مقایسهی این گزارش با داستانهای منظوم ترکان آباکان نشان میدهد که سفر مردان و زنان قهرمان به بهشت، بسیار شبیه سفرهای شمنهای مورد بحث ما به جایگاه بای اولگن است.(251) اما نزدیکترین شباهت را در میان یاقوتها(252) و مردمان غیر ترک همسایگیشان مانند آستیاکهای یئنیسئی Ostyak و یوراکها Yurak میتوان یافت.(253) مراسم اینان چنان شباهتهایی به مراسم شمنهای ترک دارد که گرچه کمبود جا اجازه نمیدهد که بیش از اشارهای کوتاه به آنها بکنیم، اما همین نگاه گذرا نشان میدهد که آگاهی از این مراسم دانش ما را از مراسم ترکی تکمیل میکند.
یاقوتها میگویند که در زمانهای گذشته شمنهایی بودهاند که بهراستی به آسمان عروج میکردهاند، و انبوه تماشاگران میتوانستهاند حیوان قربانی را شناور بر فراز ابرها ببینند، و در آن حال ضربههای دف شمن نیز در پی او شتاب میگرفت و خود شمن نیز با آن جامهی سحرآمیزش او را دنبال میکرد.(254) به همین شکل افتخار بالا رفتن تا بهشت بر پشت اسب به یک شمن بزرگ مغول دوران چنگیزخان نیز نسبت داده میشود.(255)
نگاهی به داستان سفر آستیاکهای یئنیسئی به آسمان میتواند تصوری از بخش پایانی سفر شمنهای آلتایی به جایگاه بای اولگن بدهد، زیرا که در گزارش رادلوف این بخش از مراسم آلتایی به اختصار نقل شدهاست. شمن آستیاک در آوازش میگوید که با استفاده از طنابی که از بهشت برایش آویختهاند تا آنجا بالا میرود(256) و در راه، ستارگانی را که سد راهش هستند کنار میزند. او سوار بر یک قایق بادبانی در آسمان راه میسپارد، و سرانجام با چنان سرعتی بر زمین نازل میشود که از آن باد بر میخیزد. پس از آن، او به جهان زیرین سفر میکند و در راه این سفر "شیاطین بالدار" دستیار او هستند.(257) همچنین میگویند که در میان آستیاکها و یوراکها شمن هنگام اوج گرفتن در آسمان در وصف سرزمینهای گوناگونی که میبیند ترانه میخواند. او در سرزمین گلهای سرخ و در میان کاجهای توندرا سیر میکند، و این جاییست که پدربزرگش در گذشته دف او را برایش ساختهاست. این خود اشارهی جالبیست به اعتقاد ارثی بودن و انتقال موهبت پیغامبری از نیاکان به نسل بعدی. او در میان ابرهای ارغوانی به خواب میرود، و سرانجام از راه یک رود بر زمین نزول میکند،(258) سپس خدایان بهشتی را و خورشید را، ماه را، درختان را، و جانوران زمینی را، با همین ترتیب، پاس میدارد و برای مردم عمر طولانی و شادی و غیره آرزو میکند.(259)
این گزارشهای سفر شمنها به بهشت را میتوانیم با گزارش مربوط به نصب شمن تازه در میان بوریاتها و مراسم بزرگ قربانی اسب در میان آنان مقایسه کنیم. این مراسم با تشریفاتی بسیار شبیه مراسم آلتایی برگزار میشود، بهجز آنکه بنا بر گزارش کورتین Curtin از مراسم بوریاتها، خود شمن نفس مرگ را در اسب نمیدمد و این کار را به دیگری واگذار میکند. در مراسم قربانی بوریاتها درختی بزرگ در مرکز یورت مینشانند، چنانکه انتهای آن از سوراخ دود سیاهچادر بیرون میرود و بر بلندترین نقطهی آن رشتههای رنگین