بهتازگی کتاب «خشم و هیاهوی یک زندگی، زندگی و خاطرات غلامیحیی دانشیان از فرقه دموکرات آذربایجان و حزب توده ایران» (ترجمهی علی مرادی مراغهای، نشر اوحدی، تهران ۱۳۸۸) را در پی مطلبی ورق میزدم. با خواندن جملهی «به خاطر سخنرانی آقایی در گردهمایی حزب کمونیست ایران، او را از کمیته مرکزی فرقه آذربایجان و اهمیت اجرایی اخراج کردهاید» در درستی ترجمه شک کردم: حزب کمونیست ایران در دوران رضا شاه نابود شد، و نمیتوانست ربطی به فرقه دموکرات آذربایجان داشتهباشد. به ناگزیر به متن اصلی رجوع کردم، و با تأسف دیدم که تردیدم بهجا بودهاست.
اما نخست اجازه دهید یک نکته از تجربهی شخصی در ترجمه و اهمیت ترجمهی درست تکتک واژهها بگویم:
در پاییز سال ۱۳۶۱ خاطرهای را نوشتهی یکی از شاگردان شاعر بزرگ ترک ناظم حکمت از ترکی آذربایجانی به فارسی ترجمه کردم. او «آ. قادر» نام داشت و پس از آموختن در مکتب حکمت، یکی از شاعران نامدار ترکیه شد. آن ترجمهی من در همان ماهها در هفتمین «دفتر شورای نویسندگان و هنرمندان ایران» چاپ شد، اما شب پیش از توزیع به غضب ادارهی ارشاد وقت گرفتار آمد، و همهی نسخههای آن را خمیر کردند، و آن حکایتی دیگر است.
آ. قادر مینوشت که شبی در زندانی در ترکیه، در محفل شاگردانی که ناظم حکمت داشت، یکی از شاگردان ترجمهی ترکی «زمین نوآباد» اثر میخاییل شولوخوف را که تازه منتشر شدهبود آورد تا به جمع معرفی کند. او شروع به خواندن ترجمه کرد، اما به محض آن که رسید به جملهی «هلال سبز رنگ ماه از لابهلای شاخهها...» ناظم حکمت (که خود سالها در اتحاد شوروی پناهنده بود و با زبان روسی آشنایی داشت) خشمگین کتاب را از دست او کشید و به سویی پرتاب کرد، و گفت: «ممکن نیست شولوخوف «هلال ماه» نوشتهباشد»!
آ. قادر توضیح بیشتری ندادهبود که ناظم حکمت چرا «هلال ماه» را غلط میدانست. من، در مقام مترجم جوان و کمتجربهی نوشتهی آ. قادر، در شگفت بودم که چرا ناظم حکمت چنین واکنشی نشان داد. مگر شولوخوف در اصل چه نوشتهبود؟ به ترجمهی فارسی زندهیاد م. ا. بهآذین از این اثر شولوخوف رجوع کردم. بهآذین، با آن که نه از متن روسی، که از زبان فرانسه ترجمه کرده، نوشتهاست: «[...] تا هنگامی که شاخ سبز رنگ ماه از خلال برهنگی شاخهها پدیدار گردد...» چه زیبا! [چاپ دوم، انتشارات نیل، تهران، ۱۳۵۷، ص ۱۵].
تنها اکنون، پس از این همه سال، میتوانم به متن اصلی و روسی شولوخوف رجوع کنم، و میبینم که حق هم با ناظم حکمت بود و هم با بهآذین (و هم مترجم روسی به فرانسه!). شولوخوف نوشتهاست рог месяца، یعنی «شاخ ماه»، و نه هلال. واضح است! شولوخوف داشت دربارهی جامعهی دهقانان استپهای دن مینوشت. در جهان تصویری و خیالی دهقان آن دیار، ماه نو به شاخ چارپایانش تشبیه میشود.
این بحث پیرامون متن ادبی بود، که خیلیها تغییر واژههای آن را در ترجمه چندان مهم نمیدانند. آنچه میخواهم بگویم مربوط به ترجمهی اسناد و مدارک و خاطرات تاریخیست.
برای ترجمه از برخی زبانهای پر مترجم، مترجمان میتوانند بر کار یکدیگر نظارت کنند، نقد کنند، و ایرادهای کار یکدیگر را نشان دهند. اما برای برخی زبانهای دیگر، مانند ترکی آذربایجانی، تعداد مترجمان کم است و نقد چندانی بر کیفیت کار مترجمان از این زبانها نوشته نمیشود.
