11 May 2016

انسان کتبی، و انسان شفاهی


در یکی از نقدهایی که بر کتاب "قطران در عسل" نوشته شد، نویسنده‌ی گرامی به درستی صفت ‏‏"آدم کتبی" بر من نهادند. این "آدم شفاهی" نبودن در موارد بسیاری ‏مایه‌ی رنج و پشیمانیم شده که چرا چنین گفتم و چنان نگفتم، یا چرا آن جمله‌ام را دقیق‌تر نگفتم، ‏باید این را هم می‌گفتم، و آن را نمی‌باید می‌گفتم، و... اما دریغا که گفته‌ی شفاهی متنی نانوشته ‏است و دیگر نمی‌توان حک و اصلاحش کرد.‏

از این مصاحبه‌ام در برنامه‌ی "به عبارت دیگر" در مجموع راضی هستم، اما این‌جا هم جمله‌های ‏نادقیق و پاسخ‌های نابه‌جا وجود دارد. از جمله، فردای مصاحبه به فکرم رسید که در ثانیه‌های پایانی ‏برنامه می‌بایست یک جمله را می‌افزودم. آن‌جا که آقای فانی پرسیدند: «آیا هیچ‌وقت حس گناه به ‏شما دست داد که شما بقیه‌ی رفقایتان را ول کردید که کشته بشوند و خودتان آمدید بیرون؟» بعد از ‏توضیحی که دادم باید می‌افزودم: «کسانی باید احساس گناه کنند که آن انسان‌ها را، و انسان‌های ‏بی‌شمار دیگری را، به شکل‌های گوناگون کشتند و نابود کردند.»‏
https://www.youtube.com/watch?v=1a18JcMG7MI

09 May 2016

به عبارت دیگر

بار دیگر ساکن بیمارستان شدم! البته چیزی نیست و رفعش می‌کنیم. در عوض فردا، سه شنبه 10 می، 21 اردیبهشت، سالم و ‏سر حال در برنامه‌ی "به عبارت دیگر" تلویزیون بی‌بی‌سی فارسی حضور دارم! ساعت 3 بعد از ظهر به وقت لندن، 4 بعد از ‏ظهر به وقت اروپای مرکزی، و شش‌ونیم بعد از ظهر به وقت تهران. دیرتر نیز می‌توان همین برنامه را تا یک هفته در وبگاه ‏بی‌بی‌سی فارسی، و باز دیرتر در یوتیوب دید.‏

در این نشانی ببینید.

24 April 2016

حماسه‌های شفاهی آسیای میانه - 14

چندی در این «مثنوی» تأخیر افتاد. زیرا که سخت بیمار شدم و اسیر رختخواب؛ نخست در ‏خانه و سه هفته اخیر در بیمارستان. همین پریروز به خانه برگشتم. اکنون بار دیگر سرپایم، و اینک ‏دنباله‌ی ماجرا!‏

‏***‏
متأسفانه نوشته‌های موجود درباره‌ی چگونگی آموزش شمن و آماده شدن او برای پذیرش ‏فراخوانش بسیار کم است. گمان می‌رود که به‌طور کلی چارچوب یا اصول "کاملانیه" ‏kamlanie‏ یا ‏همان مراسم شمنی،(232) سنتی و نیاکانی بوده‌است و شمن‌های بعدی مقداری از راه تماشای دیگر ‏شمن‌های سالمند می‌آموختند، و بقیه را نیز در طول دوره‌ای تمرینی در دستیاری و با راهنمایی ‏شمن‌های بزرگ‌تر فرا می‌گرفتند. دوره‌ی تمرینی گویا شامل خوانندگی، رقص، نواختن طبل، ‏اندرونه‌گویی، و "کلک"های دیگر است. اما این‌ها همه فقط مهارت‌های فنی ظاهری هستند. به ‏گفته‌ی خود شمن‌ها آموزگاران اصلی آنان ارواح و در مواردی ارواح نیاکانشان هستند.‏(233) پیشتر ‏دیدیم که در میان ترکان له‌بد، یاقوت‌ها، و بوریات‌ها، شمن پیر را در برخی آیین‌ها مردان جوانی، گاه تا ‏نُه نفر، دستیاری می‌کردند. در مراسم آغاز به کار یک شمن جوان در میان یاقوت‌ها، شمن پیر به این ‏مناسبت چند نفر را در کنار او جای داد، که شاید بتوان آنان را دستیاران او به شمار آورد،(234) و در ‏همان حال خطاب به شمن جوان مقداری از آگاهی‌های اساطیری و از اوراد گفت، و نیز مقداری از ‏این که از او انتظار می‌رود در کسوت تازه چگونه رفتار کند.‏(235) آیین مشابهی در مراسم "نصب" یک ‏شمن بوریات نیز نقل شده‌است.‏(236) در آن مراسم شمن پیر شمن جوان را با جزئیات چگونگی ‏رفتارش، از جمله درباره‌ی روابط حرفه‌ایش با دیگر اعضای قبیله، راهنمایی کرد. دوشیزه لیندگرن ‏مطلب جالبی نقل می‌کند:‏(237) یک زن‌شمن تونغوسی به‌نام اولگا ‏Olga‏ که از آشنایان او بوده، در حال ‏مستی برای او تعریف کرده‌است که پس از شنیدن فراخوان ارواح، کار خود را تمام و کمال نزد یک ‏شمن سالمند آموخته‌است، حال آن‌که برخی دیگر از اعضای قبیله‌ی او که ادعای توانایی‌های ‏شمنی دارند، بی هیچ آموزشی کارهای تقلیدی می‌کنند. البته در این برداشت اولگا باید حس ‏حسادت حرفه‌ای را نیز در نظر داشت. اما دلایلی نشان از آن دارند که مقدار معینی از آموزش ویژه، ‏از شرایط ناگزیر شمن شدن در میان تونغوس‌ها شمرده می‌شود، و این به احتمالی در میان همه‌ی ‏ترکان عمومیت دارد.‏

