12 December 2020

بیتهوفن، ۲۵۰

از انتشارات اتاق موسیقی
دانشگاه صنعتی آریامهر
امسال، سال آهنگساز بزرگ آلمانی لودویک فان بیتهوفن (۱۸۲۷ - ۱۷۷۰) است، یا بود. هفدهم دسامبر ۲۰۲۰ او ‏‏۲۵۰ ساله می‌شود. در طول سال برنامه‌ها و مراسم و کنسرت‌های فراوان و ویژه‌ای به این ‏مناسبت در سراسر جهان ِ «به‌سامان» پیش‌بینی شده‌بود. دریغا که بسیاری از آن‌ها به علت شیوع ‏ویروس مرگ‌زا تعطیل شدند یا به شکلی بسیار محدود برگزار شدند و می‌شوند. «سرنوشت» این ‏بار نیز با بیتهوفن سر ناسازگاری داشت.‏

اما چه باک؟ چه با جشن زادروز و چه بی آن، در طول این ۲۵۰ سال بیتهوفن همواره در میان ‏انسان‌ها بوده و هنوز با هنرش در میان ماست. اگر کمی با دقت پیرامون‌مان را بنگریم؛ در کوچه و ‏خیابان، یا هنگام رانندگی در اتوبان، او را خواهیم دید که در میان هیاهوی شهر و ماشین‌هایی که به ‏سرعت می‌گذرند، سر در گریبان به دنبال گاری قراضه‌ای می‌رود که اثاثیه‌ی ناچیز و محقر او را ‏از خانه‌ای به خانه‌ای می‌برد. و اگر گوشمان را تیز کنیم، اثری از آثار جاودانی او را از میان آن همه ‏سروصدا خواهیم شنید. او تا «بی‌نهایت» نیز خواهد ماند، زیرا که دو قطعه از آثار او، حک شده بر لوحی ‏طلایی، در سفینه‌ی «وویجر ۱»، هم اکنون در ۲۳ میلیارد کیلومتری زمین، فاصله‌ی بیش از ۲۱ ‏ساعت نوری، در فضای میان ستاره‌ها راه می‌سپارند تا شاید روزی موجودات هوشمند دیگری نیز ‏بتوانند آن‌ها را بشنوند (بخش نخست از سنفونی پنجم، و بخش پنجم، کاواتینا، از کوارتت زهی ‏شماره ۱۳).

به گمانم به تعداد انسان‌هایی که او را می‌شناسند، بیتهوفن وجود دارد: هر کسی به گونه‌ای ‏موسیقی او را در می‌یابد و رابطه‌ی ویژه‌ی خود را با او دارد. تا سال پایانی دبیرستان در اردبیل ‏درباره‌ی او بسیار خوانده و شنیده‌بودم. نامش همه جا بود: در دائرة‌المعارف‌ها، کتاب‌ها، مجله‌ها... ‏همه از نابغه‌ای بزرگ سخن می‌گفتند. اما چه جور نابغه‌ای؟ چه کرده‌بود مگر؟ تنها شاید «فور الیز» ‏او را در برنامه‌های خیلی رمانتیک و اشک‌وآه رادیو شنیده‌بودم. نمی‌دانم چرا چیزی بیش از آن از او ‏پخش نمی‌کردند، یا شاید فراموش کرده‌ام؟

در آن زمان دسترسی و گوش دادن به موسیقی کلاسیک و از جمله آثار بیتهوفن امری «طبقاتی» ‏بود، یعنی این موسیقی تنها در دسترس کسانی قرار داشت که در شهرهای بزرگ می‌زیستند و ‏می‌توانستند به سالن‌های کنسرت بروند، یا صفحه‌های گران‌قیمت گراموفون بخرند. پس از اختراع ‏دستگاه و نوار ضبط صوت کاست، ارزان شدن آن و گسترش آن در هر خانه بود که بیتهوفن تا ‏دورافتاده‌ترین خانه‌ها هم راه یافت.‏

من تازه پس از آغاز تحصیل در دانشگاه و یا در واقع افتادن به زندان بود که امکان یافتم به برنامه‌ی ‏موسیقی کلاسیک «رادیو تهران» که روی موج اف.ام. پخش می‌شد و بیرون از تهران شنیده نمی‌شد،‌ گوش ‏بدهم. در زندان زخم زبان هم‌زنجیران «سوپر انقلابی» را به جان خریدم، گوشی رادیوی کوچک ‏جیبی را همواره در گوش داشتم، با کنجکاوی و سماجت و پی‌گیری گوش دادم و گوش دادم، و ‏آموختم. سپس در کلاس درس «شناخت موسیقی» دکتر هرمز فرهت در دانشگاه خودمان باز بیشتر آموختم. اکنون دیگر بسیاری از آهنگسازان بزرگ جهان، و در آن میان بیتهوفن را خوب می‌شناختم. ‏پس از آن نیز «اتاق موسیقی» را در دانشگاه راه انداختم و به معرفی این موسیقی به دیگران ‏پرداختم.‏