عنوان اصلی کتاب خیلی ساده «خاطرات» است، اما مترجم مقدمهی مفصلی بر آن نوشته و عنوان آن را تغییر دادهاست. بگذریم از این که من نمیدانم ترکیب «خشم» یک «زندگی» در عنوان کتاب چه معنایی میتواند داشتهباشد، اما ببینیم این مترجم چه بر سر واژهها، جملهها، و حتی نامها و تاریخها آوردهاست.
متن ترجمه از لحاظ برگرداندن نامها و عناوین و اختصارات هیچ یکدست نیست. برای نمونه برابر Sov. İKP چند جا به درستی «حزب کمونیست اتحاد شوروی» نوشته شده، اما در موارد دیگر به جای آن «حزب کمونیست آذربایجان» (ص ۹۳) و دستکم سه بار «حزب کمونیست ایران» ترجمه شده (ص ۲۴۰، ۲۴۳، ۲۴۴)، که هر دو بهکلی غلط است؛ و یک جا آن را جا انداختهاند (ص ۲۳۴).
مترجم گویی به ترجمهی رقمهای رومی چندان علاقهای ندارد. XXII (بیست و دوم) را چند جا بهکلی جا انداخته (ص ۲۳۴، ۲۴۰، ۲۴۳، ۲۴۴)؛ و یک جا «نوزدهم» ترجمه کرده (ص ۲۳۶). همچنین III را جا انداخته (ص ۲۲۶). «کنگره II حزب توده ایران» را «کنگره ۱۱...» ترجمه کرده (ص ۲۵۳). تاریخ 11/X-1961 را بهکلی جا انداخته، و 6/II-1962 را بهجای ۶ فوریه ۱۹۶۲، ۶ نوامبر ترجمه کردهاست (هر دو در ص ۲۸۲). پرانتز و عبارت (15/II ta 5/XII) çəkir, həddi əqəl 12-17 gün çəkir را حذف کرده (ص ۲۸۷). «پلنوم X (III) حزب» را به جای «پلنوم دهم (سوم) حزب» دو جا «پلنوم سیزدهم» ترجمه کردهاست (ص ۲۹۵، و ۲۹۶). 9/X-1963 را ۱۹ اکتبر ترجمه کرده (ص ۳۰۹). 30/V-1962 را «مورخه ۱۹۶۲» ترجمه کرده (ص ۳۱۳). ۱۲ ژوییه را ۲۳ ژوییه نوشته (ص ۳۲۱)، و XII (V) را بهکلی جا انداختهاست (ص ۳۲۶). «بیش از ۲۰۰۰» را هم ۲۰۰ نوشتهاست (ص ۳۵۴).
مترجم همچنین tarixli آذربایجانی را به معنای «به تاریخ»، بارها «تاریخی» ترجمه کرده (ص ۳۱۶، ۳۴۸، ۳۵۱، ۳۵۴)، و gündəlik به معنای «دستور جلسه» را «روزمره» و «روزانه» ترجمه کرده، یا جا انداختهاست (ص ۲۴۳، ۲۷۵، ۲۷۶، ۲۹۷، ۳۱۸، ۳۲۲، ۳۲۶، ۳۳۰، ۳۴۰، ۳۴۴، ۳۴۸). او در ص ۳۱۸ نزدیک به یک پاراگراف را جا انداختهاست.
مترجم با نام فعالان سرشناس حزب توده ایران و فرقه دموکرات آذربایجان آشنایی ندارد. او نام [عبدالحسین] آگاهی را در دو جای ترجمه درست نوشته، اما در پنج مورد دیگر Agahi را آقایی ترجمه کرده، و یک جا مفهوم لغوی آن را نوشتهاست.
[احمدعلی] رصدی دو بار در مقدمهی کتاب رسدی، و هشت بار در طول کتاب اسدی ترجمه شدهاست. روییندژ را همه جا روییندج نوشتهاست. صارمی شده سارومی، حسن نظری شده حسن حضری، و رضا قاضی شده رضا قاسمی (هر سه ص ۲۸۵).
Palkovnik، به معنی سرهنگ، به نام شخص پالکوفیک ترجمه شدهاست. نام نخستوزیر وقت شوروی که در رسانههای فارسی کاسیگین نوشته میشود، در ترجمهی ایشان یک بار گوزیگین (ص ۳۲۶) و بار دیگر گوسیگین (ص ۳۴۸) شدهاست.
مترجم با نام روزنامههای آن دوران هم آشنا نیست و «شعله جنوب» را «کولهبار جنوب» ترجمه کردهاست. اما شاهکار برگرداندن نامها آنجاست که [حمید] صفری شدهاست «صغری و کبری»!! (ص ۳۲۷)
و چند مورد خطای ترجمهی متن، نمونهی خروار:
Agahi Sov. İKP-nin XXII qurultayı barədə çıxış etdiyinə görə onu ADF MK üzvlüyündən və İcraiyyə heyətindən çıxarıbsız.
ترجمه ایشان: «به خاطر سخنرانی آقایی در گردهمایی حزب کمونیست ایران، او را از کمیته مرکزی فرقه آذربایجان و اهمیت اجرایی اخراج کردهاید».(ص ۲۴۰)برداشت من: [عبدالحسین] آگاهی را به خاطر سخنرانیاش دربارهی کنگره ۲۲ حزب کمونیست اتحاد شوروی از عضویت کمیته مرکزی فرقه دموکرات آذربایجان و هیئت اجراییهی آن کنار گذاشتهاید.
Hizbin İcraiyyə heyətinin təqsirlərindən biri hövzələrin təkliflərinə laqeyd yanaşmaqdır. Hövzələr təklif edirlər ki, firqənin adı saxlanılmasın və Mərkəzi Komitəsinin adı qalmasın.
ترجمه ایشان: «از تقصیرات هیئت اجرایی حزب، یکی برخورد خونسردانه و بیاعتنایی آن به تکالیف و وظایف حوزههاست. نام فرقه و کمیته مرکزی باید تغییر یابد.» (ص ۲۴۵)برداشت من: یکی از کوتاهیهای هیئت اجراییه حزب بیاعتنایی به پیشنهادهای حوزههاست. حوزهها پیشنهاد میکنند که نام فرقه حفظ نشود و نام کمیته مرکزی آن نیز باقی نماند.
Güya Azərbaycana inqilab südur edildi.
ترجمه ایشان: «گویا انقلاب به صورت تومور بر آذربایجان تحمیل شد» (ص ۲۶۲). ایشان در همه جای کتاب «صدور» را «تحمیل» ترجمه کردهاند.برداشت من: گویا انقلاب به آذربایجان صادر شد.
Bunu deyənlər: Azəri, Bəydili, Cahanşahlu, Rza İnayət və başqalarıdir.
مترجم جمله را حذف کردهاست! (ص ۲۷۲)برداشت من: گویندگان این سخن عبارتاند از: آذری، بیگدلی، جهانشاهلو، عنایت رضا، و دیگران.
Bakıda 70 (7) n-li Akademiya hövzəsinin heyəti-amiləsi təşkilatı qaydanı pozub, özbaşınalıq etdiyinə görə Bakı təşkilatı Akademiya hövzəsində yeni heyət amilə seçkisi aparmaq qərarını ADF MK İcraiyyə heyəti təsdiq edib, orada yeni hövzə heyəti seçkisi aparılmasına icazə verdi.
ترجمه ایشان: هیئت عامل حوزه آکادمی باکو قواعد حزبی را زیر پا گذاشته، خودسرانه در حوزه آکادمی، در پی انتخابات هیئت عامل جدید بر آمدهاند. کمیته مرکزی فرقه دموکرات آذربایجان نیز آن را تصدیق کرده و در آنجا اجازه داد هیئت جدید حوزه انتخاب شود. (ص ۲۹۰)برداشت من: از آن جایی که هیئت عاملهی حوزه شماره ۷ آکادمی باکو قواعد سازمانی را زیر پا گذاشته بود و دست به کاری خودسرانه زدهبود، سازمان باکو تصمیم گرفت که برای گزینش هیئت عامله تازهای انتخابات برگزار کند. هیئت اجراییه کمیته مرکزی فرقه دموکرات آذربایجان با آن تصمیم موافقت کرد و اجازهی گزینش هیئت عاملهی جدید حوزه را صادر کرد.
Mən həmin plenumda Agahinin hesabsız və məntiqsiz çıxışına cavab verərkən, dedim ki, mən heç vaxt...
ایشان ترجمه کردهاند: «من در همین پلنوم در ضمن جواب دادن، به سخنانی غیر منطقی و غیر حساب شده آگاهی یافتم چرا که من هیچ وقت...»(ص ۳۱۳)برداشت من: من در همان پلنوم در پاسخ به سخنان نسنجیده و غیر منطقی [عبدالحسین] آگاهی، گفتم که من هیچ وقت...
Ağayi Giyamidən (Qiyamidən) canlı tarix kimi istifadə etmək lazımdır.
ترجمه ایشان: از قیاممان به مانند یک تاریخ زنده بهره بجوییم.(ص ۳۱۷)برداشت من: لازم است از وجود آقای [زینالعابدین] قیامی همچون یک تاریخ زنده بهره ببریم.
من تمامی متن ترجمه را با متن اصلی مقابله نکردهام و آنچه نوشتم تنها حاصل ورق زدن و چشم گرداندن است. از بسیاری ایرادهای خرد و ریز ترجمه هم که دیدم، چشم پوشیدم.
آیا این رد پای مترجم گوگل نیست که در آشفتگیهای این ترجمه میبینیم؟ آیا همان دو سه ایراد نخست که نوشتم، تمامی ترجمهی این متن تاریخی را، که حتی نامها و تاریخها در آن غلط ترجمه شده، بهکلی بیاعتبار نمیکند؟ خواننده ترجمهی فارسی کتاب به کجای این ترجمه اعتماد بکند؟
جا دارد گفتهشود که متن اصلی کتاب ترکی نیز پر است از غلطهای تایپی.
این نوشته در مجلهی «جهان کتاب» (داخل)، مجلهی «آوای تبعید» (خارج)، و نیز وبگاه «ایران امروز» منتشر شدهاست.
11 comments:
Gök mavi mavi gülümsüyordu,
Yeşil yeşil dallar arasından
! از خلال سبز رنگ شاخهها ...
Altın sesi birden bire sordu:
“Ne haber eski aşk yarasından!”
“Kapandı, dedim, bitti karanlık;
Vuslatla sona erdi o çile;
Bu huzur şelâlesi aydınlık
Yeni bir çağdır başlar seninle”
(Cahit Sıtkı)
شیوای گرامی، لااقل برای من اینطور بنظر می رسد که ترجمه صحیح نام این شاعر به فارسی می بایستی ناظیم حیکمت باشد و نه ناظم حکمت. همچنین قادیر نیز می بایستی بالطبع قادیر نوشته و ترجمه شود و نه قادر مگر آنکه نام او واقعا قادر باشد و نه قادیر!. لااقل برای من سانسور دلبخواهی این (ی-که بشدت تورکی است) بهنگام ترجمه اسامی، دانسته و یا به عمد، بواقع سانسور هویت(در اینجا تورکی) صاحبان این اسامی است. رسانه های فارسی زبان نام ایلهام علییف را با اصرار عجیبی الهام می نویسند.حال آنکه نام صحیح این شخص در تمامی رسانه های جهان چه در زبان گفتاری و چه در زبان نوشتاری ایلهام خوانده و نوشته می شود. من هرگز نشنیده ام که مثلا بزبان انگلیسی یا فارسی و یا زبان دیگری کسی نام میخاییل گورباچف را بخواهد مایکل گورباچف تلفظ کند، همچنین هرگز نشنیده ام در که در زبان روسی کسی مایکل جکسون را میخاییل جکسون تلفظ کند. اما ظاهرا بزبان شیرین فارسی که می رسد اوضاع امانت داری در ترجمه و تلقظ اسامی ناگهان فرق می کند. شما حتی اگر ریضا براهنی هم باشید و پدر و برادر و مادر و عمه و خاله و دایی و عمو و دوستان و همبازی هایتان در کوچه های تبریز نود سال و صد سال هم که شده باشد، و شما را از کودکی ریضا صدا کرده باشند، باز بعد از گذشت نود سال و صد سال و هزار سال ، دوباره به جمع فارسی زبانان که می رسید باز همچنان همان کودکی می شوید که روزگاری مجبورتان کرده بودند نوشته هایتان بزبان تورکی را بلیسید و قورت دهید. بعد از یک عمر دربدری باز جلوی جمع فارسی زبانان که می رسید، می ایستید و گلویی صاف می کنید و خودتان را با صدای بلند رضا معرفی می کنید! و نه ریضا!! . اینست درد زبان پدری مادر مرده من و تو و ریضا و قادیر و ناظیم
