23 June 2022

قیچی‌کرده‌ها - ۸


از سال‌های دور چیزهایی را از روزنامه‌های داخلی و خارجی قیچی کرده‌ام و نگه داشته‌ام. اکنون دارم کاغذهایم را پاکسازی می‌کنم، و از آن قیچی‌کرده‌ها هر چیز دندان‌گیری یافتم، به‌تدریج این‌جا می‌گذارم.

مقاله‌ای از احسان طبری به انگلیسی
درباره‌ی انقلاب ایران

متأسفانه تاریخ و منبع این مقاله را یادداشت نکرده‌ام. حدس می‌زنم که هنگام اقامت در مینسک ‏‏(پایتخت بلاروس) آن را در یکی از سال‌های ۱۹۸۴ تا ۱۹۸۶ از یکی از شماره‌های نسخه‌ی انگلیسی ‏نشریه‌ی مشترک «احزاب برادر»، «مسایل صلح و سوسیالیسم» (که ترجمه‌ی فارسی آن با نام ‏‏«مسایل بین‌المللی» منتشر می‌شد) جدا کرده‌ام و این همه سال با خودم کشیده‌ام!

متن کامل مقاله را در این نشانی می‌یابید.‏

احسان طبری در سال‌های پس از انقلاب، تا پیش از دستگیری، دست‌کم سه مقاله‌ی «تئوریک» ‏درباره‌ی انقلاب به فارسی نوشت که در سه شماره‌ی مجله‌ی «دنیا» منتشر شدند (روی این شماره‌ها کلیک ‏کنید: ۱، ۲، ۳). این متن انگلیسی کم‌وبیش جمع‌بستی از همان‌هاست. اما نقل قول او از ‏سخنرانی برژنف در کنگره‌ی ۲۶ حزب کمونیست اتحاد شوروی نشان می‌دهد که این مقاله در اسفند ‏‏۱۳۵۹ یا پس از آن نوشته شده‌است.‏

متن انگلیسی را خود احسان طبری ننوشته‌است و از فارسی ترجمه کرده‌اند. او انگلیسی می‌خواند، اما در چنین سطحی ‏انگلیسی نمی‌نوشت. به‌علاوه تاریخ انقلاب ایران را در متن مقاله دست‌کم یک بار به‌غلط از ۱۱ ‏فوریه ۱۹۷۹ به «۲۲ بهمن ۱۳۵۸» ترجمه کرده‌اند، و او چنین اشتباهی نمی‌کرد.

پی‌نوشت: همین مقاله با عنوانی دیگر در مجله‌ای دیگر هم منتشر شده‌است:

The role of religion in our revolution
World Marxist review, vol. 12, 1982

Read More...دنباله (کلیک کنید)‏

20 June 2022

قیچی‌کرده‌ها - ۷

از سال‌های دور چیزهایی را از روزنامه‌های داخلی و خارجی قیچی کرده‌ام و نگه داشته‌ام. اکنون ‏‏دارم کاغذهایم را پاکسازی می‌کنم، و از آن قیچی‌کرده‌ها هر چیز دندان‌گیری یافتم، به‌تدریج این‌جا ‏‏می‌گذارم.‏

‏«قیچی‌کرده»ی اصلی در پایان نوشته می‌آید. این عکس از جلسه‌ی تودیع دبیران امریکایی زبان ‏انگلیسی دبیرستان‌های اردبیل، خانم و آقای ورگاتا ‏Vergata، پاتریشیا و فرانک، هنگام پایان مأموریت‌شان در ایران، در تاریخ ۱۱ خرداد ‏‏۱۳۴۵ در سالن دبیرستان پهلوی (سابق) اردبیل [دبیرستان دخترانه زینبیه کنونی] برداشته ‏شده‌است.‏

نفر با لباس روشن ایستاده در سمت راست مستر ورگاتا، من هستم، فارغ‌التحصیل کلاس هفتم (اول دبیرستان). ‏پیش از دریافت حلقه‌های گل، آقای ورگاتا جایزه‌ای به من داد: روایت مصور و فشرده و آسان‌شده‌ی ‏کتاب «پینوکیو» به انگلیسی. او تقدیم‌نامه‌ای برای من نوشته‌است. یکی از دبیران ایرانی زبان انگلیسی در اردبیل آن را ترجمه ‏کرده، و پدرم متن فارسی را خطاطی کرده‌است.‏

