*- «وقتی دیپلم متوسطه را گرفتم، میل شدیدی به تحصیل در رشته موسیقی داشتم. میل شدیدی داشتم به اروپا رفته و در کنسرواتوار بروکسل آموزش ببینم. درآن زمان مسافرت به خارج به آسانی میسر نبود. چشم و گوش جوانان نیزچندان بازنبود. کمک مالی ضرورت داشت. پدرم مخالف بود. میگفت درس موسیقی میخوانی و برمیگردی، مگر بهتر از صبا (ویولونیست معروف که استاد من بود) میشوی؟ آن وقت باید برای گذران زندگی درمجلس عیش و بزم این پولدار و آن مالک ساز بزنی تا مزدی بدهند! برو طب بخوان که هم به درد مردم میرسی و هم حرفه آبرومندی است! هرچه می گفتم: پدر! نمیخواهم ساززن بشوم. قصد من آهنگسازی و آموزش علم موسیقی است. ولی همان حرفها را بشکل دیگری تکرار می کرد.
آن روزها پرویز محمود، آهنگساز معروف، تازه رئیس مدرسه عالی موسیقی شده بود. پیش او رفتم. به این امید که بلکه راه حلی ارائه دهد. ماجرا را و گفتگو با پدرم را با او در میان گذاشتم و از او راهنمائی خواستم. با شکیبائی حرفهایم را گوش کرد. آخر سر دست روی شانهام گذاشت و با لحنی مهربان گفت: پسرم حرف پدرت را گوش کن. برو طب بخوان. در این کشور کسی قدرهنرمند را نمیداند. سپس اضافه کرد و گفت: اگر رفتی و کنسرواتوار را تمام کردی و برگشتی، میدانی اولین کسی که پشت پا بتو میزند کیست؟ ازحرفهایش که اصلا انتظار آن را نداشتم، سرم گیج گرفته و یأس و ناامیدی سراپای وجودم را فراگرفته بود. در آن حال و احوال پریشان گفتم نه استاد! نمیدانم. پاسخ داد: خودم! اول ازهمه خودم! سپس گفت من هم این جا نمیمانم و در اولین فرصت فرارمیکنم! همین طور هم شد. دو سه سال بعد، خبردارشدم که برای همیشه ایران را ترک گفته و به آمریکا مهاجرت کرده است.
پس ازاین سرخوردگی و ناامیدی، ازآن جا که دیپلم ریاضی داشتم، با بی میلی درکنکور دانشكده فنی شرکت کردم و تصادفا قبول شدم. دوسه ماه بعد به حزب پیوستم که سراسر زندگی سیاسیام را رقم زد. چند سالی ازعضویتام نگذشت که ویولون را با اندوه بسیار کنار گذاشتم! زیرا دیگر در شرایط فعالیت زیرزمینی ادامه آن ممکن نبود. بی گمان سرخوردگی و ناکامیام ازتحصیل در کنسرواتوار، دراین تصمیم دشوار بیتاثیر نبود. ازاین بابت همواره در زندگی افسوس خوردهام که چرا تسلیم شدم! چرا بیش از آن در برابر پدرم مقاومت نکردم و راهی برای تحصیل در رشته مورد علاقه ام نجستم!» (بابک امیرخسروی در گفتوگو با رضا فانی یزدی. متن کامل را اینجا بخوانید).
*- سرود ملی ایران چهقدر "ملی"بوده است؟
*- قاتل اولوف پالمه را پلیس مخفی آلمان شرقی (اشتاسی) شناسائی کردهبود. میدانید کی بود؟ امیر حیدری!
آن روزها پرویز محمود، آهنگساز معروف، تازه رئیس مدرسه عالی موسیقی شده بود. پیش او رفتم. به این امید که بلکه راه حلی ارائه دهد. ماجرا را و گفتگو با پدرم را با او در میان گذاشتم و از او راهنمائی خواستم. با شکیبائی حرفهایم را گوش کرد. آخر سر دست روی شانهام گذاشت و با لحنی مهربان گفت: پسرم حرف پدرت را گوش کن. برو طب بخوان. در این کشور کسی قدرهنرمند را نمیداند. سپس اضافه کرد و گفت: اگر رفتی و کنسرواتوار را تمام کردی و برگشتی، میدانی اولین کسی که پشت پا بتو میزند کیست؟ ازحرفهایش که اصلا انتظار آن را نداشتم، سرم گیج گرفته و یأس و ناامیدی سراپای وجودم را فراگرفته بود. در آن حال و احوال پریشان گفتم نه استاد! نمیدانم. پاسخ داد: خودم! اول ازهمه خودم! سپس گفت من هم این جا نمیمانم و در اولین فرصت فرارمیکنم! همین طور هم شد. دو سه سال بعد، خبردارشدم که برای همیشه ایران را ترک گفته و به آمریکا مهاجرت کرده است.
پس ازاین سرخوردگی و ناامیدی، ازآن جا که دیپلم ریاضی داشتم، با بی میلی درکنکور دانشكده فنی شرکت کردم و تصادفا قبول شدم. دوسه ماه بعد به حزب پیوستم که سراسر زندگی سیاسیام را رقم زد. چند سالی ازعضویتام نگذشت که ویولون را با اندوه بسیار کنار گذاشتم! زیرا دیگر در شرایط فعالیت زیرزمینی ادامه آن ممکن نبود. بی گمان سرخوردگی و ناکامیام ازتحصیل در کنسرواتوار، دراین تصمیم دشوار بیتاثیر نبود. ازاین بابت همواره در زندگی افسوس خوردهام که چرا تسلیم شدم! چرا بیش از آن در برابر پدرم مقاومت نکردم و راهی برای تحصیل در رشته مورد علاقه ام نجستم!» (بابک امیرخسروی در گفتوگو با رضا فانی یزدی. متن کامل را اینجا بخوانید).
*- سرود ملی ایران چهقدر "ملی"بوده است؟
*- قاتل اولوف پالمه را پلیس مخفی آلمان شرقی (اشتاسی) شناسائی کردهبود. میدانید کی بود؟ امیر حیدری!
2 comments:
Shiva jan, chand vaghtie in weblogetuno az websitetun peida kardam ba swedie dasto pa shakaste va dictionario kholase kolli invar unvar kardan mikhunam chi neveshtin. kolli delam baratun tang shode. shabe sheri raftam chand ruze pish ye aghai bud unja ba lahne shoma negahe shoma va hata lahjeye shoma. kolli yadetun kardam. omidvaram be zudi bebinametun. bebakhshid be avaze comment shod name :)
شقایق جان سلام
خیلی خوشحالم از این که خبری از تو دریافت کردم. من هم خیلی دلم برای شماها تنگ میشه. آخر هفته بعد گردهمایی محلی سوئد داریم و جاتون خیلی خالیه. ای بابا خوندن این مزخرفات به او همه زحمت نمی ارزه!ء همین فارسی هاشو بخونی کلی منت گذاشتی سر من!ء به آرش خیلی سلام برسون
این هم شد جواب نامه!ء
Post a Comment