Read More...دنباله (کلیک کنید)‏

11 March 2016

از چه می‌ترسید؟

ماهان اصفهانی یکی از بهترین نوازندگان ساز کلاوسن (هارپسیکورد، چمبالو) در جهان است. هفته ‏گذشته در رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی نوشتند که حین تازه‌ترین اجرای او در سالن فیلارمونی ‏شهر کلن آلمان جنجالی به‌پا شده و کسانی به اعتراض سالن را ترک کرده‌اند. در این میان از ‏بیگانه‌ستیزی و رفتار نژادپرستانه هم سخن رفت، اما به‌زودی معلوم شد که جنجال ریشه در ‏سلیقه‌ی برخی سالمندان داشته که موسیقی مدرن و آوانگارد را نمی‌پسندند.‏

من شرح این ماجرا را از زبان خود ماهان اصفهانی برای برنامه‌ی موسیقی کلاسیک درخواستی ‏شبکه‌ی دوم رادیوی سوئد "بامداد کلاسیک" ‏Klassisk morgon‏ نوشتم، و امروز این برنامه 12 ‏دقیقه به این موضوع پرداخت و قطعه‌ای با اجرای ماهان اصفهانی و نیز اثری از استیو رایش ‏Steve ‎Reich‏ پخش کرد که مورد پسند آن سالمندان آلمانی نبود ‏(اما من به عنوان دوستدار موسیقی مدرن، آن را نیز می‌پسندم!)‏.‏

برنامه‌ی "بامداد کلاسیک" هم در فیسبوک و هم در سایت رادیوی ملی سوئد صفحه‌ی ویژه‌ای با ‏عکس ماهان اصفهانی و فایل صوتی آن 12 دقیقه منتشر کرده‌است.‏

بسیار سپاسگزارم از "بامداد کلاسیک" و امیدوارم که خود ماهان اصفهانی نیز به شکلی از این ‏حمایتی که از او شده آگاهی یابد. عنوان این پست جمله‌ای‌ست که ماهان اصفهانی در آن ماجرا خطاب به ‏جنجال‌آفرینان بر زبان آورد.‏

06 March 2016

حماسه‌های شفاهی آسیای میانه - 13

10‏
شمن


تا این‌جا تنها به سرایندگانی پرداختیم که برای سرگرمی دیگران و برای مجلس‌آرایی می‌سرایند و ‏می‌خوانند، و نیز سرایندگانی غیر حرفه‌ای که به مناسبت‌های گوناگون و در آیین‌های اجتماعی ‏می‌سرایند. اما گروه مهمی از سرایندگان باقی مانده‌است که به‌ویژه سرودن شعرهای روحانی و ‏عقلانی را بر عهده دارند. اینان شمن‌ها ‏shamans‏ و بخشی‌ها ‏bakshy‏ هستند. گروه نخست به‌طور ‏عمده در کوهپایه‌های آسیای میانه و استپ‌های خاوری و شمالی یافت می‌شدند؛ و گروه دوم به‌طور ‏عمده در غرب بودند. شمن‌ها به‌طور کلی در میان ترکان و دیگر مردمان سیبری که به هیچ‌یک از ‏دین‌های بزرگ مانند بودایی‌گری، اسلام، و مسیحیت تعلق ندارند یافت می‌شدند. اما بخشی‌ها ‏متعلق به گروه‌هایی هستند که اسلام اختیار کرده‌اند، مانند قازاخ‌ها و ترکمنان. یکی از پژوهشگران ‏متأخر آنان را هم‌زمان "خواننده، شاعر، آهنگساز و نوازنده، غیب‌گو، مرجع دینی و شفابخش ‏بیماری‌ها، نگهبانان آیین‌های دینی مردم، و گنجینه‌داران افسانه‌های باستانی" توصیف کرده‌است.‏(213) ‏رادلوف(214) و دیگران معتقدند که بخشی‌ها بقایای نوین شمن‌های باستانی ترکان غربی هستند، و ‏نیز نقش دینی شمن‌های باستانی را ملاهای مسلمان بر عهده گرفته‌اند و تنها اندکی از وظایف ‏روحانی و عقلانی بخشی‌ها را برایشان باقی گذاشته‌اند. هر چه هست، شکی نیست که برخی از ‏آوازها و نقالی‌های بخشی‌ها ارتباط آشکاری با شمنیسم دارد (توضیح بیشتر در ادامه)، و ‏پژوهش‌هایی که کاستانیه(215) در 1930 و کؤپرولوزاده(216) در ‏1931 درباره‌ی بخشی‌ها منتشر کرده‌اند ‏نشان می‌دهد که این ارتباط حتی نزدیک‌تر از چیزی‌ست که گمان می‌رفت.‏

Read More...دنباله (کلیک کنید)‏

21 February 2016

بدرود آفریننده‌ی "نام گل سرخ"!‏

اومبرتو اکو (2016 – 1932) نویسنده‌ی بزرگ ایتالیایی، خالق "نام گل سرخ" و "آونگ فوکو" نوزدهم ‏فوریه از جهان رفت.‏

بیست و چند سال پیش، هنگامی که فیلم "نام گل سرخ" را در تلویزیون سوئد دیدم، هنوز با نام اکو ‏آشنا نبودم و این فیلم بود که با نام او آشنایم کرد. فیلم را بارهای بی‌شماری دیده‌ام و هنوز از آن ‏سیر نشده‌ام. دو سال پیش نوشتم که نقش رئیس دیر، راهب "برادر یورگه"، و قیافه و طرز فکرش ‏مرا به یاد آیت‌الله خمینی می‌اندازد که گریه را برای مردم ایران تجویز می‌کرد، و نیز همه‌ی انواع ‏سانسورهای اسلامی و ایدئولوژیک را به یادم می‌آورد. نقش شیخ صادق خلخالی هم در این فیلم ‏هست، در قالب برناردو گویی رئیس خوفناک دادگاه تفتیش عقاید. همواره در طول دیدن بسیاری از ‏صحنه‌های فیلم، به‌ویژه با دیدن سوختن کتابخانه و سرگشتگی و درماندگی "برادر ویلیام" (شون ‏کانری) در انتخاب و نجات ارزشمندترین کتاب‌هایی که می‌شناسد و طعمه‌ی آتش می‌شوند، سراپا ‏می‌لرزم – نه در درون: هم در درون و هم در بیرون، و اشکم سرازیر می‌شود!‏

Read More...دنباله (کلیک کنید)‏

14 February 2016

حماسه‌های شفاهی آسیای میانه - 12

آه این تابلو... آه این تابلو...! ای‌کاش می‌دانستم دست کدام هنرمندی آن را آفریده‌است.‏
مدیحه‌سرایی و سوگواره‌خوانی نیز در میان ترکان متداول است. جهانگردان همواره از خنیاگرانی ‏سخن می‌گویند که در ضیافت‌ها حضور دارند و در ستایش میزبان و میهمانان بداهه‌سرایی می‌کنند. ‏رادلوف در یکی از این ضیافت‌های قیرغیزی حضور داشته و دیده‌است که ارباب از مداحی‌های ‏خواننده‌ی بلندآوازه‌ای که در مجلس حضور داشته آن‌چنان خوشش آمده که خرقه‌ی اطلسی خود را ‏از شانه برگرفته و بر دوش خواننده افکنده است.‏(166) رفتارهایی شبیه به این در اروپای دوران ‏وایکینگ‌ها نیز معمول بوده‌است. ونیوکوف نقل می‌کند که در سال 1860 سراینده‌ی قیرغیزی که ‏همراه هیئت اعزامی روسی بود، در میان هم‌قبیله‌ای‌های خود به عنوان برترین شاعر ارج نهاده ‏می‌شد. "آنگاه که رئیس هیئت ضیافتی برای قیرغیزها ترتیب داد ... این شاعر با صدایی رسا و ‏بیانی شیوا از فضایل میزبان سخن گفت، شاید به امید پاداشی بزرگوارانه."‏(167) زنده‌یاد پروفسور ‏بیتسون را نیز قازاخ‌ها در دیداری با سرودن منظومه‌ای ستوده‌اند.‏(168)

در داستان منثور آباکانی تاسقا مت‌تیر نیز به همین عرف اشاره شده‌است. در ضیافتی که ‏شاهزاده‌ی غاصب اودسن پگ بر پا داشته، "همه آغاز خوردن کردند و اودسن پگ به میان آنان رفت ‏و گفت «بخوانید!» و آنان خواندند و اودسن پگ را ستودند."‏(169)

خوچکو می‌گوید که در میان ترکمنان خواننده‌ای که شعرها و وصف عملیات کؤراوغلو را می‌خواند ‏همیشه آوازش را با مدیحه‌ای در ستایش شخصی که باید دستمزد او را بپردازد به پایان ‏می‌رساند.‏(170)

Read More...دنباله (کلیک کنید)‏

31 January 2016

باران زمستانی

فصلنامه‌ی «باران» شماره 42 و 43 با آثار و مطالبی از نویسندگان گوناگون زیر نظر مسعود ‏مافان در سوئد منتشر شد.‏

در این شماره معرفی کوتاهی بر کتاب من «قطران در عسل» نیز منتشر شده‌است به قلم ‏ابراهیم آریانی.‏

مسعود مافان این شماره‌ی «باران» را چنین معرفی می‌کند:‏

این شماره نیز هم‌چون شماره‌های پیشین با «چند نکته» مسعود مافان آغاز شده است. ‏سپس بخش «حاشیه‌اى بر اصل»، چند یادداشت و مقاله درباره‌ی زندگى و آثار رضا دانشور ‏‏- داستان‌نویس - را در بر گرفته است: سخنان حسن دانشور و بردیا دانشور در مراسم ‏خاکسپارى رضا دانشور در پرلاشز؛ یادداشت کوتاهی از حمیدرضا جاودان تحت عنوان ‏‏«اعجاز خواندن و نوشتن»؛ نگاهى به رمان خسرو خوبان نوشته ملیحه تیره‌گل؛ یادداشت- ‏خاطره‌ای از نسیم خاکسار تحت عنوان «بحث ادامه دارد»؛ و مقاله‌ای از اسد سیف درباره‌ی ‏مجموعه داستان «محبوبه و آل». مطالب منتشر شده در بخش حاشیه‌ای بر اصل، ‏ویژه‌نامه‌ی رضا دانشور نیست. به زودی یکی از شماره‌های باران با همکاری شهلا شفیق ‏داستان‌نویس ساکن پاریس ویژه نقد و بررسی آثار این نویسنده منتشر خواهد شد.‏

Read More...دنباله (کلیک کنید)‏

24 January 2016

حماسه‌های شفاهی آسیای میانه - 11

این دستان‌ها با همه‌ی فشردگی و کوچکی‌شان از این نظر شایان توجه‌اند که سنت‌های تاریخی ‏شفاهی را مستقل از مطالب نوشته‌شده ارائه می‌دهند. تاریخ حکمرانی فرمانروایان قالموقی ‏دودمان جونغارستان از سده‌ی شانزدهم تا به امروز در منابع مغولی و روسی تمام و کمال درج ‏شده‌است،(149) و مقایسه‌ی این تاریخچه‌های مکتوب با روایات شفاهی پیش‌گفته همچنان که ‏خواهیم دید (فصل "عناصر تاریخی و غیر تاریخی...)، تنها مواد مهمی‌ست که برای پژوهش روند ‏انتقال شفاهی سنت‌های تاریخی در میان کوچ‌نشینان در آثار رادلوف یافت می‌شود و به ما ‏رسیده‌است. همچنین این دستان‌ها مواد خام جالبی برای پژوهش متن‌های گوناگون و نفوذ ‏مضمون‌های مشترک در قصه‌های فولکلوریک به ما می‌دهد.‏

Read More...دنباله (کلیک کنید)‏

17 January 2016

سی سال پیش، و هنوز...‏

بیش از سه سال پیش در بخشی از سفرنامه‌ی ترکیه نوشتم: «... به‌سوی اسکله‌ی بهرام یا ‏آسوس می‌رانیم که جایی ‏در ساحل آن‌سوی قلعه است. [...] از این‌جا کشتی‌های ماشین‌بر بین ‏بهرام‌قلعه و جزیره‌ی ‏یونانی لسبوس ‏Lesbos‏‎ ‎که بسیار نزدیک است و از همان‌جا دیده می‌شود، ‏رفت‌وآمد می‌کنند. [...]‏

Read More...دنباله (کلیک کنید)‏