ابریشمین میبندند به نشانهی رنگهای رنگینکمان. انتهای دیگر این رشتهها را به بلندترین شاخهی درخت دیگری میبندند که اندکی دورتر قرار دارد و "ستون"(260) نامیده میشود. برخی از شمنها به بالای این درختها میروند و از آنجا هدایایی به خدایان میدهند. راوی ما میافزاید: "در گذشتههای دور چنان شمنهای توانایی وجود داشتند که میتوانستند روی رشتههای ابریشمین بسته شده از بالای درخت غان که از سوراخ دود یورت بیرون میزد تا درخت دیگر بیرون یورت راه بروند، و این را «راه رفتن روی رنگینکمان» مینامیدند."(261) در مراسم مشابهی که هنگام نصب شمن بوریات اجرا میشود، به ما میگویند که درخت بزرگ نشانده در میان یورت، نمادیست از ایزد دربان که به شمن اجازه میدهد به بهشت وارد شود. نوارهای سرخ و آبی از انتهای آن تا ردیفی از غانهای بیرون یورت بسته میشود، و این "جلوههاییست نمادین از گذرگاههای شمن برای رسیدن به جهان ارواح".(262) شمن از غانی که در میانهی یورت نشاندهاند، و نیز دستکم از یکی از آنهایی که بیرون یورت هستند بالا میرود، و گاه در طول ردیف درختان از بالای یکی به بالای دیگری میجهد بدین معنی که از یک طبقهی بهشت به طبقهی بالاتر رفتهاست، تا آنکه در بالای آخرین درخت میگوید که به آخرین طبقهی بهشت که توان رسیدن به آن را دارد رسیدهاست. به آسانی مشاهده میشود که چگونه گفتههایی از این قبیل که در گذشته شمنها در آسمان دیده میشدند، از این نمادگراییها سرچشمه گرفتهاند.
به گمان من نشانههایی از سفر شمن آلتای به حضور بای اولگن در بخشی از منظومهی اویغوری قوداتقو بیلیک [قوتادغو بیلیگ] نیز وجود دارد. این اثر در سدهی یازدهم در ترکستان شرقی نوشته شدهاست. بخش مورد اشارهی من مربوط به رؤیاییست که شخصی بهنام اوتکورمیش Otkürmish [اودگؤرموش] برای شاهزاده گونتوقتی الیک Kün-Tokty-Elik [گوندوغدو] نقل میکند. اوتکورمیش نقل میکند که چگونه در رؤیا نردبان بلندی با پنجاه پله پیشاروی خود دید.(263) او از این پلهها تا بالای نردبان رفت، که بنا بر روایتی که وامبری نقل کرده، مسیری با هفت منزل بود. در بالای نردبان یک دوشیزهی خدمتکار یا نگهبان به او آب داد تا بنوشد، و بادش زد تا خنک شود، جانی تازه گرفت، و توانست راهش را تا بهشت ادامه دهد، هرچند که بیهوش بود، "شاید از جد و جهد بسیار".
به نظر میرسد که این بخش جالب برای مترجم پر دردسر بوده، و چندین نکته همچنان مبهم ماندهاست. طبیعیست که میتوان به یاد تصویر خیالی نردبان یعقوب افتاد که آن نیز در خواب دیده شدهاست.(264) اما بهنظر میرسد که نزدیکترین شباهتها به این بخش را در کارها و باورهای شمنهای آلتای میتوان یافت، و به گمان من مطالعهی دقیقتر اینها میتواند راهگشای درک نکات مبهم متن اویغوری باشد.
بخش دوم نمایش دینی آلتای سفر شمن به سرزمین مردگان یا همان قلمرو ارلیک خان را حکایت میکند. پیشتر دیدیم (در همین فصل) که بخش دوم مراسم در میان آستیاکهای یئنیسئی گاه بیدرنگ پس از بازگشت از سفر بهشت اجرا میشود.