سیروس گرامی، سپاسگزارم از این که وقت گذاشتید و نظر دادید (ببخشید که نمیدانم کدامیک از سیروسها هستید). من بهطور کلی با نظر شما موافقم. خودم دو سال و نیم پیش بحث مشابهی با آقای بابک احمدی داشتم که در مجلهی «جهان کتاب» شماره ۳۶۱-۳۶۳ چاپ شد و در نشانی زیر موجود است. پیشنهاد میکنم که حتماً آن را بخوانید
این نشانی (اینجا کلیک کنید)
آمما... مسئله به این سادگیها هم نیست که شما نوشتهاید. شما خصوصیات صوتی و دستوری زبانها و چگونگی تغییر فونتیک واژهها و نامها در گذار از زبانها و در زبان میزبان را هیچ به حساب نیاوردهاید
مثلاً در نظر بگیرید که یک آقای صد در صد فارس به نام رضا رحیمپور و عمسر صد در صد فارسش ربابه خانم و دخترشان رقیه خانم از روستای معینی در آذربایجان سر در آورند و آنجا ساکن شوند. اهالی محل او را ایرضا ایرحیمپور مینامند، همسرش را اوربابه خانیم، و دخترشان را اورقهیّه. در جاهایی از تبریز آنان را ییضا یهیمپوی، یوبابه خانیم، و یوقهیّه خانیم مینامند، هر قدر هم اینها اعتراض بکنند که نامشان این نیست
یا ببینید بر سر نام خشایارشا (توجه: «شاه» ندارد. خشایارشا به تمامی یک اسم است) در زبان یونانی و دیگر زبانهای اروپایی چه آمده. او را کسرکسس مینامند. یا کورش به انگلیسی شده سایروس و به روسی به او میگویند «کیر»ء
یا نام «قوقوش» را بگیرید (توجه: قو - قوش = پرندهی قو) که اگر به فارسی به همین شکل نوشته میشد، آن را غوغوش میخواندند، که چندان زیبا نبود
یا آقای قولام قنبری آذربایجانی ساکن تهران را در نظر بگیرید. آنجا بیگمان او را غلام غنبری مینامند، و اگر اعتراض کند، میگویند پس چرا در شناسنامهات «گولام گنبری» ننوشتهاند؟
یا نام خانوادگی ترکی «دوزگون» (راستین) را انتظار دارید عامهی فارسها چگونه درست تلفظ کنند؟
سلام جناب شیوا
زحمت زیادی کشیده اید اما به نظر می رسد که شما در ایران زندگی نمی کنید و به کتاب خاطرات غلام یحیی دسترسی ندارید چون تا آنجا که اطلاع دارم این کتاب تجدید چاپ شده و بسیاری از ایرادات ویراستاری و ترجمه در چاپ جدید رفع گردیده و حضرتعالی به چاپ جدید کتاب دسترسی نداشته اید رفته اید فایل پی دی اف که مربوط به13سال پیش بوده آنرا انتخاب کرده و نقد نموده اید. در هر صورت دستتان درد نکند. روحی از ایران
خانم یا آقای روحی، سپاسگزارم از این که نوشتهام را خواندید و نظر دادید
من نسخهی کاغذی کتاب را دارم و خیلی وقت هم نیست که آن را خریدهام. حین نوشتن آن نقد به وبگاه کتابخانهی ملی ایران رجوع کردم تا ببینم آیا چاپ دومی با اصلاحات احتمالی منتشر شده، یا نه. چاپ دومی برای این کتاب در کتابخانهی ملی ایران به ثبت نرسیده. اکنون در اینترنت جستم، و همهی کتابفروشیهای آنلاین ایرانی فقط چاپ اول این کتاب را میفروشند
شما اگر چاپ دوم آن را دارید لطف کنید و چند تا از غلطهای ترجمه را که نوشتهام در آن بجویید و ببینید آیا درست شده؟
با سپاس مجدد
سلام آقای شیوا