خانم و آقای ورگاتا در چارچوب «سپاه صلح» peace corps جان اف کندی به ایران آمده‌بودند و از اردبیل سر در آوردند. ‏بگذریم از بحث پیرامون «سپاه صلح» کندی، و از این که پاتریشیای بیچاره مو طلایی و چشم آبی ‏و بسیار زیبا، بدون حجاب، در شهری که در آن روزگار حتی یک زن بی‌چادر در آن دیده نمی‌شد، چه ‏روزگاری داشت؛ و بگذریم از وحشت توصیف ناپذیر این زوج با دیدن قمه‌زنان با کفن‌های سفید غرق در خون در نخستین عاشورایی ‏که در اردبیل بودند.‏ (روی عکس‌ها کلیک کنید)

Read More...دنباله (کلیک کنید)‏

17 June 2022

قیچی‌کرده‌ها - ۶


از سال‌های دور چیزهایی را از روزنامه‌های داخلی و خارجی قیچی کرده‌ام و نگه داشته‌ام. اکنون ‏دارم کاغذهایم را پاکسازی می‌کنم، و از آن قیچی‌کرده‌ها هر چیز دندان‌گیری یافتم، به‌تدریج این‌جا ‏می‌گذارم.‏

چهل زن در سلولی برای سه نفر

این مطلبی‌ست که روزنامه‌نگار سرشناس سوئدی پر یؤنسون ‏Per Jönsson‏ در ۱۱ مه ۱۹۹۷ درباره‌ی جان‌گذشت‌ها ‏و نقاشی‌ها و مجسمه‌های سودابه اردوان از سال‌های زندان او در جمهوری اسلامی نوشته‌است؛ یک صفحه‌ی کامل A2.

من از همان هنگام، با خواندن همین نوشته، احترام عمیقی نسبت به سودابه اردوان داشته‌ام، و ‏دو بار که مسئولیت انتشار نشریه‌ای با من بوده، از ایشان خواهش کرده‌ام که آثاری برای انتشار در ‏آن‌ها در اختیارم بگذارند، و ایشان با گشاده‌رویی پذیرفته‌اند. درود بر او!‏

متن کامل سوئدی نوشته را شامل نمونه‌هایی از نقاشی‌ها در این نشانی می‌یابید.‏

Read More...دنباله (کلیک کنید)‏

09 June 2022

قیچی‌کرده‌ها - ۵

نقض غرض در «خودکارسازی» (Automation).

طرح از کایاندرش سمپلر، ویژه‌نامه‌ی آتومیشن هفته‌نامه‌ی سوئدی Ny Teknik دهم اکتبر ۲۰۰۷.

Read More...دنباله (کلیک کنید)‏

06 June 2022

قیچی‌کرده‌ها - ۴

از سال‌های دور چیزهایی را از روزنامه‌های داخلی و خارجی قیچی کرده‌ام و نگه داشته‌ام. اکنون دارم کاغذهایم را پاکسازی می‌کنم، و از آن قیچی‌کرده‌ها هر چیز دندان‌گیری یافتم، به‌تدریج این‌جا می‌گذارم.

«ناپدید» شدن فرج سرکوهی

ماه‌ها پیش سعیدی سیرجانی را، احمد میرعلایی را، غفار حسینی را، احمد تفضلی، و کسانی ‏دیگر را کشته‌اند. در تابستان گذشته کوشیده‌اند یک اتوبوس پر از کوشندگان فرهنگی را در گردنه‌ی ‏حیران به قعر دره بفرستند و سرنشینانش را یک‌جا بکشند. همین ماه‌ها برنامه‌ی «هویت» را از ‏‏«سیما» پخش کرده‌اند، و اکنون مجله‌ی «آدینه»، شماره‌ی ۱۱۴، آذر ۱۳۷۵، خبر می‌دهد که فرج ‏سرکوهی، دبیر تحریریه‌ی این مجله «ناپدید» شده‌است.‏

از همین شماره نام سرکوهی از زیر عنوان دبیر تحریریه‌ی آدینه حذف می‌شود، و فضایی ترس‌زده که ‏بر جامعه‌ی فرهنگی کشور و بر مطالب مجله سایه گسترده‌بود، به شهادت مطالب شماره‌های پس ‏از آن، غلیظ‌تر می‌شود، و حتی پس از «دوم خرداد» سال بعد هم به همین شکل ادامه می‌یابد.‏

چند ماه بعد، در نوروز ۷۶ آدینه تنها به نقل از مجله‌ی «گل‌آقا» از ادامه‌ی سرنوشت سرکوهی خبر ‏می‌دهد. «گردن‌شکسته» نام مستعار عمران صلاحی است.‏

و در شماره‌ی بعد، آدینه از قتل فجیع ابراهیم زال‌زاده در تاریکی خیابان «به‌دست سارقان» خبر می‌دهد. هنوز قرار است ‏تا سال‌ها بعد بکشند: فروهرها را، محمد جعفر پوینده را و محمد مختاری را، پیروز دوانی را و...

Read More...دنباله (کلیک کنید)‏

02 June 2022

قیچی‌کرده‌ها - ۳

از سال‌های دور چیزهایی را از روزنامه‌های داخلی و خارجی قیچی کرده‌ام و نگه داشته‌ام. اکنون دارم کاغذهایم را پاکسازی می‌کنم، و از آن قیچی‌کرده‌ها هر چیز دندان‌گیری یافتم، به‌تدریج این‌جا می‌گذارم.

فروید در شوروی

روزنامه‌ی سوئدی ‏Dagens Nyheter‏ ۲۴ آوریل ۱۹۹۰‏

بهار سال ۱۹۳۰ کارل مارکس در اتحاد شوروی بر زیگموند فروید پیروز شد. بر پیشانی فروید مهر ‏ایده‌آلیست ارتجاعی زدند، انتشار مطالب مربوط به روانکاوی ‎ psychoanalyticsممنوع شد، و ‏نماینده‌ی پیشتاز آن، ایوان یرماکوف، کمی بعد سر از گولاگ در آورد.‏

در یکی از واپسین جلسات انجمن روانکاوی روس‌ها در ۱۷ مارس ۱۹۳۰ تازه‌ترین نوشته‌ی فروید را با ‏عنوان «ما در محیط فرهنگی راحت نیستیم» بررسی کردند. پیداست که این بررسی سرنوشت ‏نهایی روانکاوی عمقی را در جامعه‌ی استالینی با درون‌مایه‌ی ویژه‌ی کمونیستی خود، همچون ‏‏«رؤیایی پوچ»، رقم زد.‏

امروز، درست ۶۰ سال پس از آن، فروید انتقام می‌گیرد. نشریه‌ی «لیتراتورنایا گازتا» در مقاله‌ای ‏‏«توهمات مارکسیستی» را فاش می‌کند. هم‌زمان آثار فروید در تیراژهای بزرگ منتشر می‌شوند: ‏سه جلد تنها در سال جاری. «انجمن روانکاوی شوروی» به تازگی در مسکو تشکیل شده‌است. ‏رئیس آن پروفسور آرون بلکین است، و چند هزار عضو دارد. شعبه‌های محلی آن در شهرهای ‏گوناگون یکی پس از دیگری پدیدار می‌شوند، و شمار اعضای آن به‌زودی ده‌ها برابر می‌شود.‏

پروفسور بلکین می‌خواهد هر چه زودتر اثر فروید «ما در محیط فرهنگی راحت نیستیم» را منتشر ‏کند. به نظر او این اثر گویای وضع دهه‌ی ۱۹۹۰ اتحاد شوروی است.‏
ماگنوس لیونگ‌گرن

Read More...دنباله (کلیک کنید)‏

27 May 2022

قیچی‌کرده‌ها - ۲

از سال‌های دور چیزهایی را از روزنامه‌های داخلی و خارجی قیچی کرده‌ام و نگه داشته‌ام. اکنون دارم کاغذهایم را پاکسازی می‌کنم، و از آن قیچی‌کرده‌ها هر چیز دندان‌گیری یافتم، به‌تدریج این‌جا می‌گذارم.

پشتیبانی از توده‌ای‌ها به شیوه‌ی «پراودا»، به نقل از منابع غربی، برای این که «لکه»ای بر دامان خودشان ننشیند!

منع کشتار
پاریس، ۲۳ [ژوییه]، تاس.
خطری مرگبار جان احسان طبری، یکی از رهبران نام‌آشنای حزب توده ایران را تهدید می‌کند. این ‏فیلسوف، جامعه‌شناس، و نویسنده‌ی معروف مدتی طولانی در نهانگاه به‌سر برد و مبارزه بر ضد رژیم ‏شاه را ادامه داد. احسان طبری یک سال پیش هنگامی که پی‌گرد حاکمیت کنونی بر ضد حزب توده ‏ایران به اوج خود رسید، دستگیر شد. «اومانیته دیمانش» [فرانسه] می‌نویسد که پس از اعمال شکنجه و فشارهای روانی بر این عضو فعال و ۷۷‌ساله‌ی ‏حزب، «اعترافات» او را در یک برنامه‌ی صحنه‌سازی شده از ‏تلویزیون نشان دادند.‏

‏«اومانیته دیمانش» می‌نویسد که پافشاری حاکمیت ایران در مجازات احسان طبری که بیمار است و ‏دو حمله‌ی قلبی را از سر گذارنده، نشان می‌دهد که همه‌ی مبارزانی که برای ایجاد ‏دموکراسی پایدار در کشور خود جان‌فشانی می‌کنند، با چه فشارها و پی‌گردهایی رو در رو هستند. ‏این روزنامه همگان را فرا می‌خواند که جان این رهبر حزب توده ایران را از مرگ نجات دهند و آزادی ‏بی‌درنگ او، و همچنین آزادی همه‌ی زندانیان سیاسی را خواستار شوند.‏

Read More...دنباله (کلیک کنید)‏

21 May 2022

بدرود ونجلیس

هفدهم ماه می ۲۰۲۲ آهنگساز بزرگ یونانی ونجلیس ‏Vangelis‏ (اوانجلوس اودیسه‌آس پاپاتاناسیو)، ‏زاده‌ی ۱۹۴۳، یکی از بزرگ‌ترین سرایندگان موسیقی الکترونیک، هم‌طراز با ژان‌میشل ژار، از جهان ‏رفت.‏

من نخستین بار با فیلم «بلید رانر» ‏Blade Runner‏ با نام او آشنا شدم، و معلوم شد که پیش از آن ‏موسیقی او را می‌شناخته‌ام، چه اثر دیگری از او را بسیار شنیده‌بودم، بی آن‌که بدانم سراینده‌اش ‏کیست!‏

آن اثر آشنای پیشین او، قطعه‌ای بود از موسیقی متن فیلم «ارابه‌ی آتش» ‏Chariots of Fire‏ که ‏آن‌قدر بر دل‌ها نشسته‌بود که گذشته از آن که جایزه‌ی اسکار بهترین موسیقی متن فیلم را در سال ‏‏۱۹۸۰ به آن دادند، آن را برای موسیقی هنگام توزیع مدال‌های المپیک ۲۰۱۲ لندن نیز برگزیدند. ‏این‌جا آن را بشنوید.‏

موسیقی متن فیلم «بلید رانر»، مانند خود فیلم، خود مقوله‌ای‌ست! هشت سال پیش درباره‌ی ‏قطعه‌ای از آن با نام «تنهایی شیرین» نوشتم. بسیار شنیدنی‌ست.



قطعه‌ی شاهکار دیگری از ‏موسیقی متن آن فیلم، تیتراژ پایانی همان فیلم است، که پیشتر دو بار آن را معرفی کرده‌ام: بار نخست، و ‏بار دوم. شنیدن دارد!‏

یاد ونجلیس گرامی باد!

All those moments will be lost, like tears in rain.

Read More...دنباله (کلیک کنید)‏

18 May 2022

قیچی‌کرده‌ها - ۱

از سال‌های دور چیزهایی را از روزنامه‌های داخلی و خارجی قیچی کرده‌ام و نگه داشته‌ام. اکنون دارم کاغذهایم را پاکسازی می‌کنم، و از آن قیچی‌کرده‌ها هر چیز دندان‌گیری یافتم، به‌تدریج این‌جا می‌گذارم.

نخستین آن‌ها:

توضیح درباره‌ی کتاب «خاطرات ایرج اسکندری»

در مقدمه‌ی کتاب «خاطرات ایرج اسکندری» (مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، ۱۳۷۲، ص ۴۴) در شرح چگونگی تدوین اثر فوق آمده‌است: «پس از درگذشت اسکندری و تعمیق بحران در بقایای حزب توده [ایران]، امیرخسروی و آذرنور تصمیم به انتشار این گفت‌وگوها گرفتند. متن نوارها... پیاده شد و توسط شیوا فرهمند راد... تنظیم شد.»

در معرفی مندرج در روزنامه اطلاعات (مورخ ۱۳۷۲/۹/۱)، توضیح فوق منعکس گردید. در پی درج این مطلب، آقای شیوا فرهمند راد طی ارسال نامه‌ای از سوئد اعلام داشته‌است که ایشان «هیچ‌گونه نقشی در فراهم‌آیی کتاب خاطرات ایرج اسکندری نداشته و... زحمت این کار را کسان دیگری کشیده‌اند.»

(روزنامه اطلاعات ۱۳۷۲/۱۱/۲۰، شماره ۲۰۱۲۹)

Read More...دنباله (کلیک کنید)‏

09 May 2022

از جهان خاکستری - ۱۲۵

تنهایی در حضور دیگران

در حاشیه‌ی جشن پر شور پایان دادگاه آن جلاد گوهردشت، که حتی از آوردن نامش اکراه دارم، ‏ایستاده‌ام. جمع بزرگی آن وسط با آهنگی تند می‌رقصند. این‌ها جمع کم‌وبیش ثابتی هستند که در ‏اغلب مراسم مشابه دیده می‌شوند؛ چند نفر بیشتر، چند نفر کم‌تر.‏

تماشای رقص را دوست دارم، اما خود چندان اهل رقص نیستم. آشنایانی به سویم می‌آیند، یا خود ‏به‌سوی آشنایانی می‌روم؛ از زن و مرد. سلام و احوال‌پرسی، و گاه گشودن آغوش. گپی می‌زنیم، ‏و هر کس به سویی می‌رود، و باز تنها ایستاده‌ام.

او هم بعد از سلام و احوال‌پرسی با کسانی، تنها ایستاده و رقص جمع را تماشا می‌کند. زندانی ‏جان‌به‌دربرده از کشتار ۱۳۶۷، محبوب و سرشناس است. چند کتاب نوشته و منتشر کرده. سخنرانی‌ها کرده و در ‏برنامه‌های رادیویی و تلویزیونی بی‌شماری با او مصاحبه کرده‌اند. از شاهدان این دادگاه بوده. ‏نگاهمان تلاقی می‌کند. به سوی هم می‌شتابیم، دست می‌دهیم، آغوش می‌گشاییم؛ ‏احوال‌پرسی، و گپی ساده. لحظه‌ای بعد باز هر دو تنها و با فاصله ایستاده‌ایم. چند بار دیگر با هم ‏می‌افتیم، گپی می‌زنیم، و باز کسانی یا او را می‌کشند و می‌برند، و یا مرا به حرف می‌گیرند، و پس ‏از آن بار دیگر هر دو تنها و با فاصله ایستاده‌ایم. یکی از دفعاتی که کنار هم ایستاده‌ایم دهانش را ‏برای غلبه بر صدای بلند موسیقی و هیاهوی جمع کنار گوشم می‌آورد و می‌گوید:‏

‏- خیلی وقته راجع به موسیقی ننوشته‌ای. بنویس!
شادمان کنار گوشش می‌گویم: - حالا که گفتی، حتماً می‌نویسم! – و باز دور از هم و ‏تنها می‌ایستیم.‏

آن خانم هم تنها نشسته. او هم زندانی جان‌به‌دربرده، محبوب و سرشناس است. کتابی منتشر ‏کرده و سخنرانی‌ها و مصاحبه‌هایی داشته. تکه‌هایی از کتابش را در یکی دو نوشته‌ام نقل کرده‌ام. ‏ما را به هم معرفی نکرده‌اند و تنها هنگام عبور از کنارش سلام کرده‌ام. کسانی بر گرد او نیز جمع ‏می‌شوند، می‌گویند و می‌خندند، پراکنده می‌شوند، و باز تنهاست تا هنگامی که آشنای دیگری ‏نزدیک شود، گفت و شنودی بکند، و برود.‏

تنهایان دیگری نیز از نوع مشابه در آن جمع می‌بینم. آیا همه از یک سلاله و قوم و قبیله‌ایم: کسانی ‏که آشنایان فراوان، اما دوستان کمی داریم؟ چرا چنین است؟ چرا تنها می‌افتیم؟ شاید تقصیر از ‏خودمان است، شاید برای آن که درونی حساس و شکننده داریم و برای حفاظت از آن زرهی نفوذ ‏ناپذیر بر آن می‌پوشانیم؟

البته من حق ندارم درباره‌ی آن دیگران چیزی بگویم. اما کسی درباره‌ی کسی دیگر نوشته: «تا پیش از ‏ساعت هشت بعد از ظهر که از آن پس گیلاسی دو یا سه مشروب می‌خورد و شنگول می‌شد، ‏مردی کم‌سخن و عبوس بود و تا حدی تأثیر خودبگیری در بیننده باقی می‌گذاشت. ولی این تنها ‏‏«چنین به‌نظر می‌رسید» و از درون، مردی بی‌ادعا و متعادل و حتی خجالتی و تهی از اعتماد به‌نفس ‏بود.» آیا این توصیف با تصویر من هم مطابقت دارد؟

یا... چه می‌دانم!‏

آن تصویر هم توصیف من است و نه آن دیگران!

Read More...دنباله (کلیک کنید)‏