آندرهی ژدانوف Zhdanov از رهبران حزبی و سیاسی و دولتی اتحاد شوروی در دوران استالین، هنگام سخنرانی معروف خود در نخستین کنگرهی نویسندگان شوروی در 17 اوت 1934 سخنان استالین را پی گرفت و از نویسندگان پرسید: «رفیق استالین نویسندگان ما را مهندسین روح انسانها نامید. منظور ایشان چیست؟ این عنوان چه وظایفی را به دوش شما می گذارد؟»، و سپس خود پاسخ داد: «باید زندگی را خوب درک نماییم و در آینده آن را در آثار هنری ترسیم کنیم... در این ترسیم ظرف سوسیالیسم است و مظروف فرهنگ و هنر است. این روش ادبیات و نقد ادبی را ما رئالیسم سوسیالیستی مینامیم.»
30 November 2014
23 November 2014
دکانی در فیسبوک
آخرش من هم دکانی در فیسبوک باز کردم! همواره مخالف نظام "دوستبازی" فیس بوک بودهام و از همین رو وبلاگ را ترجیح دادهام. اینجا مینویسم، و "دوست" یا دشمن همه آزاداند که بیایند، بخوانند، نظر بدهند یا ندهند، و پی کار خود بروند. چهار سال پیش چیزکی دربارهی مخالفتم با فیسبوک نوشتم، در این نشانی.
اما شنیدهام و خواندهام که کسانی جهان گردش اینترنتیشان را به فیسبوک محدود کردهاند و قدم از آن دیار بیرون نمیگذارند. برای آنان، و برای معرفی کتاب تازهانتشارم "قطران در عسل" است که دکان فیسبوک را باز میکنم.
در آن دکان به روی همه باز است: همه خوش آمدید! اما "دوستی" فیسبوکی با من اگر خواستید، میخواهم که دو نکته را به یاد داشتهباشید:
1- اجازه بدهید تنها پیشنهاد دوستی کسانی را بپذیرم که میشناسمشان. گفتن ندارد که حافظهام خراب شده و ممکن است بسیاری از آشنایان قدیم (و حتی تازه!) را بهیاد نیاورم. پس، در تقاضای دوستیتان خطی یادآوری بنویسید که من از کجا و چگونه شما را میشناسم؛
2- اگر دوستی با مرا خواستید و پذیرفته شدید، همه عواقب دوستی ورزیدن با همچون منی به گردن خودتان!
من در جهان فیسبوک تازهوارد و بسیار ناشی هستم. آنجا نخستین گامهای لرزان را بر میدارم. میکوشم که زود راه بیافتم. تا آن هنگام اشتباهها و ناشیگریهای مرا ببخشید.
آن دکان را در درجهی نخست برای معرفی کتاب "قطران در عسل" میگشایم، و تنها در بارهی کتاب چیزهایی خواهم نوشت، تا ببینم آن جهان مرا به کجاها میکشاند.
نشانی دکان این است.
اما شنیدهام و خواندهام که کسانی جهان گردش اینترنتیشان را به فیسبوک محدود کردهاند و قدم از آن دیار بیرون نمیگذارند. برای آنان، و برای معرفی کتاب تازهانتشارم "قطران در عسل" است که دکان فیسبوک را باز میکنم.
در آن دکان به روی همه باز است: همه خوش آمدید! اما "دوستی" فیسبوکی با من اگر خواستید، میخواهم که دو نکته را به یاد داشتهباشید:
1- اجازه بدهید تنها پیشنهاد دوستی کسانی را بپذیرم که میشناسمشان. گفتن ندارد که حافظهام خراب شده و ممکن است بسیاری از آشنایان قدیم (و حتی تازه!) را بهیاد نیاورم. پس، در تقاضای دوستیتان خطی یادآوری بنویسید که من از کجا و چگونه شما را میشناسم؛
2- اگر دوستی با مرا خواستید و پذیرفته شدید، همه عواقب دوستی ورزیدن با همچون منی به گردن خودتان!
من در جهان فیسبوک تازهوارد و بسیار ناشی هستم. آنجا نخستین گامهای لرزان را بر میدارم. میکوشم که زود راه بیافتم. تا آن هنگام اشتباهها و ناشیگریهای مرا ببخشید.
آن دکان را در درجهی نخست برای معرفی کتاب "قطران در عسل" میگشایم، و تنها در بارهی کتاب چیزهایی خواهم نوشت، تا ببینم آن جهان مرا به کجاها میکشاند.
نشانی دکان این است.
16 November 2014
از جهان خاکستری - پایان؟
سرانجام کتابم، شامل بخشهای منتشر شده و منتشر نشدهی "از جهان خاکستری"، آمادهی چاپ شد و از دیروز در آمازون و جاهای دیگر میتوان سفارشش داد و خریدش.
"از جهان خاکستری" نام موقت این پروژه بود اما نام نهایی کتاب و ساختمان کتاب را از سی سال پیش در سر داشتم: "قطران در عسل". چرا این نام، و منظور از آن چیست؟ این را با گشودن کتاب در برگ نخست مییابید، و امیدوارم که با خواندن کتاب تا پایان، مفهوم نام آن را دریابید.
حرفها از سی سال پیش در دلم و در سرم بود، اما بهجز چند تلاش ناموفق در سالهای دور، و چند تمرین پرتوپلا، سرانجام از هشت سال پیش بود که کتاب خرد – خرد در همین وبلاگ شکل گرفت.
در کتاب چندین بخش هست که پیشتر هرگز منتشر نشده (از جمله بخشهای مهم پایانی)، چندین بخش هست که در مجموعهی "از جهان خاکستری" نبوده، و چندین بخش از مجموعهی "از جهان خاکستری" را در کتاب نگنجاندهام (که در این وبلاگ هنوز باقی هستند). همچنین کموبیش همهی بخشهای منتشرشده را بازنویسی و ویرایش کردهام. بنابراین خواندن همهی کتاب را حتی به شمایانی که "از جهان خاکستری" را از همان آغاز دنبال کردهاید نیز توصیه میکنم. نسخهی مقدماتی کتاب بیش از 800 صفحه شد، اما بیش از 200 صفحه از آن را بریدم و دور ریختم، و سرانجام 580 صفحه باقی ماند.
برنامهای برای ادامهی نوشتن بخشهایی دیگر در توصیف جهان خاکستری ندارم. به گمانم آنچه را میخواستم بگویم، در کتاب گفتهام. اما در انتظار انتشار کتاب همین سه هفته پیش بخش 108 را همینجا نوشتم. آیا بخشهای دیگری هم خواهد آمد؟ چه میدانم... چه میدانم...
همچنانکه در نشانی ناشر ملاحظه میشود، کتاب جز به شکل کاغذی، در فورمتهای الکترونیک گوناگون، و همچنین در سایتهای گوناگون نیز در دسترس است. آن بخشها و لینکها اگر هنوز کار نمیکنند، در روزهای آینده بهتدریج تکمیل خواهند شد.
از وضع دسترسی علاقمندان داخل ایران به کتابهای الکترونیک، و از میزان رواج کتابخوانی الکترونیک در داخل، هیچ نمیدانم. اما بهگمانم فورمت الکترونیک آسانترین راه دسترسی علاقمندان داخل به کتابهای چاپ خارج باید باشد. البته شاید مسافران نیز بتوانند نسخههای کاغذی را برای خواستاران داخل ببرند.
همهی شمایانی را که این سطرها را میخوانید فرا میخوانم که کتاب را بخوانید، به دوستان و آشنایانتان معرفیاش کنید، در نشریات و سایتهای گوناگون معرفی و نقدش کنید، و هر چه سختگیرانهتر و "کوبندهتر" نقدش کنید، بیشتر سپاسگزارتان خواهم بود! پول کتاب هیچ اهمیتی برایم ندارد. در هر حال چندان پولی به دستم نخواهد آمد. مگر کدام نویسندهی ما نان نویسندگیاش را خوردهاست؟ هدفم از تبلیغ کتاب آن است که بیشتر خواندهشود و حرفهای من بهگوش افراد بیشتری برسد - و کدام نویسنده است که همین را نخواهد؟ بنابراین اگر در تهیه کتاب مشکلی دارید، به هر شکل، و هر کجای جهان که هستید، برایم بنویسید به نشانی ایمیلم که در پایان این نوشته مییابید، و من هرچه از دستم برآید انجام میدهم تا کتاب را به شما برسانم.
با سپاس فراوان از مجید مدیر که جلد زیبای کتاب را طراحی کرد، و سپاس از مدیر و کارکنان انتشارات "اچ اند اس مدیا".
برای عکسهای بزرگتر روی آنها کلیک کنید.
نشانی ایمیل من: otaghe.mousighi #at# gmail.com (بهجای #at# علامت @ را بنویسید)
"از جهان خاکستری" نام موقت این پروژه بود اما نام نهایی کتاب و ساختمان کتاب را از سی سال پیش در سر داشتم: "قطران در عسل". چرا این نام، و منظور از آن چیست؟ این را با گشودن کتاب در برگ نخست مییابید، و امیدوارم که با خواندن کتاب تا پایان، مفهوم نام آن را دریابید.
حرفها از سی سال پیش در دلم و در سرم بود، اما بهجز چند تلاش ناموفق در سالهای دور، و چند تمرین پرتوپلا، سرانجام از هشت سال پیش بود که کتاب خرد – خرد در همین وبلاگ شکل گرفت.
در کتاب چندین بخش هست که پیشتر هرگز منتشر نشده (از جمله بخشهای مهم پایانی)، چندین بخش هست که در مجموعهی "از جهان خاکستری" نبوده، و چندین بخش از مجموعهی "از جهان خاکستری" را در کتاب نگنجاندهام (که در این وبلاگ هنوز باقی هستند). همچنین کموبیش همهی بخشهای منتشرشده را بازنویسی و ویرایش کردهام. بنابراین خواندن همهی کتاب را حتی به شمایانی که "از جهان خاکستری" را از همان آغاز دنبال کردهاید نیز توصیه میکنم. نسخهی مقدماتی کتاب بیش از 800 صفحه شد، اما بیش از 200 صفحه از آن را بریدم و دور ریختم، و سرانجام 580 صفحه باقی ماند.
