هشتاد سالگی حزب توده ایران
در بایگانیهای دولتی اتحاد شوروی سابق اسناد انکارناپذیری وجود دارند که نشان میدهند نورالدین کیانوری (۱۲۹۱-۱۳۷۸)، دبیر اول وقت کمیته مرکزی حزب توده ایران چند ماه پس از انقلاب بهمن ۱۳۵۷، در اوج جنبش خودمختاری و درگیریهای مسلحانه کردستان ایران در تابستان ۱۳۵۸، از اتحاد شوروی خواست که تسلیحات در اختیار حزب توده ایران بگذارد.
کیانوری در کتاب خاطرات خود [خاطرات نورالدین کیانوری، مؤسسه تحقیقاتی و انتشاراتی دیدگاه، چاپ اول، تهران ۱۳۷۱] هیچ اشارهای به این درخواست نکرده، و چنان که پیداست در بازجوییهای زیر شکنجههای غیر انسانی او نیز اعتراف به چنین درخواستی نیست، که اگر بود، بیگمان سروصدای زیادی پیرامون آن به راه میانداختند. همچنین در کتاب «حزب توده از شکلگیری تا فروپاشی» که بر پایهی اعترافات تودهایها زیر شکنجه برساختهاند، نیز هیچ اشارهای به چنین درخواستی نیست. بر عکس، کیانوری در نامهی معروفش خطاب به آیتالله خامنهای در گلهگزاری از شکنجهها برای گرفتن اعتراف به قصد کودتا بر ضد حاکمیت جمهوری اسلامی، مینویسد:
«آیا این مسخره نیست که حزبی بخواهد با نزدیک به یکصد قبضه سلاح سبک (تفنگ) و مقداری نارنجک و یا با دو تیربار سبک در برابر این نیروی عظیم سپاه و ارتش و پلیس و کمیتههای انقلاب و بسیجیان کودتا کند؟ شما که ما را خیلی کارکشته و زرنگ میدانید، چگونه چنین "حماقتی" را به ما نسبت میدهید؟ در پاسخ به من گفتند که افراد دیگر (حسن قائمپناه) گفته که شما از شورویها مقدار زیادی سلاح گرفته و آنها را احتمالاً در جنگلهای مازندران و در بعضی باغهای اطراف تهران و بخشی را در خراسان مخفی کردهاید.
پاسخ من این بود که آیا این احمقانه نیست که اسلحه از شورویها به میزان زیاد بگیریم و آن را در جنگلهای مازندران مخفی کنیم؟ آیا من به تنهائی میتوانم چنین کاری را انجام دهم؟ آن هم با وضع مزاجیام. آیا یک نفر دیگر هم در میان این صدها بازداشتشده هست که بگوید با من در گرفتن اسلحه و مخفی کردن آن کمک کرده است؟ یک نفر هم پیدا نشد!
اگر هم شما عقیده دارید که در یک باغ متعلق به دوستان، در اطراف تهران سلاحها پنهان شده، بروید آنها را در بیاورید. من گفتم که در جریان انقلاب، روزهای ۲۱ و ۲۲ بهمن افراد حزبی که از چند ده نفر تجاوز نمیکردند مقداری بسیار محدود سلاح مانند همه مردم جمع کردند که همانوقت آنها را که میزان تقریبیش را در بالا گفتم، در یک خانه یا دو خانه مخفی کردیم تا اگر روزی ضد انقلاب توانست ضربهای به انقلاب وارد سازد، ما بتوانیم با نیروی اندک خود به موازات نیروهای وفادار به انقلاب علیه نیروهای ضد انقلابی وارد عمل شویم.»
کیانوری در نامهی دیگری به تاریخ ۲۷ خرداد ۱۳۷۸ (چند ماه پیش از درگذشتش) برای مخاطب عام و بقایای اعضای حزب، مینویسد: «یکی از چیزهائی که زیر شکنجهها از من میخواستند، نشانی خانههائی بود که ما جلسات هیئت دبیران و هیئت سیاسی را تشکیل میدادیم، چاپخانه مخفی حزب، خانه خسرو مسئول سازمان مخفی، و محل مخفی کردن سلاحهای جمعآوریشده. تا آنجا که به خاطر دارم من نه نام واقعی خسرو (مهدی پرتوی) را گفتم و نه نشانی خانهاش را. در مورد خانههای دیگر هم نگفتم تا آنجا که به یاد دارم، چون نام خیابانها و کوچهها را نمیدانستم. اما نشانی خانههایی را که تقریباً میدانستم و اطمینان داشتم که افراد بازداشتنشده با اطلاع از شکنجههای ما در خانههائی که بازداشتشدگان نشانی آنها را میدانستند زندگی نخواهند کرد، گفتم.»
اما برخلاف این سخنان، مطابق اسناد شوروی سابق، کیانوری در نامهای به تاریخ ۱ اوت ۱۹۷۹ [۱۰ مرداد ۱۳۵۸] خطاب به مقامات اتحاد شوروی، درخواست مسلح کردن اعضای حزب توده ایران را در میان نهاد. او خاطرنشان کرد که در ایران تنشهای داخلی در حال افزایش است، و در آینده رویارویی مسلحانه میان طرفداران اصلاحات دموکراتیک و نیروهای ضد انقلابی روی خواهد داد. در این صورت در شرایط معینی ممکن است جنگ داخلی شعلهور شود. حزب توده ایران به طور جدی برای این وضعیت آماده میشود. «ما مقدار کمی سلاح به دست آوردهایم. فکر میکنیم که باید اقداماتی برای ایجاد ذخایر بزرگتر تسلیحات به عمل آوریم.»
پیرو این درخواست، در ۳۰ اوت دبیرخانه کمیته مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی از ک.گ.ب. (کمیته امنیت دولتی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی) و ستاد کل ارتش شوروی (متشکل از یوری آندروپوف، دیمیتری اوستینوف، و باریس پاناماریوف) خواست که امکان تحویل برخی سلاحهای ساخت خارج را (که به منشاء شوروی ردگیری نشوند) به تودهایها بررسی کنند. [بایگانی دولتی تاریخ معاصر روسیه Российский Государственный Архив Новейшей истории، قفسه ۸۹، جزوهدان ۳۲، پوشه ۱۰، برگهای ۱-۶]
یک سند اشتازی (سازمان امنیت جمهوری دموکراتیک آلمان) تأیید میکند که کیانوری در ۱ اوت ۱۹۷۹ در مسکو بوده و از جمله با باریس پاناماریوف و راستیسلاو اولیانوفسکی دیدار کردهاست.[«سالهای مهاجرت – حزب توده ایران در آلمان شرقی»، قاسم شفیع نورمحمدی، جهان کتاب، چاپ اول، تهران ۱۳۹۵، ص ۲۸۲]
یک سال پس از آن، مقامات پیشگفته این موضوع را در حضور کیانوری در مسکو به بحث گذاشتند. با مطرح شدن پیشنهادهای کیانوری برای راههای تحویل تسلیحات از راه هوا، از راه دریا، و از راه خشکی از طریق مرز افغانستان و ایران، روشن شد که حزب توده ایران توانایی تأمین امنیت تحویل گرفتن و انبار کردن سلاحها را ندارد. آندروپوف و پاناماریوف به کمیته مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی نوشتند: «پس از مطالعهی خصلت سیاسی و حاد موضوع، و همچنین شرایط موجود در کشور و وضعیت خود حزب توده ایران و تمامی نیروهای چپ به طور کلی، پیشنهاد میشود که در صورت امکان درخواست کیانوری بیشتر مورد بررسی قرار گیرد و پاسخ نتیجهی بررسی قدری دیرتر به آگاهی او برسد...»[یوری آندروپوف و باریس پاناماریوف، دربارهی درخواست نورالدین کیانوری دبیر اول کمیته مرکزی حزب توده ایران، ۶ ژوییه ۱۹۸۰. همان برگها از همان اسناد، همان بایگانی]
یک سند دیگری اشتازی نیز نشان میدهد که کیانوری در شانزدهم و هفدهم ژوئن ۱۹۸۰ در جمهوری دموکراتیک آلمان بودهاست[«سالهای مهاجرت...»، همان، ص ۳۰۵]. پیداست که کیانوری مانند سال گذشته، این بار نیز پس از مسکو به برلین نیز سر زدهاست.
بخش دوم این نوشته در این نشانی
و بخش سوم در این نشانی
***
این نوشته از حواشی کتابیست در دست انتشار به نام «وحدت نافرجام – کشمکشهای حزب توده ایران و فرقه دموکرات آذربایجان»؛ با برخی اسناد از منابع روسی و آذربایجانی، از همین نویسنده.
در بایگانیهای دولتی اتحاد شوروی سابق اسناد انکارناپذیری وجود دارند که نشان میدهند نورالدین کیانوری (۱۲۹۱-۱۳۷۸)، دبیر اول وقت کمیته مرکزی حزب توده ایران چند ماه پس از انقلاب بهمن ۱۳۵۷، در اوج جنبش خودمختاری و درگیریهای مسلحانه کردستان ایران در تابستان ۱۳۵۸، از اتحاد شوروی خواست که تسلیحات در اختیار حزب توده ایران بگذارد.
کیانوری در کتاب خاطرات خود [خاطرات نورالدین کیانوری، مؤسسه تحقیقاتی و انتشاراتی دیدگاه، چاپ اول، تهران ۱۳۷۱] هیچ اشارهای به این درخواست نکرده، و چنان که پیداست در بازجوییهای زیر شکنجههای غیر انسانی او نیز اعتراف به چنین درخواستی نیست، که اگر بود، بیگمان سروصدای زیادی پیرامون آن به راه میانداختند. همچنین در کتاب «حزب توده از شکلگیری تا فروپاشی» که بر پایهی اعترافات تودهایها زیر شکنجه برساختهاند، نیز هیچ اشارهای به چنین درخواستی نیست. بر عکس، کیانوری در نامهی معروفش خطاب به آیتالله خامنهای در گلهگزاری از شکنجهها برای گرفتن اعتراف به قصد کودتا بر ضد حاکمیت جمهوری اسلامی، مینویسد:
«آیا این مسخره نیست که حزبی بخواهد با نزدیک به یکصد قبضه سلاح سبک (تفنگ) و مقداری نارنجک و یا با دو تیربار سبک در برابر این نیروی عظیم سپاه و ارتش و پلیس و کمیتههای انقلاب و بسیجیان کودتا کند؟ شما که ما را خیلی کارکشته و زرنگ میدانید، چگونه چنین "حماقتی" را به ما نسبت میدهید؟ در پاسخ به من گفتند که افراد دیگر (حسن قائمپناه) گفته که شما از شورویها مقدار زیادی سلاح گرفته و آنها را احتمالاً در جنگلهای مازندران و در بعضی باغهای اطراف تهران و بخشی را در خراسان مخفی کردهاید.
پاسخ من این بود که آیا این احمقانه نیست که اسلحه از شورویها به میزان زیاد بگیریم و آن را در جنگلهای مازندران مخفی کنیم؟ آیا من به تنهائی میتوانم چنین کاری را انجام دهم؟ آن هم با وضع مزاجیام. آیا یک نفر دیگر هم در میان این صدها بازداشتشده هست که بگوید با من در گرفتن اسلحه و مخفی کردن آن کمک کرده است؟ یک نفر هم پیدا نشد!
اگر هم شما عقیده دارید که در یک باغ متعلق به دوستان، در اطراف تهران سلاحها پنهان شده، بروید آنها را در بیاورید. من گفتم که در جریان انقلاب، روزهای ۲۱ و ۲۲ بهمن افراد حزبی که از چند ده نفر تجاوز نمیکردند مقداری بسیار محدود سلاح مانند همه مردم جمع کردند که همانوقت آنها را که میزان تقریبیش را در بالا گفتم، در یک خانه یا دو خانه مخفی کردیم تا اگر روزی ضد انقلاب توانست ضربهای به انقلاب وارد سازد، ما بتوانیم با نیروی اندک خود به موازات نیروهای وفادار به انقلاب علیه نیروهای ضد انقلابی وارد عمل شویم.»
کیانوری در نامهی دیگری به تاریخ ۲۷ خرداد ۱۳۷۸ (چند ماه پیش از درگذشتش) برای مخاطب عام و بقایای اعضای حزب، مینویسد: «یکی از چیزهائی که زیر شکنجهها از من میخواستند، نشانی خانههائی بود که ما جلسات هیئت دبیران و هیئت سیاسی را تشکیل میدادیم، چاپخانه مخفی حزب، خانه خسرو مسئول سازمان مخفی، و محل مخفی کردن سلاحهای جمعآوریشده. تا آنجا که به خاطر دارم من نه نام واقعی خسرو (مهدی پرتوی) را گفتم و نه نشانی خانهاش را. در مورد خانههای دیگر هم نگفتم تا آنجا که به یاد دارم، چون نام خیابانها و کوچهها را نمیدانستم. اما نشانی خانههایی را که تقریباً میدانستم و اطمینان داشتم که افراد بازداشتنشده با اطلاع از شکنجههای ما در خانههائی که بازداشتشدگان نشانی آنها را میدانستند زندگی نخواهند کرد، گفتم.»
اما برخلاف این سخنان، مطابق اسناد شوروی سابق، کیانوری در نامهای به تاریخ ۱ اوت ۱۹۷۹ [۱۰ مرداد ۱۳۵۸] خطاب به مقامات اتحاد شوروی، درخواست مسلح کردن اعضای حزب توده ایران را در میان نهاد. او خاطرنشان کرد که در ایران تنشهای داخلی در حال افزایش است، و در آینده رویارویی مسلحانه میان طرفداران اصلاحات دموکراتیک و نیروهای ضد انقلابی روی خواهد داد. در این صورت در شرایط معینی ممکن است جنگ داخلی شعلهور شود. حزب توده ایران به طور جدی برای این وضعیت آماده میشود. «ما مقدار کمی سلاح به دست آوردهایم. فکر میکنیم که باید اقداماتی برای ایجاد ذخایر بزرگتر تسلیحات به عمل آوریم.»
پیرو این درخواست، در ۳۰ اوت دبیرخانه کمیته مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی از ک.گ.ب. (کمیته امنیت دولتی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی) و ستاد کل ارتش شوروی (متشکل از یوری آندروپوف، دیمیتری اوستینوف، و باریس پاناماریوف) خواست که امکان تحویل برخی سلاحهای ساخت خارج را (که به منشاء شوروی ردگیری نشوند) به تودهایها بررسی کنند. [بایگانی دولتی تاریخ معاصر روسیه Российский Государственный Архив Новейшей истории، قفسه ۸۹، جزوهدان ۳۲، پوشه ۱۰، برگهای ۱-۶]
یک سند اشتازی (سازمان امنیت جمهوری دموکراتیک آلمان) تأیید میکند که کیانوری در ۱ اوت ۱۹۷۹ در مسکو بوده و از جمله با باریس پاناماریوف و راستیسلاو اولیانوفسکی دیدار کردهاست.[«سالهای مهاجرت – حزب توده ایران در آلمان شرقی»، قاسم شفیع نورمحمدی، جهان کتاب، چاپ اول، تهران ۱۳۹۵، ص ۲۸۲]
یک سال پس از آن، مقامات پیشگفته این موضوع را در حضور کیانوری در مسکو به بحث گذاشتند. با مطرح شدن پیشنهادهای کیانوری برای راههای تحویل تسلیحات از راه هوا، از راه دریا، و از راه خشکی از طریق مرز افغانستان و ایران، روشن شد که حزب توده ایران توانایی تأمین امنیت تحویل گرفتن و انبار کردن سلاحها را ندارد. آندروپوف و پاناماریوف به کمیته مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی نوشتند: «پس از مطالعهی خصلت سیاسی و حاد موضوع، و همچنین شرایط موجود در کشور و وضعیت خود حزب توده ایران و تمامی نیروهای چپ به طور کلی، پیشنهاد میشود که در صورت امکان درخواست کیانوری بیشتر مورد بررسی قرار گیرد و پاسخ نتیجهی بررسی قدری دیرتر به آگاهی او برسد...»[یوری آندروپوف و باریس پاناماریوف، دربارهی درخواست نورالدین کیانوری دبیر اول کمیته مرکزی حزب توده ایران، ۶ ژوییه ۱۹۸۰. همان برگها از همان اسناد، همان بایگانی]
یک سند دیگری اشتازی نیز نشان میدهد که کیانوری در شانزدهم و هفدهم ژوئن ۱۹۸۰ در جمهوری دموکراتیک آلمان بودهاست[«سالهای مهاجرت...»، همان، ص ۳۰۵]. پیداست که کیانوری مانند سال گذشته، این بار نیز پس از مسکو به برلین نیز سر زدهاست.