شما چون در ایران تشریف ندارید از وضعیت چاپ اینجا هیچ اطلاعی ندارید لذا بیهوده وقت تان را صرف کرده و به وبگاه کتابخانهی ملی ایران رجوع نکنید چون کتاب که تمام میشود دیگر تجدید چاپش آنچنان نیست که شما فکر می کنید بلکه، صدتا صدتا یا حتی در 50 نسخه کتاب را مجددا ریسوگراف کرده به بازار می فرستند تجدیدنظر در کتاب هم مثل آب خوردن شده چون به تغییر زینک هم نیازی نیست در اینجا بسیاری از کتابها وجود دارد که حتی چاپ اول کتاب در کتابخانه ملی درج نمی شود چه برسد چاپهای مجددش... در هر صورت موفق باشید با ارادت حقیر روحی
سلام خانم یا آقای روحی
شما درست میفرمایید. من دور از ایرانم و از خیلی چیزهای آنجا سر در نمیآورم. اما نگفتید که لطف کردید و به نسخهای از آن چاپهای چندم نگاه کردید و دیدید که از ایرادهای من چیزی تصحیح شده، یا نه؟
سلام آقای فرهمند راد
جناب مرادی مراغه ای با کتابهایش خدمت بزرگی به تاریخ آذربایجان کرده و به نظرم نقد شما بسیار تند بوده و انگار سفارشی و عمدا برای تخریب ایشان نوشته شده کتاب ایشان در 1398 تجدید چاپ شده و بسیاری از این ایرادهایی که شما گرفته اید در چاپ جدید رفع شده و وجود ندارند حتی اقل با یک سرچ گذرا در اینترنت و تلگرام می توانستید چاپ جدید را پیدا کنید...
این نوشته از شما بعید بود چون به نظر می رسد که انگار پشت نوشته اتان یک کینه و نفرت وجود دارد. در ضمن من به شما ارادت دارم و تقریبا تمام کتابهایت را خوانده ام. موفق باشید
سلام خوانندهی گرامی آخرین نظر که از آقای مرادی دفاع کردهاید
شما با سفارشی دانستن آن نقد من در واقع دارید به من توهین میکنید، اما بگذریم! شما را فرا میخوانم که پاسخ من به «پاسخ» ایشان را نیز بخوانید، از جمله در نشانی زیر
https://shivaf.blogspot.com/2021/12/bedune-soghra-va-kobra.html
جناب شیوای گرامی، در این چند روز تعطیلات سال نو فرصت کرده چند کتاب جدید الانتشار را خواندم که خاطرات غلام یحیی هم در میانشان بود، با تشکر از زحمات آقای مراغه ای، ولی واقعا از ترجمه کتاب تعجب کرده و و از بی محتوایی کتاب بیشتر متعجب شدم.
البته یک ایرادی هم به ایرادات شما اضافه کنم که در جایی نویسنده میگوید که در "در نهایت به BMT شکایت خواهیم که" که منظور سازمان ملل متحد میباشد ولی مترجم عینا BMT ترجمه کرده است.
البته نمیدانم این خاطرات را چه کسی نوشته، منظور غلام یحیی سوادی نداشته که کتابی بنویسد شاید گفته هایش را سهراب طاهر نگاشته باشد.
با احترام
مسعود
سپاسگزارم مسعود گرامی
آری، همچنان که نوشتهام، ترجمه ایرادهای بسیار بیشتری داشت که من دیگر همه را مطرح نکردم. لابد دیدهاید که مترجم بهجای پذیرفتن ایرادهایش، به شخص من حمله کرد، و من هم پاسخ دادم؟ در نشانی زیر میتوانید ببینید
https://shivaf.blogspot.com/2021/12/bedune-soghra-va-kobra.html
دربارهی بیسوادی غلامیحیی البته مقداری ناشی از شایعه پراکنیهای کینتوزانهی مخالفان اوست. او فارسی حرف میزد و مطالب چاپی فارسی را میخواند، اما دستخط فارسی را نمیتوانست بخواند. او پیش از آمدن به ایران تحصیلات افسری و حزبی داشت و بنابراین روسی هم بلد بود و به ترکی آذربایجانی به خط سیریلیک، که تا پیش از فروپاشی اتحاد شوروی در جمهوری آذربایجان رواج داشت، مینوشت. متن اصل کتاب خاطرات او هم به همان خط است
با این حال همانطور که شما میگویید این احتمال هم هست که کتاب را کسی دیگر برایش تحریر کردهباشد
Post a Comment