برنامهای برای ادامهی نوشتن بخشهایی دیگر در توصیف جهان خاکستری ندارم. به گمانم آنچه را میخواستم بگویم، در کتاب گفتهام. اما در انتظار انتشار کتاب همین سه هفته پیش بخش 108 را همینجا نوشتم. آیا بخشهای دیگری هم خواهد آمد؟ چه میدانم... چه میدانم...
همچنانکه در نشانی ناشر ملاحظه میشود، کتاب جز به شکل کاغذی، در فورمتهای الکترونیک گوناگون، و همچنین در سایتهای گوناگون نیز در دسترس است. آن بخشها و لینکها اگر هنوز کار نمیکنند، در روزهای آینده بهتدریج تکمیل خواهند شد.
از وضع دسترسی علاقمندان داخل ایران به کتابهای الکترونیک، و از میزان رواج کتابخوانی الکترونیک در داخل، هیچ نمیدانم. اما بهگمانم فورمت الکترونیک آسانترین راه دسترسی علاقمندان داخل به کتابهای چاپ خارج باید باشد. البته شاید مسافران نیز بتوانند نسخههای کاغذی را برای خواستاران داخل ببرند.
همهی شمایانی را که این سطرها را میخوانید فرا میخوانم که کتاب را بخوانید، به دوستان و آشنایانتان معرفیاش کنید، در نشریات و سایتهای گوناگون معرفی و نقدش کنید، و هر چه سختگیرانهتر و "کوبندهتر" نقدش کنید، بیشتر سپاسگزارتان خواهم بود! پول کتاب هیچ اهمیتی برایم ندارد. در هر حال چندان پولی به دستم نخواهد آمد. مگر کدام نویسندهی ما نان نویسندگیاش را خوردهاست؟ هدفم از تبلیغ کتاب آن است که بیشتر خواندهشود و حرفهای من بهگوش افراد بیشتری برسد - و کدام نویسنده است که همین را نخواهد؟ بنابراین اگر در تهیه کتاب مشکلی دارید، به هر شکل، و هر کجای جهان که هستید، برایم بنویسید به نشانی ایمیلم که در پایان این نوشته مییابید، و من هرچه از دستم برآید انجام میدهم تا کتاب را به شما برسانم.
با سپاس فراوان از مجید مدیر که جلد زیبای کتاب را طراحی کرد، و سپاس از مدیر و کارکنان انتشارات "اچ اند اس مدیا".
برای عکسهای بزرگتر روی آنها کلیک کنید.
نشانی ایمیل من: otaghe.mousighi #at# gmail.com (بهجای #at# علامت @ را بنویسید)
09 November 2014
دل بیدفاع
«بدا به حال دلهایی که بیش از اندازه محفوظ بودهاند! هنگامی که سودا راه به دل باز میکند، آن که عفیفتر است، بیدفاعتر است.»
رومن رولان: "جان شیفته"، ترجمه م. ا. بهآذین
[از یادداشتهایم در زندان پادگان چهلدختر (شاهرود)، فروردین 1357 (1978)]
رومن رولان: "جان شیفته"، ترجمه م. ا. بهآذین
[از یادداشتهایم در زندان پادگان چهلدختر (شاهرود)، فروردین 1357 (1978)]
02 November 2014
زندگی کی آغاز میشود؟
«زندگی ما همه جنبهی موقت دارد. همه فکر میکنند که زندگی در حال حاضر زندگی نیست و فعلاً باید سوخت و ساخت و نیز فعلاً باید حقارت را تحمل کرد، و لیکن این همه موقتی است و بالاخره یک روز زندگی واقعی شروع خواهد شد. بلی، یک روز! ما خویشتن را برای مردن آماده میکنیم، مردن با این حسرت که زندگی نکردیم. گاهی این فکر مرا به ستوه میآورد که: آدم بیش از یک بار به دنیا نمیآید و این عمر یکباره و منحصر به فرد را نیز دایم در موقت بودن و در انتظار روزی بهسر میبرد که زندگی واقعی شروع شود. باری عمر به همین شیوه میگذرد. هیچکس در حال زندگی نمیکند و هیچکس نیست که بتواند آنچه را که در روز انجام دادهاست به حساب دارائی مثبت خود بگذارد. هیچکس نیست که بتواند ادعا کند "از فلان موقع زندگی من شروع شدهاست!"»
اینیاتسیو سیلونه: نان و شراب (ترجمه محمد قاضی)
[از یادداشتهایم در پادگان چهلدختر (شاهرود)، اردیبهشت 1357]
اینیاتسیو سیلونه: نان و شراب (ترجمه محمد قاضی)
[از یادداشتهایم در پادگان چهلدختر (شاهرود)، اردیبهشت 1357]
Subscribe to:
Posts (Atom)