بخش دوم این نوشته در این نشانی
و بخش سوم در این نشانی
***
این نوشته از حواشی کتابیست در دست انتشار به نام «وحدت نافرجام – کشمکشهای حزب توده ایران و فرقه دموکرات آذربایجان»؛ با برخی اسناد از منابع روسی و آذربایجانی، از همین نویسنده.
4 comments:
ببین شیوا جان نمیدانام فلان ورق پاره در فلان اداره شوروی سابق چقدر مهم است. مثلا کمبود سلاح بود در ایران؟ در کردستان از مین و نارنجک و تیربار بود تا سیمونف و کلشینکف کیلویی بود و چه لزوم داشت از شوروی گرفت یهتمل در آن بالاها میخواستند خالتور کنند و بودجه یی را هپولی کنند مثل همان وقت که ایمانوف آمده بود مینسک و نوشته بودی هر جا میگشتید بلیط پیدا نمیکردید تا با پشتکار پیدا کردید و بعد دیدید فقط شما هستید و بس و با آن خواننده شهیر هم عکس اندختید و آن در روزنامههای آن شهر هم درامد به نظر میرسید نه آن موقع این را فهمیده بودید نه وقتی ایمانو ف به سوئد آمده بود چیزی از آن را به یاد نیاورده بود به این حساب که احتمالا گفت بود :این رفیق پر شور دست بردار نیست یک بار آنجا نزدیک بود پته ما را روی آب بیندد حالا هم در این ایسویچ. شیوا جان کل سازمان مخفی مشتمل یک عده آدم تحصیل کرده عینکی مأب بی آزار بودند که در عمرشان یک بار نه دنده کسی را شکست بودند نه یک مشتی به چانه کسی زده بودند به غیر از یکی دو چریک منشعب چیزی در باب جنگ مسلحانه نبودند، حالا کیانوری رفت و سلاح آورد کی قرار بود از آن استفاده کند ؟ اینها داستان سرایی برای هیچ است به نظر من. کلا کیانوری در آن حد و اندازه نبود که به ولی نعمت خود خط و ربط دهد او را شورویها اوردند و سرنوشتش هم مثل آن یکی پیشوری شد هر دو یک حزبی رو برای منافع اجنبی قربانی کردند به جای دیدن منافع کشور خود منافع دیگری را لحاظ کردند. علت همه بدبختی چپ نه تنها وارداتی بودن افکار بی پایه آن بود که الویت ندادن به ایران بود حالا تو این شرایط چه شود که چند عدد سلاح هم بود . نه این که این آقا داشت مبارزه نرم با ضد انقلاب میکرد میخواست گرم هم باشد و مسلح هانه به آقای قدوسی دادستان وقت کمک کند و یهتمل اصلا افسران نوژه را در جا خودشان قبل از تحویل بکشند .نه شیوا جان اینها داستان سراییهای به سبک جدی دللر است -دوستدار تو بهروز
سپاسگزارم از مهرت بهروز جان
خیلی سعی کردم که موقع شهادت سارا در دادگاه باشم. اما حیف که هر کاری کردم، با دیالیز و غیره، نشد که نشد
زمان شاهنشاه نمک خوردید و نمک دان شکستید
بخاطر رمانتیسم انقلابی تون و کلاس گذاشتن رفتید دنبال ایدولوژی که میهن خراب کن بود
بازوی کشتار آخوندها بعد از انقلاب شدید
و در عصر کهنسالی بجای اعتراف به اشتباه و طلب بخشش از جوانان ایرانی که زندگی پر رنجی را بدلیل ندانم کاری شما ها تجربه می کنند، چون کپک مارکسیست سرتان در برف رویاهاست
وبلاگتان هنوز آن شوآف چپی را دارد با تم افسردگی
و مملو از محتوای تجزیه طلبانه که در حمایت از تجزیه آذربایجان
شیوا جان سارا خیلی خوب در دادگاه شرکت کرد و مختصر ولی مفید از برادرش دفاع کرد. در مصاحبه با تلویزین اینترنشنال هم دنأت قتل افسران شاهنشاهی و هم همه قتلها را محکوم کرد. با احترام بهروز
Post a Comment