من در نوشتههایم بارها از او به بدی یاد کردهام، اما در کتاب "قطران در عسل" از نیکیهای او هم گفتهام:
«[در اردوگاه پناهندگی زاغولبا، حومه باکو] امیرعلی لاهرودی، رئیس "جمعیت پناهندگان سیاسی ایران" و صدر فرقه دموکرات آذربایجان، چند بار به دیدارمان آمد و بسیار کوشید تا هر کس هر چیزی برای سرگرمی میخواهد، برایش بیاورد: برای اشکان یک ویولون و کتاب ارکستراسیون و هارمونی اثر نیکالای ریمسکی کورساکوف را آورد؛ برای مهران کتاب شطرنج آورد؛ برای کسی رنگ و قلممو و چند بوم نقاشی آورد؛ برای بهروز م. که میخواست گلدوزی کند نخهای ابریشمی آورد؛ و برای جمعمان کتابهایی به آذربایجانی و فارسی آورد که میگفت با خواهش از برخی از مهاجران نسل پیشین برای ما گرفتهاست. او نشریات ادبی آذربایجان را نیز برای من میآورد. از یکی از همینها بود که مقالهی پروفسور راستیسلاو اولیانوفسکی Rostislav Ulyanovsky را با عنوان "ایران – بالاخره چه خواهد شد؟" ترجمه کردم و "انتشارات روزنامه آذربایجان" [و البته با نظر مثبت لاهرودی] آن را چاپ و منتشر کرد. این مقاله را کارکنان بخش فارسی رادیوی مسکو پیشتر ترجمه کردهبودند و هنگامی که هنوز در ایران بودیم آن را با صدای ماشینی خانم گویندهی رادیو مسکو شنیده بودیم، و چیزی از آن دستگیرمان نشدهبود. لاهرودی چندی بعد تعریف کرد که اولیانوفسکی ترجمهی مرا خوانده و آن را بسیار پسندیده است، هر چند که من خود امروز آن را نمیپسندم.» [قطران در عسل، ص 313]
اما چندی دیرتر من با لاهرودی و دیگر رهبران حزب اختلاف داشتم، چندی نامههایی برایشان نوشتم و «با یادآوری کارهای حزبی پیشینم، از جمله عضویت در تحریریهی مجلهی دنیا، درخواست کردهام که کار حزبی و از جمله ویرایش نشریات حزبی را به من بدهند. لاهرودی در کتاب خاطراتش، بیآنکه نامی از من ببرد، از یکی از این نامههایم یاد کردهاست: «نامههایی به دفتر حزب مینوشتند که باید بهجای صیقل دادن به پولاد، مقالات "مردم و دنیا" را صیقل دهیم.» [قطران در عسل، ص 400] «آری سرنوشت حزب طبقه کارگر در دست روشنفکرانی بود که در مقابل حوادث غیر مترقبه عاجز میماندند و در مرحله مشخص مهاجرت نیز نتوانستند اعصاب خود را کنترل کنند» (امیرعلی لاهرودی، یادماندهها و ملاحظهها، نشر فرقه دموکرات آذربایجان، چاپ اول 1386، باکو. ص 689 و 690).
امیرعلی لاهرودی انسانی پایبند اصول و پرنسیپها بود و هرگز ندیدم و نشنیدم که از اصول خود تخطی کند. ایرادها در خود آن اصول بود. او در انجام کاری که بر عهده گرفتهبود سختکوش و خستگیناپذیر بود. نمیتوانم نگویم: یادش گرامی!