وري و بعد ها فشار دولت ايران و امريكا جهت خروج ارتش سرخ از آزربايجان با وساطت قوام السطنه به هدف اصلي خود استخراج نفت خزر بدون رقيب رسيده و دست از حمايت دموكرات ها برداشته است
لازم به ذكر است كه اسناد فوق از آرشيو دولتي مسكو استخراج شده و توسط كارشناسان روس در همان سمينار در تفليس ارائه شده است.
آيا مردديد كه بر سرحزب توده هم معامله نشده؟
من یک سئوال دارم
آیا می توان از شما در باره آن جزوه و مطالبش پرسید و انرا در همین وپلاگ نقد و بررسی کرد آیا شما جواب سئوال های من را می دهید؟
حسن عزیز، بستگی به نوع پرسشها و هدف آنها و نوع نقد و بررسی دارد. من بسیاری از نکات را فراموش کردهام، بسیاری را به ملاحظاتی، از جمله به خطر نیانداختن این و آن، در آنجا ننوشتم، بسیاری چیزها زیر مسئولیت من نبوده و نمیتوانم پاسخگویش باشم، و بسیاری چیزها را در کتابهای فراوانی که در این بیست سال منتشر شده میتوان یافت. و سرانجام خود، همانطور که نوشتم، قصد دارم آن نوشته را تکمیلش کنم.
اگر کسی بخواهد با من مصاحبهای دربارهی آن جزوه بکند به قصد آنکه مصاحبه را در جای معتبری منتشر کند، حرفیست، اما اگر کسی بخواهد برای ارضای کنجکاوی شخصی مرا با سوألهایش بمباران کند، وقت و انرژیش را ندارم و ترجیح میدهم به کتابهای موجود حوالهاش دهم.
Post a Comment