درباره‌ی بیتهوفن و آثارش آن‌قدر کتاب و مقاله نوشته‌اند که گفتنی دیگری برای من نمانده. به ‏گمانم در سال ۱۳۵۵ «جشنواره»ای از آثار بیتهوفن در «اتاق موسیقی» برگزار کردیم و در طول چند ‏روز چهارده اثر بزرگ از او را برای علاقمندان پخش کردیم. یکی از همکاران اتاق موسیقی، اگر اشتباه ‏نکنم زهره ک.، زحمت کشید و جزوه‌ای ۴۰ صفحه‌ای درباره‌ی زندگی و آثار بیتهوفن تهیه کرد که تکثیر کردیم و میان ‏شنوندگان توزیع کردیم. اکنون می‌بینم که در آن جزوه نیز زهره فرازهای اصلی زندگانی و زمانه و آثار ‏بیتهوفن را از منابع گوناگون به خوبی نقل و تصویر کرده‌است.‏

دو تصویر از زندگانی بیتهوفن بسیار تکان‌دهنده است: اجرای سنفونی نهم به رهبری خودش، و ‏واپسین نفس او در بستر مرگ.‏

هفتم ماه مه ۱۸۲۴ سنفونی نهم بیتهوفن برای نخستین بار در وین اجرا شد. او با آن‌که به کلی ناشنوا ‏بود،‌ اصرار داشت که خود ارکستر را رهبری کند. رهبر گروه کر با نوازندگان و ‏خوانندگان قرار گذاشت که اشاره‌های او را دنبال کنند و کاری به بیتهوفن نداشته‌باشند. در پایان، ‏اجرای موسیقی به آخر رسیده‌بود و حاضران در سالن بزرگ با شور و هیجان بی‌مانندی کف می‌زدند ‏و هورا می‌کشیدند، اما بیتهوفن هیچ از آن نمی‌شنید و هنوز داشت نت را ورق می‌زد و رهبری ‏ارکستر را ادامه می‌داد. سرانجام کارولین اونگر خواننده‌ی کنترآلتو به خود جرئت داد، به سوی ‏بیتهوفن رفت، و او را به سوی جمعیت چرخاند تا ببیند با اثرش چه طوفانی به پا کرده‌است. مردم ‏پنج بار برای او ایستاده کف زدند، حال آن که رسم بود برای امپراتور سه بار کف بزنند. پلیس صلاح را ‏در آن دید که سالن را تخلیه کند و جمعیت را پراکنده کند.‏

در ۲۴ مارس ۱۸۲۷ بیتهوفن در بستر بیماری لحظه‌ای چشم گشود، حاضران آشنا را نگاهی کرد، و ‏به زبان لاتین گفت: «کف بزنید دوستان! کمدی به پایان رسید». دو روز بعد، در ۲۶ مارس، تنها دو تن ‏در کنار بسترش بودند: آنسلم هوتن‌برنر ‏Anselm Hüttenbrenner‏ آهنگساز اتریشی و دوست ‏مشترک بیتهوفن و فرانتس شوبرت، و یوهانا فان بیتهوفن، زن برادر، و «دشمن» بزرگ بیتهوفن. ‏آنسلم هوتن‌برنر تعریف کرده‌است که باران تندی می‌بارید، بیتهوفن در خواب بود که آسمان غرید و ‏آذرخشی درخشید. بیتهوفن چشم گشود، نیم‌خیز شد، مشتش را به‌سوی آسمان تکان داد، و «... ‏سپس دیگر نه حتی یک نفس، و نه حتی یک ضربان در نبض». سه روز بعد در مراسم خاکسپاری او ‏بیش از ده هزار نفر و از جمله فرانتس شوبرت شرکت داشتند و بخش دوم، مارش عزا، از سنفونی ‏سوم او هنگام بردن تابوتش اجرا می‌شد.‏

انتخاب نمونه‌های موسیقی مردمان زمین برای لوح سفینه‌ی وویجر مرا به یاد آن پرسش فرضی ‏معروف می‌اندازد: اگر قرار باشد تنها در یک جزیره زندگی کنی، چه چیزهایی با خودت می‌بری؟! من ‏یکی از چیزهایی که بی هیچ تردیدی می‌برم، بخش دوم از سنفونی هفتم بیتهوفن است!‏

No comments: