این است متن آن:
آقای سردبیر
در شماره 89 نگاه نو دو نامه در واکنش به نامهی من در شمارهی 88 مجله منتشر شد که البته بهجای پرداختن به موضوع بحث، بیشتر به شخص من پرداختند.
آقای کاظم آذری از تبریز که زبان مادریشان لابد آذری (به تعریف کسروی، شعار، مرتضوی، و خود ایشان، زبانی از ریشهی پارسی) و نه ترکی آذربایجانیست، همهی "استدلال"شان را بر یک "ممکن است" استوار کردهاند که هیچ ممکن نیست و همهی فرضیاتی که دربارهی من ردیف کردهاند نادرست است. آنچه از آسمان را به ریسمان بافتنهای آقای آذری دستگیرم میشود این است که گویا عنایتالله رضا خیلی هم خوب میکرد که سانسور میکرد، و سپس مرا حواله میدهند به این که میبایست حقم را از استالین میستاندم! چه کنم که استالین درست پیش پای من و یک هفته پیش از بهدنیا آمدنم از این جهان رفتهبود و دستم نرسید به دامنش تا حقم را بستانم!
در پاسخ ایشان سخنی ندارم جز این که: جداییخواهی در نهاد من نیست، زیرا که از جمله "نیمیم ز ترکستان" است و "نیمیم لب دریا". و نیز، پژوهشهای کارشناسان، از جمله در سوئد، نشان داده که اگر به آقای آذری و همتایانشان امکان داده میشد که سوادآموزی را به زبان مادری خود آغاز کنند، زبان دوم (در مورد ایشان، فارسی) را بسیار بهتر از این میآموختند و اینچنین آشفتهنویسی نمیکردند. در آن روزگار زیبا ما با هم اختلافی نمیداشتیم.
آقای علی همدانی نیز اطلاعاتی دربارهی من به میان میآورند که نمیدانم از کجا بهدست آمده که بیش از نیمی از آن غلط است. ایشان مرا بر مقامهایی مینشانند که هرگز نداشتهام. کافیست به کتاب "حزب توده از شکلگیری تا فروپاشی..." (مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، چاپ اول بهار 1387) که نام افراد و مسئولیتهای آنان را تا ردههای پایین درج کرده، نگاهی بیاندازید. آنجا نامی از من نخواهید یافت. بر خلاف آنچه آقای همدانی گمان دارند، من هرگز به بایگانیهای اسناد دسترسی نداشتهام. بسیاری از نوشتههای آقای عنایتالله رضا و از جمله کتابهایی را که آقای همدانی نامبردهاند، خواندهام. اما پایهی داوری من دربارهی آقای رضا در نامهای که نوشتم هیچکدام از چیزهایی که آقایان آذری و همدانی به میان آوردند نبود. در آنجا از خدمات آقای رضا هم یاد کردهام. پایهی داوری من رفتار شخص عنایتالله رضا با کتاب من و بسیاری کتابها و نشریات دیگر بود. نادیده گرفتن شهادت من به معنای دروغگو انگاشتن من است. اما باکی نیست: از نویسندگان و ناشران قدیمی که تا حوالی شهریور 1357 با ادارهی نگارش شاهنشاهی درگیری و سر و کار داشتهاند، بهویژه از آذربایجانیان اگر بپرسید؛ برایتان خواهند گفت.
آقای همدانی به نوشتهی دیگری از من (زبان ِ پدری ِ مادرمردهی من) اشاره میکنند، اما پیداست که آن را نیز درست نخواندهاند، زیرا اگر خواندهبودند ملاحظه میکردند که پیش از آنکه ایشان پندم دهند، هم در آن نوشته و هم در نامهام به نگاه نو از حقوق همهی اقوام و زبانهای ایران دفاع کردهام.
دیدگاههای من در نوشتههای وبلاگم و نوشتههای پراکنده در جاهای دیگر، از جمله در نگاه نو (دو نوشته در شماره 52) بر همگان آشکار است. از خوانندگان فرهیختهی نگاه نو پوزش میخواهم که سطح بحث، نه به گناه من، تا جایی پایین آمد که ناگزیر شدم به دفاع از شخص بیمقدار خود برخیزم و وقت ایشان و برگی از مجله را اشغال کنم. جان و گوهر سخن من از آغاز آن بود که یک انسان خاکی گناهکار همچون بسیاری از خودمان را به مقام معصومیت و "الگوی آزادگی و..." نرسانیم. کدام انسان فعال اجتماعیست که در زندگی اشتباهی نکردهباشد؟ پس کیست که میتواند سپید ِ سپید و الگوی سپیدی باشد؟ چرا نمیتوانیم از بیشمار خاکستریهای میان سپید و سیاه سخن بگوییم؟ میخواستم بگویم که الگوی آزادگی خواندن شخصی که رو در روی آزادی بیان گروهی میایستاده، توهین به آن گروه است، آزردهشان میکند، و شکافهای میان ما را ژرفتر میکند. آزردن صاحبان زبانهای گوناگون ایران، توهین به آنان، و پایمال کردن حقوقشان، آب به آسیاب دشمن میریزد که در کمین نشسته تا به آرزوی انجام استراتژی "خاورمیانهی بزرگ" خود برسد. به نظر من بهترین راه دفاع از یکپارچگی ایران، دفاع از حقوق مردمان رنگارنگ آن و حفظ زبانها و فرهنگهای گوناگون آنان است.
و پیشنهادی برای آقای همدانی دارم. لطف کنند، کلاهشان را قاضی کنند، و بیاندیشند: هنگامیکه ستوان قبادی در شرایطی کموبیش مشابه و کموبیش همزمان با عنایتالله رضا از شوروی به ایران باز گشت، دادگاهی جنجالی برایش گذاشتند و سرانجام اعدامش کردند. پرداخت چه بهایی لازم بود تا شاه و دستگاهش دو بار حکم اعدام آقای رضا را ببخشایند؟
با احترام
شیوا فرهمند راد – استکهلم 19 تیر 1390
سردبیر در انتهای نامهی من در مجله نوشتهاند: "این نامه را در 90/5/1 در اختیار آقای علی همدانی قرار دادم تا اگر پاسخی دارند به آقای شیوا فرهمند راد بدهند و هر دو نامه را در همین شماره چاپ کنیم. آقای همدانی با وجود چند بار پیگیری ما، پاسخی ندادند. به آقای کاظم آذری نیز دسترسی نداشتیم."
آیا میتوان نتیجه گرفت که این بحث به پایان رسیدهاست؟
چند سال بعد نوشته مفصلی شامل اسناد درباره عنایتالله رضا نوشتم. در این نشانی بخوانیدش.