پوتانبن(265) خلاصهی نقل یکی از این نمایشها را که از مبلغ مسیحی روسی، پدر چیوالکوف Chivalkov بهدست آورده، در بایگانیش نگهداری کردهاست. در این روایت سفر شمن ترکان آلتای نقل میشود، و در این سفر او روح چند تن از مردگان را تا جهان زیرین، تا سرزمین ارلیک خان، ایزد تاریکی، بدرقه میکند. این متن در دسترس من نبودهاست و تنها میتوانم گزارشی از این اجرا بر پایهی نوشتههای خلاصهای که م. آ. چاپلیتسکا(266) و میخائیلوفسکی(267) منتشر کردهاند، در اینجا نقل کنم. متأسفانه هیچیک از ترانهها را نقل نکردهاند و تنها تعداد بسیار کمی از کلماتی را که شمن در واقع بهکار برده نقل کردهاند. با این همه دادهها آنقدر هست که نشان میدهد این اجرایی بسیار پر کار بوده، و جرئیات زندهی نقل شده شباهت بسیاری به بخشهایی از داستانهای منظوم ترکان آباکان دربارهی سفرهای فراطبیعی قهرمانان دارد.
شمن در تکگویی خود، سفرهایش را که از همان محل اجرا آغاز میشود، شرح میدهد. راه او بهسوی جنوب و آنسوی کوه آلتای است، سپس به چین میرسد با آن ریگزار زرد رنگ، و از استپ زرد میگذرد "که هیچ زاغی نمیتواند از فراز آن پرواز کند". جنبههای عملی اجرای استتیک شمن را در کلام خود او میتوان باز یافت: او فریاد میزند "اما ما به کمک آوازهایمان از آنها میگذریم"، هلهلهی همراهان او را تشویق میکند و آنان با او همآوازی میکنند. اکنون استپی سپیدگون پیش رویشان است "که هیچ کلاغ سیاهی بر فراز آن پرواز نکرده"، و بار دیگر کام همراهانش را با آوازش به ادامهی راه تشویق میکند. پس از استپ کوهی آنچنان بلند در پیش است که کام با رسیدن به قله نفسنفس میزند. البته او فراموش نمیکند که استخوانهای کامهای نگونبخت فراوانی را که نتوانستهاند به قله برسند، به همراهانش نشان دهد: "در کوهستانها استخوان انسانها ردیف ردیف توده شدهاند؛ کوهها با استخوان اسبها پر از لکههای سپید شدهاست". در تکههایی از این گونه ما جغرافیای سنتی و ساختار عمومی سرودهها را میبینیم. مشکلات و سختیهایی که شمن و همراهانش از آن سخن میگویند، به ناگزیر ما را بهیاد مشکلات همهی مسافران بیابانها و کوهستان آسیای میانهی شرقی میاندازد؛ از فا هیین Fa-hien تا فون لهکوک von le Coq، فلمینگ Fleming، و میلار Maillart.(268)
پس از صعود به قله، گروه همراهان اسبانشان را به درون سوراخی بر زمین میرانند که "دهان زمین" نام دارد و آنان را به جهان زیرین میرساند. در اینجا باید پهنهی دریایی را بر فراز یک تار مو بپیمایند و شمن بار دیگر با نشان دادن استخوانهای شمنهای بسیاری که به اعماق دریا سرنگون شدهاند، به کار خود اعتبار میبخشد. پس از گذشتن از دریا، کم راهش را بهسوی بارگاه ارلیک خان ادامه میدهد. این بارگاه شباهت زیادی به اقامتگاه راهبان بودایی دارد، با سگان بزرگ، دربانی که هیچ مخالفتی با گرفتن هدایا ندارد، و سرانجام خود خان بزرگ. کام با غریزهی نمایشی شگفتانگیزی تشریفات باریابی به حضور این فرمانروای مقتدر را شرح میدهد. خود فرمانروا نیز مانند همتایان مشرقزمینیاش متکبر، مغرور و مستبد توصیف میشود، اما در همان حال با شراب و هدایا بهآسانی نرم میشود. شمن با اجرای صحنهای گویا از خدای مست، میانپردهای خندهدار در کارش میگنجاند. خدا راضی میشود که دعای خیر بکند و حتی آگاهیهایی از آینده به کام میدهد. کام شادمان به خانه باز میگردد، راضی از این که از سرزمین مردگان بهسلامت جسته است. او به زمین باز میگردد، اما نه بر پشت اسبی که او را به جهان زیر زمین بردهبود، که بر پشت غازی که بیگمان نمادی از روح مردگان است.(269) او روی نک پنجههای پا پیرامون یورت راه میرود چنانکه گویی پرواز میکند، و همزمان صدای غاز را تقلید میکند. کاملانیه به پایان میرسد، یکی از حاضران دف را از دست او میگیرد، و کام گویی از خواب بیدار شدهباشد، چشمانش را میمالد. از او احوال میپرسند و از چند و چون سفرش، و او پاسخ میدهد: "سفر موفقیتآمیزی بود؛ بهگرمی از من پذیرایی کردند".
سیروشفسکی Sieroszewski بخش بزرگی از متن نمایش یک شمن یاقوت را که برای شفا دادن به بالین بیماری فراخوانده شدهبود، ثبت کردهاست(270) که جنبههای عام آن به گزارش پیشین از سفر شمن آلتای به جهان زیرین شباهت دارد. همچنین شکی نیست که بسیاری از کاملانیههایی که شاهدان اروپایی به اختصار شرح دادهاند، همگی نمایشهایی شبیه هم یا در مواردی کمکارتر بودهاند. پوتانین شاهد نمایش سفر یک شمن جوان آلتایی به نام انچو Enchu به جهان زیرین بودهاست،(271) و نمایش یک زنشمن(272) را نیز دیدهاست که در برخی جزئیات مهم شباهت زیادی به نمایش انچو داشته، اما من در اینجا نمیتوانم به آن بپردازم. رادلوف شاهد اجرای نمایشی از سفر شمن به جهان زیرین بوده، که خود بخشی از مراسم چهلم شخصی در خانهی محل سکونت او بودهاست. در گزارش رادلوف کام وانمود میکند که روح شخص مرده را به آخرین منزلش در قلمرو ارلیک هدایت میکند، و در این حال صدای مرده را، که این بار زنی بوده، با صدای زیر زنانه تقلید میکند. او همچنین با بستگان مردهی آن زن، که از پیش در قلمرو ارلیک هستند، سخن میگوید. رادلوف میگوید که صحنهی غریب، همراه با نورپردازی جادویی آتش، و رقص شمن آنچنان تأثیر نیرومندی بر او داشته که مدتی طولانی حرکات شمن را با نگاه دنبال میکرده و محیط پیرامون را تمام و کمال از یاد بردهاست. او میافزاید که حتی آلتاییها نیز "در این صحنهی غریب غرق شدند، دستشان با چپقهایشان پایین آمد و نزدیک ربع ساعت سکوت کامل برقرار شد."(273) استادلینگ،(274) و سیروشفسکی نیز با دیدن هنرنمایی شمن یاقوت به همان میزان متأثر شدهاند. سیروشفسکی توجه ما را بهویژه به امتیاز ادبی اجراهای حرفهای ترینهای آنان جلب میکند؛ به مهارت آنان در تناوب فریادهای غریب و سکوت، ارتعاشهای گویای صدایشان، که گاه ملتمسانه است و گاه تهدیدآمیز، بهنوبت موزون است، و سپس ترسناک؛ غرش دف که بهدقت با حالت لحظه هماهنگ است؛ کاربرد شگفتانگیز و ماهرانهی واژهگزینی شاعرانه و زبان تمثیلی، چرخش گویای عبارت، و استعارههای خشن که ترجمه را غیر ممکن میکند.(275)
شمنهای بوریات نیز درست مانند شمنهای یاقوت که برای درمان بیماران به قلمرو ارلیک میروند، این سفر را انجام میدهند. و در این مورد نیز یکی از بهترین گزارشهای در دسترس ما دربارهی شمنیست که او را برای شفا دادن به یک بیمار فرا خواندهاند. شمن روح شخص بیمار را، که بستگانش میگویند که جسم او را ترک کرده، جستوجو میکند. او همه جای جهان را میکاود: جنگلهای انبوه، استپها، قعر دریاها، و با یافتنش، آن را به جسم بیمار باز میگرداند.(276) اگر روح بیمار در این جهان یافت نشود، شمن باید آن را در جهان زیرین بجوید، سفری دور و دراز و دشوار به آنجا بکند و پیشکشهایی گرانبها به ارلیک تقدیم کند. در برخی موارد شمن به بیمار اطلاع میدهد که ارلیک روح دیگری را در عوض روح او میطلبد، و سپس روح یکی از دوستان بیمار را هنگامی که او در خواب است، به بند میکشد. این روح چکاوکی میشود، و شمن نیز خود در این کاملانیه نقش یک باز را بازی میکند، روح [چکاوک] را شکار میکند و به ارلیک تحویل میدهد، و آنگاه ارلیک روح شخص بیمار را رها میکند.(277) این مراسم بسیاری از منظومههای ترکان آباکان را به یاد ما میآورد که در آنها روح قهرمان را یک "زمین – پهلوان" earth-hero، مردی پلید از جهان زیرین که در مقام فرستادهی ارلیک خدمت میکند، در گوشه و کنار جهان و در همه جا و همه چیز دنبال میکند.
سفر به جایگاه ارلیک و اولگن، آنچنان که اینجا شرح دادیم، هیچ افتی در روند دراماتیک نمایش شمنهای آسیایی ایجاد نمیکند. در میان یاقوتها، قربانیان را به پیشگاه روح نگاهبان شکارچیان و نیز ماهیگیران تقدیم میکنند، و گفته میشود که این کار با حرکات نمایشی شمن همراهی میشود، و او هنگام اجرای نقش باریللاخ Baryllakh، یا روح شکار، خنده و لودگی میکند.(278) گزارش شدهاست که یاقوتها همواره این روح را در حال خنده و عاشق خنده تصویر میکنند.(279)
____________________________________
251 - برای مطالعهی بیشتر در این باره، خواننده میتواند به نوشتهی دیگری از چادویک رجوع کند در Journal of the Royal Anthropological Institute, LXVI (1936), 291 ff..
255 - See Köprülüzade, Influence du chamanisme turco-mongol, p. 17.
258 - این را میتوان با داستان زنان غیبگوی کرانهی دریای دیاکس Dyaks در بورنئوی شمالی مقایسه کرد. او گروه ارواح همراهش را سوار بر قایقی و از راه رودی به جهان زیرین میبرد.
259 - در سالهای مبارزهی استالینیسم با نمادهای همهی انواع دینها در اتحاد شوروی سابق، شمنها نیز در امان نماندند و مأموران دستگاه اطلاعاتی بسیاری از آنان را اعدام کردند یا به شکلی وحشیانه از هواپیمای در حال پرواز به بیرون پرتاب کردند تا به باورمندان آنان نشان دهند که شمن قدرت پرواز ندارد. بقایای شمنها از آن پس تا دههی 1980 در عمل زندگانی زیر زمینی داشتند. بنگرید از جمله به این نشانی: http://www.newdawnmagazine.com/articles/secrets-of-siberian-shamanism [مترجم فارسی]
260 - این ستون بیاختیار ایرمینسول Irminsul یا ستون مقدس ساکسونهای باستان را بهیاد میآورد که آن را "ستون جهانی نگاهدار همه چیز" universalis columna quasi sustinens omnia توصیف کردهاند (Translatio S. Alexandri, cap. 3. Mon. Germ. II, 676).
264 - سفر تکوین، باب 28، آیهی 12.
266 - M. A. Czaplicka, Aboriginal Siberia, pp. 240 ff.
267 - Op. cit. XXIV, 72 f.
270 - Revue de l' Histoire des Religions (1902), pp. 331 f.
271 - Mikhailovsky, op. cit. XXIV (1894), 71 f.; Czaplicka, Aboriginal Siberia, p. 240.
272 - Mikhailovsky, op. cit. P. 72.
273 - Radlov, Aus Sibirien II, 53 f.
274 - Stadling, Shamanismen i Norra Asien, p. 134.
275 - Revue de l' Histoire des Religions (1902), p. 325.